درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 سوال و جواب: اولا مدلول كلام لفظي در جمل اخباريه نسبت است. در جمل انشائيه وجود انشائي است كه به توسط لفظ يك نوع وجود محقق مي شود و يك وجود انشائي است و به اصطلاح يك خواسته لفظي است كه آن در وعاء خودش وجود دارد كه مثال زدم كه مي گويند وجود ذهني و خارجي و وجود كتبي. اما دال و مدلول يكي نمي شود و فرقشان اين است كه ايجاد و وجود به اعتبار فاعل مي شود ايجاد و به اعتبار فعل مي شود وجود. وجود لفظي به اعتبار اينكه لفظ صادر شده مي شود دال و به اعتبار اينكه خودش معنايي دارد در وعاء خودش، مي شود مدلول. اما كلام نفسي كه سوال كرديد كه فرموديد قابل قبول است براي انسان، شما باطن اشعري را نخوانديد كه اشعري مي گويد اين مدلولات كلام نفسي ما وراء آن صفات نفسيه دارد. آن تمني و ترجي و استفهام و امر و نهي، همه اينها لفظيات است و وراء آنها يك كلام در عمق نفس آدم هست كه آن وجودش معنوي است و اين كلام لفظي از او خبر مي دهد و دال بر آن است. يك مورد شناسايي شده و اسم گذاشته شده و بقيه اسم ندارد كه درباره اراده اسم گذاشته شده است كه كلام نفسي اوامر و نواهي طلب است و اما اراده شوق مؤكد است و با طلب دو چيز است و اختلافش پيداست.
 بررسي ادله اشاعره
 بعد از كه گفتيم اشاعره سه دليل اقامه مي كنند كه دليل سوم كه عبارت بود از امر اختباري شرح داده شد و جوابش هم كامل گفته شد.
 عمده ترين دليل اشاعره اين است كه خطاب براي همه چه مسلمان و مؤمن و چه كفار است
 اما جواب از دليل اصلي كه دليل اصلي اشاعره اين است كه مي گويند كفاري كه امر و نهي از سوي شرع دارند، قطعا اينها مكلف هستند و امر دارند و امر اختصاص به مسلمين و مؤمنين ندارد كه مي فرمايد «ايها الناس» نه «ايها المؤمنون» كه اين خطاب نسبت به كفار يا خطاب جدي است و يا صوري. اگر بگوييم كه خطاب صوري است كه قابل التزام نيست چون موجب لغويت اصل تشريع وشرع مي شود. شرع كه قصد عمل نداشته باشد و فقط به صورت لفظ اكتفاء‌ بكند مستلزم عبث مي شود. اگر مراد جدي است كه بايد انجام بدهد، پس بايد تخلف نكند و الان كه مي بينيم عملا تخلف كرده اند و قطعا مراد جدي بوده، لازمه اش تخلف مراد از اراده و اين درباره خداي متعال محال است «اذا اراد الله شيئا أن يقول كن فيكون». پس نتيجه مي گيريم كه اراده تعلق نگرفته و فقط امر و طلب بوده. پس طلب چيزي است و اراده چيزي است و اراده نبوده است. اين دليل اصلي عقلي كلامي.
 جواب محقق خراساني از اين دليل كه اراده دو قسم تكويني و تشريعي است و اين مورد از اراده تشريعي است
 محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه اين اشكال را به متانت جواب مي دهد كه اشكال شما برخواسته از عدم دقت است. در اراده دقت كنيد كه اراده به دو قسم است: 1. اراده تشريعيه، 2. اراده تكوينيه. اراده تشريعيه عبارت است از اعلام مطلب و دستور به انجام كار و اين دستور به انجام كار، الزام در تحقق ندارد. چون فاعل مختار است. اراده تشريعيه حقيقتش هدايت و راهنمايي است. «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا [1] ». از كفار هم احكام براساس اراده تشريعيه خواسته شده است كه هدايت شده اند و مختارند كه راه درست بروند يا منحرف مي شوند. اما اراده تكوينيه ايجاد فعل است و وقتي اراده تكوينيه به شئ اي تعلق بگيرد، از مراد تخلف نمي كند. به عبارت كلامي اراده تكوينيه قضاي حتمي الهي است و اراده تشريعيه هدايت الهي است. اينكه مي گوييم تشريع يعني در قالب دستور و اينكه مي گوييم تكوين يعني در قالب ايجاد و تكون. بنابراين هم دو قسم اراده را فهميديم و هم تطبيقش بر كفار قهري است كه تصور ابتدايي مي خواهد، طلب كرده است خداوند و هدايت كرده است اما اراده تكويني است و اراده تشريعي است. همان جا كه اراده تشريعي است، همان جا طلب تشريعي هم هست. تمام اين اشكال و اين جواب بستگي دارد به اينكه اراده از صفات ذاتيه باشد اما اگر از صفات فعليه باشد، ‌اين اشكالات از اساس منتفي است.
