1402/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/طلب و اراده /بررسی اراده از منظر منطق و فلسفه
بحث و تحقیق تکمیلی در بارهی ارادهی انسان و دفع شبههی جبر از منظر منطق و فلسفه:
برای روشن شدن مطلب و برای ورود به بحث لازم است که تعریف انسان را از منظر منطق و فلسفه مورد توجه قرار دهیم. میدانید که در فلسفه و منطق برای انسان تعریف مشهور، برگرفته از رأی ارسطو به ثبت رسیده است که میگویند «الإنسان حیوان ناطق» حیوان جنس است و ناطق فصل است. این تعریف بر اساس احترام به ارباب فلسفه که ارسطو باشد یا بر اساس ساده بودن و واضح بودن این تعریف، بین فلاسفه و اهل منطق تغییری ایجاد نشده است؛ حتی سید الشهید صدر در کتاب اسس المنطقیه هم تعریف جدیدی که در شأن ایشان بود برای انسان ارائه دهد، اراده نفرموده است.
اما اشکالات و نقدی بین صاحب نظران نسبت به این تعریف آمده است. حاجی فیلسوف معروف و اهل عرفان در منظومهی خودش میگوید ناطق فصل مشهوری است، نه فصل حقیقی و محقق خراسانی همین بیان حاجی را در کتاب خودش آورده است که ناطق فصل حقیقی نیست؛ بلکه فصل مشهوری است و دلیل هم اقامه میکند و میفرماید فصلهای دیگری هم برای انسان در حد ناطق میتوان در نظر گرفت؛ مثل متحرک بالاراده که تعدد فصل در ماهیت واحده جا ندارد و خلف است. بعد میفرماید فصل حقیقی یک ماهیت را خالق آن ماهیت میتواند ارائه دهد. بنابراین فصل حقیقی برای ما روشن شد که ناطق فصل حقیقی نیست.
تحقیق این است که فصل حقیقی به طور کل باید از سوی خالق و آفریدگار آن موجود ارائه شود که مطابق با طبیعت کار است؛ اما استثناء نادری دارد و یک فصل میتواند بر اساس وضوح و برجستگی که داشته باشد یا شواهدی که در کار باشد، برای فرد دیگر غیر از خالق هم تعیین شود. با این نکتهی مقدماتی اعلام میشود که فصل انسان در عوض ناطق کلمه عاقل هست. «الإنسان حیوان عاقل» هر چند در اسفار در بحث معرفت، صدرالمتألهین مطالبی دارد که به این نکتهها اشاره کند؛ اما تغییری در تعریف ارسطو اعلام نکرده است. بنابراین فصل حقیقی برای انسان، طبق گفتهی یکی از صاحب نظران، کاش ارسطو در عوض ناطق عاقل میگفت و انسان را تعریف میکرد به «الانسان حیوان عاقل». عاقل فصل برای انسان است به چند دلیل: دلیل اول تعریف خود فصل است. دلیل دوم شهادت علم و تجربه است. دلیل سوم استفاده از نصوص است.
اما دلیل اول: میدانیم در منطق و فلسفه فصل آن است که ذاتی ماهیت باشد و مایز و ما به الامتیاز ماهیت نسبت به ماهیتهای دیگر باشد. این دو خصوصیت از خصوصیاتی است که تعریف فصل را بیان میکند. میبینیم عاقل نسبت به انسان یک صفت ذاتی است و بدون شک انسان موجودی است که عاقل آفریده شده است. عاقل صفت ذاتی و از ذاتیات انسان است و بعد میبینیم به وسیلهی همین وصف انسان از بقیهی موجودات امتیاز به دست میآورد و باعث جدایی و فاصل میشود؛ یعنی فصل حقیقی بین انسان و سایر حیوانات میگردد. حیوانات هم برنامه دارند و تشخیص هایی دارند که شعوری است و براساس شعور که از پیش برایشان داده شده، کم و زیاد نمیشود؛ اما تنها انسان است که این موهبت و این فیض و لطف را واجد است. خصوصیات و معاییر فصل به طور کامل در کلمهی عاقل موجود است.
