درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 محقق خراساني وضع را در دو مرحله بيان مي كند: مرحله اول تعريف وضع، مرحله دوم اقسام وضع
 محقق خراساني، بحث وضع را در دو مرحله بررسي مي فرمايند: مرحله اول تعريف وضع ، مرحله دوم اقسام وضع، اما مرحله اول مشروح و مركز بحث شد. و اما مرحله دوم كه عبارت است از اقسام؛
 مباحث لغويه
 مي دانيم اين بحث وضع، بحث حقيقت و مجاز و بحث صحيح و اعم و اين سري بحث ها، بحث هاي ادبيات و بلاغت است كه محقق نائيني در كتاب اجود التقريرات جلد 1 صفحه 10 مي فرمايند: مباحث لغويه، و اين مباحث كه در حقيقت ادبيات و بلاغت است، در بلاغت خيلي مختصر و ساده بحث شده در اصول با اين خصوصيات هيچ ازكجا از علوم انساني بحث نشده بحث بي نظيري است. از سوي ديگر هم، اين بحث ها ارتباط پيدا مي كند به دلالت الفاظ؛ ما در اصول، بحث اصلي مان اين است كه از الفاظ كتاب و سنت استفاده كنيم، دلالت الفاظ كتاب و سنت را بفهميم و دلالت، ارتباط تنگاتنگ با وضع دارد بنابراين، بحث وضع، از بحث هاي مربوط به ادله اربعه مي شود. داخل محدوده است. با اين توضيح مرحله دوم كه عبارت است از اقسام وضع
 اقسام وضع سه تقسيم است
  بايد توجه كنيم كه تقسيمات وضع به لحاظ اعتبارات متعدد، سه دسته مي شود: به اعتبار وضع يعني به اعتبار عمل وضع يك تقسيم و به اعتبار لفظ موضوع تقسيم دوم، به اعتبار معناي موضوع له تقسيم سوم، به سه اعتبار، سه تقسيم صورت ميگيرد.
 نكات وضع تعييني
  اما تقسيم اول به اعتبار عمل وضع، به اين اعتبار، وضع تقسيم مي شود به وضع تعييني و تعيني؛ وضع تعييني عبارت است از وضعي كه مستقيما و از ابتداء به توسط جعل واضع و اختصاص واضع صورت مي گيرد. پدري فرزند خودش را نامگذاري مي كند لفظ علي را براي پسر خودش اختصاص مي دهد. پدري، اسم فاطمه را براي فرزند دختر خودش، اختصاص مي دهد مي شود وضع تعييني كه سه خصوصيت دارد 1. از ابتدا 2. با تعيين واضع 3. به طور مشخص اما قسم دوم تعيني كه عبارت است از وضع و اختصاص لفظ به معنا كه پس از استعمال، آن اختصاص به وجود مي آيد. واضع لفظ را براي معنا وضع نمي كند، لفظ مجازا به معنايي به كار مي رود يا ارتجالا بدون قصد وضع، پس از كه اين كاربرد شكل گرفت، در مسير استعمال قرار مي گيرد،استعمال ادامه پيدا مي كند تا علقه و اختصاص و رابطه بين لفظ و معنا ايجاد مي شود.كه در بحث هاي بعدي ان شاء‌ الله مي خوانيم كه كشف اين علقه، به توسط تبادر و عدم صحت سلب است. اين ارتباط كه بوجود آمد، وضع محقق مي شود وضع تعيني . تعيين و تعين از باب تفعيل و تفعّل مثلا تعليم و تعلم تعليم علم ياد دادن تعلم علم به دست آوردن وضع تعييني يعني اين اختصاص از اول جعل كردن تعيني اختصاص را به دست آوردن.
