درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 حادثه هتك حرمت قبر مطهر حجر بن عدي را در اين مركز فقه و مركز علوم آل البيت و تعليم گاه آقا بقيه الله الاعظم به محضر ارباب عالم هستي بقيه الله الاعظم تسليت عرض مي كنم. يك جمله اي در زيارت جامعه كبيره هست كه شهادت مي دهيم بضلاله من خالفكم،‌ آدم بعد از مدتها متوجه مي شود كه مخالفت با ولايت چه گمراهي كه نمي آورد. وهابيت از خدا بي خبر جاهل و مشرك كه اينها يكي از عبده شان پادشان آل سعود است، اين مشركين مي آيند يك موحد ولايي مثل حجر بن عدي را پس از قرنها ضريحش را بهم مي كوبند و جسدشان از قبر بيرون مي آورند و هتك مي كنند. ما براساس اعتقادي كه داريم قطعا ولايت در اين موارد خودش را نشان مي دهيم و مي بينيم ان شاء الله. اما تجاسر و فساد في الارض اينها و كفر اينها كه هتك حرمت يك مؤمن از قبر بيرون آوردن كه بالاترين هتك است كه در تاريخ خواهد ماند و اينها انشاء الله به جزاي اعمالشان خواهد رسيد بي هيچ شك و ترديدي. حجر بن عدي شهيدي بي نظير در راه ولايت اميرالمؤمنين به دست عمال معاويه بن ابي سفيان عليهم اللعنه و العذاب. كه گفته اند جسدش را برده اند طبيعتا بعد از اين چهارده قرن جسد سالم بوده و نمايي داشته كه بردند و الا وهابيت خاك را كه نمي برند. و آنها آيت حق را به چشم ببينند كه اعتراف نمي كنند. شما ممكن است بگوييد كه جسد را ديده اند چرا متنبه نمي شدند، اميرالمؤمنين را مي ديدند و متبنه نمي شدند «قست قلوبهم». جمله اي كه شهادت مي دهيم بضلاله من خالفكم حقا و صدقا.
 بررسي و جمع بندي آراء صاحبنظران نسبت به طلب و اراده
 بررسي و جمع بندي آراء صاحبنظران نسبت به طلب و اراده.
 نظر سيد الاستاد طلب و اراده دو چيز است با سه دليل
 سومين رأي گفته شد كه سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: طلب و اراده دو چيز است: دلائلي كه اقامه فرمودند، اولين دليل همان دليلي است كه استادش محقق نائيني بود كه فرمود طلب از مقوله فعل است و اراده از مقوله كيف و از آنجا كه مقولات متباينات هست، امكان اتحاد بين اين دو مقوله وجود ندارد. بعد در ادامه هم فرمود طلبي كه از مقوله فعل باشد، فعل خارجي قابليت انشاء ندارد و ايجادش با عمل خارجي صورت مي گيرد و ايجادش با نفس صورت نمي گيرد. تشنگي و سيراب شدن به بيان نمي شود كه سيراب بشود بلكه بايد برود خارجا آب بخورد، بنابراين اصلا قابل انشاء نيست. دليل دوم كه عمده ترين است و اصلي ترين و قابل خدشه نيست، اين است كه فرمودند تمامي افعال مستند به اراده است و با بودن اراده افعال شكل اختياري به خودش مي گيرد و از حالت جبر بيرون مي آيد. معيار اصلي جبر و اختيار اين است كه فعل اختياري پشتوانه ي اراده دارد و افعال جبريه پشتوانه ي اراده شخصي و فاعل را ندارد. اما خود اراده به عنوان يك صفت نفسي نياز به اراده ي ديگر هم دارد؟ فرمودند: نه، اراده مستقل است براي اينكه اگر اراده به اراده ديگر وابسته باشد يا دور مي شود يا تسلسل، اما طلب اين نيست. آن اراده اي كه پشتوانه و تكيه گاه نهايي افعال اختياري هست، آن طلب نيست و وجدانا طلب صدق نمي كند. دليل سوم ايشان هم اين بود كه طلب از افعالي است كه متعلق اراده است. در استعمالات صحيح مي بينيم كسي بگويد «أراد فكتب، أراد فمشي» كه متعلق به اراده است و همين طور مي گوييم «أراد فطلب»، طلب به نحو يك فعل متعلق است به اراده. بنابراين طلب و اراده دو حقيقت متمايز است و اتحاد بين اين دو تا مطلبي است لا يمكن المساعده عليه بوجه جزما. در نتيجه اين فرمايش بر خلاف رأي محقق خراساني طلب با اراده فرق مي كند و يك چيز نيست.
