درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دلالت صیغه امر بر فور یا تراخی
 الحق انه لا دلاله لصیغه علی الفور و لا علی التراخی
 محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید «الحق انه لا دلاله لصیغه علی الفور و لا علی التراخی اما قضیه الاطلاق التراخی» [1] . به طور قاطع و صریح اعلام میفرماید که صیغه امر هیچ گونه دلالتی بر فور و تراخی ندارد. منظور از فور این است که فعل واجب پس از وصول امر، باید فورا در اولین فرصت ممکن انجام شود و تاخیر جایز نباشد.
 معنای تراخی
 و منظور از تراخی این است که فوریت در کار نباشد. اشتباه نشود تراخی معنایش تاخیر نیست. تراخی از رخاء مثل تراضی از رضاء یعنی شدت در طلب وجود ندارد که باید قطعا بدون اتلاف وقت فورا اقدام شود، بلکه آسان گرفته، رخاء سستی و سهولت. نتیجه آسان گیری این میشود که میتوانید در اول وقت انجام بدهید و میتوانید در آخر وقت، هر موقعی که خواستید آزادید و مفاد تراخی تخییر است نه تاخیر. تخییر است بین مواردی که در حدود امتثال است. نماز ظهر را مخیرید ساعت اول و دوم تا آخر. بعد از این مطلب، آیا صیغه امر دلالت بر فور یا بر تراخی دارد یا ندارد؟
 سه قول در دلالت صیغه امر بر فور و تراخی
 طبق سبک و سیاق بحث قبلی که در مره و تکرار داشتیم، اینجا هم میگوییم سه قول وجود دارد: 1. قول بر تراخی، 2. قول بر فوریت، 3. قول بر عدم دلالت بر فور و تراخی. بعد از این عنوان این سه قول، به ادله آن باید مبادرت کرد.
 ادله قول به تراخی
 گفته میشود که تراخی مقتضای اطلاق است. امری که وارد بشود، قید فوریت نداشته باشد، تصریح به تضییق نشده باشد، باید امتثال گردد. و این امتثال طبیعتا برای اطاعت کافی است و مقتضای اطلاق تراخی میشود. قید فوریت نیامده و امر است و امتثال، مثلا «صلوا ارحامکم» در شرع هم این امر را اصحاب به تراخی حمل کردهاند. صله رحم کنید، ساعت اول، ساعت دوم، امروز، فردا فرق نمیکند، امتثال میشود. اطاعت فقط به مجرد امتثال محقق خواهد شد و قید فوریت هم ذکر نشده. پس مقتضای اطلاق از یک سو و از سوی دیگر در شرع هم تتبع اگر بکنیم، واجبات قسمت اعظم یا قسمت قابل توجه از واجبات موسع هستند، این واجبات موسعه به عبارت دیگر واجبات مخیّره هستند که گفتم تراخی تاخیر نیست تراخی تخییر است. این دو تا دلیل برای اثبات دلالت صیغه بر تراخی.
 اما ادله قول به فوریت
 دسته دوم که قائل به فوریت هستند، گفته میشود که اولا فوریت قدر متیقن است. مشغولیت ذمه قطعی است و سیره متدینین بر این است که در برابر واجب تسامح نمیکنند. گفتهایم از لحاظ تربیتی که یک متدین در برابر واجبات حساس است. عدم حساسیت خطرناک است و رفته رفته به ترک واجب کشیده میشود. حساسیت به واجبات هم همان مطلوب شرع و قدر متیقن و سیره متدینین است. و در مثال هم میتوانیم این مطلب را تایید بگیریم، مثل اینکه مولی به عبد خودش بگوید «جئنی بماء» اگر عبد تاخیر کند در آوردن آب، معاقبه میشود و مواخذه میشود این عبد و باید سرزنش بشود که چه حقی داشتید برای آوردن آب تاخیر کردید.
