درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 توضيح تكميلي درباره حمل صفات ذاتيه بر ذات باريتعالي
 توضيح تكميلي درباره حمل صفات ذاتيه بر ذات باري تعالي. گفته شد كه صاحب فصول قدس الله نفسه الزكيه قول به نقل را انتخاب كرد كه صفات ذاتي خدا با ذات خداوند عينيت دارد و در حمل غيريت شرط هست لذا بايد قائل به نقل بشويم. مرحوم محقق خراساني و مرحوم محقق نائيني قدس الله اسرارهم فرمودند كه اگر قائل به نقل بشويم لقلقه لسان مي شود با شرحي كه ديروز داديم و سيد الاستاد هم فرمودند كه اين كلام از فلاسفه است كه شرح داده شد.
 كلام سيد الاستاد كه فرمود منظور از اين نقل نقل هيئت است نه نقل ماده و اشكال وارد نيست
 در نهايت سيد الاستاد [1] قدس الله نفسه الزكيه فرمودند كه اشكال محقق خراساني و محقق نائيني وارد نيست براي اينكه منظور از نقل،‌ نقل هيئت است نه نقل در ماده براي اينكه معناي علم را تغيير نمي دهد و اگر نقل در ماده باشد، بايد معناي علم تغيير بدهد. نقل در هيئت است و اسم فاعل را مصدر معنا كند. عالم درباره باري تعالي «الله عالم» نيست و«الله علم» هست بنابراين لقلقه لسان نيست و اشكال وارد نيست.
 سيد الاستاد مي فرمايد: نقل هم دليل ندارد
 در ادامه مي فرمايد: هرچندشكال وارد نيست اما نقل هم دليل ندارد. براي اينكه در حمل مشتق بر ذات، تغاير مفهومي كه اعلام شده است و مشهور همت، دليل ندارد هرچند منطق و فلسفه گفته باشد. در جهت كامل كردن اين مطلب ايشان مي فرمايد: ما تحقيقات ميداني انجام مي دهيم و در حمل ها مي بينيم كه مواردي هست كه مشتق و ذات يك مفهوم دارد ولي حمل مي شود مثل «النور منور»و «الوجود موجود» و «الكون كائن» و«الضياء مضئ» كه مي بينيم در اين مثالها نور و منور از يك مفهوم است و ضياء و مضئ يك مفهوم دارد و تغاير مفهومي نيست و حمل هم درست است. بنابراين بر اساس مشي اصول كه عمدتا تحقيقات و تجربه اي و ميداني است، اصلا تغاير مفهومي شرط نيست بلكه تغايرمّايي شرط است تا حمل شئ بر نفس شئ نباشد. بر اين اساس مي بينيم در مورد صفات باري تعالي كه مي گوييم «الله عالم» نوعي از تغاير وجود دارد. ذات اقدس الهي «الله» خود لفظ يك معنا دارد و عالم يك معنا دارد هرچند موقعي كه حمل مي شود، ما اثنينيت نمي بينيم و عينيت است اما مفهوم الله با مفهوم عالم فرق مي كند. بنابراين قائل به نقل نيستيم و حمل صفت ذاتي بر ذات خدا حمل درستي است براساس همان تغاير مفهومي كه ديده مي شود، اين فرمايش سيد الاستاد قدس الله نفسه الزكيه.
