درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 تكميلي درباره عدم صحت سلب
 توضيح تكميلي درباره عدم صحت سلب كه صحت حمل مثل تبادر به دو قسم است: قسم اول صحت حمل عند المتتبع و صحت حمل عند اهل المحاوره و اشكال دور كه در تبادر مطرح بود، در صحت حمل هم مطرح مي شود و جواب همان جواب بود كه صحت حمل توقف دارد به عمل اجمالي به وضع و علم تفصيلي به وضع توقف دارد به صحت حمل،‌ موقوف غير از موقوف عليه هست.
 علامت سوم اطراد
 سومين علامت از علائم تعيين معناي حقيقي براي لفظ عبارت است از اطراد ؛ محقق خراساني تبادر را معنا كرد: « انسباقه الي الذهن»، عدم صحت سلب را معنا كرد : صحت حمل، اما اطراد را معنا نمي كند.
 اطراد نزد اصولين چند معني دارد
 محشي ها و صاحبنظران اطراد را به معناي اصولي چند معنا كرده اند: معناي اول اطراد عبارت است از شيوع و سريان ؛ اطراد يعني يك لفظ نسبت به معنايش در موارد متعدد و متكثري سريان دارد و فراگير است ، داراي گستره وسيعي است مثل «الصلاه اركان مخصوصه» براي جمع در هر زمان و هر مكان به همين معنا استعمال مي شود ، اين شيوع و فراگيري است. معناي دوم گفته شده است يعني استقراء كه اين شايد بهترين معناست كه اين معنا را مرحوم استادنا العلامه شيخ صدرا باكويي مي فرمايد مثلا لفظ صلاه را كه به معناي اركان مخصوصه ديديد، جستجو و تتبع كنيد ، ببينيد هر كجا اين استعمال را دارد يا نه؟اگر ديديد همه جا بر حسب استقراء ، لفظ همين و معنا همان ، اطراد محقق است و استقراء در حدي كه اطمينان بياورد از باب اطمينان معتبر مي دانيم نه از جهت حكم عقل فلسفي ؛ استقراء كه در فلسفه اعتبار ندارد براي اينكه استقراء ممكن نيست تا قطعي بشود، استقراء ناقص ،‌احتمال خلاف در آن هست پس حكم عقلي قطعي به توسط استقراء ثابت نمي شود ،‌ اما استقراء اگر در حدي باشد كه اطمينان بياورد ، از جهت اطمينان اعتبارش را خواهد داشت. معناي سوم كه سيد الاستاد مي فرمايد اطراد يعني تكرار؛‌ لفظ در معناي خودش به نحو استعمال صحيح تكرار شود.
 جايگاه اطراد نزد محققين
  بعد از كه معناي اطراد معلوم شد ، ببينيم صاحبنظران اصول درباره اطراد چقدر جايگاه قائلند. محقق قمي [1] و صاحب فصول [2] و حتي سيد مرتضي [3] مي فرمايند اطراد علامت تعيين معناي حقيقي لفظ است،‌اين حرف مشهور است.
