1402/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/طلب و اراده /بررسی مسلک امر بین امرین
بحث و تحقیق در بارهی مسلک امر بین الامرین:
سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول، ج1، ص175 – 185 نکته و تتمهی دارد در بارهی این مطلب؛ هر چند که مطلب را وافی و کافی بحث کرده است.
نکته و تتمه توضیح مسأله امر بین امرین در قالب مثال است که میفرماید برای این مسأله مثالی یادآور شویم تا امر بین امرین روشن شود. مثال از این قرار است که اگر مولی سیفی را در اختیار عبد خودش قرار دهد با این که میداند این عبد از این سیف سوء استفاده میکند و قتلی انجام میدهد. بعد از آن که عبد شمشیر را گرفت، فردی را به قتل میرساند. در این صورت که این فرد به طور مستقل کار قتل را انجام میدهد، حقیقت تفویض و واقع تفویض است.
نحوهی دوم این است که مولی سیف را در اختیار عبد قرار میدهد؛ ولی عبد دستش مرتعش است و دست مرتعش کارآیی ندارد؛ لذا مولی سیف را میبندد به دست عبد و مولی با دست خودش آن شمشیر را حرکت میدهد تا قتل یا جرح را انجام دهد. در این صورت عبد ظاهرش دارای دست است و شمشیر در دستش است؛ اما به توسط مولی آن کار انجام میشود و این واقع و حقیقت جبر است.
نحوهی سوم این است که دست مشلول است و حرکت ضعیفی دارد و کامل نیست؛ ولی به برق وصل شده است، این دست یک توانی دارد که کاری انجام دهد و بعد از وصل به برق، لحظه به لحظه وابسطه به نیروی برق است. این دست مشلول متحرک است و عملی انجام میدهد، این عمل به اختیار خود این فرد است و توانایی را از منبعی به نام برق گرفته است که جدا از نیروی خودش است و این واقع امر بین امرین و حد اعتدال است.
میفرماید آیات قرآن هم بر این مطلب تطبیق میکند؛ از جمله آیهی ذیل که میفرماید: ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ.﴾[1] این آیه کمال مطابقت با امر بین امرین دارد که «الا ماشاء الله»؛ یعنی وابسطه است و ملکیتت تام نیست و وابسطه است. آیهی دیگر آیه 23 و 24 سوره کهف است ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾[2] نگو که من فردا این کار را انجام میدهم. مطابقت از این جهت است که ظاهرا میتوانی بدون وابستگی کار را انجام دهی؛ اما وابسته به مشیت الهی است و منوط است به این که قدرتی که خداوند به شما داده است، استمرار داشته باشد.
توضیحی در بارهی ارادهی خدای متعال از جهت ذاتیت و فعلیت:
باید بدانیم که اراده در بارهی پروردگار از صفات ذاتیه است یا از صفات افعالیه؟ فلاسفه و گروهی از اصولیون بر این اند که ارادهی خدای متعال از صفات ذاتیهی اوست؛ از جمله محقق خراسانی و محقق اصفهانی اراده را از صفات ذاتیه خدا میدانند؛ اما سیدنا الاستاد میفرماید اراده از صفات ذاتیهی خدا نیست و مطابق با نظر اهل کلام میگوید اراده از صفات فعلیهی خداست. این اراده بر اساس تحقیق نمیتواند از صفات ذاتیهی باری تعالی باشد؛ شاهدی از ترکیب ادبی قرآن بر آن داریم و آن همان آیه ﴿إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[3] است. اگر اراده ذاتی باشد، قدیم است و مدخول اذا واقع نمیشود و چون در این آیه مدخول اذای زمانیه واقع شده، پس اراده از صفات فعلیهی خداست. مستند اصلی و کامل ما در این زمینه عبارت است از روایاتی که در بارهی اراده آمده است. در حقیقت میتوان اعلام کرد که اراده را از صفات فعل خدا میدانیم بر اساس نصوص ائمه اطهار (ع). در این رابطه باب اول در کتاب کافی، باب ان الارادة من صفات الافعال، صحیحه عاصم بن حمید است که میفرماید:
عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُرِيداً قَالَ إِنَّ الْمُرِيدَ لَا يَكُونُ إِلَّا لِمُرَادٍ مَعَهُ- لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَادَ.[4]
خداوند لم یزل مرید است و وصف مرید قدیم و سرمدی است؟ فرمود: مراد که حادث است، مرید هم متعلق به مراد است. اول خداوند، عالم و قادر است که صفات ذاتی است و پس از آن در مواردی که کاری را انجام دهد، اراده میکند.
