درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

1403/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مفاهیم/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /بررسی مفهوم از منظر شیخ انصاری

 

رأی و نظر شیخ انصاری در باره‌ی مفهوم شرط:

در کتاب مطارح الانظار، ج2، صفحات اول کتاب، شیخ انصاری در باره‌ی مفهوم شرط پنج امر مقدماتی را ذکر نموده است که با تلخیص و جوهرگیری از این قرار است:

امور مقدماتی:

امر اول این است که خود مفهوم و منطوق، دو وصف منتزع از مدلول است، نه وصف دلالت. یک مدلولی که دالی داشته باشد، اگر دال و مدلول به طور مستقیم در قالب ذکر دلالت کند، از این دلالت منطوق انتزاع می‌شود و اگر با واسطه و در ضمن یا از باب استلزام دلالت کند، از این دلیل و مدلول مفهوم انتزاع می‌شود.

امر دوم از امور مقدماتی دلالات سه گانه مطابقی، تضمنی و التزامی است که اختصاص به مفهوم و منطوق دارند و سه صورتی از دلالت را تشکیل می‌دهد. امر دیگری نداریم و این سه دلالت ارتباط مستقیم به منطوق و مفهوم دارد.

امر سوم این است که می‌فرماید دلالت مطابقی منطوق است. دلالت تضمنی مورد بحث است و تحقیق این است که جزء دلالت مطابقی است و دلالت التزامی مفهوم جمله است.

شنیده اید که در کلام شیخ انصاری آمده که گفته می‌شود مفهوم حجیت و اعتبار دارد یا نه؟ این اصطلاح درستی نیست؛ زیرا اگر مفهوم باشد، قطعا حجیت دارد. باید تعبیر را به این صورت بیاوریم که جمله مفهوم دارد یا نه؟ مصدر این حرف بیان شیخ انصاری است.

امر چهارم از امور مقدماتی این است که گفته می‌شود مفهوم و منطوق یک تعریف معروف دارد.

فرق بین معروف و مشهور چنین است: معروف آن است که از سوی صاحب نظری به طور قطعی به ثبت رسیده است هر چند که اشتهار نیافته باشد. مشهور آن است که هم ثبت شده و هم اشتهار یافته است.

معروف این است که در بیان صاحب نظران اصول آمده که منطوق آن است که دلالت بر معنا در حال نطق می‌کند و مفهوم آن است که دلالت بر معنا در غیر حال نطق می‌کند. علامه حلی در کتاب نهایة الوصول، ص200 می‌گوید منطوق یعنی چیزی که دلالتش صریح باشد. شیخ می‌فرماید تمام این گونه تعریفات، تعریفات لفظیه اند و تعریف حقیقی و تعریف به حد و رسم نیست تا دنبال جامعیت و مانعیت آن باشیم. اولی این است که بگوییم منطوق آن است که حکم به صورت مذکور افاده شود. مفهوم آن است که حکم به صورت غیر مذکور افاده شود.

امر پنجم این است که گفته شده منطوق و مفهوم یعنی صریح و غیر صریح. شیخ انصاری می‌فرماید این تعریف اگر اصطلاح خود محقق قمی باشد، ما در اصطلاح بحثی نداریم و اگر به عنوان یک تعبیر درست برای منطوق و مفهوم اعلام شود، قابل پذیرش نیست.

شیخ انصاری پس از بیان این مقدمات می‌فرماید: حق این است که حکم معلق بر شرط با انتفاء آن شرط منتفی می‌شود؛ یعنی شرط مفهوم دارد.

کتاب مطارح را مقرر نوشته است. کتاب رسائل فقط درس شیخ است که تنظیم و تقریر نشده است و عبارات آن سنگین است. اگر کسی نظر شیخ را در رسائل بفهمد، مجتهد است.

ادله اثبات مطلوب:

شیخ انصاری برای اثبات مطلوب خود، به یک دلیل و دو مؤید استناد می‌کند. دلیل اول او همان دلیلی است که محقق قمی بیان کرد. محقق قمی تبادر گفت و شیخ انصاری انسباق می‌گوید و می‌فرماید: انسباق در نزد عرف قطعی است. اگر یک حکمی معلق بر شرطی شود، قطعا آن حکم در صورت انتفاء شرط منتفی است. این انسباق ما را به عنوان دلیل و حجت کفایت می‌کند. در اصل انسباق شبهه‌ی وجود ندارد و انسباق بدوی نیست؛ بلکه علی التحقیق انسباق وجود دارد.

در ادامه توضیحاتی دارد به این مضمون که بعد از نسباق می‌بینیم که قضیه شرطیه ظهور در تعلیق دارد. این ظهور وضعی است و قابل انکار نیست. در اصل وضع تا این حد شبهه‌ی نیست و تعلیق وجود دارد.

