درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 امور مربوط به مشتق
 گفته شد كه محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه در اواخر بحث مشتق شش امري را به عنوان متمم بحث مطرح مي فرمايد كه در همه اين شش امر ايشان با صاحب فصول بحث و مشاجره دارد و در حقيقت ردودي است به شش مورد از آراء صاحب فصول.
 امر چهارم اشتراط مغايرت در حمل مشتق بر ذات
 از اين شش تا امر چهارم را شروع كرديم و بحثش كامل نشد و امر چهارم عبارت است از بيان اشتراط مغايرت در حمل مشتق بر ذات. محقق خراساني مي فرمايد: مشتق كه بر ذات حمل كنيم، طبيعتا برقراري ارتباط بين موضوع و محمول باشد و اين ارتباط، طبيعتا حمل شئ بر نفس شئ كه درست نيست لذا موضوع و محمول بايد فرق داشته باشند و مغاير باشند واگر مغايرت نداشته باشند، حملي صورت نمي گيرد.
 ملاك حمل شايع صناعي مغايرت مفهومي است
 پس از كه حمل و اتحاد بين موضوع و محمول را ملاحظه مي كنند، يك نكته را به عنوان معيار صحت حمل اعلام مي كنند،‌ مي فرمايند: معيار صحت حمل مغايرت مفهومي است. مي دانيم كه منظور از اين حمل، حمل اولي و ذاتي نيست. در حمل اولي و ذاتي مغايرت مفهومي وجود ندارد و از آنجا كه حمل شئ بر نفس شئ ناممكن هست، در آنجا گفتيم كه تغاير در حد اجمال و تفصيل كافي است مثل «الانسان حيوان ناطق». اما در بحث فقهي و اصولي و بحثي كه در استعمالات و محاورات فقه و اصول جاري هست و شيوع هم دارد، طبيعتا حمل شايع صناعي است. در اين حمل مغايرت مفهومي به هر نحوي كه باشد،‌ كافي است. بعد از اين مطلب، اشاره مي كند كه درباره حمل صفات باري تعالي بر ذات كه ما قائل به عينيت صفات ذاتيه باري تعالي هستيم، در آنجا هم همين حمل ممكن است و مغايرت مفهومي وجود دارد. مثلا «الله عالم» كه مفهوم «الله» با مفهوم «عالم» مغاير است هرچند اتحاد مصداق خارجي بلكه اتحاد عيني وجود دارد كه صفات ذاتي خدا عين ذات پروردگار است. بنابراين در صحت حمل صفات باري تعالي بر ذات مقدسش همان مغايرت مفهومي كافي است.
 صاحب فصول مي فرمايد صفاتي كه بر ذات حمل مي شود بر دو قسم است
 صاحب فصول قدس الله نفسه الزكيه [1] مي فرمايد: مشتق را كه بر ذات حمل كنيم اين حمل صفت بر ذات به دو قسم است: يا صفت عارضي و زائد است و يا اينكه عيني و عين ذات هست. در صورتي كه عارضي و زائد باشد حمل شايع صناعي درست است و غيريت وجود دارد كه مثلا زيد چيزي است و عالم چيز ديگر و حملش يك وحدت مصداقي مي طلبد و حمل درستي است بلا اشكال.
 مشكل حمل صفت ذاتي باري تعالي بر ذات مقدس از لحاظ اينكه عين ذات است
 اما اگر حملي باشد از همين باب شايع صناعي كه مربوط مي شود به صفات نه ذاتيات،‌ آنگاه آن صفت، صفت ذاتي خدا باشد كه حمل كنيم به واجب و بگوييم «الله عالم» در اين صورت به مشكل بر مي خوريم براي اينكه صفات ذاتي در باري تعالي عين ذاتش هست و تغايري نيست. مي بينيم اين وحدت و عينيت جزء معتقدات مذهب حق هست و مولي اميرالمؤمنين سلام الله تعالي عليه در خطبه اول نهج البلاغه مي فرمايد: «و كمال الاخلاص له نفي الصفات عنه» يعني صفتي نيست و هرچه هست ذات است و همه عين ذات است. در اين رابطه به عنوان استدلال و نتيجه مي فرمايد: از آنجا كه اولا اتفاق كل بر اين است كه موضوع و محمول دو چيز باشد و تغاير حقيقي داشته باشد و نمي شود موضوع و محمول از يك جنس و يك نوع باشد مثل «زيد زيد» يا «انسان انسان» قابل حمل نيست. از سوي ديگر در حمل مشتق به ذات مي بينيم تلبس در كار هست يعني يك ذات متلبس به مبدأ بشود مثلا زيد علم نداشته و پس از تلمذ كسب علم مي كند و متلبس به مبدأ علم مي شود« زيد عالم». اين دو تا نكته با صفات باري تعالي تطبيق نمي كند كه نه غيريتي است و نه تلبسي پس اثنيتيت و غيريت در كار نيست و تلبس هم وجود ندارد در نتيجه حمل صفت ذاتي باري تعالي بر ذات مقدس ذات باري تعالي از لحاظ معايير اصولي و ادبي به مشكل روبرو مي شود.