 نظر محقق خراساني درباره اطراد در لفافه است
 محقق خراساني درباره اطراد در لفافه سخن مي گويد لذا گفته مي شود كه ايشان اطراد را علامت نمي داند ،‌ اما چيزي تصريح نمي كند،‌ اما در عبارت نيامده ،‌‌ آنچه در عبارت ايشان آمده اين است كه «ذكر الاطراد علامه للحقيقه» ، بعد يك اشكال و يك جواب ارائه مي كند ؛ اشكال اين است كه اطراد در مجاز هم هست ،‌ وقتي مي گوييد «زيد اسد» به اعتبار شجاعت زيد ، اين قرينه كه علاقه شخصي است نه علاقه نوعي ممكن است فراگير باشد و موارد ديگر را هم شامل بشود، اگر عمرو شجاع بود ، بكر شجاع بود، احمد و محمود شجاع بود، مي شود بگوييم احمد اسد ، مسعود اسد ، ‌ به اعتبار شجاعت ،‌ اطراد و فراگيري است ، پس علامت حقيقت نمي شود. اين اشكال را كه مي كند ،‌جواب را خود ايشان مي فرمايد: علائق مجازات دو گونه است : علاقه نوعي و علاقه شخصي؛ اگر علاقه شخصي باشد چنانكه گفتيم شجاعت اطراد قابل انكار نيست ، اما در مجازات در بحث علائق در ادب و بلاغت ، علاقه نوعي اعلام مي شود. علائق نوعي يعني فقط مشابهت مثلا به جهت مشابهت زيد اسد است ، مشابهت كه علاقه شد ديگر اطراد ندارد مثلا فرد ديگري را بخاطر هيبت كه دارد بگوييم اسد است اطراد ندارد . نوع علاقه اطراد اعلام نمي كند، پس مي فرمايد اطراد علامت حقيقت است براي اينكه در مجازات به اعتبار علاقه نوعي اطراد نيست هر چند به اعتبار اعتبار شخصي اعتبار ديده مي شود.
 قيدي كه صاحب فصول اضافه مي كند بر اطراد
 بعد از اين اشكال و جواب ، اضافه مي كند كه بعضي از محققين مثل صاحب فصول براي رفع اين اشكال يك قيد اضافه مي كند، مي فرمايد: اطراد علي وجه الحقيقه ، پس اگر گفتيم با اين قيد اطراد مجازي از دايره خارج مي شود ، ديگر آن اطراد علي وجه الحقيقه نيست.
 محقق خراساني مي فرمايد اين قيد اشكال دور را در پي دارد
 مي فرمايد: درست است با اين قيد، اطراد مجاز از دايره بيرون مي رود اما به اشكالي برمي خورد كه قابل حل نيست و آن اشكال عبارت است از اشكال دور ؛ توقف قيد بر مقيد و توقف مقيد بر قيد ؛ اطراد مقيد به علي وجه الحقيقه توقف دارد به علي وجه الحقيقه ، علي وجه الحقيقه هم توقف دارد بر اطراد علي وجه الحقيقه، اين توقف شئ علي نفسه هست و قابل علاج هم نيست.
 اما جواب دور اطراد عند المتتبع دور است نه عند اهل المحاوره
 اگر بگوييد اجمال و تفصيل،‌ ايشان مي فرمايد : لا يمكن التفصي ، اجمال و تفصيل راه ندارد؛ چون در بحث تبادر و عدم صحت سلب ، اجمال و تفصيل به منشأ تبادر تعلق داشت كه علم بود و اينجا موقوف و موقوف عليه، خود علامت و ذو العلامت است نه منشأ آن. توضيح بحث: تبادر توقف داشت به علم اجمالي به وضع و علم به تفصيلي وضع توقف داشت به تبادر، اما اينجا توقف به منشأ بود؛ علم به تبادر و علم به وضع ، اما اينجا خودش هست ؛‌ وجه حقيقت يعني حقيقت بودن توقف دارد بر اطراد مقيد به اين قيد و خود اطراد مقيد توقف دارد مستقيما به اين وجه حقيقت ، پس اين دور قابل حل نيست. اما در تبادر دو قسم است: قسم اول تبادر عند المتتبع اين مستلزم دور است ، اما تبادر عند اهل المحاوره مستلزم دور نيست، اطراد عند المتتبع مستلزم دور است و اين اتفاق كمي است و ثانيا اگر فرض كرديم متتبع علم ارتكازي دارد با توجه مي شود التفاتي ، نياز به تبادر و صحت سلب و اطراد ندارد، بنابراين قسم دوم كه در تبادر و صحت سلب بود در اطراد هم هست؛‌اطراد عند اهل المحاوره؛‌ فردي عرب زبان، مي داند صلاه يك لفظي است كه شنيد ولي احاطه به كل الفاظ كه ندارد، مي بيند اين صلاه شيوع دارد يا استقراء مي كند كه صلاه اركان مخصوصه است،‌اطراد عند اهل المحاوره است و اهل محاوره عالم به وضع هستند و اين جاهل به وضع از اطراد عند اهل المحاوره معناي حقيقي را به دست مي آورد. مرحوم محقق خراساني به همين مقدار اكتفا مي كنند و مي فرمايند كه اگر قيد بياوريم ، مشكل دور هست و قابل حل هم نيست،‌ ديگر نگفته است اطراد علامت حقيقت هست يا نيست. محشي ها اين را فهميده اند كه منظور ايشان اين است كه اطراد علامت حقيقت نيست.
