1402/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات/اشتراک /استعمال لفظ در اکثر از یک معنا
گفته شد که در این باره تا زمان مشهور چهار قول اعلام شده است. قول اول جواز است اطلاقا در صورتی که کلام منفی باشد یا قضیه سالبه باشد؛ مثلا از کلمه عین در جمله واحد مثل «لیست العین موجودة» دو یا سه تا عین را در نظر گیرد؛ اما اگر در کلام موجب و قضیه موجبه باشد، جایز نیست.
قول دوم عبارت است از تفصیل بین کلمه مفرد و کلمات تثنیه و جمع که این قول همان قول صاحب معالم است؛ زیرا مفرد قابلیت ندارد و تثنیه و جمع قید وحدت ندارد و امکان تعدد معنا در آن فراهم است.
قول سوم قول محقق قمی است که در کتاب قوانین، ج1، ص130-140 میفرماید: اظهر این است که استعمال لفظ در اکثر از یک معنا جایز نیست اطلاقا.
قول چهارم این است که استعمال لفظ در اکثر از یک معنا جایز نیست عقلا.
این چهار قول تا زمان مشهور اصول بوده است؛ اما رأی سیدنا الاستاد و امام خمینی (ره) این است که استعمال لفظ در اکثر از یک معنا عقلا مانعی ندارد. بعد از طرح این اقوال، کلام خود محقق خراسانی را شرح دهیم که در ضمن کلام ایشان نقد و ملاحظهی نسبت به سه قول دیگر نیز ذکر میشود.
محقق خراسانی میفرماید: استعمال لفظ در اکثر از یک معنا جایز نیست عقلا؛ برای این که لفظ فانی در معنا است و بعد از آن که فانی در معنا بود؛ یعنی یک لفظ قالب برای یک معنا است و بیشتر از آن در قالب یک لفظ نمیگنجد. شاهد بر آن این است که حسن و قبح معنا در لفظ اثر میگذارد. اگر یک معنا قبیح باشد، لفظی که برای آن معنا به کار میرود قبح خواهد داشت؛ مثلا اگر یک شیء آلوده و نجس است، کلمه و لفظی که برای آن به کار میرود دارای قبح خواهد بود. این اثر گذاری برخواسته از این نکته است که بین لفظ و معنا رابطه فنا بر قرار است و یک لفظ که قالب برای یک معنا شود، امکان ندارد که یک قالب دو چیز را در یک آن فراگیرد و موجب خلف است؛ علاوه بر این که در استعمال واحد در مقام استعمال، معنای واحدی لحاظ میشود و اگر در همان هنگام فرض کنیم معنای دیگری هم لحاظ شود، اجتماع ضدین و مثلین است. پس حق این است که لفظ واحد، در استعمال واحد، در دو معنا به نحو مستقل ممکن نخواهد بود. این فرمایش محقق خراسانی را محقق نائینی، محقق عراقی و محقق اصفهانی تأیید و قبول کرده اند با تغییرات مختصری که اشاره به آن خالی از فایده نخواهد بود.
محقق نائینی در کتاب اجود التقریرات، ج1، ص76 می فرماید: استعمال لفظ واحد در معانی متعدد به این نحو که هر معنا مستقل لحاظ شود امکان ندارد؛ چون لحاظ معنا برای لفظ یک لحاظی است که مقوّم استعمال است، در صورتی که لحاظ واحدی وجود داشت، اگر لحاظ دیگری فرض شود، در استعمال واحد بگوییم از کلمه «عین» هم فضه و هم ذهب اراده شود، لازمه اش این میشود که فضه ذهب باشد و بر عکس و این در حقیقت خلفی است که یک حقیقت را دو حقیقت فرض کرده ایم که اگر درست باشد، باید آن دو حقیقت یک حقیقت باشد.
محقق اصفهانی همین مطلب را بیان میکند، منتها با این تعبیر که میفرماید: در بحث وضع که وضع عبارت از ایجاد معنا به توسط لفظ است؛ منتها ایجاد تنزیلی که با وجود تنزیلی یکی است و فرق آن دو حیثیتی است که از حیث فاعل ایجاد و از حیث فعل و مفعول، وجود است. بنابراین ایجاد تنزیلی واحد مقتضی وجود تنزیلی واحد است و این یک حقیقتی است در باب وضع که قابل انکار نیست.
محقق عراقی در کتاب نهایة الافکار ج1، ص105 میفرماید: وضع الفاظ برای معانی، ایجاد المعنی است و هر معنی یک ایجاد دارد و اگر دو معنا در یک آن ایجاد شود، قالبی ندارد و باید دو لفظ باشد، یک لفظ یک ایجاد است و یک معنا است؛ بنابراین عقلاً استعمال لفظ واحد در معانی متعدد امکان ندارد.
