1402/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/طلب و اراده /بررسی شبههی جبر از منظر سید الخوئی
بحث و تحقیق پیرامون رأی سیدنا الاستاد نسبت به شبههی جبر:
کتاب مصباح الاصول، ج1، ص260: سیدنا الاستاد فرمودند که طلب و اراده تغایر دارند مفهوما، مصداقا و انشائا. در بارهی انشاء میفرماید: انشاء به طلب تعلق نمیگیرد و طلب انشائی نداریم. شرحی که میدهد به این منوال است: میفرماید طلب که عنوان فعل است وعائش یا خارج است یا ذهن که هر دو ظرفیت، ظرفیت انشاء نیست؛ بنابراین طلب انشائی نداریم تا بگوییم طلب انشائی با اراده انشائی تغایر دارد یا اتحاد؟ وانگهی کلام نفسی را شرح دادند که دالی نداریم که کلام نفسی را ثابت کند. دلیل اشعری در بارهی تکلم گفته شد و رسیدم به توضیح شوق مؤکد که این شوق مؤکد آیا علت تامه است برای ایجاد فعل یا نه بین شوق مؤکد و ایجاد فعل فاصله و اختیار هم وجود دارد؟ بر اساس تحلیل معقول، بعد از تصور و تصدیق برای مکلف (انسان عاقل)، شوق مؤکد به وجود میآید که بالاترین مرتبهی میل و رغبت در جهت انجام فعل است و آن شوق مؤکد علت تامه برای ایجاد فعل و موجب حرکت اعضاء به سوی ایجاد است. آیا ممکن است که بگوییم بین این شوق مؤکد و ایجاد فعل فاصله و اختیار برای مکلف وجود دارد؟ سیدنا الاستاد میفرماید فلاسفه و محقق خراسانی بر این اند که شوق مؤکد علت تامه برای ایجاد فعل است. در صورتی که این مسلک را بپذیریم، صدور فعل قطعی و جبری و ضروری میشود و آن وقت اختیاری وجود نخواهد داشت؛ اما سیدنا الاستاد میفرماید: شوق مؤکد علت تامه برای ایجاد فعل نیست؛ بلکه بین شوق مؤکد و انجام فعل، اختیار برای مکلف موجود است و در این رابطه دلیلی که اقامه میکند همان شهادت وجدان و تنظیر و تمثیل است. میفرماید به شهادت وجدان در حدی که خود جبری هم انکار نمیتواند، این است که اگر شوق مؤکد برای یک فرد عاقل به وجود بیاید، با آن هم فاعل مختار است (له ان یفعل و له ان لا یفعل)؛ برای این که وجدانا میبینیم انجام فعل برگرفته از روی اختیار با انجام فعل بدون اختیار، وجدانا فرق میکند؛ مثلا ید سالم حرکت میکند و ید مرتعش هم حرکت میکند؛ اما بین آن دو فرق واضح وجدانی وجود دراد. در حرکت قدم ماشی از روی اختیار و تحت اراده و اختیار انسان است که میتواند آن را قطع نماید؛ اما حرکت دم و خود در عروق انسان یک حرکتی است بدون اختیار و انسان نمیتواند تصمیم بگیرد تا آن را متوقف نماید. بنابراین توانایی و قدرت انسان بر اداره و قدرت کنترل نسبت به افعال اختیاری است و افعال غیر اختیاری وجود و عدمش در اختیار مکلف نیست و انکار این مسأله مثل انکار ضروری نصف بودن یک نسبت به دو است. فرد عاقل میتواند یک عملی را بدون وجود شوق مؤکد انجام دهد. اگر شوق مؤکد علت برای انجام فعل باشد وجودا و عدما ایجاد فعل مربوط به شوق مؤکد میشود؛ مثلا فردی بین محذورین قرار گرفته است که جریمه بدهد یا تعزیر بشود، اینجا مکلف تعزیر را انتخاب میکند و این تعزیر بر اساس شوق مؤکد نیست و از روی اکراه است.
بنابراین شوق مؤکد در حقیقت علت تامه نیست؛ بلکه ایجاد افعال به توسط فاعل مختار و به وسیلهی اعمال قدرت است. یک عاقل شوق مؤکد داشته باشد یا نه، اگر بخواهد فعلی را انجام دهد، این فرد فاعل مختار میشود و این انجام کار در حقیقت اعمال قدرت است و این اعمال قدرت؛ یعنی اختیار. در آیه 35 طور به این مطلب اشاره شده است ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ﴾[1] خداوند اشاره کرده است به این که هر فعلی خالق و آفرینندهی لازم دارد که با اعمال قدرت انجام گیرد. این اعمال قدرت ممکن است یک دغدغه ایجاد کند که علت تامه است یا نه؟ در فراز بعدی شرح آن خواهد آمد. در نتیجه شوق مؤکد علت تامه نیست، تا زمینه برای تحقق افعال بر اساس شوق مؤکد خالی از اختیار صورت گیرد.