 تحقيق: در منطقه و فلسفه و اصول ارسالم مسلم است كه بين مفهوم و محمول تغاير مفهومي شرط است
  تحقيق اين است كه فرمايش ايشان خالي از ملاحظه نيست. اولا در مثالي كه زدند كه فرمودند اتحاد مفهومي بين نور و منور برقرار است و حمل هم درست است و تغاير مفهومي شرط نيست. عرض مي شود براساس تحقيق در فلسفه و و در اصول و در منطق اين مطلب تقريبا ارسال مسلم است كه بين موضوع و محمول تغاير مفهومي شرط است و الا حمل شئ بر نفس شئ مي شود. ثانيا مثالي كه زديد، آن مثال نسبت به حمل اولي است و در حمل اولي و ذاتي تغاير مفهومي وجود ندارد و تغاير فقط در حد اجمال و تفصيل است و اما در حمل متعارف و داراي سريان و شيوع كه عبارت است از حمل شايع صناعي هيچ كجا موضوع و محمول وحدت مفهومي ندارد. تمام مثالها كه زده شد، «النور منور» و «الضياء مضئ» كه منور از ذاتيات نور است و مضئ ذاتيات ضياء هست و حمل اولي و ذاتي است. در حمل اولي و ذاتي كه تغاير مفهومي شرط نيست. در مقدمه بحث گفتيم كه بحث ما در شايع صناعي است كه تغاير مفهومي قطعا شرط است. بنابراين اين اشكال ايشان وارد نيست. اما فرق بين نور و منور، ضياء و مضئ تا بدانجا كه صحت حمل درست بشود، همان مطلبي كه در حمل اولي و ذاتي بود كه آنجا وحدت مفهومي است و وحدت مصداقي است و تغايرمّا كافي است. آن تغايرمّا گاهي به اجمال و تفصيل است و اينگونه نيست كه فقط اجمال و تفصيل است بلكه اين اجمال و تفصيل يك مصداق است. گاهي تغايرمّا در شكل اجمال و تفصيل است و گاهي در شكل تغيير هيئت است مثلا هيئت فاعل و هيئت مصدري كه ضياء هيئت مصدر است و مضئ هيئت فاعل است. پس اشكال سيدنا الاستاد وارد نيست. اما درباره قول به نقل كه صاحب فصول فرموده است، سيد الامام [2] قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: قول به نقل كه صاحب كفايه و محقق نائيني فرموده اند، قابل التزام نيست. براي اينكه قول به نقل خلاف وجدان هست. مي بينيم «زيد عالم» با «الله عالم» به يك شكل است و هيچ فرقي ندارد. اگر نقل وجود داشته باشد بايد بگوييم« زيد عالم» يك گونه است و «الله عالم» حملش به گونه ديگر است در حالي كه مي بينيم حمل در هر دو صورت به شكل است بنابراين نقلي نيست. نقل معنايش اين است از يك مرحله به مرحله ديگر تغيير به وجود بيايد و حملي كه براي ممكنات بوده، به گونه اي باشد و حمل نسبت به واجب گونه ديگر اما مي بينيم «الله عالم» با «زيد عالم» در حمل فرق نمي كند. اين اشكال از امام خميني قدس الله نفسه الزكيه.
 تحقيق در مورد نقل و كلام امام خميني
 تحقيق اين است كه اين اشكال بر صاحب فصول وارد نيست كه حمل مشتق بر ممكن و واجب در شكل هست، با تحقيق و دقت و با تصوري كه بكنيم، براي ما روشن مي شود كه هر دو حمل فرق دارد. در ديد ابتدايي كسي كه فقط خدا را مي شناسد هرچند اهل علم كلام هم نيست،‌ وقتي مي گويد «الله عالم» با وقتي كه مي گويد «زيد عالم» مي داند كه اين علم كه حمل شده بر زيد، علم محدود و جزئي است و علمي كه براي خدا حمل مي شود، علم كامل است. «لله عالم» با «زيد عالم» فرقش واضح است در ديد ابتدايي. محدوديت در حمل «زيد عالم» پيداست و عموميت و فراگيري و كليت در حمل «الله عالم». اما در ديد تحقيقي كه مذهب حق اين را مي گويد كه صفات ذاتيه عين ذات است، حمل فرق مي كند. حمل عالم بر زيد اكتسابي است و حمل عالم بر ذات خدا ذاتي است و علم عين ذات است پس فرق حمل مشتق بر ممكن و واجب، در دو مرحله ديد ابتدايي و ديد تحقيقي كاملا روشن و پيداست. بنابراين اشكالي كه اين سيدين علمين نسبت به نقل داشتند به نتيجه نرسيد و اشكالي كه محقق خراساني و محقق نائيني داشتند هم به نتيجه نرسيد، تا اينجا آنچه صاحب فصول فرموده بود كه بايد در حمل صفات ذاتيه نسبت به ذات باري تعالي قائل به نقل بشويم، درست به نظر مي رسد.