 اسم مصدر بودن تعريف محقق خراساني
  محقق خراساني كه تعبيرش به لفظ اسم مصدر است «نحو اختصاص» كه اختصاص اسم مصدر است اگر تخصيص مي گفت اگر تعيين مي گفت فقط يك صورت را مي گرفت فقط صورت وضع تعييني، چنانچه صاحب فصول گفته است يا شرح جامي گفته اند تخصيص و تعيين، الان كه اختصاص گفته است تحت عنوان اسم مصدر به هر دو قسم صدق مي كند؛ اختصاص هم به تعييني صدق مي كند هم به تعين، عبارت جامعي است. اين تقسيم اول به اعتبار وضع
 تقسيم لفظ به شخصي و نوعي
  تقسيم دوم به اعتبار لفظ موضوع؛ در وضع همان طور كه معنا تصور مي شود، لفظ هم تصور مي شود.در مرحله تصور لفظ، يك تقسيمي استخراج مي شود؛ تصور لفظ يا بعينه هست يا تصور لا بعينه كه از اين دو گونه تصور، تقسيم وضع به اعتبار لفظ موضوع به دو قسم شخصي و نوعي تقسيم مي شود. اگر لفظ بعينه تصور بشود مي شود شخصي و اگر لفظ لا بعينه تصور بشود، مي شود وضع نوعي. در مقام تصور، واضع كه لفظ را تصور مي كند، يا آن لفظ با تمام خصوصياتش از لحاظ هيئت و ماده ، مشخصا آن لفظ را تصور مي كند بعد براي معنايي اختصاص مي دهد مثل لفظ زيد براي يك فرد اين لفظ را بعينه هر چه در اين لفظ هست ديگر مخفي نمانده است اين مي شود وضع شخصي فرق نمي كند كه وضع شخص جزئي باشد در همان مثال كه گفتيم يا كلي باشد مثلا انسان را تصور مي كند اين لفظ را به طور دقيق اين لفظ مادتا و هيئتا و آن را قرار مي دهد براي نوع انسان، حمل هم درست است. الانسان نوع حمل كه درست بود، نشانه صحت وضع هست. اين مي شود وضع شخصي كلي اما وضع نوعي اين است كه واضع يك لفظي را تصور ميكند نه از اين جهت كه آن لفظ، وضع بشود؛ لفظ را بشخصه مورد وضع قرار نمي دهد بلكه شكل آن لفظ را در نظر مي گيرد نه شخص آن را، مثلا درباره وضع «فَعَلَ»َ اين تصور مي كند كه فَعَلَ وزن فعل ماضي است وضع كردم براي فعل ماضي اينجا فَعَلَ اين كلمه بشخصه براي وضع تصور نشده بلكه شكل و قيافه اش و اين نقشه اش. منتها چون وضع بدون ماده نمي شد در اصطلاح معروف عربي مثال فعل را مي آورند. شخص فَعَلَ، مورد وضع نيست شكلش مورد وضع است . در اصطلاح مي گويد هيئت وضع هيئت كه هيئت يعني شكل اين شكل و اين هيئت تصور شده به عنوان هيئت كه عنواني باشد براي هر فعل ماضي از هر ماده اي كه بيايد ضرب قعد هر ماده اي كه بيايد اين هيئت و اين شكل وضع شده براي فعل ماضي از هر ماده اي كه باشد. اين مي شود وضع نوعي يعني نوع كه فعل ماضي از هر ماده كه باشد.
 خصوصيات وضع نوعي
 خصوصيات وضع نوعي : 1. لفظ بعينه مورد تصور وضعي نيست 2. شكل مورد تصور وضعي است. 3. شكل، عنوان است تصور مي شود براي نوع كثير هر فعل ماضي از هر ماده بر وزن فَعَلَ فعل ماضي است.
 قسم سوم از وضع به اعتبار معناي موضوع له
 قسم دوم از وضع به اعتبار معناي موضوع له؛ در وضع تصور لازم است و تصور با وضع انفكاك ندارد، به هم پيوند دارد به هم اتصال دارد. لفظ و معنا را كه تصور مي كنيم، يك قرار كه گذاشتيم، مي شود وضع. همان طور كه وضع تصور مي شد، معنا هم تصور مي شود به اعتبار معني. وضع ابتداء بر اساس حصر عقلي به چهار قسم تقسيم مي شود و همه اين اقسام مربوط مي شود به وضع تعييني، وضع تعيني اين اقسام را ندارد. محقق خراساني مي فرمايد:« ثم ان الملحوظ حال الوضع، اما ان يكون معني عاما فيوضع له اللفظ تاره و لافراده و مصادقه اخري او يكون معني خاصّا فيوضع له اللفظ له من دون العامّ فتكون الاقسام ثلاثه» محقق خراساني مي فرمايد وضع، يا به شكلي است كه در آن وضع و موضوع له، عام هست كه مي شود عامين يا موضوع له خاص هست كه مي شود وضع عام و موضوع له خاص يا وضع و موضوع له خاص است كه مي شود خاصين اين سه صورت به اين جهت مي گويد اقسام ثلاثه كه واقع شده يا امكان دارد قسم چهارم كه وضع خاص موضوع عام آن قسم تحقيق و مشهور اين است كه امكان ندارد شرح بحث: درب ورودي اينكه تقسيم وضع، به اعتبار معناي موضوع له هست و وضع هم عبارت است از تصور معنا و جعل و اختصاص. جعل و اختصاص، حكم است. تصور، مقدمه حكم است. شما معنا را تصور مي كنيد كه اين معنا، معناي عامي است پس از كه اين تصور را كرديد، لفظي را براي آن معنا اختصاص مي دهيد. پس معنا را تصور مي كنيد با خصوصيات آن خاص هست يا عام؛ معنا كه تصور شد، لفظ را براي آن معنا اختصاص مي دهد اين عمليات وضع است. پس از روشن شدن عمل وضع الان اقسام را در نظر بگيريم براساس حصر عقلي از چهار بيشتر نيست يا هر دو عام يا هر دو خاص يا وضع عام موضوع له خاص يا وضع خاص موضوع له عام به ترتيب
 قسم اول وضع خاص موضوع له خاص
  قسم اول كه وضع خاص موضوع خاص به اين ترتيب است كه واضع، معنا را به طور مشخص و جزئي خارجي تشخيص مي دهد؛ مثل يك فرد، تعيين مي كند و تصور مي كند و براي آن معناي متصور معين يك لفظ را اختصاص مي دهد. مي گويد احمد اين مي شود وضع خاص موضوع له خاص مثالش را مي گفتند اعلام شخصيه علم شخص از مثال معروف وضع خاص موضوع خاص هست.
