درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادله صحيحي و اعمي
 بحث صحيح و اعم : ادله صحيحي و اعمي. مقدمات صحيح و اعم را بحث كرديم و قدر جامع را بحث كرديم رسيديم به بحث اصلي كه استدلال براي اثبات وضع صحيحي و وضع اعمي. هر دو قول ادله اي دارند. شيخ انصاري در مطارح الانظار [1] براي اثبات قول وضع الفاظ عبادات براي معاني صحيحه، هشت وجه ذكر مي كند و براي اثبات وضع الفاظ عبادات براي معناي اعم، دوازده وجه ذكر مي كند. محقق خراساني در بحث صحيح و اعم كفايه الاصول، چهار وجه براي قول صحيحي ذكر مي كند و پنج وجه براي قول به اعم. طبق ترتيب بحثمان كه متن بحث ما كفايه الاصول است، طبيعتا اول وجوهي كه در كفايه الاصول آمده است را شرح بدهيم.
 محقق خراساني مي فرمايد قول صحيحي وجوهي دارد عبارتند از 1. تبادر
 محقق خراساني مي فرمايد: قول صحيحي وجوهي دارد كه از اين قرار است: 1. تبادر . لفظ صلاه كه مثال ما در الفاظ عبادات هست، هر كجا بكار ببريم و قرينه اي در كار نباشد، تبادر مي كند نماز تام الاجزاء و الشرائط كه طبيعتا از قبيل شكل اول اشكال منطقي نتيجه اين مي شود نماز وضع شده است براي معناي صحيح .
 شرائط صحت تبادر در اين مسئله
  اما بايد توجه كرد كه تبادر در اين مسئله نياز به سه شرط دارد كه اگر آن شروط درست بود، تبادر اينجا درست است و اگر آن شروط يكي يا همه نقص داشت، تبادر در مسئله مورد بحث ما، به مشكل برمي خورد.
 اثبات حقيقت شرعيه
 شرط اول اثبات حقيقت شرعيه است كه حقيقت شرعيه بايد قبلا ثابت باشد تا تبادري باشد و اگر حقيقت شرعيه ثابت نيست، چه چيز تبادر كند؟ تبادر متعلق است به معناي حقيقي .
 تبادر از حاق لفظ باشد
 2. تبادر از حاق لفظ باشد. خوانده ايم كه تبادر دو قسم است: تبادر بدوي و تبادر حقيقي يا حاقي. تبادر بدوي اين است كه در ابتداء و در اولين برخورد مثلا از علماء، كسي كه علم موسيقي را بلد باشد مي گوييم اين هم عالم است ولي يك كمي تصور و تصديق كنيم مي بينيم كه موسيقي دان مطرب است و عالم نيست. عالم عظمت و مقام و منزلتي كه انصراف دارد. ديد ابتدايي مي نمايد پس از توجه، فورا روشن مي شود كه اين جزء معنا نيست. اما تبادر حاقي يا حقيقي عبارت است از تبادري كه معنا از لفظ مورد استعمال براي اهل محاوره بدون قرينه، تبادر بكند. هر كجا بكار ببريم، معناي حقيقي خودش را نشان بدهد. تبادر يعني نمايش معنا از خود لفظ. آيا در الفاظ عبادات تبادر از حاق لفظ هست؟ خالي از اشكال نخواهد بود. الفاظ عبادات مخصوصا جايي كه عبادت در تلو امر قرار مي گيرد مثل اقيموا الصلاه ، اينجا ممكن است امر، قرينيت داشته باشد و يك نوع مطلوبيتي از امر استفاده بشود كه كامل بياوريم يا حداقل كافي است. امر در جمله، نقش دارد بنابراين از حاق خود لفظ صلاه نيست از اقيموا الصلاه نيست . شريك دارد و خود لفظ تنها نيست. پس بايد آنجايي كه خود صلاه آمده است، ببينيم اگر ظهور داشت در معناي صحيح و معناي صحيح از لفظ صلاه تبادر كرد، آنجاست كه مي گوييم تبادر از حاق لفظ است. دو اصطلاح ادب و بلاغت با اصطلاح اصول ، فرق در تعبير دارند ولي معنا يكي است: آنجايي كه مي گوييم تبادر اين اصطلاح ادب و بلاغت است ولي در اصطلاح اصول همين تبادر را ظهور مي گوييم. پس اگر لفظ در معناي كامل خودش ظهور داشت مي شود تبادر.
 تبادر بايد در عصر شارع شود تا الفاظ شرعيه ثابت شود
  3. بايد تبادر در عصر شارع باشد تا ثابت بشود الفاظ شرعيه كه در اين معاني شرعيه حقيقه اند و اين معناي صحيحه متبادر است.
