درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث تكميلي درباره آيه لا ينال
 تحقيق تكميلي درباره آيه «لا ينال عهدي الظالمين». گفته شد كه اوصاف عنوانيه به سه صورت است و صفت ظلم و شرك از صورت سوم است كه اخذ عنوان براي حدوث و بقاي حكم كافي است. مثلا حدوث سرقت براي حدوث حكم كه قطع دست باشد و بقاي آن كافي است.
 سه دليل اصلي بر عدم قابليت ظالم براي تصدي مقام امامت
 در مرحله تحقيق اصلي ترين دليل براي اينكه شرك و ظلم از صورت سوم وصف عنواني است يا اصلي ترين دليل بر اينكه ظالم و مشرك اهليتي براي تصدي مقام امامت ندارد، سه امر است:
 1. كلام امام رضا عليه السلام
  1. كلام مولي امام رضا سلام الله تعالي عليه كه فرمود «فَأَبْطَلَتْ‏ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة [1] ». باطل كرد آيه «لا ينال عهدي الظالمين» امامت ظالم را تا روز قيامت.
 2. شدت لحن كه درباره شرك آمده
  2. شدت لحني كه درباره شرك در قرآن آمده است، خداي متعال در سوره نساء مي فرمايد: إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيدا [2] ، شرك قابل عفو نيست و گناهان ديگر قابل عفو است، آنهايي كه مي گويند به ظاهر قرآن اكتفا مي كنيم اين ظاهر قرآن است. اگر دست به تاويل و تفسير نزنند پس ثلاثه هنوز مورد عفو نيست طبق نص قرآن. آنگاه مي فرمايد: «و من يشرك بالله فقد ضل ضلالا بعيدا» كسي كه به خدا شرك بياورد، گمراهي دور و درازي بر مي خورد. اين گمراهي از يك سو اشعار دارد كه حدوث شرك كافي است و استمرار دارد و حركتش بلند مدت است. از سوي ديگر از اين آيه استفاده مي شود با اين شدت لحن كه ظالم مشرك اهليت براي تصدي مقام امامت و نبوت ندارد. مي توان گفت از اين حديث و از اين آيه با قاطعيت استفاده مي شود كه حدوث شرك براي سلب قابليت نسبت به تصدي امامت تا بلنداي ابديت كافي است.
 سوال و جواب: قدر متيقن يا مصداق بارز شرك عقيدتي است نه شرك اخلاقي و رفتاري و از اين «ضل ضلالا بعيدا» استفاده مي شود كه اين شرك به معناي انكار الوهيت و عبادت اوثان است كه از راه هدايت به عبوديت و از راه به پرستش خدا كنار مي رود و مي شود گمراهي دور و دراز.
 3. امامت عهد الهي است.
  3. امامت عهد الهي است. حضرت ابراهيم خواستار شد و به طمع افتاد گفت «من ذريتي؟» بعد از كه فرمود «اني جاعلك للناس اماما» جواب داد: «لا ينال عهدي» اين امامت عهد ويژه الهي است. اين عهد ويژه الهي درست مانند نبوت است كه عهد خداست. بنابراين به اجماع همه مسلمانها و مفسران و به تصريح فخر رازي گفت «من كفر بالله طرفه عين فانه لا يصلح للنبوه». نبوت با سابقه شرك نمي آيد چون كه نبوت عهد الهي است و امامت هم كه عهد الهي است قطعا سازشي ندارد.
 سوال و جواب: ما در فهم معاني معيار داريم و بيانات فقهي و متون ما قرآن و سنت براساس معايير ما را هدايت مي كند و كار اجتهاد كه استفاده از نصوص است، ‌نياز به فهم معنا دارد و آن فهم معنا براساس معاني است. كسي كه ادعا كند اين هست و اين ادعا در علم و تحقيق پذيرفته نباشد كه يك ادعاي محض است. براساس معايير در بيانات ديني مان و نصوص كتاب و سنت مي بينيم كه تصريحات هست و نص هست و ظواهر هست و اطلاقات هست و تخصيص هست و قرائن، اينها كل معاييري است كه ما در بستر بيان ديني مان را بفهميم. و بحث علمي است كه اين آيه عنوان شد «ان الشرك لظلم عظيم» حكايت لقمان براي پسر خود آيا بعد از اسلام است؟ شرك به خدا نياز به اين ندارد.« انا هديناه السبيل» هدايت فطري است و انسان كه در حد تبليغ مي رسد شرك توجيه بردار نيست و فطرتش به سوي خدا دعوت مي كند. نكته ديگر آيه «و من يشرك بالله» براساس معايير بلاغي اطلاقش و عموميتش روشن است و اطلاق بالاتر از اين نمي شود. يك ادعايي كه براساس تبعه خلفاي خودشان بگويند كه بعد از اسلام هست، يك ادعاء‌هست و از اين ادعاهاي باطل اقاويل و اباطيل است كه نه معيار قبول مي كند و نه اطلاقات قرآن و نه معايير ادبي. و اختصاص نياز به قرينه دارد مخصوصا در اين مرحله از اهيمت و تصريح و بدون تخصيص نمي تواند اطلاق را به بخشي اختصاص بدهد. بنابراين هيچ بحث ادبي و قرآني و كلامي وجود ندارد كه در كلام هم شرك به خدا شرك بعد از اسلام نيست در بيان فخر و كلام غزالي و كلام شيخ طوسي. و در قرآن احكامي كه براي مشركين اعلام شده است براي همان مشركيني كه قبل از اسلام مشرك بودند.