 سيد الاستاد خوئي در مصباح الاصول مي فرمايد اطراد به معني تكرار صحيح لفظ علامت حقيقت نيست بلكه لازم اعم است
  اما در همين رابطه سيد الاستاد [4] مي فرمايد: استعمال صحيح لفظ كه در يك معنا تكرار بشود، اطراد به اين معنا، علامت حقيقت نيست بلكه لازم اعم است و لازم مساوي و لازم خاص نيست؛ چون كه اينگونه اطراد در مجاز هم ممكن است، قرينه اي هست ولي لفظ در معنا استعمال صحيح دارد و در موارد متعددي آن استعمال صحيح تكرار مي شود، در مجاز هم هست، پس اطراد به اين معني لازم اعم است و علامت براي تعيين معناي حقيقي نيست.
 مي فرمايد اطراد في الجمله علامت حقيقت است ، في الجمله يعني موجب اطمينان شود
 در آخر يك استدراكي مي كند و وجهي اعلام مي كند كه اطراد علامت حقيقت است في الجمله ؛ مي فرمايد: اگر اطراد را به اعتبار هدف و فائده آن در نظر بگيريم و بگوييم اطراد تكرار در استعمال صحيح هست تا بدان حد كه موجب حصول اطمينان بشود، در اين حد قابل انكار نيست چنانچه طريق اهل لغت و طريق اطفال بر اين است. لفظي را مي بيند يك بار پدر به يك معنا بكار برد بار ديگر مادر بار ديگر برادر،‌ از اين استعمال مكرر اطمينان حاصل مي كند بعد خودش همان لفظ را بر همان معنا بكار مي برد، اين مقدار قابل انكار نيست اما دائمي نيست، احيانا احتمال ضعيفي در اينجا هست كه ممكن است اين استعمال قرينه اي داشته و ما از آن قرينه با خبر نيستيم. اگر اينگونه بايد شرح بدهيم كه اگر قرينه اي در اصل بوده ولي الان در دست نيست ، لفظ با معنا ارتباط خودش را پيدا كرده ، تعيني شده، اشكال ندارد و قرينه اي هم باشد، الان كه قرينه اي در كار نيست و استعمال هم صحيح است مكررا ، لفظ قالب معنا در آمده ،‌ قرينه هم وجود ندارد، در اصل اگر هم بوده كنار گذاشته شده و وضع تعيني مي شود. اما اگر احتمال بدهيد كه قرينه باشد در همه اين موارد ولي مستعمم به آن قرينه آشنا و آگاه نيستيد ، اين احتمال را مي فرمايد: احتمال بسيار ضعيفي است و عقلائي نيست و عقلي است ، به احتمال عقلي اعتنا نمي شود،‌ بنابراين ايشان مي فرمايد اطراد في الجمله علامت حقيقت است ؛ در صورتي كه حصول اطمينان بشود. اما بعد از اين شرحي كه داده شد رسيديم به صفحه تحقيق، ببينيم علي التحقيق اطراد به چه معناست و چه فائده و هدفي دارد ، شرح اين معنا درس آينده.


[1] . قوانين الاصول ، ج 1 ، ص 32.
[2] . الفصول ، ج 1 ، ص 38.
[3] . الذريعه الي اصول الشريعه ، ج 1 ، ص 10.
[4] . مصباح الاصول ، ج 1 ، ص 117.