درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله اجزاء در اتيان ماموربه به امر اضطراري
صورت دوم مسئله اتيان ماموربه به امر اضطراري
صورت اول اتيان ماموربه به امر واقعي بود و حکم آن، صورت دوم حکم اتيان ماموربه به امر اضطراري.
چهار صورت محتمل در مسئله
محقق خراساني قدس الله نفسه الزکيه در مورد امر اضطراري محتملات و مقتضاي محتملات را بيان ميفرمايد، اما محتملات به اعتبار تدارک مصلحت به چهار صورت متصور است: صورت اول اين است که ماموربه به امر اضطراري تمام مصلحت ماموربه واقعي را واجد باشد. يعني هر آن مقدار مصلحت و ملاکي که در ماموربه به امر واقعي وجود دارد، در ماموربه به امر اضطراري هم وجود دارد. صورت دوم اين طور تصور ميشود که ماموربه به امر اضطراري از مصلحت برخوردار است ولي نسبت به امر واقعي نقصي هم دارد. و اما آن نقص يا مقدار باقي مانده از مصلحت قابل تدارک نيست. صورت سوم اين طور تصور ميشود که ماموربه مورد نظر داراي مصلحت و ملاک است ولي مقداري را از دست ميدهد اما آن مقداري که باقي ميماند قابل تدارک است و الزام هم وجود دارد که آن مقدار باقي مانده تدارک بشود. صورت چهارم از محتملات اين است که ماموربه مورد نظر، مصلحت را کامل درک نميکند، مقداري را درک ميکند و مقداري باقي ميماند اما مقداري که باقي ميماند هرچند قابل تدارک است اما تدارک آن لازم نيست، مستحب است و واجب نيست. اين چهار صورت، صورتهاي محتملات است در مقام ثبوت.
اما مقتضيات محتملات در مقام ثبوت
اما مقتضاي اين محتملات، ميفرمايد: صورت اول و دوم که عبارت بود از درک کامل مصلحت ماموربه و درک مصلحت در حدي اما مقدار باقي مانده قابل تدارک نبود، در اين دو صورت ميفرمايد: اتيان ماموربه مجزي است. و اما صورت چهارم که گفتيم مقدار باقي مانده از مصلحت قابل تدارک است ولي لازم نيست، اينجا هم امر مجزي است منتها اضافه يک استحباب در جهت تدارک ما بقي. اما صورت سوم که مقدار باقي مانده از مصلحت قابل تدارک و لازم، واجب است که بايد تدارک بشود. در اين صورت ميفرمايد: اتيان به ماموربه قطعا مجزي نيست. اين چهار صورت که در نظر گرفته شد، محتملات و مقتضاي محتملات تماما در مرحله ثبوت است.
نکتههاي توضحيي
در همين مرحله ثبوت دو نکته را هم اضافه کنيد. نکته اول منظور از اضطرار، اضطرار به معناي فلسفي نيست که آدم مضطر بشود و در مهلکه و مشقت قرار بگيرد. مثل کسي که مضطر ميشود براي اکل و شرب، اکل ميته برايش مجاز ميشود. مضطري که جانش در خطر هلاکت قرار ميگيرد، مضطر عقلي است يا فلسفي بلکه منظور از اضطرار در اينجا حالت غير طبيعي مکلف است. در برابر اختيار که منظور از اختيار هم در اينجا حالت طبيعي مکلف است. اضطرار حالت غير طبيعي و اختيار حالت طبيعي است. منظور از اختيار هم معناي فلسفي و عقلي نيست و منظور از اضطرار هم معناي عقلي فلسفي نيست. نکته دوم بحث ما آنگاه زمينه دارد که امر اضطراري مستوعب نباشد تا زمينه براي بحث بيايد که تا بعد از رفع اضطرار، آيا امر اضطراري مجزي است يا نه. مثلا شما مکلف هستيد به تيمم و فقدان ماء روبه رو شديد، اين عذر که فقدان ماء باشد مستوعب نباشد. يعني از ابتداي زوال تا غروب استمرار نداشته باشد که اگر استمرار داشت، زمينه براي بحث اجزاء فراهم نميشود و قطعا اجزاست. به اين صورت باشد که کسي در اواسط آن وقت تيمم کرد و نمازش را خواند، آخر وقت آب پيدا شد، ايا آن امر اضطراري که تيمم بود، مجزي است يا وضو بگيرد؟ مثال مشابه آن پيش ميآيد که ميگويند ما مسافر بوديم از تهران، وسط راه آمديم نماز ظهر را شکسته خوانديم، الان رسيديم قم و وقت هنوز باقي است، آن امري که قصر بود مجزي است يا الان؟ آن حالت حالت غير طبيعي است و اين حالت طبيعي است. بنابراين زمينه بحث آنگاه شکل ميگيرد که عذر مستوعب نباشد. نکته سوم اين است که منظور از حکم واقعي، واقعي علمي و واقعي عقلي و فلسفي نيست که داراي يک واقعيت تکويني در خارج باشد. امر واقعي عقلي عبارت است از تحقق خارجي، در خارج تحقق داشته باشد. اما حکم واقعي به آن معناي واقعي نيست، حکم واقعي عبارت است از مدلول دليل اولي قطعي شرعي. به عبارت ديگر واقع شرع غير از واقع عرف و عقل است. شما با يک توجه کوتاه درک ميکنيد، واقع شرع واقع اعتباري است، براساس اعتبار خود شرع است نه واقع عقلي فلسفي به اعتبار تکون و کون در خارج.