 راه ثبوت ظهور در زمان شارع
  يك نكته كه اگر ما بخواهيم يك مطلبي را از لحاظ ظهورات الفاظ يا معايير ادبي و اصولي در الفاظ و بيان الان داشته باشيم و از طرف ديگر نياز داشته باشيم كه بايد در زمان شارع ثابت بشود چون ثبوتش در زمان ما كافي نيست ، اين راهش چيست؟ راهش اين است كه اگر يك ظهوري و يك استعمال در اصطلاح فقها ثابت باشد به صورتي ما لازم داريم بعد اين را بخواهيم در زمان شارع ثابت كنيم كه اعتبار فقط در زمان ثبوت شارع است، راه اثبات اين حقيقت ، عبارت است از اصل عقلايي به عنوان اصاله عدم نقل كه اين اصاله عدم نقل، استصحاب قهقرايي است. استصحاب قهقرايي اين است كه از همين حالت موجود مثلا مي بينيد لفظ صلاه استعمال مي شود به معناي صحيح و كامل اما ما نياز داريم كه اين حقيقت را در زمان شارع داشته باشيم، استصحاب مي كنيم به اين نحو كه الان كه اينگونه است در زمان شارع هم قهقراء كنيم و به عقب برگرديم كه در زمان شارع هم همين طور بوده. اين استصحاب قهقرايي اگر اشكال كنيد كه حديث لا تنقض كه شامل اين استصحاب نمي شود براي اينكه حديث لا تنقض يقين سابق و شك لاحق را مي گيرد اما اين استصحاب، يقين سابق و شك لاحق و برعكس است. جوابش اين است كه اسمش استصحاب قهقرايي است ولي مدرك اصاله عدم نقل است كه براساس بناي عقلاء ثابت است و اعتبار دارد و در اعتبار اصاله عدم نقل بين صاحبنظران اصول، اختلافي وجود ندارد. با اين سه شرط، تبادر ثابت شد و براساس تبادر مي گوييم صحيح اين است كه الفاظ عبادات حقيقت در صحيحه هستند.
 اشكال علامه شيخ صدرا
  اما يك اشكالي گفته شده است استادنا العلامه شيخ صدرا مي فرمايد كه اين تبادر خالي از اشكال نيست براي اينكه غايت ما في الباب، استعمال لفظ صلاه را در معناي حقيقي به دست مي آوريم و اما استعمال اعم از حقيقت است و فقط يك مبنا بر خلاف اين بود از سيد مرتضي. ولي اگر بگوييد كه ما استعمال را حقيقي درست مي كنيم چون يك از يك اصلي كمك مي گيريم به نام اصاله الحقيقه به اين نحو كه استعمال شده است لفظ صلاه بر معناي صحيح و شك بكنيم كه اين استعمال حقيقي است تا مطلوب ثابت بشود يا مجازي، مي گوييم اصاله الحقيقه مي گويد استعمال حقيقي است. اما اشكال اين است كه اصاله الحقيقه بعد از تعيين معناي حقيقي و معناي مجازي و شك در تعيين مراد متكلم بكار مي رود. معناي حقيقي را مي دانيم و معناي مجازي آن را هم مي دانيم حال متكلم اين لفظ را بكار برد، شك مي كنيم كه متكلم معناي حقيقي را اراده كرده است يا معناي مجازي را، اينجا اصاله الحقيقه اصل عقلايي است و ثابت كه مراد متكلم معناي حقيقي است. بناي عقلاء بر اين است كه متكلم، معناي حقيقي كلام را اراده مي كند.
 وجه دوم صحت سلب و عدم صحت سلب
 وجه دوم: عدم صحت سلب و صحت سلب، اين علامت هميشه علامت تركيبي است و تك بعدي نيست، هر دو با هم منضما به كار مي رود. مي گوييم صلاه در معناي كامل يعني تام الاجزاء و الشرائط، عدم صحت سلب دارد. نمي شود اين مجموعه از عمل با اين اجزاء و شرائط نماز نيست.
 دو اصطلاح بلاغي و اصولي است عدم صحت سلب در اصول، صحت حمل است
 گفته بوديم عدم صحت سلب در اصطلاح بلاغت است ولي در اصطلاح اصول صحت حمل مي شود. اولا صلاه از نماز كامل سلب نمي شود و صحت سلب دارد از فاسد. اگر يك نماز ناقصي بود مي گوييم ليست بصلاه (چنانچه كه به زبان حال مي گوييد نماز مي خوانيم اما چه نمازي؟ اين چه نمازي يعني ليست صلاه. معناي معراج اين است كه نماز آدم را با خود مي كشد و نماز يك مرتبه مصلي را با خود برد،‌ اين واقعا معراج است. احساس كنيد كه با خود برد و جذب كرد، اين جذب معراج و عروج است. البته هست نگوييم كه نمي شود و براي ما نيست. اين هست و براي شماست و نااميد نشويد. گاهي نااميدي خطر ايجاد مي كند كه ميگويد معراج المومن است ولي براي ما نيست ، نه خير براي شماست. چون بشر كه مخلوق خداست و عبادت هم توفيق خداست. كه مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي موقعي كه از دنيا مي رفت، خودش را آماده كرد وضو و طهارت و بعد همان تكبيره الاحرام نماز را كه گفت،‌ به لقاء الله پيوست. آن تكبير معراج بود). صحت سلب و عدم صحت سلب كه يك علامت تركيبي است و درست شد با اين خصوصيت كه صحت سلب بايد به طور كامل و مطرد باشد. اگر يادتان هست گفتم كه اطراد كه از علامت حقيقت گفته شده است، علامت مستقل نيست و بسته به تبادر و صحت سلب است. صحت سلب اگر مطرد بود و صحت سلب بين افرادي كه آشنا به الفاظ شرع باشند نه بين عوام. عوام ممكن است نمازي كه ايستاده يك ركوع سريع و سرش را زمين زد و بلند شد مي گويد سجده است. بنابراين مي بينيم صلاه عند اهل الشرع، عدم صحت سلب از صلاه كامل و صحت سلب دارد از صلاه ناقص. دومين علامت از علائم اثبات معناي صحيحي گفته شد.
 سوم اخبار
 سوم و چهارم كه اخبار و طريقه واضعين است ان شاء الله درس آينده.


[1] . مطارح الانظار ، صفحه 11 تا 14.