موضوع: دلالت صیغه امر بر مره و تکرار
تحقیق و بررسی تکمیلی درباره دلالت صیغه امر بر مره و تکرار و عدم دلالت آن
گفته شد که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند صیغه امر منصرف است به طلب ایجاد طبیعت و هیچ گونه دلالتی بر مره و تکرار ندارد. ادلهای که از سوی طرفداران دلالت صیغه بر تکرار آمده بود، پاسخ داده شد، یک دلیل که تتبع یا واقعیت احکام تکرار را نشان میداد، باقی ماند که در ضمن بحث امروز ان شاء الله جواب آن هم داده شد.
انحلال احکام و ارتباط آن با تکرار
اما سیدنا الاستاد
[1]
قدس الله نفسه الزکیه این بحث را بیان میفرماید و برای روشن شدن بحث از طریق تحلیل و انحلال احکام وارد میشود.
سید الاستاد میفرماید احکام انحلالی است
میفرماید: شک و شبههای وجود ندارد که احکام انحلالی است. هم نسبت به مکلفین و هم نسبت به موضوعات. و اگر انحلال احکام را نسبت به مکلفین در نظر بگیریم، بحث وحدت و تعدد به میان میآید و اگر انحلال احکام را نسبت به موضوعات ملاحظه کنیم، بحث مره و تکرار مترتب میشود. بنابراین مره و تکرار، وحدت و تعدد در کنار هم قرار دارد. وحدت و تعدد نسبت به افراد عرضیه است و مره و تکرار نسبت به افراد طولیه. که در تطبیق برایتان اشاره کردیم که اگر نسبت به مکلفین در نظر بگیریم مثلا بگوییم صلاه آیات در وقت خودش متعلق به یک فرد است و یا شامل افراد دیگر هم میشود، این توسع و این فراگیری، فراگیری عرضی است. در اینجا صحبت از وحدت و تعدد به میان میآید که یک فرد نماز آیات را بخواند که وحدت در کار است یا متعدد است همه هم زمان بخوانند. و اما مره و تکرار نسبت افراد طولیه است. همان نماز آیات در یک موردی که خسوف شده است، همانجا بوده است، و برای آن افراد در خسوف بعدی برای آن افراد دیگر نیست یا نه، در طول زمان خسوفها و مکلفین باید نماز آیات بخوانیم؟ اگر گفتیم در یک زمان مکلف نماز آیات خواند و در خسوف دیگر نماز آیات واجب نبود، میشود مره. و اگر گفتیم همین یک مکلف در خسوفهای آینده هم نماز آیات را تکرار بکند، میشود تکرار. بنابراین به عبارت واضح «المره و التکرار یتصلان بالمکلفین و الوحده و التعدد یتصلان بالعمل العبادی». معنای مره و تکرار، و وحدت و تعدد را فهمیدیم. سیدنا الاستاد میفرماید: بدون هیچ شکی احکام انحلالی است.
مقصود از انحلال چیست؟
و این تعبیر که گفته میشود احکام انحلالی است، به اعتبار انحلال خود امر است. امر منحل میشود و در اثر انحلال امر، تکلیف هم منحل میشود. مقصود از انحلال چیست؟ پخش و توزیع به عدد افراد مکلفین. یک تکلف که از سوی شرع وارد شد، به یکایک مکلفین که تعلق گرفت، این تعلق گرفتن امر به تمامی افراد در حقیقت پخش و توزیع است که در اصطلاح اصول میگوییم انحلال.
