درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله اجزاء در اتيان ماموربه به امر ظاهري
ان شاء الله که از ايام محرم دهه اول بهرهاي برده باشيد و سهمي گرفته باشيد. امام حسين سلام الله تعالي عليه امام معصوم انسان کامل، امامي است که جلوهي قرآن ناطق است. شما از مومنين که سوال کنيد، هر کسي به اندازه فهم و استعداد خودش و به اندازه قابليت و متناسب با نحوه ارتباط خودش ميگويد از امام حسين اين را گرفتم. يکي ميگويد حاجتم را گرفتم، يکي ميگويد به نماز ديگر بعد از اين بايد خيلي حساس باشيم يکي ميگويد امر به معروف را نبايد ترک نکنم، يکي ميگويد من فهميدم که عزت چيست، الي آخر. چرا اين  همه ابعاد؟ رمزش را پيدا کنيم. قرآن، قرآن ناطق است و قرآن صامت. اميرالمومنين سلام الله تعالي عليه در جنگ صفين فرمود من قرآن ناطق هستم. امام حسين قرآن است که گفته ميشود قرآن مجيد کلام الله است و ائمه کتاب الله. هر دو قرآن هستند منتها قرآن ناطق و قرآن صامت. اين را براي اين نکته گفتم که همان طوري که قرآن ابعاد و جلوهها دارد که ما از آن تعبير ميکنيم به بطون و در حقيقت واقع بطون جلوههاي قرآن است که گفته باشيم قرآن در هر عصري براي هر قشري در هر شرائطي متناسب با درخواست و قابليتاش جلوهاي ميدهد. در يک عصر يک جلوه براي فردي و همان فرد عصر ديگر جلوه ديگري را از قرآن ميبيند. اين تجليات يک نور الهي است. يک معجزه جاوداني است. امام حسين سلام الله تعالي عليه هم قرآن است، براي هر کسي متناسب با قابليتش و متناسب با نيازش و تقاضايش يک جلوهاي دارد. لذا از افراد مختلفي که بپرسيم هر کدام ممکن است يک تجلي از جلوههاي نور اتم را براي ما اعلام کند. اميدواريم که ما از اين نور هميشه جاويد الهي و اين نور اتم بهرهاي گرفته باشيم، خداوند ان شاء الله براي ما اين توفيق را بکند، منتها آنچه که از بيان خود سيد الشهداء استفاده ميشود که براي ما طلبهها خيلي کارساز است اين است که به امر به معروف و نهي از منکر توجه خاصي بکنيم «اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر». اين خيلي مهم است، شما اين نکته را توجه ميکنيد که امر به معروف شرائط زيادي دارد، يکي از شرائطش اين است که کمتر به آن توجه ميشود اين است که خود آمر به معروف عامل به معروف باشد. يعني من طلبهاي که به شما عزيزان ميگويم خوب درس بخوانيد و خوب دقت کنيد، بايد خودم هم همين دقت را داشته باشيم اگر امر به معروف به حساب بيايد. براي آيه قرآن که ميفرمايد «کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون». اگر چنانچه ميبينيم امر به معروف و نهي از منکر تاثيراتش ناچيز به نظر ميآيد، يکي از رمزهايش ممکن است اين باشد که آمر به معروف خودش عامل و پايبند نيست. خداوند براي ما عمل به معروف را عنايت کند و توفيق به امر به معروف هم لطف بفرمايد.
بحث اجزاء در سه مرحله بود
محقق خراساني قدس الله نفسه الزکيه بحث اجزاء را در سه مرحله خلاصه کردهاند که با توضيحاتي گفته شد که مرحله اول بررسي اجزاء نسبت به ماموربه به امر واقعي. مرحله دوم بررسي اجزاء نسبت به ماموربه به امر اضطراري، اين دو مرحله را بحث کرديم و کامل شد. مرحله سوم بررسي اجزاء نسبت به ماموربه به امر ظاهري که شايد مهمترين مرحله در اجزاء اين مرحله از بحث است و محل ابتلاست. در ماموربه به امر واقعي و در ماموربه به امر اضطراري تقريبا بحث و اشکالي در اجزاء وجود ندارد. براي اينکه اتيان، اتيان ماموربه به امر واقعي است. حالا آن امر واقعي اولي باشد يا امر واقعي ثانوي باشد که به آن ميگوييم امر اضطراري که امر اضطراري همان امر واقعي است منتها واقعي ثانوي. در آن دو مرحله بحث و اشکالي آنچناني وجود ندارد جز تحقيقات و دقتهايي که از سوي صاحبنظران به عمل ميآيد.