شیخ انصاری سه مرحله را بیان می‌کند. مرحله اول این است که قضیه شرطیه ظهور در تعلیق دارد؛ اما این که خود این علقه اتفاقی است یا اعتباری یا به صورت علیت؟ می‌فرماید این علقه ظهور دارد در علقه‌ی سببیت و علیت که گفته شد در اصطلاح اصول سببیت گاهی به معنای علیت به کار می‌رود.

مرحله‌ی دوم مقتضای این علقه است که این علقه متقضی سببیت اولی (شرط) برای ثانیه (جزاء) است.

مرحله سوم این است که این علیت و سببیت آیا انحصاری است یا نه؟ برای این که یک مسبب می‌تواند دو سبب در عالم اعتبار داشته باشد. بنابراین اگر ثابت شود که علقه وضعیه، علیت منحصره است، مفهوم ثابت است.

قائلین به مفهوم می‌گویند که علیت، علیت انحصاریه است. برای این که مقتضای اطلاق این است که منحصره باشد و تعلیق به سبب غیر منحصره، مئونه زائدی می‌طلبد.

علیت وقی منحصره شد، در صورت وجود شرط مشروط محقق است و در صورت انتفاء آن مشروط منتفی است و این مفهوم است. با این دلیل مطلب را به بار می‌نشاند و می‌گوید دلیل همین است و ما را کافی است.

مؤیدات:

در ضمن بحث به مؤیدی اشاره دارد و می‌فرمایند که مقتضای تعلیق همان انتفاء در انتفاء است بر اساس اقتضای اصل؛ به این صورت که اگر شرط منتفی شد و شک در بقای حکم نماییم، اصل برائت است. اگر حکم وجوب یا حرمت بود، بعد از انتفای شرط، شک در تکلیف می‌کنیم و برائت جاری است و مقتضای اصل همین است.

مؤید دیگر این است که برخی از اعاظم به روایات در جهت اثبات مطلوب استناد کرده اند؛ یعنی ادل الدلیل بر اثبات مطلوب (وجود مفهوم) وقوع آن در روایات است که در نصوص و اخبار، قضیه شرطیه دارای مفهوم آمده؛ مثلا به این مضمون آمده «ان ظاهرت فکفر» و مفهوم دارد و مفهومش هم درست است.

بررسی ادله منکران مفهوم:

دلیل اول: شیخ انصاری ادله‌ی منکران مفهوم را یادآور شده و رد و ملاحظه‌ی بر آن دارد و می‌فرماید: طائفه‌ی از صاحب نظران که می‌گویند قضیه شرطیه مفهوم ندارد، در رأس آنان سید علم الهدی است که می‌فرماید قضیه شرطیه مفهوم ندارد و اگر در جایی مفهوم استفاده می‌شود، به توسط یک دلیل خارجی است و از شرط فقط تعلیق فهمیده می‌شود. اگر در عوض یک شرط، شرط دیگری قرار گیرد؛ مثل مسأله شهادت که شهود دو مرد باشند یا دو زن با یک مرد یا یک یمین و یک شاهد. خود شرط قابل تبدل است و با انتفای شرط، مشروط منفی نیست به دلیل آیه ﴿وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ﴾[1]

دلیل دوم این است که انحصار خلاف اطلاق است و مقتضای اطلاق این است که انحصاری در بین نباشد.

دلیل سوم آیه ﴿وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾[2] است. استدلال به این آیه به این صورت است که مفهوم آیه قطعا خلاف شرع است و اکراه بر بغاء در هیچ صورتی جایز نیست؛ چه اراده تحصن باشد و چه نباشد.

شیخ طوسی هم موافق با سید مرتضی بود. ما اگر ملاحظه‌ی داشته باشیم توجیه است، نه رد؛ چون رد بر اعاظم یک نوع اسائه‌ی ادب است و خطر دارد. مثلا گفته می‌شود که اجماعات شیخ اعتبار ندارد. کسی که چنین حرفی می‌زند، حرف خودش اعتبار ندارد. اجماع شیخ مثل زمان بعدی منطقه وسیعی نداشته است. علمای زمان شیخ پنج تا شش نفر بودند. بعدها اختلاف نظر به وجود آمده و تلقی شده که اجماع شیخ مخالف دارد.

شیخ انصاری هر سه دلیل منکران را مورد نقد و ملاحظه قرار می‌دهد و می‌فرماید ما فرمایش سید مرتضی را انکار نمی‌کنیم؛ بلکه لغوی بحث می‌کنیم، نه این که بگوییم امکان ندارد. شرح آن ان شاء الله در ادامه خواهد آمد.


[1] سوره بقره، آيه 282.
[2] سوره نور، آيه 36.