 دلیل نقلی دو آیه معروف که دلالت بر فوریت دارند
 مضافا بر این ادله عقلایی، دلیل نقلی هم داریم که محقق قمی صاحب معالم یا به عبارت دیگر مشهوری از اصولین به این دلیل استناد کردهاند و آن عبارت است از دو تا آیه معروف که درباره دلالت امر بر فور بکار میبرند. آیه اول «فاستبقوا الخیرات»، معنای این آیه این است که به سوی خیرات سبقت بگیرید. مامور به ابرز مصادیق خیر است. پشت سر آن آمده فاستبقوا که امر است، سبقت و تلاش، فورا اقدام کنید. دلالت دارد بر اینکه مقتضای صیغه امر فوریت است. آیه دوم «سارعوا الی مغفره» عبادت مغفرت دارد، واجبات الهی انجام دادن آن مغفرت دارد هرچند خود مغفرت فعل الله است، اما مقدماتش فعل عبد است از مقدمات بسیار واضح مغفرت انجام واجبات است. که گفته میشود اگر کسی یک نماز واجب با شرائط درست، البته شرائط درست که میگویم عزیزان میدانم بعضی از عزیزان ذهنهای عارفانه دارد میگوید ما که شرائط درست آن نمیشود، نه، یک نمازی برابر با فقهی و رسالههای عملیه با قصد قربت اخلاص انجام بدهد، مثل این است که در آب زلالی بدنش را شست و شو کند و پاک و پاکیزه میشود، این نتیجه واجبات است. نتیجه واجبات مغفرت است. بنابراین «سارعوا الی مغفره» دلالت دارد بر اینکه باید به سوی مامور به واجب سرعت گرفت و زود انجام داد و فوریت را از نظر دور نداشت. با این ادله اثبات شد که صیغه امر دلالت بر فوریت دارد.
 اما قول سوم عدم دلالت بر فور و تراخی
 اما قول سوم صیغه امر دلالت بر فور و تراخی ندارد. محقق خراسانی و سیدنا الاستاد و بعض دیگر از صاحبنظران اصولی صاحب مکتب اصولی متاخرین، میفرمایند: امر هیچ گونه دلالتی بر فور و تراخی ندارد لا بمادتها و لا بهیئتها. محقق خراسانی یک دلیل اثباتی ارائه میکند و یک دلیل رد بر استدلال قائلین به فور. اما دلیل ایجابی آن این است که میفرماید متبادر از صیغه امر فقط ایجاد طبیعت است. طلب ایجاد طبیعت و آن ایجاد طبیعت به صرف الوجود که محقق میشد در مره و تکرار، اینجا هم به مجرد امتثال محقق میشود. آن صرف الوجود آنجا بود و این مجرد مجرد امتثال است، فقط امتثال. حالا این امتثال در اولین فرصت باشد یا وسط کار یا آخر وقت، این خصوصیات از درون صیغه امر استفاده نمیشود. صیغه امر هیچ گونه دلالتی بر فوریت و تراخی ندارد. تمام مدلول صیغه امر ایجاد طبیعت ماموربه است. اگر خصوصیاتی را بتوانید ضمیمه بکنید، از دلالت صیغه نیست، از قرائن و مقدمات و موخرات است. با این جمله کوتاه ادله تراخی و فور تقریبا به نحوی ایمائی رد میشود.
 سوال:
 جواب: ما میخواهیم دلالت صیغه امر را به دلالت وضع دلالت بر فور و تراخی دارد یا ندارد. خود محقق خراسانی در جمله کوتاه فرمود: «قضیه اطلاقها التراخی». ایشان در این تعبیر انصراف نمیگوید و میفرماید ایجاد طبیعت تبادر میکنیم که گفتیم انصراف اینجا جایش نیست، بلکه جای تبادر است. فرق بین انصراف و تبادر این بود که تبادر در تراکیب و جملات بود و انصراف در مفردات و کلمات.