محقق خراساني ميفرمايد در مقام اثبات به ادله نگاه ميکنيم که اتيان ماموربه به امر اضطراري مجزي است
پس از توجه به اين سه نکته، حالا بحث را بر اساس اسلوب محقق خراساني ادامه بدهيم. ميفرمايد: اما در مقام اثبات به ادله که نگاه کنيم دليل به ما کمک ميکند که در مورد امر اضطراري اطلاق دليل اعلام ميدارد که اتيان ماموربه براساس امر اضطراري مجزي است بلا اشکال. براي تاييد اين مطلب ايشان مسئله تيمم و دليل تيمم را بيان ميکند، ميفرمايد: ايه قرآن «فلم تجدوا ماء فتيمموا»[1] آب را که پيدا نکرديد، تيمم کنيد، اطلاق دارد. اطلاق دليل با قاطعيت تمام حکم را براي ما بيان ميکند. و بدانيم مدلول امر اضطراري حکم واقعي است. منتها زمينه و موقع فرق ميکند، اينجا حالت غير طبيعي است، در احکام واقعي ديگر حالت مکلف طبيعي است. فرق بين حکم اضطراري و حکم اختياري، تغير حالت مکلف است ولي از لحاظ جعل شرعي هيچ فرقي ندارد. آنجا هم مدلول دليل قطعي شرعي است و اينجا هم حکم مدلول دليل قطعي شرعي است. فرق فقط تغيير حالت مکلف است. ميفرمايد: آيه قرآن فلم تجدوا اطلاق دارد و مدلولش هم حکم واقعي است، انجام گرفته و اجزاء قطعي خواهد بود. دليل براي ما مطلب را کامل بيان ميکند مضافا بر حديث معروفي که به مضمون نقل ميشود يا مضمون در کتب ابناء عامه آمده است «التراب احد الطهورين يکفيک عشر سنين»، اين عبارت طبق برداشت حقير از تعابير نصوص ابناء عامه است اما در نصوص خود ما از طريق آل البيت آمده که پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم خطاب به اباذر ميفرمايد: «يا اباذر يکفيک الصعيد عشر سنين»[2]. در غزوهاي يا جنگي بوده است که آب در دسترس نبوده، حضرت فرموده است که صعيد يعني روي زمين که تيمم کنيد، «يکفيک عشر سنين». اين دليل هم دليل روشني است دال بر اينکه تيمم که ماموربه به امر اضطراري کافي و وافي است مخصوصا اين «يکفيک عشر سنين» دلالتش از دلالت آيه بالاتر و کاملتر است. گويا اگر آب هم در اختيار شما قرار بگيرد، بعد از که نماز خوانديد، ديگر صعيد کفايت ميکند.
اشکال و جواب
اشکالي که ديروز بعضي عزيزان گفتند و جوابش را داديم که اين دليل اخص از مدعاست، جوابش اين بود در مقام اين است که تطبيق کند که اصل دليل اضطرار دلالت دارد بر حکم واقعي و از قوت و قدرت برخوردار است. به عنوان يک مصداق هم که شده است، قوت دليل اضطرار را ميخواهد به شما بنماياند که دليل اضطرار از اين قدرت و قوت و مکانت برخوردار است.