محقق خراسانی یک اشارتی دارد نسبت به کلام صاحب معالم و محقق قمی که به اختصار اشاره میشود: اما تفصیلی که در این باره گفته شده که اگر مفرد باشد، لفظ مشترک نمیتواند در معانی متعدد به کار رود و اگر تثنیه و جمع باشد، اشکالی ندارد. استدلال صاحب معالم این است که مفرد وضع شده است برای معنای واحد با قید وحدت، در صورتی که قید وحدت در معنا وجود داشته باشد و جزء آن شود، جایی برای معنای دیگر وجود ندارد، قید وحدت؛ یعنی همین معنا و لا غیر.
محقق خراسانی با شرح شیخ صدرا میفرماید: منظور از وحدت کدام است؟ وحدت بر سه معناست: یکی وحدت مفهومی؛ مثل این که یک مفهوم یا یک اسم جنس را که به عنوان یک مفهوم در نظر بگیریم؛ مثل رجال در برابر نساء، یک مفهوم است، این وحدت مفهومی، یک مفهوم واحد در برابر مفهوم واحد دیگر است که با کثرت و تعدد تنافی ندارد و فقط استعمال در یک معنا را منحصرا اعلام نمیکند. معنای دوم وحدت، وحدت در وجود است به این معنا که در حقیقت بر میگردد به وحدت در تشخّص و آن عبارت است از این که «الشیء ما لم یتشخص لم یوجود».[1] تشخص لازمه وجود یک شیء است، لازمه وجودی یک شیء مساس و اصطکاکی به وحدت و کثرت ندارد و فقط لازمهی وجود یک شیء است. اگر منظور از وحدت این باشد، باز هم اشکالی ایجاد نمیکند. معنای سوم این است که منظور از وحدت به نحو ماهیت بشرط لا باشد که معنای آن همین است و لا غیر، اگر وحدت این باشد که ظاهرا نظر صاحب معالم این باشد، در این صورت وحدت از قبیل ماهیت بشرط لا میشود که همین معنای واحد است و غیر از آن نیست، در این صورت معنای وحدت با کثرت منافات دارد تا اینجا حرف درست است؛ اما وجود این وحدت در معنای لفظ واحد و مفرد قابل التزام نیست؛ بلکه یک ادعای بدون دلیل است؛ برای این که وحدت جزء موضوع له لفظ مفرد نیست؛ بلکه لفظ برای طبیعی معنا وضع میشود، قید وحدت جزء موضوع له نیست و این یک امر واضحی است و اگر این امر واضح را نپذیریم و وحدت را به معنای بشرط لا در نظر بگیریم، از اساس مطلب شما به مشکل برمیخورد؛ برای این که شما میفرمایید مفرد با قید وحدت برای معنا وضع شده، اگر وحدت را کنار بگذاریم، استعمال لفظ در جزء موضوع له و مجاز میشود. این حرفی را که شما گفتی با این شرحی که داده شد تطبیق نمیکند؛ برای این که اگر وحدت به معنای بشرط لا باشد، اصلا ماهیات متباینات اند، ماهیت بشرط لا با ماهیت لابشرط که کثرت را میپذیرد متباین است، نه این که جواز داشته باشد مجازا و در متباینین یکی در عوض دیگری به کار نمیرود.
تثنیه و جمعی که گفته شده، عیب و نقصی که در آن استدلال به آن است بسیار واضح است؛ برای این که تثنیه و جمع یک صیاغت خاص و واحدی برای معنای واحد خودش دارد و تثنیه در معنای متعدد به کار نمیرود و جمع هم همین گونه است؛ تثنیه برای دو فرد از طبیعت واحده وضع شده است؛ مثلا منظور از عینان دو عین باصره یا دو عین جاریه است، نه این که عینان بگوییم یکی جاریه باشد و دیگری باصره. تثنیه وضع شده است برای دو فرد از یک سنخ و یک جنس معنا.
اگر اشکال شود که زیدان دو نفرند و دو معنای متعدد، در جواب میگوییم این زیدان دو معنا به معنای دو واقعیت متباین مراد نیست؛ بلکه دو مسمّای زید است که از یک جنس و از یک سنخ اند. با این توضیح ملاحظهی که در بارهی صیغهی جمع وجود دارد روشن میشود که کلمه جمع هم برای معانی متعدد به کار نمیرود و برای افراد یک سنخ به کار میرود بر اساس صیاغت خاصی که دارد.
محقق قمی فرمودند که همین لفظ واحد در استعمال واحد در معانی متعددی به کار نمیرود؛ برای این که لفظ در حال وحدت با این خصوصیت وضع شده است. خصوصیتی که در حال وضع در نظر گرفته اید، دخلی به موضوعله ندارد و در حال وضع ممکن است خصوصیت های مختلفی وجود داشته باشد و هر خصوصیتی در حال وضع، دخلی به موضوع له ندارد؛ بنابراین استعمال لفظ در اکثر از یک معنا عقلاً درست نیست و تفصیل جا و وجهی ندارد.