انحلال در احکام تحریمیه و وجوبیه
بعد میفرماید اما انحلال در احکام تحریمیه بدون هیچ اختلافی فراگیر است نسبت به مکلفین و نسبت به موضوعات. مثلا از سوی شرع که آمده باشد «لا تشرب الخمر» این نهی هم نسبت به مکلفین انحلال پیدا میکند و تمامی مکلفین یکایکشان این نهی را دارند. و هم نسبت به افراد، خمری که اینجاست، خمری که آنجاست، خمری که از عنب است، خمری که از فقاع است الی آخر، منحل میشود هم به عدد مکلفین و هم به عدد موضوعات. در احکام تحریمیه شبههای وجود ندارد اما در احکام وجوبیه امری آمده باشد نسبت به انجام عملی، در این قسمت هم میفرماید انحلال احکام نسبت به مکلفین شبهه و اشکالی ندارد. یک تکلیف واجبی مثل «اقیموا الصلاه» که از سوی شرع برسد به عدد مکلفین این امر منحل میشود. این «اقیموا الصلاه» که شما نشستهاید برای هر کدام شما یک خطاب و یک امر جداگانهای است و این تجزیه و تعلق به فرد فرد تحلیل و انحلال است. در احکام وجوبیه نسبت به مکلفین باز هم شکی نیست
اما انحلال وجوبیه نسبت به موضوعات دو صورت دارد
اما نسبت به موضوعات دو صورت دارد: صورت اول تحلیلی است، انحلالی است، منحل میشود مثل آیه «
اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر»
[2]
یا آیه صوم «
فمن شهد منکم الشهر فلیصمه»
[3]
این دو تا آیه را که میبینیم که خطاب به مکلفین است، درباره صوم و صلاه، به عدد مکلفین منحل میشود. یکایک مکلفین امر جداگانه دارد. از همان امر کلی امر منحل شده و توضیح شده و تجزیه شده برای هر مکلفی واصل است. شما امر دارید «اقم الصلوه» و این حقیر امر دارد «اقم الصلوه» و همه افراد. پس از که این مطلب گفته شد که انحلال در احکام وجوبیه نسبت به موضوعات به دو صورت است: صورت اول انحلالی، صورت دوم احکام وجوبیه غیر انحلالی است. مثل آیه حج 97 «
و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»
[4]
، آیه حج سید میفرماید: براساس فهم عرف دلالت دارد بر مره نسبت به موضوعات منحل نمیشود و انحلالی نیست. یک بار اگر کسی پس از استطاعت حج انجام بدهد، این امر اطاعت و امتثال شده است و عرفا میگوید امتثال تمام شد و مقتضی برای تکرار وجود ندارد. این صورت دوم انحلالی در کار نیست. بنابراین با این اشارهای که به عمل آمد جواب این سوال هم داده شد که بستر اصلی مره و تکرار انحلال است. اگر انحلال نسبت به موضوعات صورت گرفت، جایی برای تکرار خواهد آمد و اگر انحلال صورت نگرفت، زمینه برای تکرار وجود ندارد.
سوال:
جواب: گفته میشود انحلال مورد قبول است و تتبع هم نشان میدهد که تکرار است، و تکرار هم برخواسته از انحلال است و انحلال هم فراگیر است و شکی نیست در انحلال در احکام تحریمیه که مطلقا و در احکام وجوبیه هم علی الاغلب، فقط در یک صورت گفتیم که آن هم انحلال نسبت به موضوعات، بنابراین انحلال هست و انحلال که بود، تکرار برگرفته از انحلال است و این دلیل میشود بر تکرار و یا اشکالی است که شما جواب بدهید.
سید الاستاد: انحلال از صیغه بدست نمیآید از قرائن به دست میآید
سیدنا الاستاد میفرماید که انحلال شکی در آن نیست اما انحلال به وسیله قرائن خارجیه به دست میآید. از خود صیغه بما هی صیغه انحلال و عدم انحلال استفاده نمیشود.
قرائن چیست؟
برای تکمیل بحث بگویم اینکه میگوید قرائن، قرائن چیست از خارج؟ قرائن عموم خطاب و شمول تکلیف به ضرورت فقهی برای همه مکلفین و استمرار احکام الی الآخر الابد. این دو تا نکته عموم خطاب و شمول تکلیف و استمرار احکام قرینه برای انحلال است که احکام انحلالی است. براساس این نکتهها انحلال صورت میگیرد اما انحلال از خود صیغه درنمیآید. چرا؟
سید الخویی میفرماید صیغه امر دو زمینه برای دلالت دارد
میفرماید چون خود صیغه را ما دیدیم و خواندیم که صیغه امر دو تا زمینه برای دلالت دارد: 1. هیئت، 2. ماده. اما ماده را که بحثش را کردیم که موضوع له ماده فقط طبیعت مهمله است. یک معنای موضوع له که هیچ گونه تفصیل و خصوصیت و تشخص ندارد. طبیعت مهمله است. اکرام، معنای اکرام یعنی همان معنای موضوع له آن که یک نوع احترام و تقدیر کردن که یک طبیعت مهمله است که عاری از همه خصوصیتهاست. از ماده که چیزی استفاده نمیشود. اما زمینه دوم که هیئت امر باشد، هیئت را ما گفتیم در بحث امر و بحث انشاءات که امر به هیئت خودش دلالت میکند بر ابراز قصد متکلم. در باب انشاء فرمودند که انشاء عبارت است از ابراز نفسانی. متکلم قصد معنا را که در ذهن دارد، به وسیله لفظ ابراز میکند و البته گفته میشود که این رأی یا این نظر به اسم سید الاستاد به ثبت رسیده ولی ارباب بلاغت و بعضی از صاحبنظران بلاغت این مطلب را داشتهاند، حالا این به عنوان نکته تحقیقی به ذهنتان باشد. پس از که هیئت امر دلالت دارد فقط بر ابراز قصد نفسانی یا ابراز نفسانی است. این ابراز نفسانی در خارج فقط طلب طبیعت است. و هیچ خصوصیت دیگر در قلمرو آن وجود ندارد. طلب طبیعت هم که به صرف الوجود محقق میشود. مره و تکرار از دلالت صیغه به دست نمیآید. و بعد پس از که این مطلب گفته شد، ما تابع دلیل هستیم. صیغه دلالتی ندارد. اگر دلیلی از خارج آمد یا قرینهای بر تکرار و انحلال، ما حمل بر تکرار میکنیم و تکرار را اعلام میداریم و اما اگر دلیلی از خارج نداشتیم، چون که خود اقتضای امر ایجاد طبیعت است، و طبیعت به صرف الوجود محقق میشود، به مره تکرار میکنیم و یک امتثال که انجام شد، دیگر امتثال دوم دلیل میخواهد. امر یک دعوتی دارد به سوی یک امتثال، وظیفه متعین است و یک امتثال است و امتثال دوم دیگر نه دلیلی خواهد داشت و نه مقتضی. جایی برای امتثال دوم نیست تا زمینه برای تکرار آماده باشد.