 اما تحقيق اين است كه عمده قائلين به اختلاف طلب و اراده خلط بين مرحله انشاء و حقيقت است اما مفهوما يكي نيستند
 اما تحقيق اين است كه فرمايش سيدنا الاستاد دليل اولي كه فرمودند كه محقق نائيني هم فرموده بود، طلب از مقوله فعل است،‌ گفته شد و خود سيد الاستاد هم در پاورقي اجود التقريرات [1] فرموده بود: طلب از آن مقوله ي فعلي نيست كه اصطلاح منطق و فلسفه است. بنابراين اعلام اين مطلب كه طلب از مقوله فعل هست، ثابت نيست و نياز به اثبات دارد و آنچه ظاهر امر نشان مي دهد، طلب از مقوله فعل نيست. پس دليل اول قابل قبول نيست. اما دليل سوم كه اراده متعلق افعال هست و متعلق طلب هم مي شود كه مي گوييم «أراد فطلب»، گفته مي شود كه اين فرمايش ايشان به عنوان دليل تلقي نمي شود و در حقيقت شكل مصادره دارد. يك ادعايي است و ممكن است ديگري بگويد «أراد فطلب» درست نيست و دليل نيست و يك نوع از مصادره است. پس اين به عنوان دليل قابل استناد نيست. اما دليل دوم كه اصلي ترين دليل هم هست، همان است كه ايشان فرمود اراده امر غير اختياري است يعني به اراده ديگر وابسته نيست. اراده يك امر غير اختياري است و طلب امر اختياري است. اين دليل جداً دليل بسيار متيني است و قابل خدشه نيست. بنابراين آنچه تحقيق انتخاب مي كند اين است كه فرمايش محقق خراساني در يك حد از بحث كه فرمودند طلب حقيقي با اراده حقيقي يكي است و طلب انشائي با اراده انشائي يكي است، اين كلام كاملا درست است. و عمده ترين اشكالات طرف مقابل يعني قائلين به اختلاف از همين ناحيه مي آيد كه خلط بين مرحله انشاء و حقيقت مي شود كه بسيار متين و صحيح و ايشان هم تمام اصرارش هم متمركز به اين نكته است كه طلب حقيقي و اراده حقيقي ، طلب انشائي و اراده انشائي متحد است و درست و صحيح است. اما طلب و اراده مفهوما متحد باشد، خير. محقق نائيني هم اشاراتي داشت و سيد الاستاد با همان يك دليل مطلب را مستحكم ساخت كه طلب و اراده مفهوما متحد نيستند و اراده فعل غير اختياري است و طلب فعل غير اختياري نيست. اضافه كنيد كه اگر متحد باشد مصداقا و مفهوما بايد هميشه هيچ گاه طلب بدون معني اراده به كار نرود در حالي كه مضافا بر فرمايش سيدنا الاستاد مي بينيم كه طلب با اراده مفهوما فرق دارد.
 شاهد آيه قرآن
 در اين باره بهترين شاهد آيه قرآن كه مي فرمايد: «أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطيعَ لَهُ طَلَبا» [2] به تفسير و ترجمه مراجعه شد، مخصوصا تفسير بسيار مختصر و مفيد تفسير قرآن مرحوم سيد شبّر قدس الله نفسه الزكيه كه منظور از اين «لن تستطيع له طلبا» اراده نيست. معناي آيه اين است كه آب كه غور بشود و فرو برود و آب از سطح زمين گم بشود، هرگز امكان ندارد كه آب را به دست بياوريد كه طلب به معناي به دست آوردن است. يك مورد در كل قرآن كلمه ي طلب به كار رفته و صريحا به معناي فعل بكار رفته و استعمالات قرآني اصح استعمالات است و اسوه و الگو براي استعمالات صحيحه است. بنابراين در تتبع رسيديم كه طلب مفهوما اراده نيست.
 نكته ديگر: اراده امر مستقل است و صفت مستقل است و نياز به اراده ديگر ندارد
 نكته ديگر: از لحاظ لغت و فلسفه صدر المتألهين [3] مي فرمايد: اراده امر مستقل و يك صفت مستقله است و نياز به اراده ديگر ندارد. در اين قسمت از بحث ايشان استدلال به دور و تسلسل نمي كند بلكه مي فرمايد: اراده از صفات ذاتي است و «الذاتي لا يعلّل» و پس از آن طلب كه «لا يعلل» نيست و طلب همه اش «يعلل» است سوال و جواب: اصل «الذاتي لا يعلل» در نهايت استحكام است و فهم آن بحث دارد. خلاصه «الذاتي لا يعلل» اين است كه ذاتيات از ماهيت ذات هست و ماهيت ذات، قهري است و يك واقعيت قهري و قطعي است و بدون دليل است. دليل وجود ندارد و وابسته به چيز ديگري نيست. جلوه هاي از خود ذات است و خود ذات علت دارد و علتش هم علت موجده است. علت ايجاد كه داشت، ماهيت، حدود ذات است و حدود ذات كه قهري الترتب است و علت نمي خواهد. اگر بگوييم هيچ موجودي بدون علت موجده نمي شود، خود ذات علت ايجادي را دارد و ذاتيات آن كه حدود آن است پس «الذاتي لا يعلل» است. در اينجا مي بينيم كه اراده، ذاتي لا يعلل است اما طلب اينگونه نيست. ما نياز داشتيم و براساس نياز طلب و درخواست مي كنيم. و ثانيا طلب از سافل طبيعتا اراده اي نيست. آنكه مي گويند شكر خدا كه هر چه طلب كردم از خدا بر منتهاي مقصد خود كامران شدم يا مي گويد «من طلب شيئا و جدّ وجد» كه اينها صفت ذاتي انسان نيست و براساس اغراض و اهداف و نيازي داشته كه طلب كرده، اين در مرحله معقولات. در لغت هم كه مراجعه كنيم فيومي در المصباح المنير طلب را معنا مي كند كه «طلبت شيئا أي أردته» اما اراده در لغت به معناي طلب و اختيار آمده است. اراده در معقول به معناي اختيار است و طلب به معناي اختيار نيست.