ایشان در کتاب مصباح الاصول، ج1، ص180 میفرماید: نسبت به استعمال یک لفظ در اکثر از یک معنا، مشهور این است که عقلاً جایز نیست یا معروف این است که عقلاً جایز نیست. سپس به آن دلیل مشترک بین محقق خراسانی و محقق نائینی اشاره و نقدی دارد و میفرماید: این که گفته میشود استعمال لفظ واحد در اکثر از یک معنا موجب جمع بین لحاظین میشود و جمع بین لحاظین در آن واحد، جمع بین ضدین است، میفرماید این اشکال اصلا وارد نییست؛ برای این که به تعبیر شیخ صدار، این لحاظها وعاء ذهنی دارد و ذهن از وسعت بالایی لا یتناهی برخوردار است و میتواند لحاظ های متخلف را در یک آن، در یک استعمال مورد احاطه قرار دهد و به عنوان مثال لحاظهای متعدد در کلام شعراء هم آمده است. در جلسه بحث فرمودند که محقق اصفهانی؛ یعنی آقا رضا اصفهانی در کتاب النقد و الفلسفه فرموده است که لفظ واحد در کلام شعراء به معنانی متعدد در استعمال واحد به کار رفته است؛ مثل شاعری که به شهری میرفت که اسمش نجمه بود و دل داده اش هم اسمش نجمه بود، به سمت آن شهر که میرفت، در مسر از او سؤال شد الی این و الی من؟ کی را میخواهی و به کجا میخواهی بروی؟ سؤال که این جوری شد، شاعر گفت «الی نجمة» که اسم شهر و محبوبه است.
سیدنا الاستاد در بحثها به مثال بسیار توجه داشت و مطالب علمی را در قالب مثال توضحیح میداد و حتی بحثهای عقلی را با مثالهای عرفی میخواست به اثبات برساند. اینجا خودش مثال زده که یک فرد در آن واحد با دست خود یک کاری را انجام میدهد و با پای خود کار دیگری را انجام میدهد، در یک آن دست و پا را به کار میبرد و دو لحاظ جمع میشود و جمع بین آن عقلا مشکلی ندارد؛ برای این که ذهن این توانایی را دارد که بین دو لحاظ جمع کند. اما عرفا استعمال لفظ واحد در اکثر از یک معنا خلاف ظاهر عرفی است .
در نیتجه بنا به رأی سیدنا الاستاد امکان استعمال لفظ واحد در اکثر از یک معنا عقلا درست است؛ اما استعمال آن در آن واحد، در اکثر از یک معنا عرفا درست نیست. اگر در استعمال ببینیم که یک فرد میخواهد دو نفر را که اسمش حسن است صدا زند و هر دو را اراده کند، خلاف ظاهر است و ظهور عرفی آن را بر نمیتابد که دو معنا را در یک استعمال بتواند برای مخاطب القاء کند و این خطاب مجمل در میآید و اجمال در خطاب خلاف ظاهر است و جایز نیست؛ بنابراین در استعمال عرفی یک لفظ برای دو معنا به کار نمیرود که موجب اجمال میشود.
امام خمینی در کتاب مناهج الوصول، ص177-180 این بحث را ارائه میفرماید در نتیجه بیان ایشان مطابقت دارد با بیان سیدنا الاستاد که میفرماید استعمال یک لفظ در معانی متعدد عقلاً امکان دارد و مانعی وجود ندارد، در کلام شعراء هم به کار رفته است که شاید منظورش شاعر خاصی بوده است و اسم آن را ذکر نکرده است؛ اما عرفاً مشکل دارد.
جمع بندی:
ما در استعمال، استعمال عقلی لازم نداریم و حکم عقل را در استعمال وارد نمیکنیم؛ بلکه ما بحث از استعمال عرفی و تلقی عرفی میکنیم. سیدنا الاستاد که فرمودند استعمال یک لفظ در اکثر از یک معنا عقلا درست است، در صورتی که بگوییم انشاء همان ایجاد معنا است و اگر بگوییم به معنای تعهد باشد، تعهد علامت است، علامت میتواند برای چند معنا باشد درست است ولی عقلا درست است؛ اما در مقام استعمال خلاف ظهور عرفی است و ما در بحث چیزی را که هدف قرار میدهیم این است که در استعمال عرفی یک لفظ در استعمال واحد آیا میتواند چند معنا را پوشش دهد؟ جواب منفی است یا بر اساس رأی سیدنا الاستاد و امام خمینی که عرفا نمیشود لفظ واحدی معنای متعددی را فراگیرد یا بر اساس رأی محقق خراسانی، محقق نائینی، محقق اصفهانی، محقق عراقی و محقق قمی که عقلا نمیشود. در جمع بندی، مطلب این است که در عمل اختلافی نیست و در بحث عملی اختلافی وجود ندارد. محدوده بحث استعمال لفظ در مقام تخاطب و محاوره است که یک لفظ بیشتر از یک معنا را نمیتواند القا کند و اما از لحاظ عقلی که ذهن گنجایش آن را دارد، مطلب جداست و ربطی به بحث ما ندارد.