کلام شيخ انصاري ماموربه به امر اضطراري مجزي است ولي بعضي از شراح عدم اجزاء گفتهاند
شيخ انصاري[3] قدس الله نفسه الزکيه ميفرمايد: حکم که اخذ شده از امر اضطراري باشد، يک حکم واقعي است. پس از که ماموربه اتيان شد، حالت منتظره وجود ندارد. حکم واقعي بود وظيفه مکلف انجام گرفت، فرق بين حکم واقعي اولي و حکم واقعي ثانوي، وجود ندارد، فرقش فقط تغيير حالت مکلفين است. اما اگر کسي ادعاء کند اعاده را و ادعاء کند قضا را، دليل ندارد. شما که نماز را با تيمم خوانديد، امر داشتيد و حکم واقعي بود پس از که انجام گرفت، دليلي بر اعاده نداريد. اگر ميخواهيد بگوييد که اجزاء صورت نگرفته بايد يک خطاب اعد داشته باشيد، خطاب اعد در اينجا به هيچ وجه زمينه ندارد. نماز باطل نبوده. نماز براساس موازين نقص نداشته تا اعاده زمينهاش جايي ميآيد که در مکلف به نقص وجود داشته باشد، نقص شرعي و در اينجا که نقصي وجود نداشت، اعاده امر به اعد که نيامده، و تصور هم نميشود. پس امر به اعاده نيست. اما امر به قضا: اگر ادعا بشود که اين ماموربه به امر اضطراري را يا پس از پايان وقت قضاء کنيد که به هيچ وجه دليل ندارد. چون در قضاء خواندهايم اين عنوان را ميفرمايد: حديث نيست اما اصطلاح فقهاء برگرفته از حديث است، «اقض ما فات کما فات»، شيخ ميفرمايد: اين متن حديث نيست که الان تقريبا در ديد ابتدايي حديث مينمايد اما برگفته از احاديث است، معنايش متيقن و مورد وثوق است که «اقض ما فات کما فات». معنايش اين ميشود که چيزي از عبادت که از شما فوت شده باشد، قضا کنيد، اينجا فوت عبادت در کار نيست. عبادتي فوت نشده. اينجا نماز را خواندهايد، فوتي نيست. نماز از دست ندادهايد. نماز خواندهايد و اقض معنا ندارد. بنابراين ميفرمايد: مقتضاي قواعد اجزاست بلا اشکال. عجيب اين است که بعضي از شراح نظر شيخ انصاري را درباره امر اضطراري عدم اجزاء اعلام کردهاند، در ابتدا شيخ ميفرمايد «قد يقال بعدم الاجزاء» که ظاهرا همان را گرفتهاند و متداول هم هست که شيخ ميفرمايد درباره ماموربه به امر اضطراري حکم عدم اجزاست. دقيقا و تحقيقا با همان شرحي که دادم، ايشان شرح ميدهد، منتها با توضيحات. نتيجه اين شد که طبق قاعده براساس نظر شيخ انصاري ماموربه به امر اضطراري مجزي است بلا شبهه و لا اشکال.
آن صورت سوم که مجزي نيست چرا تشريع شده؟
بعد از اين مطلب محقق خراساني ميفرمايد: اگر تصوير کامل شد و صورت اول و دوم هم اجزاء اعلام شد، الان پس از که گفتيم اجزاء اعلام ميشود، يک سوالي پيش ميآيد و سوال اين است که آن صورت که مجزء نيست چرا تشريع شده است؟ گفتيم که مجزي نيست در صورت سوم، چرا تشريع شده است؟ جواب را ميفرمايد: براي اين است که يک مصلحتي در وقت وجود دارد، براي مصلحت وقت. وقت را شما بايد براي عبادت خرج کنيد، از وقت حسن استفاده کنيد، در انجام آن عمل ناقص در خود وقت هم مصلحتي است، از باب لطف در انجام آن عبادت ناقص در وقت هم مصلحتي است. خدا از باب لطف که بندهاش به عبادت و عبوديت مشغول باشد، آن مقدار تشريع را اعلام کرده و به سود عبادت است و مطابق لطف خداست.