 قسم دوم وضع عام موضوع له عام
 قسم دوم: وضع عام موضوع له عام؛ واضع، معناي كلي نوع بشر را تصور مي كند اين يك نوع، حيوان ناطق است اين نوع كه انسان خصوصياتش اين است كه جنس دارد و فصل، اين نوع را تصور مي كند. (منظور از نوع، معناي عام) معناي كلي را تصور مي كند، مي گويد اين قسم از موجودات، يك نوعي است نوع بشر است. اين تصور معناي عام به طور دقيق . معناي كلي، تصورش تصور كامل و تفصيلي است، تصور اجمالي نيست. تصور تفصيلي اين مفهوم ، بعد از كه تصور شد لفظ انسان را به عنوان يك علم جنس، براي نوع انسان وضع مي كند مي شود وضع عام و موضوع له عام. اين وضع كه درست شد حملش هم درست است مي توانيم بگوييم الانسان نوع حمل كه درست بود، نشانه صحت است و وضع عامين هست بدون هيچ اشكال كه شنيده بوديد وضع عام موضوع له عام مصداقش عبارت است از علم جنس.
 قسم سوم وضع عام موضوع له خاص
  سوم وضع عام موضوع له خاص وضع عام است، تصور مي شود معنا به طور عام و كلي. تصور يا لحاظ اين دو تا اصطلاح در بحث وضع، بكار مي رود. تصور، لحاظ است و لحاظ، تصور است. تصور يا لحاظ مي شود معناي عام بعد از كه تصور شد معناي عام، يك معناي وسيعي مثل انسان بعد اين معنا وسيع كه تصور كرديد در مقام اختصاص اين معناي كلي را براي فردش يا براي مصداقش اختصاص مي دهيد اين همان حرف صاحب كفايه است«معني عام له تاره ولافراده و مصاديقه اخري» و اين وضع درست است به تعبير صاحبنظران اصول، تصور وضعي كه معناي كلي را تصور مي كند مرآه مي شود آينه اي است همان كادري است كه از آن معنا، واقع موضوع له را، به توسط آن مي بينيد. اما اگر اين آينه با آن جسم خارجي درست مساوي بود خاص به خاص يا عام به عام اگر اين آينه بزرگ بود جسم كوچك بود ديگر بقيه را در نظر نگرفتيد ولي مرآه بزرگ است آن يك گوشه در ضمن اين مرآه بزرگ ديده مي شود، ولي مشخص، اجمالا نيست كه اين را هم اجمالا، هم بوجه و هم ديد كلي مي گويند. عبارت ها و اصطلاحات مختلف است. آينه بزرگ، چهره كوچك را نشان مي دهد اما اگر عكسش كرديد آينه كوچك بود و معنا بزرگ بود جسم را مي خواهيد در آينه بياوريم، بزرگ است آينه كوچك است، با يك بيت جوابش را داد «تو بزرگي و به آينه كوچك ننمائي» به آن قالب نمي گنجد. پس تا الان يك درصد بالايي براي ما معلوم شد كه دو قسم اول كه هيچ ابهام ندارد قسم سوم مصداقش طبق مشهور، وضع حروف است. وضع حروف از باب وضع عام موضوع خاص تصور مي شود؛ من براي ابتداء اين آينه وسيع است، يك معناي كلي كه قابل صدق بر كثيرين دارد كه من، براي ابتدا هر كجا باشد، صدق بر كثيرين كه بود، معناي تصور عام. ولي اين كه قرار داديد براي من ابتدائيه حرفيه، آن داخل جمله و ربط بين كلمات و در عالم خارج مي شود جزئي. هر كجا به كار برود چون هر دو طرفش به يك قضيه واقعيه خارجيه ربط دارد مي شود جزئي مصداقا كه جزئي شد وضع عام و موضوع له خاص تصورش هم درست بود كه از باب مرآه بزرگ و نشان دادن چهره كوچك اجمالا نه خيلي مشخص و معين منتها چهره نشان داده مي شود.
 قسم چهارم
  اما قسم چهارم كه گفته اند كه محال است قائلي دارد مرحوم ميرزا حبيب الله رشتي كتاب بدائع الافكار صفحه 40 مي فرمايد امكان دارد امكانش در يك مثال شرح مي دهد كه شرح اين معنا جلسه آينده