 سوال و جواب: آيه قبلي درباره مسلمان ها صحبت مي كند تاييد براي مطلب ماست كه جايگاه مشرك اين است و جايگاه موحد است. و يك تقابلي هم اينجا اعلام مي شود كه آنهايي كه ايمان به خدا آورده اند آن جايگاه را دارند و آنهايي كه شرك به خدا آورده اند قابل غفران هم نيست. در يك عبارت كوتاه: 1. در اصطلاح قرآن «ان الشرك لظلم عظيم» قبل اسلام بوده. 2. در احكام اسلامي آن آثاري كه بر مشرك مترتب مي شود فرق نمي كند كه مشرك قبل از اسلام باشد يا مشرك بعد از اسلام. 3. اطلاق آيه كافي است. 4. اين مقدار تخصيص مهم اگر وجود داشته باشد بايد قرآن تصريح كند كه اين هم مي شود اطلاق مقامي مضافا بر اطلاق لفظي. 5. اتفاق اهل كلام از فخر رازي و غزالي و محقق طوسي بر اين مطلب كه منظور از مشرك عقبه اوثان است قبل از اسلام يا بعد از اسلام. و آيات قبل هم مؤيد مطلب است كه دو دسته اند: موحد چه مقامي دارد و مشرك چه ضلالتي دارد.
 اشكال فخر رازي كه منظور از اين امامت نبوت است
 اما فخر رازي [3] مي گويد: اين امامت همان نبوت است. امام و نبوت براي كسي كه از او شركي سر زده باشد نمي رسد الي الابد و اين آيه هم مؤيد اين مطلب است ولي امامت نبوت است.
 اما جواب 1. در اصطلاح قرآن و كلام و لغت و متشرعه امامت غير از نبوت است
 در جواب توجيه ايشان گفته مي شود توجيه فخر رازي اساس علمي ندارد به ادله ذيل: 1. در اصطلاح قرآن و در اصطلاح كلام و در اصطلاح پيروان اديان يك مورد نبوت به معناي امامت يا امامت به معناي نبوت اطلاق نشده است. در قرآن امامت لفظ و معناي جدايي و نبوت لفظ و معنايي جدا. و عرف متشرعه و مسلمانهاي متدين از نبوت چيزي مي فهمند و از امامت چيزي ديگري. و لغتا هم فرق دارد لغت امامت به معناي پيشوايي است و نبوت يعني رسيدن خبر از سوي خدا براي شخص. در اصطلاح پيروان اديان همين معناي لغوي با يك مقدار وسعت بيشتر بكار مي رود.
 قبلا نبوت داده شده بود و وقتي حضرت را امتحان كرد مي گويد امامت را دادم
  2. اين آيه كه مي گويد حضرت ابراهيم را امتحان مي كند دقيقا و تاريخا و ظاهر آيه خدا كه با حضرت ابراهيم صحبت مي كند بعد از نبوت آن است كه به عنوان پيامبر صحبت مي كند. الان كه امتحانات ويژه را كه انجام مي دهد مي گويد: «اني جاعلك للناس اماما».
 اعتراف استاد فخر در كشاف به فرق بين نبوت و امامت است
 و قسمت ديگر هم اين است كه استاد فخر رازي، زمخشري [4] كه در تفسير كبير از كشاف نقل مي كند، در تفسير اين آيه مي گويد: «لا ينال عهدي الظالمين يعني من كان ظالما من ذريتك لا يناله استخلافي و عهدي اليك بالامامه» . استخلاف يعني خلافت اللهي و امامت اگر ظالم بود، به او داده نمي شود. پس از آنكه قدوه فخر يعني زمخشري اين مطلب را تاييد مي كند معلوم است كه مغالطه است. دو نكته باقي ماند:
 نتيجه بحث اطلاق ظالم بر او بخاطر اين است كه قسم سوم وصف عنواني است نه از حجيت وضع مشتق براي اعم
  1. نتيجه بحث كه هدف اثبات وضع مشتق براي عموم بود و ما از اين آيه و از اين شرح آن هدف را بدست نمي آوريم چون اينجا كه ظالم اطلاق مي شود به ظالم در گذشته به اعتبار اخذ وصف عنواني به صورت خاص است. آن وصف عنواني كه حدوثش براي جريان حكم در آينده كافي است. پس اطلاقش بر ماضي از جهت خصوصيتي است كه در اخذ وصف عنواني است نه از جهت اخذ مشتق در اعم. نكته 2. امامت براساس جعل الهي استمرار نبوت است و رمز خاتميت است و اما خلافت يك سلطنت است و خليفه در لغت السلطان الاعظم است كه خلافت ابوبكر جاي انكار نيست همانطور كه خلافت ملك فهد يك واقعيت عيني است. از سعودي ها سوال كنيد فرق بين خلافت عثمان و خلافت ملك عبد العزيز آل سعود وجود ندارد. يكي از درهاي كعبه به نام عثمان و يكي از درها به نام عبد العزيز. كه آن براساس سقيفه سلطان شد و اين براساس كودتاي نجده. اين خط خلافت است و خلفاي صدر و خلفاي اموي و خلفاي عباسي و خلفاي عثماني و ملك هاي سعود در يك خط هستند. ما منكر نيستيم و مي گوييم ابوبكر خليفه بوده براساس سقيفه و ربطي به قرآن و عترت و استخلاف پيامبر ندارد. اما امامت عهد الهي در صيغه غديريه است كه با آن خصوصيات حضرت رسول اعلام كرد.


[1] . كافي ، جلد 1 ، باب نادر جامع في فضل الامام عليه السلام و صفاته ، حديث 1.
[2] . سوره نساء‌ ، آيه 116.
[3] 1. تفسير كبير ،‌ جزء 4 ، صفحه 48.
[4] . تفسير كشاف ، جلد 1 ، صفحه 184.