 اما حل مشكل بايد قائل به نقل بشويم كه الله عالم نقل شود به الله علم
  بعد مي فرمايد: وجه اين است كه قائل به نقل بشويم و بگوييم عالم درباره ذات باري تعالي كه حمل بشود مثل «زيد عالم» نيست بلكه نقل مي شود از عالم به هيئت خود علم كه «الله علم» و «الله قدره» تا اشكالي كه از لحاظ معايير ادبي و اصولي پيش مي آيد، حل بشود. پس اين نقل درست است و به اين صورت هم حمل درست است كه «الله علم» يعني عين علم است.
 محقق خراساني مي فرمايد: كلام صاحب فصول درست نيست ملاك كه تغاير باشد صحيح است ولي تغاير مفهومي كافي است
 محقق خراساني مي فرمايد: استدلال صاحب فصول و التزام به نقل درست نيست. اما استدلالي كه داشتند كه مغايرت شرط است، قبول داريم اما مغايرت مفهومي كافي است. الله با عالم از لحاظ مفهوم دو چيز است پس غيريت در مفهوم هست و ملاك صحت حمل هم همان تغاير در مفهوم است، بنابراين استدلالي كه ايشان داشتند كه اتفاق كل بر تغاير است،‌ اولا بحث جزئي اگر بكنيم اين اتفاق محقق نيست. تغاير هم در حد تغاير مفهومي وجود ندارد. اما نكته دوم كه تلبس اثنينيت مي خواهد يعني يك نوع اكتساب و يك نوع اتصاف به وصف جديد و درباره ذات باري تعالي كه علم عين ذات است تلبسي نيست و اكتساب وصفي نيست چون وصف ذاتي است و عين علم است. درباره اين اشكال گفته مي شود كه درباره تلبس دقتي بكنيد، اشكال حل است. آن نكته اين است كه تلبس به معناي اتصاف است و آن اتصاف مي تواند به نحو اتصاف عارضي باشد و يا ذاتي. تلبس اكتساب نيست و اتصاف است و اتصاف به صفت ذاتي به نحو عيني از ابرز انواع تلبس است و از بهترين نوع تلبس است. اشكال: اين نوع تلبس را در عرف تلبس تلقي نمي كنند و شما يك تلبسي گفتيد كه با دقت عقلي آن هم كلام بخوانيد و نوع اتصاف باري تعالي بر اوصاف ذاتي را آشنا بشويد و بعد بگوييم تلبس است در حالي كه دراستعمالات شايع با عرف سر و كار داريم و اينها تلبس نمي گويند. جواب اين است كه عرف همه جا حَكَم نيست. عرف حَكَميتش در همان مفاهيم عرفيه است و در بحث هاي كلامي و در بحث هاي اعتقادي بحث از صفات ذاتيه و نوع تلبس براي عرف مجال و فرصتي نيست. بنابراين در آن وادي كه صفات ذاتي و نحوه اتصاف باري تعالي به صفات ذاتيه است، از اهل آن وادي سوال كنيد و از اهل كلام و فلسفه و معرفت و عرفان بپرسيد نه از عرف و عوام. بنابراين اين دو نكته اي كه صاحب فصول فرمود به نتيجه نرسيد و نبايد قائل به نقل بشويم.
 در اين رابطه محقق نائيني مي فرمايد: اگر قائل به نقل شويم استعمالات لقلقه لسان مي شود و سه احتمال هست
 درباره قائل به نقل شدن كه محقق اصفهاني يعني صاحب فصول نتيجه را نقل اعلام مي كند، در اين رابطه محقق نائيني [2] قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: اگر قائل به نقل بشويم، استعمالات لقلقه لسان مي شود و الفاظ بدون معاني شكل مي گيرد به اين شرح كه عالمي كه مثلا درباره ذات باري تعالي بكار مي بريم و «الله عالم» مي گوييم، سه احتمال دارد: 1. معناي واضح و عرفي و معناي اصلي را اراده مي كنيم كه مي گوييم «الله عالم يعني انكشف عنده الاشياء كلها» كه اگر اين معنا را در نظر بگيريم كه اشكالي نيست. 2. ضد آن معنا را بگوييم يعني عدم علم و عدم كشف تعالي الله عن ذلك علوا كبيرا. 3. نه خود معناي علم و نه معناي ضد علم يعني هيچ چيزي تصور نشود و بدون معنا و در اصطلاح فلسفه مي شود لقلقه لسان و لفظ بدون معنا. با اين توضيح مي گوييم معناي اول عبث است و خلاف عقل و منطق است و معناي دوم محال است تعين معني الاول و ثبت ما نقول به كه عالم به همان معناي عالم است بدون اينكه نقل صورت بگيرد.