اما مسئله بدار نياز به تحقق اطلاق دليل دارد
 اما بدار آيا بدار و مبادرت در اول وقت واجب است؟ دليل بدار که ميدانيد اولا همان طوري که گفته بوديم مقتضاي طبيعت امر مولي قانون عبوديت و مولويت، اقتضاء ميدارد مبادرت را و بعد «فاستبقوا الخيرات»[4] ارشاد به اين حقيقت دارد. آيا براي مکلف جايز است مبادرت يا صبر کند و منتظر بماند. محقق خراساني ميفرمايد که در نهايت متانت است فرمايش ايشان، ميفرمايد: به اطلاق دليل مراجعه کنيد، اگر دليل حکم اضطراري اطلاق داشت يعني مقيد به انتظار تا رفع عذر نبود، بدار جايز است. اما اگر دليل اطلاق نداشت، مقيد بود، فرض کرديم تقييد ثابت بود که طبق تقييد عمل ميکنيم و منتظر ميمانيم براي رفع عذر، اگر آخر وقت عذر مرتفع نشد، اقدام ميکنيم به انجام ماموربه به امر اضطراري. اما اين بدار واجب که نيست، مستحب است، پس از که اين بدار مستحب شد، شما درباره صورت اول و صورت دوم مجاز هستيد که مبادرت بکنيد، منتها مبادرت در صورت اول اگر که قائل به اجزاء نباشيم، شکل تخيير به خودش ميگيرد. يعني الان انجام بدهيد اين عمل عبادي را در اول وقت، و پس از عذر دوباره آن را انجام بدهيد. بنابراين در صورت اول و دوم که امر اضطراري مجزي بود، مسئله بدار نياز به تحقق اطلاق دارد. وابستگي تنگاتنگ به اطلاق دليل دارد.
اگر اطلاق نبود، اصل برائت در اول وقت جاري است
اما اگر اطلاق نبود، اصل عملي برائت است. صريحا ميفرمايد که اصل برائت از اصل تکليف است. چون شک در اصل تکليف داريم در اول وقت، و در صورتي که شک در تکليف باشد، آنجا ديگر قلمرو اصلي برائت است و ما در اول وقت شک در اصل تکليف داريم، اصل برائت است و بدار لازم و واجب نيست.
اشکال جريان اصل برائت در بدار
اين اصل برائت را که گفتيم يک اشکال دارد که گفته ميشود اصل برائت جريان برائت، دو تا شرط دارد:1. امتناني باشد، 2. اصل تکليف مشقت آور باشد. در اينجا اشکال ميشود که تکليف که مشخص است، اصل تکليف را که برنميداريم تا بگوييم برائت تکليف را برداشت، برائت از بدار است. بدار را بردارد. بدار لازم است يا لازم نيست، ميگوييم اصل عدم بدار. بدار کلفت و مشقتي ندارد. بنابراين جريان اصل برائت در اينجا خالي از اشکال نيست.
توصيه حقير اين است که حتي ايام محرم و ايام تعطيل ارتباط مطالعه علميتان را مستمر داشته باشيد. مطالعه علمي مثل جريان آب براي نهالي است که خشک نشود. ايام محرم هم ان شاء الله يک مطالعه علمي داشته باشيد در حد نيم ساعت و حداقل ربع ساعت. و بعد يادتان نرود اگر ما الان يک حالتي پيدا کنيم که بتوانيم اربتاط پيدا بکنيم با روح سيد الشهداء که گفتهاند براي کساني حالتي پيش ميآيد که الان درک ميکنند آقا ايستاده است، سرش را به نيزه تکيه داده، صدا ميزند «هل من ناصر ينصرني». همين «هل من ناصر ينصرني»، معنايش اين است که ما با تمام وجود خود ما پايبند به مکتب اهل بيت باشيم و با تمام وجود براي مکتب اهل بيت خدمت کنيم و تعهد کنيم آقا شما براي مکتب اهل بيت جانتان را هديه فرموديد و ما با اين سرمايه ناقابل آنچه در اختيار داريم، تعهد ميکنيم فداي مکتب اهل بيت بشود. با اين تعهد ان شاء الله برنامههاي تبليغي را از اول قربه الي الله قصد بکنيد و ثواب منبرتان را در محرم که ثواب دارد با وضو ميرويد و قربه الي الله قصد ميکنيد، ثوابش را هديه ميکنيد به روح سيد الشهداء و اهل بيت اطهار. الصلاه و السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين.           


[1] مائده/سوره5، آیه6.
[2]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، جلد2، ابواب تيمم، باب 14، حديث 12.
[3]مطارح الانظار، شيخ انصاري، صفحه 21.
[4] بقره/سوره2، آیه148.