درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 امر چهارم درباره صفات ذاتيه
 امر چهارم درباره حمل صفات ذاتيه. صاحب فصول قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: حمل صفات ذاتي خداوند بر ذات خدا با ملاك و معيار حمل تطبيق نمي كند و بايد معالجه كنيم و از تجوز و نقل استفاده كنيم. در اين امر چهارم كه بحث از صفات ذاتيه به ميان مي آيد، بحث صفات ذاتي يك بحث فلسفي و كلامي است. استادنا العلامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه در كتاب شرح كفايه مخطوط مربوط به همين بحث مي فرمايد: اين بحث نياز به مقدمه دارد. مقدمه اش اين است كه درباره صفات ذاتيه اقوال متعدد و مختلف است.
 در صفات ذاتيه سه قول است
 به طور كل سه قول وجود دارد:
 قول اول منسوب است به اشاعره كه صفات ذاتيه خدا قديم است
 قول اول منسوب است به اشاعره كه مي گويند صفات ذاتيه خداوند قديم است و هشت صفت از صفات پروردگار ذاتي و قديم است و هر كدام اين صفات كه ذاتي و قديم هست، جداي از ذات خداست و عين ذات نيست و قائل به تعدد قدما هستند.
 كلام فخر رازي
 فخر رازي در شرح اشارات در بحث مربوط به صفات ذاتيه مي گويد: ما قائل به هشت صفت ذاتي هستيم و نهم هم اسم جلاله ولي مسلمان و موحد هستيم و صفات ذاتيه كمالاتي است قديم اما عين ذات خدا نيست و ذات خدا فقط ذات احديت است و معري از هر صفت و اتصاف. چون خداوند واجد همه كمالات است، آن صفات كماليه از كمالات خدا است. مي گويد: ما كه هشت صفت ذاتي از قبيل عالم و حي و مريد تا اخر قائل هستيم موحد هستيم اما ثنويه كه قائل به ثنويت هستند و دو مبدأ براي آفرينش قائل هستند، آنها مشرك هستند و آنها مي گويند مبدأ افرينش دو چيز است و موجودات دو بخش است: 1. خير 2. شر كه خالق خير يزدان است و خالق شر اهريمن است كه اين اصطلاح فلسفي يا كلامي گفته مي شود كه كلام زرتشتي هاست كه مصطلحات هم فارسي است و قرائن هم دلالت مي كند اما معروف به ثنويت هستند و اينها مشرك هستند كه خالق را متعدد مي دانند و مي گويند خالق مصدر خير و كمال است و آن فقط خير مي آفريند و شر هم شيطان يعني اهريمن است. اين نظريه اي است از اشاعره و به طور كل سني ها تا الان در كلامشان سبك و سياق اشاعره ديده مي شود هرچند مسلك فلسفي اشاعره در شكل يك مسلك مستقل منقرض است اما رنگ و بوي اعتقادي كلامي در ابناء عامه مخصوصا در كلام فخر رازي و اخيرا در كلام وهابي ها مشهود است.
 قول دوم منسوب به معتزله است كه صفات ذاتيه عين ذات نيست غير ذات خداست
 قول دوم منسوب است به معتزله. معتزله مسلك كلامي اش بر اين است كه صفات ذاتيه عين ذات خدا نيست و غير ذات خداست و عينيتي وجود دارد و ذات احد و صمد است و چيزي بر ذات ورود و حمل و اضافه نمي شود اما كلمه «عالم» يا «قادر» را بكار مي بريد به مقدماتش كار نداشته باشيد. اينكه «ان الله علي كل شئ قدير» قدرتش نامتناهي است و علمش نامتناهي است و به چه صورت اتصاف و به چه صورت حمل، ما به اينها دخالت نمي كنيم و از قلمرو فهم ما بيرون است و مي شود جزء دخالت در معرفت نسبت به ذات خدا و ما ذات خدا به اين طريق معتقديم كه مبدأ‌ كل آفرينش و وجود مطلق و كمال مطلق است كه «الاثار الشاهده في كل شئ آيه من آيات الله» . (امروز تمام دانشمندان با همه پيشرفت هايشان اين سوال را نتوانسته اند جواب بدهند كه چرا قسمتي از موجودات زنده جان نباتات شده اند و قسمتي در حال جمادات باقي مانده اند و بعد قسمتي چرا حيوان شده اند و قسمتي چرا انسان شده اند و ادراك از كجا آمد و عقل از كجا آمد و فطرت از كجا آمد؟ «لا اله الا هو الحي القيوم» كه ما بيشتر از آن نه قدرت داريم و نه وظيفه داريم كه اين كل معرفت است). اين طائفه طبيعتا يك قول مخالفي مي شود با قول اول كه صفات ذاتي نيست و صفات كه ذاتي نبود، براي حمل صفات بر ذات مشكلي وجود ندارد.
 قول سوم مذهب عدليه است
  قول سوم كه مذهب عدليه است كه قائل به عينيت صفات هستند. صفات ذاتيه عين ذات خداست.