دلیل دوم شهادت علم و تجربه: میدانیم منظور از علم، علوم تجربی است و منظور از علوم تجربی علومی است که بر اساس تجربه منهای اعتقاد به ماوراء الطبیعه، جهان، پدیدهها، موجودات، نباتات و حیوانات را تجربه میکند و این تجربه یک مطلبی را به طور کل اعلام میکند و میگوید جهان پدیدهها در وضعیت تکامل قرار دارد و تکامل را براساس تجربه در آزمایشگاهها و مشاهدات علمی به دست میآورند. تجربه از کجا داده شده و طرحش از کجاست؟ به ماورای ماده و فیزیک ارتباط ندارد. با این دید علوم تجربی بعد از تجربهها میگویند کل پدیدهها در حال حرکت و تکامل اند، قسمتی جانداران هستند و تکامل دارند. از آن یاخته یا تک جزء که تکامل میکنند تا سر حد کمال میروند و کارها و فعالیتهایی دارند؛ اما در بین این کل زندهجانها یک موجودی به نام انسان یک پدیدهی استثنائی دارد به نام اراده و عقل. چرا انسان دارای اراده و عقل شده است؟ پاسخ آن در ادامه خواهد آمد. تجربه فقط کشف میکند ولی بعد از کشف در مقام نتیجهگیری به حیرت افتاده اند. از منظر علم، عقل، فصل و امتیاز برای انسان شد و در دیگر زندهجانها وجود ندارد. پس علم و تجربه هم به عنوان فصل عقل را علام میکند و از این دو منظر، فصل بودن عاقل ثابت است بدون شک و شبهه.
دلیل سوم از نظر نصوص و روایات:
از آیات قرآن هم استفاده میشود.کلمه یعقلون در قرآن مکرر آمده است که بیان واضح در بارهی ترکیب انسان از عقل، در نص صریح و در کلام امیرالمؤمنین (ع) آمده است. شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع، ج1، ص5 حدیثی را نقل میکند با سند صحیح از عبدالله بن سنان که میگوید: الإمام الصادق (عليه السلام) - وقد سأله عبد الله بن سنان: الملائكة أفضل أم بنو آدم ؟ -: قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام): إن الله عزوجل ركب في الملائكة عقلا بلا شهوة، وركب في البهائم شهوة بلا عقل، وركب في بني آدم كلتيهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خير من الملائكة، ومن غلبت شهوته عقله فهو شرمن البهائم.[1]
علامه مجلسی هم این حدیث را در کتاب بحار، ج60، ص199 آورده است. در این روایت که چند منظوره است، یک منظور فضیلت ملائکه و بنی آدم است و منظور دوم عمل بنی آدم است که اگر عقلش حاکم بر شهوتش باشد از ملائکه بالاتر میرود
طیران مرغ دیدی تو ز دام شهوت بدر آی تا ببینی طیران آدمیت
منظور سوم ترکیب بنی آدم است که در این حدیث بیان شده و خدای متعال انسان را مرکب از حیوانیت و عقلانیت قرار داده است. جنبهی شهوت جلوهی حیوانیت است. اگر این کلمه را تغییر دهیم و بگوییم «الانسان حیوان عاقل» درست است. به عبارت دیگر، انسان حیوان عاقل است. سند روایت صحیح و دلالت آن کامل است.
بعد از آن که ثابت شد عاقل فصل برای انسان است و ذاتی اوست، ترکیب انسان براساس بیان امیرالمؤمنین (ع) از عقل و شهوت است که عاقل فصل آن است، آنگاه اراده فعالیت عقل است. اراده یعنی کار عقل و اراده از دل عقل بر میآید و عقل منشأ آن است.