روایت بعدی در کتاب بحار است: قَالَ الرِّضَا ع الْمَشِيئَةُ مِنْ صِفَاتِ الْأَفْعَالِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَ اللَّهَ لَمْ يَزَلْ مُرِيداً شَائِياً فَلَيْسَ بِمُوَحِّدٍ.[5]
اصول کافی، صحیح ابن اذینه: عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِيئَةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيئَةِ.[6] طبق این روایت، اراده که همان مشیت است مخلوق است نه ذاتی.
حدیث شماره 3، صحیحه صفوان: عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ الْخَلْقِ قَالَ فَقَالَ الْإِرَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ الضَّمِيرُ وَ مَا يَبْدُو لَهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ الْفِعْلِ وَ أَمَّا مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَا غَيْرُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَا يُرَوِّي وَ لَا يَهُمُّ وَ لَا يَتَفَكَّرُ وَ هَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ وَ هِيَ صِفَاتُ الْخَلْقِ فَإِرَادَة اللَّهِ الْفِعْلُ لَا غَيْرُ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ بِلَا لَفْظٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لَا هِمَّةٍ وَ لَا تَفَكُّرٍ وَ لَا كَيْفَ لِذَلِكَ كَمَا أَنَّهُ لَا كَيْفَ لَهُ.[7]
صححیه محمد بن مسلم، روایت شماره 7: «المشیئة محدثة»[8] مشیت محدث است.
با استفاده از این روایات با اطمینان کامل اعلام میشود که ارادهی خداوند از صفات فعلیهی اوست و پس از آن اشکال جبر از اساس منتفی است.
سیدنا الاستاد پس از آن نکتهی تکمیلی دیگری دارد که در این نکتهی تکمیلی اسناد الفعل الی الله و الی العبد را بررسی میکند. در صورتی که قائل به امر بین امرین شدیم، اسناد فعل به خدا درست است یا عبد؟ پاسخ این است که اسناد هم به عبد درست است و هم به باری تعالی. به عبد از این روی درست که فعل را از روی اختیار انجام داده است و به خداوند از این جهت است که به عبد قدرت داده است و اگر به او قدر نمیداد، عبد نمیتوانست فعل را انجام دهد.
پس عقلاً و بر حسب تحلیل و حکم عقل کلامی، اسناد فعل به خدا و مکلف هر دو درست است و هر دو اسناد، اسناد درستی است؛ اما اگر از منظر عرف نگاه کنیم میبینیم که اگر عبد فعل خیری را انجام دهد، منسوب به پروردگار میشود و اگر فعل شری را انجام دهد منسوب به خودش میشود. این اسناد؛ یعنی اسناد خیر به خدا و اسناد مفسده و شر به انسان مکلف، مفاد آیهی قرآن است؛ چنانکه میفرماید ﴿مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ﴾[9] شاید منظور سیدنا از عرف، عرف شرع باشد که پشتوانهی آن همین آیهی قرآن است.
مثال در توضیح مطلب نقشی دارد؛ ولی دلیل نیست و مثال برای توضیح مطلب مفید است. سبک سیدنا الاستاد این بود که با مثال مطلب را توضیح میداد. در اینجا مثال دیگری دارد و میفرماید: در عرف اگر عبدی از مولای خودش کمکی بگیرد و سرمایه و مالی در جهت خیری هزینه کند، این کار منسوب به مولا میشود و اگر آن مال را در جهت خلاف هزینه کند، منسوب به خودش میشود؛ مثالا اگر مولی پول و هزینه حج را به او بدهد، بعد از انجام حج، خود آن حاج میگوید مرا آقا به حج فرستاد و حج به توسط او انجام شد. اگر او پول را بگیرد و لندن برود و کارهای خلاف شرع انجام دهد، عرف میگوید خود این فرد این خلاف را انجام داده است. استناد میکند به حدیث قدسی که در کتاب کافی، ج1، باب امر بین الامرین، حدیث شماره 3 و 12:
قَالَ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي- عَمِلْتَ الْمَعَاصِيَ بِقُوَّتِيَ الَّتِي جَعَلْتُهَا فِيكَ.[10]
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَلِكَ أَنِّي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ قَدْ نَظَمْتُ لَكَ كُلَّ شَيْءٍ تُرِيدُ.[11]
با استناد به این نصوص میتوان گفت عمل بد مستند به خود عبد است و عمل خیر منسوب به خداوند میشود و این استناد عرفی است؛ اما تحقیق این است که این مسأله حقوقی است؛ یعنی حکم عقلائی دارد که صحت استناد دارد و اول، خدای متعال کار خیر را میخواهد و کار خلاف که انجام شود، صحت استناد به خداوند ندارد. اگر کار خیر انجام دهد به خدا صحت استناد دارد و آیهی قرآن به آن ارشاد دارد.
آیا افعال ائمه با داشتن عصمت اختیاری است یا نه؟
چرا فقط برای انسان اراده داده شده است؟
پاسخ این دو سؤال را در جلسه آینده ان شاء الله خواهیم داد.