 نتيجه بحث در مرحله انشاء طلب و اراده متحدند اما مفهوما غير هم هستند
  بنابراين نتيجه تا اين قسمت از بحث اين شد كه طلب و اراده در مرحله انشاء، متحد مي نمايد كه طلب انشائي و طلب حقيقي، حقيقيان و انشائيان متحدند اما مفهوما طلب غير از اراده است كه بالوضع است و بالتعقل است و با استفاده از استعمالات قرآني.
 اما رأي اشاعره درباره طلب و اراده
 پس از اين نتيجه گيري و بررسي و جمع بندي آراء صاحبنظران اصولي طريقه ي آل البيت، مي رسيم به آراء ديگران. رأي اشاعره درباره ي طلب و اراده. اشعري [4] مي گويد: تكلم مثل قدرت از صفات ذاتي خداست و از آنجا كه كلام و سخن حادث است كه ترجمه بيانشان اين است كه آنچه كه معتزله مي گويد كه كلام حادث است، توسط عوامل و نيازمنديهاي زندگي كلام به وجود مي آيد، قبول داريم كه كلام لفظي حادث است. اما مي گويد ما براي خداي متعال يك كلام نفسي قائل هستيم و يك موجود معنوي مثل قدرت و تكلم كه يك صفت است و اين كلام لفظي دليل و مشيري به آن كلام نفسي و كلام معنوي و حقيقي است. بنابراين صفت ذاتيه كه ذاتي هست، قديم است و اصلا حادث نيست و اين كلمات لفظي خداي متعال، حادث است و اشاره اي دارد به آن كلام حقيقي و معنوي. از همين جا مي گويد: براي انسان هم كلام لفظي و كلام نفسي وجود دارد. انساني كه به كلمات و جملاتي تكلم مي كند، كلام لفظي دارد و كلام نفسي. كلام لفظي انسان كه عبارت است از امر و نهي و تمني و ترجي، اينها همه در نفس و روح انسان وجود دارد و اظهار كه مي شود، قالب لفظي مي گيرد. تمني يك لفظي است كه اظهار مي شود و يك حقيقتي در روح آدم دارد به عنوان يك صفت ذاتي. در واقع يكي از صفات باطني آدم كلام نفسي است. با اين اوضاع، اراده و طلب دو حقيقت است. چون اوامر و نواهي كه كلام لفظي است عند الصدور و اين اوامرو نواهي يك باطني دارد كه باطنش به عنوان كلام نفسي عبارت است از طلب. طلب كلام نفسي است كه كلام لفظي آن اوامر و نواهي است. با تحقيق و با تعبير استادنا العلامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه در غير اوامر و نواهي، كلام نفسي عنوان ندارد و اسم ندارد اما در اوامر و نواهي، كلام نفسي اسم دارد به نام طلب. اين معناي طلب يعني كلام نفسي براي اوامر و نواهي است و كلام لفظي اوامر و نواهي است. اما اراده، شوق مؤكد است. پس از مقدمات يعني تصور و تصديق عزم و جزم، (كه اين مقدمات گرفته شده از اسفار است) پس از اين مقدمات يك صفتي به وجود مي آيد تحت عنوان شوق مؤكد كه اين شوق مؤكد عبارت است از اراده. اراده اي كه شوق مؤكد است و اراده اي كه برگرفته از اين مقدمات هست، قطعا طلب نيست. طلب آن كلام نفسي نسبت به اوامر و نواهي است. اين شرح مدعاي اشعري بود كه اشعري براي اثبات مدعايشان ادله اي اقامه مي كند كه شرح آن ان شاء‌ الله جلسه آينده.


[1] 1. اجود التقريرات ، جلد 1 ، صفحه 89.
[2] 2. سوره كهف ، آيه 41.
[3] 1. اسفار ، جلد 1 ، صفحه 260.
[4] 2. شرح مواقف ، صفحه 93.