1402/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات/مشتق /بحث و تحقیق در بارهی مشتق
گفته شد که اسم زمان جزء مشتق اصولی نیست برای این که در مشتق اصولی دو عنصری داریم به نام مبدأ و ذات که ذات باید ثابت باشد و مبدأ جاری؛ مثل زید کاتب که زید ذات است و ثابت و کتابت مبدأ است و حمل بر مشتق میشود و جریان دارد. منظور از جریان مبدأ و ثبات ذات این است که کتابت نسبت به زید در هر سه زمان جریان دارد در حالی که ذات ثابت است؛ مثلا «زید کاتب فی الامس» که بگوییم، امروز که شنبه است و زید دیروز تلبس به کتابت داشته، پس امروز زید هست ولی کتابت نیست و بحث میشود که مشتق در من قضی عنه المبدأ اعتبار و حجیت دارد یا نه؟ اگر گفتیم سرقت در روز جمعه محقق شده است، الآن امروز که شنبه است میبینیم روز جمعه موجود نیست و من قضی عنه المبدأ در کار نیست که ذات (روز جمعه) باشد و سرقت در زمان قبل محقق شده باشد، پس ذات قرار ندارد و ذات و مبدأ باهم منقضی میشود و جایی برای بحث ندارد و جزء بحث مشتق نخواهد بود.
در ادامه محقق خراسانی میفرماید افعال و مصادر جزء بحث مشتق اصولی نیست. فعل ماضی و مضارع نسبت به ذات جری ندارد که «ضرب زید» یک حالت ماضی و یک حالت حاضر و یک حالت مستقبل داشته باشد؛ بلکه یک زمان دارد که زمان وقوع است و جریان ندارد بنابراین جزء بحث مشتق نخواهد بود.
میفرماید یک شبههی در نحو وجود دارد که باید آن را در اصول رفع نماییم. شبهه این است که در نحو گفته میشود که فعل ماضی و مضارع دلالت بر زمان دارد؛ به این معنا که زمان جزء معنای فعل است و دلالت فعل بر زمان به صورت دلالت تضمنی است که زمان در ضمن فعل وجود دارد؛ لذا در تعریف مشهور نحویون گفته اند «الفعل ما دل على معنى في نفسه مقترن بأحد الأزمنة الثلاثة»[1] که ماضی مقترن به زمان ماضی و مضارع مقترن به زمان حال و استقبال است. پس فعل دلالت بر زمان دارد به نحوی که دلالتش بر زمان به صورت دلالت تضمنی است.
میفرماید این اشتباه است و فعل اصلا دلالت بر زمان به این صورت ندارد. در این رابطه دو دلیل و دو مؤید ارائه میکند:
بعد میفرماید: افعال اخباریه مثل ماضی و مضارع هم همین گونه است. گویا افعال مثل ضرب اخبار از وقوع در زمان گذشته میدهد و مضارع اخبار از وقوع در زمان آینده میدهد و غیر از این چیز دیگری نیست و زمان ظرف وقوع آن است، نه جزء معنای آن.
بعد میفرماید: در ادبیات یک اصطلاحی داریم که گفته میشود «زید ضارب غدا» اگر کسی آن را بگوید قطعا و بالاتفاق مجاز است و این مجاز بودن با بحث مشتق تطبیق نمیکند و باید ببینیم که آیا به اعتبار حال تلبس است یا به اعتبار حال نسبت؟ چرا گفته میشود که مجاز است بالاتفاق؟
در جواب محقق خراسانی میفرماید: در این مثال فرق است بین جری و بین تلبس. جری فعلی است یعنی کسی که این جمله را استعمال میکند همین زمان حاضر را قصد میکند و جریان را به همین زمان حاضر اختصاص میدهد و در صورتی که جری اختصاص به زمان حاضر داشت و بعد کلمه غدا آمد، طبیعتا مجاز میشود؛ ولی این مجاز برگرفته از اختلاف بین جری و حال تلبس است.
برخی از محققین میگویند اینجا هم اگر گفته شود زید ضارب غدا واقعا اگر ضارب بود حقیقت است و اگر قبل از آن بود «من قضی» است و اگر فردای غد بود، مجاز است و بحث مشتق در اینجا جاری است.