 بررسي اراده تكويني و تشريعي از ديدگاه فلاسفه و متكلمين و اصول
 بررسي اراده تشريعيه و تكوينيه از ديدگاه فلاسفه و متكلمين و اصول: اجمال و فهرست مطالب: اراده از ديد فلاسفه صفت ذاتي باري تعالي است. و اراده از ديد جمهور متكلمين صفات فعلي خداست. در اصول اختلاف نظر وجود دارد، محقق خراساني از بيانش استفاده مي شود كه رأي فلاسفه را قبول دارد كه اراده از صفات ذاتيه خداست. سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه اراده را از صفات فعليه مي داند. حكيم لاهيجي رحمه الله در كتاب شوارق الالهام في شرح تجريد الكلام كه يكي از شروح بسيار عمده تجريد است. يك نكته ديروز اشتباها تطبيق شد كه فخر شارح تجريد نيست و فخر و محقق طوسي هر دو شارح اشارات هستند.
 كلام حكيم لاهيجي
 حكيم لاهيجي [2] مي گويد: فلاسفه بر اين هستند كه اراده صفت ذاتي خداست و منظور از اراده خدا، يك شعبه از علم خداست. علم كه ذاتي است و اراده هم ذاتي است. اما جمهور متكلمين مي گويند كه اراده عبارت است از قصد اصدار فعل.
 كلام محقق طوسي در تجريد
 محقق طوسي [3] مي فرمايد: «تخصيص بعض الممكنات بالايجاد في وقت يدل علي ارادته» مي فرمايد: در خلقت كه مي بينيم بعضي از واقعه ها اختصاص پيدا مي كند در زمان خاص،‌ مثلا خيلي مردم انتظار دارند زودتر يا ديرتر ولي اختصاص به زمان خاص دارد كه اين خلقت است منتها وقت خاص را كه اختيار مي كند، اين اراده است. انجام فعل در وقت خاص اراده است و صفت فعلي مي شود. انجام فعل در زمان خاص كشف مي كند كه اراده تعلق گرفته است. اين از نظر فلسفه و كلام
 اما تحقيق اين است كه بين فقهاء اراده از صفات فعل است
  اما تحقيق اين است كه بين فقهاء يعني با ذوق اصولي و فقهي گفته مي شود كه اراده از صفات فعليه است و دليل بر اين مطلب مضافا بر موافقت رأي متكلمين دليل نصوصي است كه در اين رابطه آمده است. روايتي در كتاب كافي از امام موسي بن جعفر عليهما السلام كه فرموده است پس از سوال از معناي اراده و مشيت (در اصول كافي و در لغت اراده و مشيت به يك معناست و در نص هم دو تا با هم ذكر مي كند) كه «قُلْتُ مَا مَعْنَى‏ شَاءَ قَالَ ابْتِدَاءُ الْفِعْل»‏ [4] . خدا خواست و فعل را انجام داد و شروع كار و ابتداء فعل مي شود معناي مشيت و اراده. در روايت دوم مؤيد بر كل مطلب و مؤيد بر مدعا امام موسي بن جعفر عليه السلام مي فرمايد: «إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَيْنِ وَ مَشِيَّتَيْنِ‏ إِرَادَه حَتْمٍ وَ إِرَادَهَ عَزْم‏» [5] تاييد اصل مطلب شد كه اراده دو قسم است و تاييد مدعا شد كه اراده از صفات فعليه هم هست.
 دليل سوم مدرك قرآني دارد اراده مدخول «اذا» است لازمه اش اينكه از صفات فعل است
 دليل سوم را هم اعاظم استادنا العلامه شيخ صدرا در كتاب تقريراتي مختصر كه چاپ شده است حول الطلب و الاراده مي فرمايد: دليل ديگري داريم از تركيب و بيان قرآن، كه اراده از صفات فعليه است و آن اين است كه كلمه اراده مدخول كلمه «اذا» قرار گرفته است كه مي فرمايد: «اذا اراد الله» كه اين اگر به معناي فعل نباشد و به معناي علم باشد كه فلسفه مي گويد، لازم مي آيد كه علم خدا سابقه عدم علم دارد «اذا علم» يعني يك وقتي علم نبوده و موقعي كه علم قصد كند. «اذا علم» تركيبي است دال بر اينكه علم حادث شده است و قبلا نبوده اگر اراد به معناي «اذا علم» باشد. بنابراين اراده به معناي علم نيست و صفت ذاتي نمي تواند باشد. پس از كه اراده از صفات ذاتي نبود و از صفات فعلي شد، اشكال و شبهه از اساس منتفي است. به اين نحو كه نسبت به كفار كه اعمال را انجام نمي دهند، اراده يعني مثل خلق و رزق فعل خداست. فعل خدا وقتي تعلق مي گيرد كه كفار اقدام به انجام فعل بكنند. تا كفار اقدام به انجام فعل نكند، فعل خدا محقق نشده تا تفكيك بين اراده و مراد باشد. اراده خدا كه صفت فعلي بشود، آغاز فعل است كه ترجمه كردم. سوال مقدر هم جواب داده شد كه فعل‌، فعل است و خلق كه خلق است و رزق هم رزق است، اين كه فعل است چيست؟ جوابش اين است كه ابتداء و آغاز فعل است. بنابراين آغاز فعل آنگاه بوجود مي آيد كه كفار عمل را انجام بدهند و آنجا ديگر تفكيكي نيست و بحثي هم نيست. اراده صفت ذاتي و قديم نيست كه قبلا از كفار خواسته شده كه اگر انجام ندهند تفكيك بين اراده و مراد مي شود بلكه اراده صفت فعل است مثل اينكه خلقي كه صورت مي گيرد، همان موقع كه خلق صورت مي گيرد، همان موقع فعل خداست منتها فعل از صفات ذاتيه نيست و صفات فعليه است. فعل حادث است و ذاتي نيست تا اشكال پيش بيايد و خارج از ذات است. فعل خداست و فعل استمرار دارد و هميشه است. بنابراين تا وقتي كه كار خلق انجام نشده، خلق نيست و موقعي كه كار خلق انجام نشده،‌ خلق نيست و موقعي كه خلقت انجام بشود،‌ خلق خداست و صفت خالق انتزاع مي شود و صفت فعليه است كه ذاتي نيست تا بگوييم به اشكال برمي خورد. رزق هم همينطور و اراده كه ابتداء‌ فعل هست، هم به همين معناست و ديگر تفكيك اراده از مراد در صورتي كه اراده از صفات فعليه باشد، اصلا زمينه ندارد. تفكيك اراده از مراد در صورتي به اشكال برمي خورد كه اراده از صفات ذاتيه باشد در حالي كه اراده از صفات فعليه شد. در اين صورت اصلا اشكال وارد نمي شود تا ما جواب بگوييم كه اراده دو قسم است اراده تكوينيه و اراده تشريعيه و اصلا نياز به آن شرح نداريم.
 سوال و جواب: اولا آن كلامي كه در منطق و حاشيه ملا عبد الله كه هدايت به معناي ارائه طريق است يا ايصال الي المطلوب،‌ در بحث هاي بعدي آمده كه معناي هدايت قطعا راهنمايي است. ما هدايت را از قرآن مي گيريم و آن قرآن مي گويد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا». و آن ايصال به مطلوبي كه مي گفتند مطلبي بود مربوط به يك قاعده كلامي كه از باب قاعده لطف ممكن است خدا هدايتش ايصال به مطلوب باشد. آن قاعده لطف منافي مي شد با اختيار. مطلبي كه اينجا مي گوييم بنابر اصطلاح فلاسفه تكوينيه و تشريعيه دو قسم است. اراده تشريعيه سلب اختيار نمي كند و قضاي محتوم نيست. اراده تكوينيه قضاي محتوم است كه اين جواب بر مبناي فلاسفه كه اراده از صفات ذاتي باشد. اما اگر صفات فعلي شد، ديگر اراده صفت ذاتي نيست و صفت ذاتي كه نبود مثل خالق و رازق و صادق كه حادث هستند چون فعل حادث است و وقتي عنوان محقق مي شود كه وقتي خلق صورت بگيرد و رازق وقتي محقق مي شود كه رزق صورت بگيرد. انتزاع مي شود از ايجاد كه اين در اين صورت اشكالي پيش نمي آيد كه اراده از مراد جدا شد. اراد الله براي كفار اراد الله نبوده و بر فرض بر اساس مبناي محقق خراساني كه طلب همان اراده بود، اراده كه بشود صفت فعلي مثل اين است كه خدا را مي گوييم «هو الخالق الرازق الحي القيوم» يا «هو المريد» كه مريد وقتي محقق مي شود كه فعل شروع كند به ايجاد كه در آن موقع اراده محقق شده است و ديگر بعد از مرحله ايجاد كه زماني براي تفكيك نيست. صحبت از تفكيك اينجا نيست بلكه صحبت اين است كه اينجا اراده به معناي فعل است و صفت ذاتي نيست و اصلا صفت ذاتي كه نبود، قديم نيست و تفكيكي هم به وجود نمي آيد. قبلا اصلا اراده نيست و بعد از كه انجام مي دهد‌، اراده مي آيد مثل خالق كه تا خلق نشده، صفت خالق انتزاع نمي شود. وقتي كه خلقت انجام شد، عنوان صفت خالق انتزاع مي شود. بنابراين پس از كه گفته شد صفت ذاتي نيست و صفت فعلي است،‌ اشكال از اساس حل شد. اما اراده تكوينيه و اراده تشريعيه نسبت به خدا و اراده تكوينيه و اراده تشريعيه نسبت به وجود ممكن به چه صورت است؟ محقق خراساني يك نكته اي گفت و در را به روي جبر را باز كرد و فرمود: «اذا اتفقا لابد من الاطاعه و اذا اختلفا لابد من الكفر و العصيان» كه ان شاء الله جلسه آينده.


[1] 1. سوره دهر ،‌ آيه 3.
[2] 2. شوارق ، صفحه 550.
[3] 3. تجريد الكلام ، صفحه 223.
[4] 1. اصول كافي ، جلد 1 ، باب المشيئه و الاراده ، كتاب توحيد ، حديث 1.
[5] 2. اصول كافي ، جلد 1 ، باب المشيئه و الاراده ، كتاب توحيد ، حديث 4.