اشکال و جواب
اشکال: گفته میشود که ما داریم در تتبع فقهیمان که تکرار در امتثال هست. میبینیم قطعا امتثال صورت گرفته، مضافا بر آن امتثال دوم هم از سوی شرع اعلام شده. مورد اول نماز آیات، که در نماز آیات دیدهایم فتوا و حکم فقهی این است که کسی که نماز آیات را بخواند و بعد از اتمام نماز آیات وقت باقی باشد مثلا خسوف، در داخل وقت نماز آیات را میتواند تکرار کند، امتثال پس از امتثال، این یک مورد. مورد دوم نماز جماعت که شما نماز فرادی خواندید و امتثال قطعا حاصل شد ولی جماعت اقامه شد، در وقت شما میتوانیم همان نمازی که خواندهاید و امتثال به عمل آمده دوباره به جماعت بخوانید، پس این قانونی که شما گفتید امتثال پس از امتثال معنا ندارد، نخیر جایگاه فقهی دارد و مواردی دارد در فقه. سیدنا الاستاد میفرماید: در مجموع در این دو تا مورد امتثال دوم مثل امتثال اول نیست. امتثال دوم امر دوم دارد. امر استحبابی دارد. امتثال امر واجب برای همان امتثال اول به پایان رسید و تمام و کامل شد، این امتثال دوم برگرفته از امر استحبابی است. نماز آیات دوباره در وقت، نماز واجب را دوباره به جماعت خواندن در اثر امر استحبابی است پس تکرار در امتثال نیست. تا اینجا که مطلب تمام میشد، میفرماید: اگر دلیلی از خارج نداشتیم، نصی نبود بر مره و تکرار، ماییم و طبیعت صیغه امر، طبیعت صیغه امر فقط طلب ایجاد طبیعت را اعلام میکند و آن ایجاد طبیعت هم به صرف الوجود محقق میشود، عملا جایی برای تکرار نیست مگر دلیلی از خارج باشد.
اگر دلیل نبود، اصل لفظی و عملی چیست؟
و بعد میفرماید اگر دلیلی نبود و شک کردیم، به اصل مراجعه میکنیم، به اصل لفظی و اصل عملی: اصل لفظی اصاله الاطلاق و اصل عملی اصاله البرائه. اما اصل لفظی، میفرماید اگر اطلاق و عمومی باشد، اصاله الاطلاق و اصاله العموم،
چرا اصاله الاطلاق را اصل لفظی میگوییم؟
چرا اصاله الاطلاق را اصل لفظی میگوییم؟ اصاله الاطلاق اصل عقلایی است، اصاله العموم اصل عقلایی است و مدرک آن هم بنای عقلاء است ولی چون بستر آن کتاب و سنت و الفاظ هست، به آن میگوییم اصل لفظی. این اصاله الاطلاق یا اصاله العموم اگر بود که استفاده میکنیم و مقتضای اطلاق این است که قید اضافی مشکوک را نفی میکند. شک میکنیم که این عمل عبادی تکرار هم میطلبد؟ تکرار یک وصف اضافی است، این وصف اضافی به توسط اطلاق منتفی میشود که گفتیم اطلاقی که قیود را منتفی میکند، در حقیقت اقتضاءات مقدمات حکمت است. آن اطلاق که فراگیری و شمول را اعلام میکند آن خود لفظ مطلق است و آن اطلاقی که نفی قید میکند مقدمات حکمت است.