 سيد الاستاد مي فرمايد: اشكال محقق نايئني بر صاحب فصول وارد نيست
 سيد الاستاد [3] اين بحث را شرح مي دهد و در اين رابطه مي فرمايد: اشكال محقق نائيني بر صاحب فصول وارد نيست. براي اينكه مطلبي كه محقق نائيني مي فرمايد از فلسفه است. فلسفه در بحث وحدت وجود همين برهان و همين سبك استدلال دارد. از جمله حاجي سبزواري [4] مي فرمايد: اگر مفهوم وجود درباره باري تعالي همان مفهوم متعارف باشد كه فهو المطلوب مفهوم واضح و اعرف است كه مي گويد: (مفهومه من اعرف الاشياء و كنهه في غايه الخفاء) اگر مفهوم وجود باشد كه در نهايت وضوح هست يعني نقيض عدم اين يك معنا مي توانيم وجود درباره باري تعالي همين است. احتمال دوم اين است كه بگوييم ضد و نقيض اش هست. اگر بگوييم نقيض وجود است تعالي الله و انكار وجود است و الحاد و كفر است. اگر بگوييم نه خود مفهوم وجود و نه نقيض مفهوم وجود بلكه چيزي كه مفهوم نيست يعني يك شئ بي معنا و اهمال در اهمال است. در نتيجه احتمال دوم و سوم كه منتفي بود يتعين احتمال اول كه منظور از وجود درباره باري تعالي همين مفهوم عرفي و واضح آن است كه نقيض العدم است پس وحدت وجود ثابت است و تمام موجودات وجودشان نقيض العدم است پس شما كه ذهنتان قبول نمي كرد كه مي گفتيد چطور مي شود يك بشر و يك موجود بسيار ضعيف با يك موجود مطلق وحدت در وجود داشته باشد، الان جواب داده شد كه ما به مصداق كار نداريم و به مفهوم كار داريم. مفهوم وحدت رتبه نمي آورد و مفهوم يك عنوان كلي شامل است و مصاديق و داراي درجات و تشكيك پوشش مي دهد. بنابراين مفهوم وجود درباره باري تعالي همان مفهومي است كه واضح است و همان معناي عرفي اش يعني نقيض العدم. سيد الاستاد قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايند: محقق نائيني اين كلام را از فلاسفه استفاده كرده است و كلام در فلسفه و درباره وحدت مفهومي وجود كلام درستي است اما اين درباره بحث ما كه ما صحبت از صفات مي كنيم، قابل تطبيق نيست. براي اينكه صاحب فصول منظورش از نقل كه مي گويد كه عالم را نقل بدهيد به علم، منظور نقل ماده نيست و نقل هيئت است. آنجا با آن مسلك فلسفي تطبيق مي كرد كه اگر صحبت از نقل ماده بود كه اگر نقل بشود در صورت نقل ماده، آن اشكالات پيش مي آيد ولي اينجا نقل ماده نيست. علم به همان مفهوم يا ماده علم به همان معنايي كه دارد ثابت است و علم كشف است بلكه هيئت را تغيير مي دهيم و مي گوييم عالم «ذات له العلم» است و تركب است ولي درباره خدا صدق نمي كند و مي گوييم «الله عالم» ذات له العلم نيست بلكه «الله عالم» عين علم است كه در روايت آمده است: «كلّه‏ علم‏ كلّه قدره» [5] و اين با همان كلامي كه صاحب فصول فرمودند تطبيق مي كند. تا به اين نتيجه رسيديم كه نقل اشكال آنچناني ندارد و آن شرحي كه محقق نائيني دادند به نتيجه نرسيد. حمل صفات ذاتي بر ذات باري تعالي درست است اما صفت را كه حمل مي كنيم، قائل به نقل بشويم. اما بحث باز هم نياز به تحقيق و نقد و بررسي دارد كه ان شاء الله جلسه آينده.


[1] 1. فصول ، صفحه 60.
[2] 1. اجود التقريرات ، جلد 1 ، صفحه 48.
[3] 1. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 236 تا 240.
[4] 2. منظومه ، جلد 1 ، صفحه 10.
[5] 3. بحار الانوار ، جلد 4 ، صفحه 84.