فراز بعدی بحث توضیح و بررسی نسبت به قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد:
هناک قاعدة عقلیة فلسفیة متسالم علیها ان الشیء اذا لم یجب لم یوجد. شرح این مطلب از این قرار است که ایجاد زمینه میخواهد و اگر نه تحصیل حاصل است. مواد عامه سه چیز است: وجوب و امکان و امتناع. برای وجوب و امتناع زمینه و ظرفیت برای ایجاد در کار نیست و ظرفیت و قابلیت ایجاد فقط در امکان است. این قابلیت که در نظر گرفته شود، مقدمات بعیده و معداتی صورت گیرد، تا بدانجا که کار در سر حد علت تامه برسد، آن وقت وجود معلول واجب و ضروری میشود. بنابراین براساس این قاعده ایجاد فعل که ضروری شد، خارج از اختیار میشود و شبههی جبر به میان خواهد آمد. در این رابطه میفرماید این قاعده عقلیه قابل انکار نیست؛ ولی این قاعده قلمرو خاصی دارد. این قاعده مربوط میشود به علت و معالیل طبیعیه و تکوینیات در عالم کون که هر معلولی علتی دارد و هر علتی که در حد تام برسد، وجود معلول ضروری میشود؛ اما در افعال اختیاریه این قاعده جا ندارد، برای اینکه در افعال اختیاریه آن قانون علیت و آن وصف و اتصاف علت و معلولی که در معقول است، زمینه ندارد؛ برای این که در معقول بین علت و معلول سنخیت وجود دارد؛ به این معنا که معلول خاصی از علت خاصی صادر میشود و اگر سنخیت نباشد، «لصدر کل شیء عن کل شیء» هر چیزی از هر چیزی صادر میشود و نظام هستی بهم میریزد؛ مثلا آب حرارت دهد و آتش برودت دهد. سنخیت در حدی است که گفته میشود معلول مرتبهی نازله از علت است.
میفرماید معلول مرتبهی نازله از علت است و سنخیت وجود دارد مثل حرارت از نار. در افعال اختیاریه بین فعل و فاعل نه سنخیت؛ بلکه مغایرت است و فعل با فاعل مختار مغایر است و سنخیتی نیست. افعال اختیاریه براساس علیت ایجاد نمیشود؛ بلکه بر اساس اعمال قدرت ایجاد میشود.
اگر گفته شود که مگر داریم چیزی که بدون علت باشد؟ جواب این است که در این قسمت که سیدنا الاستاد مسیر فلسفه را ادامه داد و رسید به فاعل مختار که اعمال قدرت میکند، پنجره کلام باز شد و این پنجره معقول است و با فلسفه یکی از فرقهایش این است که خلقت لازم نیست علت و معلولی باشد، خلقت تجلی فیض از سوی خداوند است و از سوی عباد، اعمال قدرت است. در فلسفه صفات حادث و قدیم یک معضلی است که به وسیلهی حرکت جوهریه جواب داده شده و کلام میگوید علت و معلولی نیست تا حادث و قدیم سنخیت داشته باشد؛ بلکه اعمال قدرت و تجلی است. معقول تنها فلسفه نیست و کلام هم هست. کلام بین دو بنیاد قرار دارد؛ یکی بنیاد ابتدائی و دیگری نهائی. بنیاد ابتدائی کلام مشابه و هماهنگ و هم سنخ با فلسفه است و در بنیاد نهائی آن پنجره عرفان باز میشود که بالاتر از فلسفه است. پس کلام دو جنبه دارد بدائی و نهائی و آن فلسفه و عرفان است.
در بارهی شوق مؤکد و ایجاد فعل که این شرح را دادیم اگر شما از وادی فلسفه بیرون نیامدی و به وادی کلام نرفتی، از همان منظر جواب این است که ضرورت عارضی و ضرورت علیت، نفی اختیار نمیکند. «الضرورة العارضة من ناحیة العلیة لا تنافی الاختیار.» فرد عاقل مقدمات را انجام داد و به شوق مؤکد و بالاتر رسید تا جایی که به حد علت تامه رسید و علت تامه از معلول منفک نمیشود، این ضرورت جبر نیست؛ بلکه ضرورتی است عارضی از ناحیهی ایجاد موجود و اگر این ضرورت نباشد، اصلا ایجاد صورت نمیگیرد. بنابراین عاقل با اختیار این مقدمات را انجام میدهد تا میرسد در حد ایجاد عمل و ضرورت و ایجاد بشرط الاختیار اشکالی ندارد و این مقدار ضرورت هم لا بأسبه است و ضرری وارد نمیکند. پس قاعده مالم یجب لم یوجد همراه با شوق مؤکد به جایی نرسید.
توضیحی در بارهی ارتباط اراده با اراده ازلیه:
بحث از این قرار است که اراده یک امر ممکنی است این امر ممکن باید ارتباط داشته باشد به یک علت تا ایجاد شود. ایجاد آن جای دیگری ندارد به جز این که بگوییم به اراده ازلیه ارتباط دارد؛ زیرا اگر به اراده خود مکلف مربوط کنیم یا مستلزم دور است یا تسلسل، پس باید بگوییم مربوط است به اراده ازلیه. در این صورت که مربوط به اراده ازلیه بود، امر دائر بین امتناع و ضرورت میشود، آن وقت اگر اراده ازلیه به اراده عبد تعلق گیرد، ضروری میشود و اگر تعلق نگیرد امر ممنوع میشود. پس در حقیقت با ارتباط اراده عبد و اراده ازلیه، امر دائر بین ضرورت و امتناع است؛ لذا نسبت به انجام افعال، هر فعلی که صورت گرفته باشد، خارج از اختیار انسان خواهد بود؛ چون اراده انسان وابسطه به اراده ازلیه است و از ریشه عدم اختیار وجود دارد و یک قوه قاهرهی که ارادهی الهیه است، همیشه حاکم است و حاکمیت آن محدودیت ندارد و موقت به وقتی نیست. بنابراین این اشکال یک اشکال مهمی است که جواب آن بعدا خواهد آمد. ان شاء الله.