اشکال و جواب
خود ایشان توجه میکنند با یک ظرافت خاص، یک اشکال احتمالی را جواب میدهند، میفرمایند: اطلاق در صیغه امر که فقط مدلولش ایجاد طبیعت است، زمینه ندارد. نه قابل جعل است و نه قابل رفع تا اطلاقی بشود. بعد میفرماید: از اطلاق صیغه اعلام نمیکنیم که مفاد اطلاق صیغه نفی تکرار است بلکه میگوییم ایجاد طبیعت که مدلول و مطلوب امر است، به صرف الوجود صدق میکند، به اولین مصداق صدق میکند. و پس از صدق آن مقتضی برای تکرار دیگر وجود ندارد. اطلاق را به این شکل میخواهد تصویر بکند.
تحقیق این است که اطلاق لفظی وجود ندارد
تحقیق این است که اینجا از اطلاق خبری نیست و اطلاقی در کار نیست. اطلاق لفظی وجود ندارد. چون صیغه امر فقط ایجاد طبیعت است و اصلا اطلاقی در کار نیست. و بعد هم اگر دلالت میکند بر نفی تکرار این دلالت اقتضای طبیعت است. اقتضای ایجاد طبیعت این است که به صرف الوجود محقق میشود. نفی تکرار و اکتفاء مره اقتضای مدلول امر است که مدلول امر ایجاد طبیعت است و اطلاقی در کار نیست. و اما اصل عملی، میفرماید اگر شک در تکرار بکنیم، اصل برائت از تکرار است.
تحقیق این است که نه اصل برائت عقلی و نه شرعی وجود ندارد
تحقیق این است که جایی برای اصاله البرائه هم نیست. اولا اصل برائت عقلی که جاری نمیشود، در جایی است که بیان نباشد و اینجا که صیغه امر بیان است و اما اصل شرعی برائت شرعی: برائت شرعی با برائت فرقش این بود که در برائت شرعی تکلیف قابل جعل و رفع از سوی شرع باشد و آنجایی که قابل وضع و جعل نباشد، قابل رفع هم نیست، و آنجا دیگر به سراغ برائت عقلی باید برویم. معیار برائت شرعی این است که تکلیف قابل وضع و رفع از سوی شرع باشد و اینجا میبینیم از سوی دلیل شرعی که صیغه امر باشد، قابل جعل نیست. چون صیغه امر همچین دلالت و شأنیتی بر دلالت تکرار ندارد، قابل وضع نیست تا قابل رفع بشود و برائت شرعی جاری بشود. در نتیجه تحقیق این است که بسیار ساده و مستقیم و روشن، میتوانیم اعلام بکنیم که مقتضای اصل، نفی تکرار یا عدم تکرار باشد، ما نیاز به آن نداریم.
نتیجه این است که مقتضی اصل نیست و عدم دلیل، دلیل بر عدم است
اولا اصل کامل نیست و اشکال دارد و ثانیا ما یک دستمایهای داریم که از استفاده از اصل ما را بی نیاز میکند و آن عدم دلیل است. هر تکلیفی و هر حکمی نیاز به دلیل دارد. ما درباره تکرار از اساس دلیل نداریم. عدم دلیل ما بهترین دلیل بر عدم ثبوت تکرار است. این دستمایه ما، ما را از تمسک به اصل لفظی و عملی بی نیاز میکند، نیازی به اصل نداریم، مضافا بر اینکه اصل خالی از اشکال نیست که گفته شد. بحث مره و تکرار کامل شد و رسیدیم به امر نهم ان شاء الله جلسه آینده.
برای عرفه دو سه تا تذکر میخواستم بگویم که در جلسه بعد بحثی بکنیم، فقط یک نکته بگویم که بدانیم و بدانید کسانی که روح دعا دارد و بعد مرحله دوم توفیق دعا دارد، مرحله سوم موقعیت دعا، این سه تا نکته اگر جمع شد، دیگر حالت منتظرهای نیست، بگویید که خدا به ما توفیق داده و دیگر چه میشود و چه نمیشود یعنی در کار نیست. یعنی کار درست شد. روح دعا، توفیق دعا که برود برای دعا کردن و موقعیت دعا عصر عرفه و قم عش آل البیت، و کیفیتاش را هم بگویم دسته جمعی یک حال و هوای خوبی دارد ولی اگر دیدید که دسته جمعی نمیشود، دعایی که خوب استفاده میشود سحرها دل بیابان و آنجا مناجات عرفه امام حسین دیگر آدم قطعا درک میکنید یکی از معجزات و تجلیات دعای عرفه سید الشهداء این است که بخوانید امکان ندارد که حال نیاید، خود دعای عرفه برای آدم حال میآورد.
[1]
محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، جلد 2، صفحه 14 تا 19.
[2]
اسراء/ سوره 17 ، آیه 78
[3]
بقره/ سوره 2، آیه 185
[4]
آل عمران/سوره3، آیه97