 اما جواب محقق خراسانی از دلیل مشهور اولا و ثانیا و ثالثا
 بعد ایشان مستقیما میرود به سراغ دلیل مشهور که برای اثبات دلالت صیغه امر بر فوریت استدلال شده است که عبارت است از دو تا آیه، آیه سبقت و مغفرت. از این آیه جوابهایی که میدهد که شرح آن از این قرار است: میفرماید آیاتی که برای اثبات فوریت نسبت به صیغه امر، استدلال شده است، آن استدلال کامل نیست. اولا منظور از سبقت و مغفرت امر تحذیری نیست بلکه امر بعثی است. امر به دو صورت از سوی مولی صادر میشود: با به صورت بعث، یا به صورت تحذیر. به صورت بعث ترغیب است، بروید این کار را انجام بدهید و مطلوب است. مطلوب فقط محبوبیت مطلق دارد. الزامی در کار نیست. شامل واجبات و مستحبات میشود. کار مطلوب و خوبی است و حسن دارد. در صورتی که این دو تا آیه سبک آن بعثی باشد، الزام آور نیست. ما هم میگوییم قائل به عدم دلالت هم هستیم که اگر آدم سبقت به خیرات، مبادرت به انجام واجبات بکند خوب است، اما مدعا این نیست، مدعا این است که وجوب را ثابت کنیم و این فقط حسن را ثابت میکند. و بعد از این آیات تحذیر برنمیآید. اگر تحذیر بود، نشانه تحذیر این است که به ترک آن امر، عقابی وجود دارد و کیفر و مجازاتی وجود دارد، اما اگر کسی سبقت به خیرات نداشته باشد، معاقب نیست. بنابراین این آیات دلالت بر مطلوب ندارد. بسیار رد قوی و متین است الحق و الانصاف. ثانیا میفرماید: اگر ما ملتزم بشویم که این دو تا آیه دلالت دارند بر اینکه صیغه امر اقتضاء میکند فوریت را، اگر ما این دلالت را قبول کنیم، تالی فاسدی دارد که قابل التزام نیست. و آن عبارت است از تخصیص اکثر در بیانات اصلی شرع و در کتاب و سنت. تخصیص اکثر به این معنا که اکثر ماموربها یا قسمت اعظم مستحبات است. و قسمت قابل توجه از واجبات، واجبات موسعه است که آن هم فوریت ندارد. پس فوریت میماند و یک قسمت اندکی از واجبات مضیقه. تخصیص اکثر است و تخصیص اکثر بنابر رأی مشهور مطلقا مستهجن است و بنابر تحقیق و رأی سیدنا الاستاد در صورتی که باقی مانده تحت عام قابل توجه نباشد، تخصیص اکثر مستهجن است. و ثالثا بر فرض گفتید که باقی مانده هم هرچند اندک است اما اهمیت دارد و قابل توجه است. اشکال سوم این است که این اوامر، اوامر ارشادیه است. ارشاد به سوی حکم عقل است. عقل میگوید به سوی مغفرت بشتاب، عقل میگوید به سوی خیرات سبقت بگیر و یک حکم عقلی است. و از شرع دلیلی که وارد بشود و به آن حکم عقل اشاره کند میشود ارشاد.