 كلام شيخ الرئيس و ابو نصر فارابي
 در اين رابطه شيخ الرئيس بوعلي در تعليقات و ابو نصر محمد فارابي در المنطق للفارابي مي گويند: صفات ذاتي خداوند تكثر ندارد و همه موجوده هستند به وجود واحد كه ذات باري تعالي است. عين ذات هستند با حذف تكثر كه ذات خدا عين علم است و عين قدرت است بدون تعدد چون ذات نامتناهي است و از كمالات ذاتيه خداست و تعدد و تكثري نمي آورد و همه صفات كماليه موجوده بوجود واحد احدي.
 كلام صدر المتألهين
 صدرالمتالهين [1] مي فرمايد: صفات باري تعالي دو تقسيم دارد: 1. صفات ثبوتيه كه همان ايجابيه است و جماليه. 2. صفات سلبيه كه به اصطلاح اسفار سلبيه تقديسيه است. صفات سلبيه يا تقديسيه عبارت است از سلب واحد از جميع نقائص و يك قسم بيشترندارد. اما صفات ثبوتيه يا ايجابيه به دو قسم تقسيم مي شود: حقيقيه و اضافيه. حقيقيه و اضافيه در اصطلاح فلسفه همان ذاتيه و فعليه در اصطلاح كلام است. صفات حقيقيه عبارت است از اقسامي كه به طور معروف هشت نه قسم آورده اند كه از علم و قدرت و حيات شروع مي شود و صفات اضافيه كه عبارت است از صفت فعلي خدا كه آن از رازق و خالق شروع مي شود. به طور قطع صفات ذاتيه قديم است و عين ذات خداست و صفات فعليه حادث است و فعل خداست و هر موقع قابليتي باشد خلق صورت مي گيرد و هر موقع بندگانش نياز به رزق داشته باشد روزي اش را مي دهد. محقق طوسي رحمه الله عليه كه كلامي هست و بسيار معتقد و ولايي كه در تاريخ مذهب اهل بيت، خدمتي كه براي مستبصر شدن مؤمنين انجام داده، نظيرش را در تاريخ نداريم. اگر خواجه طوسي نبود الان ايران كه پايگاه مذهب اهل بيت و پادگان سربازان آقا امام زمان است اگر خواجه نبود علي الظاهر اين فيضيه نبود واين حرم ها نبود و اين تشيع و اين شعارها نبود.
 كلام خواجه طوسي
 خواجه طوسي [2] صفات ذاتيه را مي شمارد از قادر و عالم و حي و مريد و سميع و بصير و متكلم و باقي. اين هشت صفات ذاتيه را كه مي گوييم و ابناء عامه هم اختلاف آنچناني ندارند اما سميع و بصير را مدرك مي گويند و در آخر «صادق» را هم اضافه مي كنند. اين هشت صفت را از صفات ذاتيه مي گويند معنايش اين نيست كه صفات ذاتيه همين هشت تاست بلكه اين از دو جهت به عنوان صفات ذاتيه اعلام شده است: 1. برجسته ترين و در صدر كمالاتي كه اهل معقول و كلام فهميده اند. 2. بقيه صفات كماليه هم برمي گردد به همين هشت تا و الا كل صفات كماليه صفات ذاتيه است مثل صمد و قيوم و رحيم و رحمن و كريم.
 ادله براي صفات ذاتيه
 بعد از اين مقدمه ما يك دليل اقامه كنيم براي ذاتيت اين صفات و بعد حمل اين صفات بر ذات ممكن هست يا ممكن نيست؟ اما دليل بر ذاتيت: اولا اين صفات كمال است، علم كمال است، قدرت كمال است، حيات كمال است و خداي متعال كمال مطلق است. در كلام خوانده ايد آن بحثي كه براي توحيد مي گفتيد كه چه دليلي اقامه كنيم، ما راه كوتاهش را مي گوييم كه كمال مطلق يك مورد است و قابل تعدد نيست و تعدد باشد از اطلاق مي افتد. معناي كمال مطلق اين است كه تمام كمالات در حد نامتناهي و اطلاق در ذات كمال مطلق ذاتي وجود دارد. 2. اگر يك مورد فرض كنيم كه علم حادث باشد، آن خلأ زماني كه در نظر بگيريد نسبت به ذات خدا، مستلزم لزوم جهل مي شود و محال و ممتنع است. يك لحظه زماني خلأ حساب كنيم و بگوييم قدرت را درباره خدا كه ذات بود و قدرت نبود، خلأ قدرت مستلزم عجز مي شود تعالي الله عن ذلك علوا كبيرا. دليل اصلي به عنوان سند محكم ربوبي و غيب الغيوبي اين است كه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام تجلي وحدت و معرفت در هستي نفس رسول الله الاعظم و انسان كامل و كل الانسان و عقل الكل و جمال الكل و داراي صفات جلالي و جمالي كه او جلوه اتم ربوبي است، مي فرمايد: «و كمال توحيده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفي الصفات عنه [3] » مي فرمايد: كمال توحيد خداوند كه خدا