در پایان، طبق تنسیقی که محقق خراسانی در نظر گرفته است، میفرماید: افعال اخباریه و به تعبیر شیخ صدار افعالی که شائبهی زمان در آن است؛ مثل فعل ماضی که دارای خصوصیت تحققیه است و فعل مضارع دارای خصوصیت ترقبیه است، این خصوصیت تحققیه دلالت بر زمان ماضی دارد و خصوصیت ترقبیه دلالت بر زمان مضارع دارد و این دلالت دلالت تضمنی نیست که نحویین گفته اند؛ بلکه دلالت التزامی است که به وسیلهی خصوصیت، این دلالت صورت گرفته است. گفته ایم که لازم بین بمعنی الاخص از خود لفظ استفاده میشود و لازم بین بالمعنی الاعم با تأمل عقل استفاده میشود. دلالت التزامیه این است که از یک خصوصیت موجود در مدلول برخواسته باشد و این خصوصیت در دل مدلول است.
تحقیق این است که فرمایش محقق خراسانی با کمال متانت و دقت و مثال ها و توضیحات با نظر نحویین اختلافی ندارد؛ برای این که نحویین نفرموده اند که دلالت فعل بر زمان به صورت دلالت تضمنیه است؛ بلکه از بیان شان استفاده میشود که دلالت، دلالت التزامیه است؛ چون میفرمایند «الفعل ما دل على معنى في نفسه مقترن بأحد الأزمنة الثلاثة»[2] و اقتران تعبیر دیگر از ملازمه است، نه تضمن. محقق خراسانی این دلالت التزامیه را اعتراف فرمودند و نعم الاتفاق و حسن الوفاق.
محقق خراسانی در ادامه میفرماید: وضع حرف و موضوع له آن عام است. این بحث حرف را در امر دوم کامل شرح داده است. شیخ صدرا میفرماید فرق این بحث در اینجا با آنجا در زیاده و نقیصه است و اینجا با عبارت جدید تر گفته است.
آیا مشتق حقیقت در حال است یا در اعم از حال و ماضی و استقبال؟ منظور از حال چیست؟ سه قول و توجیه اعلام شده است. یکی منظور حال نطق است و کسی که مشتق را به کار میبرد و استعمال میکند، منظور همان حال استعمال است. دوم این که منظور حال نسبت است؛ یعنی اگر متکلم جری مبدأ بر ذات را در یک زمان نسبت دهد، آن زمان، حال نسبت میشود و آن زمان میتوان ماضی باشد یا حال یا استقبال؛ مثلا بگوید «زید ضارب غدا» این حال نسبت است اگر زید ضارب بود در غد، مشتق حقیقت در ما تلبس بالمبدأ فی الحال است و اگر امروز و قبل از غد بود، استعمال مشتق در «من قض عنه المبدأ» است و اگر ضارب بود در فردای غد، استعمال لفظ در مستقبل میشود و مجاز است. لذا منظور از حال، حال نسبت است که متکلم تلبس ذات به مبدأ را نسبت میدهد در یک زمان خاص که حال نسبت است. حال تلبس معنا ندارد؛ برای این که حال تلبس در خود عنوان گاهی ذکر میشود؛ مثل این که گفته میشود مشتق حقیقت است در من تلبس بالحال، اگر بالحال بود کافی است و اگر گفته شود من تلبس بالمبدأ فی حال التلبس و بعد یک تلبس دیگر هم بیاید تکرار بی معنا میشود و حال نطق هم معنا ندارد، چون نطق منصرم است و قرار و ثبات ندارد؛ لذا حال نسبت درست است.
تحقیق این است که در اینجا نزاع لفظی است. حال نطق و حال نسبت و حال تلبس یکی است؛ منتهی اختلاف در تعبیر است. شیخ صدرا میفرمودند سه نفر دعوا داشتند که چه میوهی بخورند. عرب عنب گفت و ترک اذن گفت و فارس انگور گفت. فرد دیگری انگور خرید و آورد، معلوم شد که نزاع لفظی بوده است.
منظور از حال تلبس همان حال نسبت است؛ لذا محقق خراسانی گاهی حال تلبس میگوید و گاهی حال نسبت و حال نطق همان حال نسبت است و نطق یعنی بیان نسبت. بنابراین در این سه قول نزاع لفظی است و «حال نسبت» تعبیر کاملتر و جامعتر است.