 فرق امر مولوی و ارشادی چیست؟
  فرق جوهری بین ارشادی و مولوی چیست؟ قبلا اقسام ارشادی را گفته بودم که ارشاد به سوی حکم عقل و ارشاد به سوی حکم عقلاء و الان نکتهای را در جهت پیدا کردن رمز و راز ارشادی و مولوی: ما از دور اینقدر میفهمیم که امر ارشادی آن است که قبلا عقل آن فعل و عمل را انتخاب کند و بطلبد و اقتضاء کند که این خوب است و راه شناسایی است و امر مولوی آن است که یک چیزی را که عقل اصلا مطلوبیت آن را درک نکرده، دستور میدهد. این یک فرق روشن معروف و مشهوری است. اما فرق اصلی آن که شیخنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه میفرماید این است که حکم ارشادی آن است که حکم عقل در سلسله معلولات قرار بگیرد و در حکم مولوی هم عقل کار میکند. چون فرق اول شما یک اشکال داشت و آن این بود که گاهی ماموربه که از سوی شرع هم آمده باشد، عقل حسن آن را درک کند پس آن هم باید ارشادی بشود. مثلا میگویید «صلوا»، بعد عقل درک میکند که خود این نماز در حد ذات خودش یا روزه که «صوموا تصحوا» که حسن آن را عقل درک میکند پس نشد آن معیار که میگفتید ارشاد آن است که ماموربه مستحسن باشد عند العقل. حسن ماموربه مدرک عقلی باشد. عقل، حسن عمل را درک کند. در مامور به شرعی هم میبینیم، که موارد زیادی میتوانید پیدا کنید و ما مثال زدیم صوم که «صوموا تصحوا» و حسن آن را عقل درک کرد. مقاومت، روحیه، از دل مستمندان با خبر شدن اینها حسن است شما بگویید حسن است، پس آن فرق اولی خیلی کامل نبود. البته فرق اولی هم کامل است منتها با ضمیمه این فرق دومی. فرق دوم که راز اصلی حکم ارشادی آن است که حکم عقل در سلسله معلولات است. و در امر مولوی حکم عقل است منتها حکم عقل در سلسله علل است. در سلسله معلولات است مثلا عقل میگوید اطاعت مولی که اطاعت خودش معلول است چرا که ماموربه یعنی معلول، این اطاعت مولی عقل میگوید قطعا امر مستحسن و خوبی است پس حکم عقل در سلسله معلولات قرار گرفت. اما حکم عقل در اوامر مولویه در سلسله علل قرار میگیرد. مضافا بر حسن عمل اینجا این جواب را بگویید در سلسله علل است. میگوییم امر مولوی شرعی هم حسن عقلی دارد و فقط تعبد محض نیست و تحمل و تحمیل نیست، حسن دارد و زیباست. گفتهاند آنچه امر آمده از سوی شرع، مطلوب آن زیباست. و اما این حسن در سلسله علل است. خود مولی امرش مطلوب است و حسن دارد به حکم عقل. حکم عقل در سلسله علل است اما معلول «صلوا، حجوا» و به اینها ابتداً کاری ندارد، حکم عقل در سلسله علل است. بنابراین حکم مولوی یا امر مولوی و امر ارشادی را با نکته ظریف صدرایی به دست آوردیم که حکم عقل در سلسله معلولات مایز ارشادی میشود و حکم عقل در سلسله علل شاخصه حکم مولوی میشود. بنابراین بر فرضی که قبول کنیم که این دو تا آیه دلالت بر مطلوب هم دارد، دلالتشان الزام آور نیست. شیخ انصاری میفرماید: حکم ارشادی ثواب و عقاب ندارد که نه اطاعت آن ثواب و نه مخالفت آن عقاب، ثواب و عقاب مربوط میشود به مفاد ماده، به خود عمل که اگر خود عمل را انجام بدهی ثواب دارد و انجام ندهید گناه دارد اما به وسیله خود امتثال امر و عدم امتثال، ثواب و عقابی مترتب نیست چون این امر از سوی شرع به عنوان امر مولوی نیامده تا اطاعت و مخالفت آن ثواب و عقاب داشته باشد. بنابراین در نتیجه آیات که عمده ترین دلیل مشهور بود، دلالتش بر فوریت کامل نیست. و اما استدلالهای فرعی که شده است که میگویند تتبع یا مثال «جئنی بماء» اینها مقرون به قرائن است. «جئنی بماء» در تاخیر عقاب دارد به قرینه عطش که مولی تشنه است و اگر آب ندهد مشکل دارد. آن دلالتها و آن استدلالهای فرعی که اصلا مقرون به قرائن است و دلیل اولی که دلالت آن با سه تا اشکال به جایی نرسید و باقی ماند دلیل خود ما که متبادر ایجاد طبیعت است و صیغه امر فقط برای ایجاد طبیعت آمده. هیچ گونه فور و تراخی در قلمرو صیغه وجود ندارد. فور و تراخی از صیغه امر استفاده نمیشود. اما تتمه بحث و رأی سیدنا الاستاد و تحقیق چه میشود، برای جلسات بعدی.


[1] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، جلد 1، صفحه 53.