را واحد و احد بداند، اخلاص است. در ضمن اين بيان، اين توحيد عملي روحي است. توحيد عملي روحي كه در عمق روح آدم نفوذ كند اخلاص مي آيد. اخلاص نشانه توحيد عملي واقعي روحي است. اگر در عمق جان آدم معرفت توحيدي به وجود آمد، اخلاص مي درخشد. معني ندارد كه آدم غير از آنكه «اقرب من حبل الوريد» و غير آن كه ولي اش را به عنوان يك نعمت داده و غير از او كه اين همه لطف دارد براي ما، آدم براي چيز ديگر فكر كند و آدم غصه اي داشته باشد. لذا اميرالمؤمنين كه مظهر توحيد الهي مي فرمايد: «الغصه للرجل عار» غصه براي مرد ننگ است. چون كه ارحم الراحمين داريم و اقرب من حبل الوريد داريم. آن پروردگار با آن مهرباني با يك مسائل بسيار كوچك زندگي غصه دار بشود، واقعا ننگ است. در اين حديث كه كمال توحيد اخلاص معنا شد مي فرمايد: «و كمال الاخلاص نفي الصفات عنه» كمال اخلاص اين است كه تمام صفات را از خدا نفي كني. نفي صفات يعني صفات كماليه به عنوان صفات عادي ديگر نيست تا عارضي باشد. صفات به معناي متعارفش عارضي است و اتصاف مي خواهد بلكه ما از باب مضايقه در تعبير عبارتي نداريم مي گوييم صفات كماليه و الا نفي صفات است و صفات نيست و عين ذات است و كمال مطلق است. بنابراين مي شود صفات كماليه ذاتيه الهي و عين ذات است واين معتقد ما اتباع آل البيت هست به دستور و درسي كه از مولاي ما مولي الموحدين اميرالمؤمنين گرفته ايم.
 براي صاحب فصول سوالي پيش مي آيد كه حمل صفات ذاتيه براي خدا به چه صورت است؟
 بعد از اين صاحب فصول سوالي برايش پيش مي آيد كه حمل صفات ذاتيه بر خدا به چه صورت است؟
 سوال و جواب: كمال توحيد اخلاص است و كمال اخلاص نفي صفات از ذات است. صفات براي ما معلوم است و تعريف دارد، صفت يعني يك وصفي كه جدا از موصوف باشد و آن وصف را نسبت به آن موصوف بدهيم كه مي شود صفت يعني چيزي نبوده و آمده و غيريت هست و اين مي شود صفت يعني يك كمال غيري در برابر ذات. اين معناي واقعي صفت است. اما درباره صفات خدا كه ما تعبيري نداريم به جهت ضيق در تعبير صفات بكار مي بريم كه صفات نيست چون صفات عروض مي خواهد و كسب مي خواهد و حمل وصف بر موصوف مي خواهد و اين درباره خدا نفي صفات يعني آن جزء صفات نيست و ذاتيات است و عين ذات است و عين ذات كه شد صفت نمي شود چون دو چيز كاملا متقابل است مثل ذات و صفت. پس صفاتي كه براي خدا مي گوييم صفات، صفت نيست و نفي الصفات به اين معناست. ذات و صفت دو عنوان متباين است و اگر صفت بگوييم يعني آن چيزي كه عارض شده و كسب شده و چون در خداي متعال عين ذات است ديگر صفت نيست و الا صفت باشد و عين ذات، جمع بين متباينين مي شود. اگر نفي صفات نكنيم نتيجه اش اين مي شود كه جمع بين متباينين است. بعد از اين مطلب صاحب فصول برايش سوالي پيش مي آيد كه سوال صاحب فصول بماند جلسه آينده. (روز عيد نوروز بنا بر نقل مشهوري كه عمدتا توسط شيعيان هندوستان رسيده است كه روز نوروز روز عيد غدير بوده است. بنابراين يك حديثي داريم كه سندش مرسل است كه عيد نوروز زيارت اميرالمؤمنين مخصوصا زيارت امين الله يادتان نرود. اگر به هم ديگر تبريك گفتيد عيد را، در ضمن آن عيد ولايت هم اضافه كنيد. به نام مولي عيد را شروع كنيد كه ان شاء الله عيد ولايي باشد تا آخر. اينكه شنيده ايد يا آرزو مي كنيد كه برود آقا را ببيند كه اين آرزوي خوبي است ولي اين آرزو درجه دوم است و آرزوي درجه اول اين است كه آقا آدم را ببيند. ديدن ما نور گرفتن است و نور گرفتن به اندازه وسع خود ماست و محدود است. نگاه آقا تنوير است و نور دادن است و زير پوشش نور قرار مي گيرد لذا دعا مي كنيم «اللهم انظر الينا نظره رحيمه» كه اين دعا را از مولي هم بخواهيم «مولاي و سيدي يا ابا صالح المهدي انظر الينا نظره رحيمه بحق جدك و آبائك».


[1] 1. اسفار ، جلد 6 ، جزء سوم، سفر اول.
[2] 2. تجريد ، صفحه 217 تا 225.
[3] 1. نهج البلاغه ، خطبه اول.