مرحله سوم که بحث اجزاء نسبت به ماموربه به امر ظاهري است محل ابتلاء است
اما مرحله سوم بحث حساس ميشود که آيا ماموربه به امر ظاهري مجزي است يا مجزي نيست؟ چنانکه قبلا گفته شد، منظور از بحث اجزاء اين است که ماموربه طبق آن امر ظاهري انجام گرفته باشد و پس از انجام کشف خلاف شده باشد، اينجا صحبت از اجزاء به ميان ميآيد.
آيا ماموربه به امر ظاهري مجزي است يا نه؟
 امري بود و ماموربه بود و اتياني بود، ولي پس از انجام کار، کشف شد که امر واقعيت نداشته است. آيا آن ماموربه که طبق آن امر ظاهري انجام گرفته بود، موجب اجزاء است، اعادهاي و قضايي در کار نيست يا يک خيالي بود و خيال کرديد که امري است، امري وجود نداشت، بايد اگر وقت باقي است اعاده شود و اگر گذشته است قضا شود در عبادات، و در وضعيات و معاملات هم حکم به بطلان و ترتيب امور بعد از کشف خلاف.
محقق خراساني ميفرمايد: مسئله اجزاء مربوط به شرط و جزء است نه کشف خلاف در اصل عمل
اين نکته که معلوم شد، قلمرو و بستر بحث که برايتان معلوم شد، محقق خراساني ميفرمايد: مسئله و بحث اجزاء مربوط است به کشف خلاف نسبت به جزء و شرط عمل نه نسبت به اصل عمل. اگر ما عملي را انجام داديم عبادي يا معاملاتي، شرطي را ناديده گرفتيم براساس امر ظاهري، بعد از انجام عمل کشف شد که اين امر ظاهري واقعيت نداشته، ما ميگفتيم سوره در نماز واجب نيست و براساس اصل يا اماره ميگفتيم واجب نيست، به سوره اعتناء نکرديم و نماز بدون سوره اتيان شد، بعد از اتيان به بينهاي برخورديم يا به ادله معتبره ديگر که سوره واجب است، در اينجا کشف خلاف شد. آيا امر مجزي است يا مجزي نيست؟ اين حوزه، حوزه بحث اجزاست که کشف خلاف متعلق است به جزء و شرط اما اگر کشف خلاف به اصل عمل تعلق داشته باشد جايي براي اجزاء نيست. مثلا اگر ما براساس اماره و اصل احراز کرديم که نماز جمعه واجب نيست و بعد از مدتي به بينه يا ادله معتبره دست پيدا کرديم که اعلام داشت نماز جمعه واجب است، در اينجا ديگر شک در عدم اجزاء وجود ندارد. اصل عمل فوت شده، هم دليل قضاء و هم اگر در وقت باشد که امر به اعاده و امر اصل عمل به قوت خودش باقي است چون اصلا امتثالي به عمل نيامده. اگر کشف خلاف مربوط به شود به اصل عمل، اختلافي وجود ندارد در عدم اجزاء. قلمرو بحث که معلوم شد، ميفرمايد: درباره اجزاي مربوط به امر ظاهري بايد تفصيل اعلام کنيم و آن اين است که اگر امر ظاهري اصل باشد، اين امر ظاهري موجب اجزاء ميشود و اگر امر ظاهري اماره باشد، طبق قاعده حکم عدم اجزاست.