 كلام عنايه الاصول
 شارح كفايه مؤلف عنايه الاصول به نام سيد فيروزآبادي قدس الله نفسه الزكيه نكته اي را اعلام مي كند، مي فرمايد: محقق خراساني و محقق نائيني مي فرمايند: صاحب فصول قائل به نقل و تجوز هست ولي در فصول كلمه تجوز وجود ندارد. بنابراين مطلب فرق مي كند و اشكال متوجه تجوز مي شد كه اگر بگوييم حمل عالم بر ذات خدا تجوز باشد، ‌التزامش كار مشكلي بود اما تجوزي نيست و نقل ملازم با تجوز نيست. ممكن است نقل حقيقي و قهري باشد. مشكلي كه داشتيم اين بود كه حمل صفات ذاتيه بر ذات خدا مجاز بدانيم و اين قابل التزام نيست. بنابراين تحقيق اين است كه فرمايش صاحب فصول كاملا درست خواهد بود. هيچ كسي از اعاظم و محققين نمي توانند ملتزم بشوند كه كلمه عالم با همان هيئت اشتقاقي و اسم فاعل بودن كه در وضع دارد، به ذات خدا حقيقتا به كار برود. چون عالم صيغه مشتق براساس وضع اشتقاقي اش ذات له العلم است و خداوند ذات له العلم نيست بلكه نفي الصفات عنه هست و عين علم است. بنابراين منظور از عالم اين هيئت در ذات خداوند نقلش به علم قهري و طبيعي است. خود عالم يعني علم، «زيد عالم» يعني عالم و «الله عالم» يعني الله عين علم و «الله قادر» يعني الله عين قدرت،‌ بنابراين ذات له الوصفي نيست و عينيت قطعي است و خود لفظ عالم و قادر كه حمل بر ذات بشود و ذاتي باشد و عينيت هم باشد،‌ به طور طبيعي و قهري عالم مي شود علم و اين نياز به قرينه ندارد و در حقيقت نقل را درك مي كنيم نه نقل را انشاء كنيم. نقل يك امر واقعي است و پس از عينيت معنا ندارد كه عالم به معناي عالم باشد و فقط به معناي علم است. نقل هيئت عالم به علم در صورتي كه حمل بشود بر ذات باري تعالي با توجه به عينيت صفات ذاتيه با ذات به طور طبيعي عالم علم است و قادر قدرت است كه در روايت فرمود: «كله قدره و كله علم» بنابراين به اين نتيجه رسيديم كه حق در مسئله همان است كه صاحب فصول قدس الله نفسه الزكيه فرموده بودند.
 دو وجه تاييدي علامه شيخ صدرا
 استادنا العلامه شيخ صدرا مي فرمايد: دو وجهي را مي توانيم در جهت تاييد رأي صاحب فصول ارائه كنيم: وجه اول اين است كه مي گوييم حمل واحد نسبت به دو گونه حمل متباين، اين قابل التزام نيست. به عبارت ديگر انتزاع عنوان واحد كه عبارت است از عالم مثلا و حمل آن بر ذات كه تغاير مي طلبد،‌ اين انتزاع و اين حمل اگر بگوييم يكسان و يك شكل است در واجب و در ممكن، جمع بين متباينين است. در واجب حمل در شكل عينيت است و در ممكن حمل در شكل عروض است. در واجب موضوع واجب الوجود است و در ممكن موضوع ممكن الوجود است و واجب و ممكن (عينيت و عروض) متباينين است. اگر عنوان انتزاعي را براي متباينين يك عنوان اعلام بكنيم يعني عالم به يك معنا در نظر بگيريم براي واجب و ممكن، انتزاع مفهوم واحد از متباينين مي شود و انتزاع از متباينين محال هست و خلف و جمع بين ضدين مي شود. اين وجهي است درست و مي توانيم بگوييم به عنوان تاييد در جهت تقويت رأي صاحب فصول بنابراين بايد بگوييم كه عالم براي ممكن غير از آن است كه براي واجب است تا انتزاع از متباينين به وجود نيايد. وجه دوم: گفته مي شود كه نقل شده است از معصوم كه فرموده است: «اشتركنا معه في الاسم و افترقنا عنه في المسما». ما بندگان خدا با خدايمان در اسم اشتراك داريم و در مسما فرق داريم. اين دليل مي شود بر اينكه نحوه حمل فرق مي كند. مسما كه فرق داشت حملش و اتصافش هم فرق مي كند. لذا فقط يك اشتراك در اسم و صفات است مثل «عالم» ولي مسما كه فرق دارد، بايد حمل هم فرق كند. شيخنا العلامه مي فرمايد: اين وجه دوم يك تاييدي از بعيد مي تواند باشد اما اگر دقت كنيم به رأي صاحب فصول كمك آنچناني نمي كند. چون اين حديث ممكن است مربوط باشد به وحدت وجود. يكي از شواهد زنده و برجسته در جهت وحدت وجود باشد. «اشتركنا معه في الاسم» يعني در اسم وجود «و افترقنا عنه في المسما» يعني مصداق وجود كه آن وجود مطلق است و بشر وجود محدود و ناچيز است و اسم كه وجود باشد مشترك است. بنابراين معلوم است كه اين حديث كمكي است در جهت اثبات وحدت وجود و اما براي هدف صاحب فصول كمك آنچناني از اين حديث به دست نمي آيد. در نتيجه امر چهارم به پايان رسيد و نتيجه بحث اين شد كه در حمل مغايرت مفهومي بالاتفاق و التسالم شرط است در صورتي كه حمل شايع صناعي باشد و درباره حمل ذات باري تعالي حمل عينيت است اما اين عينيت از باب مجاز نيست بلكه نقل واقعي و حقيقي است كه با توجه به عينيت صفات و ذات، اين نقل درك مي شود نه نقل انشاء و اعلام.