با این توضیحی که داده شد به این نتیجه رسیدیم که براساس رأی کامل فلسفی و عقلی، فصل انسان عاقل است و اراده که فعل عقل است طبیعتا ذاتی انسان است و از لحاظ فلسفه، قاعده الذاتی لایعلل اینجا جا دارد که ارادهی انسان ذاتی اوست؛ چون فعل عقل است و ارتباط به علت دیگر ندارد و تنها وجود و ایجاد انسان برای تحقق عقل و اراده کافی است.
از منظور کلام که افاضه مورد نظر است، گفته میشود برای انسان فیض بزرگتر از عقل برای انسان داده نشده است که به واسطهی این عقل، انسان اراده دارد و این انسان موجودی است که دارای فضیلت است و فیض خاصی شامل انسان شده است.
چرا انسان از بین همهی موجودات دارای اراده و عقل است؟
برخی از دانشمندان معاصر جوابی داده اند و فرموده اند که سرّ اعطای اراده برای انسان این است که انسان آزاد آفریده شده و بقیهی موجودات زنده آزاد خلق نشده اند. خلاصه اراده رمز و راز آزادی انسان است. شکر الله مساعیه.
اما تحقیق این است که اراده و عقل که برای انسان آمده است از دو ناحیه دارای اثر و ثمری است. اراده و عقل نسبت به خلق عالم اثری دارد و نسبت به ارتباط با خالق عالم هم اثری دارد. دو منظوره است، یک منظور مربوط میشود به جهان و منظور دیگر مربوط میشود به ارتباط با خالق جهان. اما منظور اول انسان اراده دارد؛ چون انسان بسان و به گونهی یک صاحب خانه است و جهان خانهی اوست و صاحب خانه اختیار دارد و خانه با تمام امکانات در اختیار صاحب خانه است. خداوند میفرماید ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا﴾[2] تمام هستی برای بهرهبرداری شماست و خرج زندگی موقت انسان است، نه خرج زندگی دائم. انسان سه قلم خرج دارد یکی جهان، دیگری ارسال رسل و انزال کتب و سوم بهشت و جهنم. انسان اراده دارد تا تصرف کند و استفاده نماید. اما از منظور دیگر این است که انسان اراده و عقل دارد تا بار تکلیف را حمل کند و تا ارتباط با خالق جهان برقرار کند.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعهی فال به نام من مستانه زدند
انسان اراده دارد تا مکلف شود و اراده دارد تا امر و نهی بیاید و اراده دارد تا آیه ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[3] در بارهی او صدق کند و با این اراده و عقل بتواند آن راهی را که میروند به دست آورد که در نصوص آمده « العقل ما عبد به الرحمن، واكتسب به الجنان»[4] و باعث عبودیت شود. در بیان کوتاه اراده آمده است برای انسان تا به عبودیت برسد. یک اسب و یک گوسفند و یک پرنده ضعیف از جاهای دور با طی مسافتها به طور دقیق برنامه زندگی اش را انجام میدهد؛ اما اراده ندارند و همان برنامهی که از پیش به خوردش داده شده است را انجام میدهند و تکلیفی ندارند.
خلاصه گفته شده بود که ناطق فصل است برای انسان و ما گفتیم عاقل فصل برای انسان است. نسبت به عدم فضلیت ناطق، یک اشارهی کنیم و آن این است که ناطق را شما فلاسفه اعلام کردید که فصل است؛ یعنی ارتباط بین افراد به وسیلهی نطق ایجاد میشود، این امر اختصاص به انسان ندارد، زندهجانها با یک نوع نطق مخصوص به خود شان و با تحرکات صوتی در بین خود ارتباط ایجاد میکنند، پس ناطق فصل نیست و عاقل فصل است.
اما نسبت به بررسی اراده از منظور عرفان میتوان گفت که اهل عرفان اراده را بحث نکرده اند. در جلسه بعدی ان شاء الله جبر و تفویض را از منظر عرفان بحث خواهیم کرد.