فرق اصل و اماره يازده تاست که سه تا را ذکر ميکنيم
براي روشن شدن مطلب توضيح مختصري درباره فرق اصل و اماره ميدهيم. که ما بين اماره و اصل يازده فرق گفتيم که در کتب مدونه ما تمام فرقها يک جا جمع نشده، پراکنده در ضمن مطالب فرقهايي بين اصل و اماره آمده است. که الان دو تا فرق که براي اينکه ذهنتان خالي نماند بگويم که فرق محوري است. فرق اول اين است که در اصل شرط اصلي اين است که در موضوع اصل، شک اخذ شده. و در موضوع اماره شک اخذ نشده. مثلا اصاله الاستصحاب، اصاله البرائه تا اصاله الحل و اصاله الطهاره موضوعش مشکوک است و شک در موضوعش اخذ شده. اما اماره و بينه ميتواند شک نباشد و ميتواند شک هم باشد ولي شک در موضوع اخذ نشده و مانعه الجمع نيست، ميتواند شک هم وجود داشته باشد در موضوع اماره اما جزء شرط اصلي براي تحقق اماره نيست. اين يک فرق اصلي و مشهور بود. فرق دوم اين است که در اصل گفته ميشود که موداي اصل حکم ظاهري است و موداي اماره حکم واقعي است. به عبارت ديگر اصل نظري به واقع ندارد، فعلا براي رفع شک چه علاجي داريم و چه حکمي داريم، به اين موضع نگاه ميکند اما اماره نگاهي به واقع دارد، کشف است از حقيقت. که فرق سوم هم اشاره شد که اماره در حقيقت تتميم کشف است و خود ذات اماره يک کاشفيت ناقص دارد به وسيله اعتبار شرعي تتميم کشف ميشود. اين دو تا فرق که معروف و مشهور بود برايتان گفتيم،
محقق خراساني ميفرمايد: حکم ظاهري اگر مفاد اصل باشد، اتيان به ماموربه امر ظاهري مجزي است
با توجه به فرقي که بين اصل و اماره هست، محقق خراساني ميفرمايد اگر حکم ظاهري ما مفاد اصل باشد، امر ظاهري اصل باشد، در اين صورت اتيان به ماموربه به امر ظاهري بعد از کشف خلاف هم مجزي است. چرا؟ سر مسئله اين است که اصل به عنوان مثال اصاله الطهاره، اصاله الطهاره که مشکوک الطهاره را طاهر اعلام ميکند در حقيقت حکومت ميکند بر طهارت واقعي يعني ميفرمايد طهارتي که در صلاه شرط است، اعم است از طهارت واقعي و طهارت ظاهري. دليل اصاله الطهاره حاکم است بر دليل اشتراط طهارت واقعي. دائره طهارت را توسعه ميدهد. بنابراين اين طهارت ظاهري همان شرطي است که محقق بوده و بعد از کشف خلاف ضرري به وجود نميآيد. براي اينکه طهارتي که شرط بوده براي صلاه، طهارت محقق شده. کشف خلاف ميگويد موضوع عوض شد، آن موقع شک بود و الان علم است، ديگر الان بعد از اين کشف خلاف به مقتضاي علم عمل کنيد نه به مقتضاي اصل. اين مفاد کشف خلاف است. اما کشف خلاف نميگويد که آن طهارت ظاهري طهارت نبود. بنابراين صلاه با طهارت انجام گرفته و پس از کشف خلاف هيچ مشکلي به وجود نيامده و فقدان شرطي در کار نيست تا اعلام بشود عدم اجزاء. عمل است و واجد شرط که انجام گرفته و اجزاء هم قهري است، اين درباره اصل.