 امر پنجم
  اما امر پنجم: محقق خراساني مي فرمايد: اختلاف نظري بين صاحبنظران وجود دارد بعد از اتفاق نظر بر اينكه در حمل مغايرت مفهومي شرط هست. پس محقق خراساني هم اعلام فرمودند چنانچه در فلسفه و منطق هم به ثبت رسيده، اتفاق وجود دارد كه حمل مي طلبد مغايرت بين موضوع و محمول در شكل مغايرت مفهومي يعني در صحت حمل شرط است تغاير مفهومي بين موضوع و محمول. اما اختلاف اين است كه بعد از كه حمل صورت گرفت و ارتباط برقرار شد، اين ارتباط محمول با موضوع را كه در اصطلاح كفايه مي خوانيد قيام مبدأ به ذات، اين ارتباط وصف با موصوف به چه صورت است؟
 كلام شيخ صدرا در مورد ارتباط صفت و موصوف كه چهار قول وجود دارد
 شيخنا العلامه شيخ صدرا مي فرمايد: در اين مورد چهار قول وجود دارد: قول اول اين است كه اين ارتباط قيام هست و رابطه هست،‌ اما رابطه و قيام در شكل حلولي است. مبدأ حلول مي كند به ذات و عالم علم را حلول مي كند به ذات عالم. اين رأي اشاعره است كه قائل به حلول هستند. با اين مسلك پس از كه در صفات باري تعالي مي رسد مي بيند كه متكلم بالاتفاق از صفات ذاتيه خداست و بعد مي بيند كه مسلك هم مسلك حلولي است و چگونه تكلم حلول مي كند در حالي كه تكلم يك حرف زدني است كه عارض مي شود كه در نتيجه قائل شدند به كلام نفسي. در تحقيق اصولي و در اصطلاح محقق خراساني كلام نفسي زبان حال است و در اصطلاح اشاعره كلام نفسي يك حقيقتي است مستقل و يك قديمي است از قدماء و تعدد قدماء قائل هستند. خداوند يك كلام نفسي دارد و علم قديم است و قدرت قديم است و تكلم هم قديم است، منتها اين تكلمي كه در مرحله عمل مي بيند، اين تكلم تكلم لفظي است و مي گويد تكلمي كه صفت خداست اين نيست و تكلمي كه صفت خداست، كلام نفسي است. تكلم قديم است مثل علم و قدرت كه تعدد در قدماء بشود. رأي دوم اين است كه اصلا قيامي وجود ندارد. مبدأ با ذات مربوط نمي شود يعني در حقيقت با ذات يك ارتباط واقعي پيدا نمي كند و نسبت داده مي شود. قيام فقط يك نسبت است اما ارتباط واقعي برقرار نمي كند. مثال مي زند كه «ضارب» مبدأ و ذات هست كه ضرب مبدأ است و ذات شخص است و آيا «ضارب» ضرب براي ذات خودش قيام كرده و در ذات ضارب وجود دارد؟ ضرب رفته به مضروب. يا مولم چيزي كه به كس ديگري درد و المي مي رساند و خودش المي ندارد، بنابراين قيام فقط نسبت است و قيام عبارت است از ارتباط مبدأ با ذات نيست. اين دو قول اما قول سوم و چهارم جلسه آينده.


[1] 1. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 236 تا 240.
[2] 1. تهذيب الاصول ، جلد 1 ، صفحه 180.