سوال:
جواب: محقق خراساني ميفرمايد: امر ظاهري يا در قالب اصل است يا در قالب اماره است. اگر در قالب اصل بود، اصل نگاه به واقع ندارد، فقط حکم ظاهري است، فعلا يک حکمي را اعلام ميکند و جعل ميکند. براساس جعل شرعي اين طهارت ظاهري هم طهارت است. دليل اصل حاکم ميشود بر ادله اشتراط طهارت که ادله اولي است. اين نکته را توجه کنيد که دليل حاکم و محکوم از لحاظ اعتبار هميشه شرطي ندارد که بايد حاکم دليلش قويتر از دليل محکوم باشد بلکه نحوه ارتباط حاکم و محکوم درست ميکند، هرچند دليل حاکم از حيث اعتبار پايينتر از دليل محکوم باشد. بنابراين لسان اين اصل خودش موسع و مضيق است، در حول موضوع دليل اشتراط تصرف ميکند، اين نحوه ارتباط ميشود نحوه ارتباط حاکم و محکوم. در حکومت اين گونه اصل بر دليل اشتراط اختلافي هم بين صاحبنظران وجود ندارد. بنابراين اگر امر ظاهري ما اصل بود و ماموربه طبق آن امر ظاهري انجام گرفت و بعد کشف خلاف شد، آن امر ظاهري موجب اجزاء است به جهت اين شرحي که داده شد.
اما اگر امر اماره باشد و بعد کشف خلاف بشود اين مجزي نيست
 اما اگر امر اماره باشد مثل بينه و خبر واحد، عمومات، اگر امر بينه باشد، يا خبر واحد که از قبيل امارات است. امارات در حقيقت نگاه به واقع دارد. نگاه به واقع يعني اعلام ميکند که مودايش حکم واقعي است. اين اعلاميه از سوي امارات ابلاغ ميشود و ميرسد براي محققين. پس از که قضيه از اين قرار بود، بينه اقامه شد که سوره يا خبر واحد آمد که سوره در نماز جزء نيست، براساس آن امر شما عمل کرديد و سوره را در نماز نخوانديد و بعد معلوم شد با دليل قويتر از آن يا با علم وجداني که سوره جزء نماز است، اين کشف خلاف در حقيقت صريحا اعلام ميکند که شما خيال کرده بوديد که واقع آن است و از خيال بيرون آمديد. مودا را واقع تخيل کرديد. کشف شد که واقع نيست. پس کاري انجام نشده. مسئوليت شما  و وظيفه شما انجام شرط واقعي بود، و عمل کردن به مقتضاي شرط واقعي بود، بعد از کشف خلاف ديديد که شرط واقعي نبوده آن چيزي که ما ميگفتيم وجود يا عدمش واقعيت نداشته خلاف واقع بوده، و شما هم طبق اقتضاي اماره، واقع را عمل ميکرديد و وظيفهتان عمل به واقع بود و کشف شد که واقع نبوده و خلاف واقع است. يک امري که خلاف واقع است که مجزي نخواهد بود. امر خلاف واقع که موجب اجزاء نميشود. در صورتي که وظيفه مکلف مطابقت واقع باشد، خلاف واقع که موجب اجزاء نخواهد بود قطعا و جزما. بنابراين اگر امر ظاهري اماره بود و کشف خلاف شد، کشف خلاف واقع است و مسئوليت هم انجام حکم واقعي بود و هيچ چيزي انجام نشده و هيچ کاري صورت نگرفته، حکم عدم اجزاست طبق قاعده بلا شک. بعد از که نظر محقق خراساني که براي ما معلوم شد که کارساز است که گفته بوديم در اصول ما بايد حواسمان جمع باشد که اگر رأي و نظر محقق خراساني را حفظ نکنيم، آن بنياد امارت اصول محکم نشده است. نقش نظرات محقق خراساني در اصول نقش بنياد ساختمان اصول است. پس از که رأي ايشان با توضيحات کامل کرديم، ميرسيم به بررسي آراء صاحبنظران ديگر.
بررسي صاحبنظران ديگر اصولي درباره اجزاء مربوط به امر ظاهري
به ترتيب اولين صاحبنظري که در اين رابطه رأي جهت دهنده دارد، شيخ انصاري قدس الله نفسه الزکيه است که ميفرمايد: امر ظاهري دو قسم است: 1. امر ظاهري شرعي، 2. امر ظاهري عقلي. شرح مسئله جلسه آينده.