1402/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
به عنوان مقدمهی این بحث، توجه و نگاهی به اقسام حقیقت و مجاز لازم است که به شرح ذیل است:
در تعریف معروف و مشهور آمده است و معلوم است که منظور از حقیقت یعنی استعمال لفظ در معنایی که موضوع له باشد و لفظ مجاز عبارت است از لفظی که در غیر موضوع له استعمال شود. تا اینجا بحث از واضحات است و توضیحی لازم ندارد؛ اما مجاز که گفته میشود استعمال لفظ در غیر موضوع له است در ادب و بیان شرحی دارد که اجمال آن از این قرار است:
در بدیع و بیان که متن اصلی و معتبر آن کتاب مطول تفتازانی شرح مفتاح العلوم سکاکی است، به این مضمون آمده: مجاز یعنی استعمال لفظ در غیر موضوع له، اگر این استعمال با قرینهی مشابهت باشد به آن استعاره گفته میشود و اگر با قرینهی غیر مشابهت باشد؛ از قبیل قرینهی سببیت و غیر آن، به آن مجاز، مجاز مرسل گفته میشود. فرق استعاره با تشبیه این است که در تشبیه مشبه و مشبه به با ادات تشبیه ذکر میشود، مثل «زید کالاسد» و در استعاره معنای لفظ مجاز بدون ادات تشبیه ذکر میشود، مثل «الجواد حاتم» که نیاز به ادات تشبیه ندارد. فرق بین مجاز مرسل و کنایه این است که در مجاز مرسل قرینه، مانع ارادهی معنای حقیقی میشود مثل «رعت الماشیة الغیث» که قرینه سببیت است و غیث یعنی این که برف و باران باعث رویش گیاهان شود و مواشی گیاهان را بلع میکند، نه برف و باران را. در اینجا ذکر سبب و اراده مسبب به عنوان مجاز مرسل است و قرینه مانع از ارادهی معنای حقیقی میشود و معنای حقیقی در این جمله جا ندارد. در کنایه قرینه مانع از ارادهی معنای حقیقی نمیشود مثل «کثیر الرماد» که کنایه از سخاوت و اطعام برای ضیوف است و قرینهی که هست قرینه لازم و ملزوم یا سبب و مسبب است، ولی این قرینه مانع از معنای حقیقی نیست و کثر الرماد معنای حقیقی (زیادی خاکستر) هم برای خودش دارد.
مجاز بر اساس قول مشهور و قول سکاکی که سکاکی در ادب و بیان تقریبا مثل شیخ انصاری در اصول، تحول ایجاد کرده است. مجاز بر اساس قول سکاکی بر دو قسم تقسیم میشود: یکی لغوی که همان مجاز مرسل است و دیگری عقلی که از ابتکارات سکاکی است و میگوید علی التحقیق تا الآن کلمات را مجازی اعلام میکردیم، ولی مجاز در کلمه نیست و در اسناد است مثل «جری المیزاب» که جری به معنای خودش است و میزاب هم به معنای خودش است و مجاز در یک امر عقلی است و آن اسناد است که اسناد جریان به میزاب، اسناد حقیقی نیست؛ چون اسناد حقیق به آب است نه به میزاب.
سیدنالاستاد در ضمن بحث میفرماید بیان و نظر سکاکی بعید نیست که درست باشد و التزام به آن بعید نیست.
علامه حلی در کتاب تهذیب الوصول ص75 میفرماید: حقیقت بر سه قسم است: لغویه، عرفیه و شرعیه.
در کتاب قوانین محقق قمی گفته شده است که مجاز هم بر همین سه نوع، تقسیم میشود؛ مثلا حقیقت لغویه داریم مانند اسد که نسبت به حیوان مفترس حقیقت است و استعمال آن در رجل شجاع مجاز لغوی است.
حقیقت عرفیه مثل دابه که در بارهی حیوانات چهارپا به کار میرود و مجاز عرفیه این است که دابه را به انسان به کار ببریم و دابه را به معنای جنبده بگیریم.
حقیقت شرعیه مثل اطلاق صلاة بر ارکان مخصوصه و استعمال آن به معنا دعا مجاز شرعیه میشود.
در مطول که جامع ترین متن در بدیع و بیان است، به این مضمون گفته شده که مجاز وضع دارد، وضع آن نوعی است و مصداق وضع نوعی، مجاز است. این وضع نوعی به این ترتیب است که 25 تا قرینه یا علاقه وجود دارد که اگر لفظ طبق آن قرینه در معنای مجازی استعمال شود، طبق وضع انجام شده و وضع صورت گرفته و مجاز درست است و اگر طبق آن قرائن نباشد غلط است. آن قرائن عبارت است مشابهت، سببیت، اول و مشارفت و ...
در اصول ابتدا مجاز را به همان معنای مشهور، استعمال لفظ در غیر موضوع له، تلقی شده؛ آنگاه سه مرحله برای آن قائل شده اند:
محقق خراسانی با نگاه به بیان تفتازانی میفرماید مجاز وضع نوعی ندارد و وضع نوعی همان مشتقات و هیئات است و استعمال لفظ به معنای مجازی نیازی به قرینه ندراد و آن 25 قرینه ممکن است قرینیت برای استعمال لفظ در معنای مجازی داشته باشد؛ ولی منحصر در آن نیست؛ برای این که استعمال لفظ در معنای مجازی اش بالوضع (وضع نوعی) نیست؛ بلکه بالطبع و ذوق سلیم است. به تعبیر شیخ صدرا مثلا به آدمی که قد بلندی دارد سرو میگویند، ولی به او نخل گفته نمیشود؛ هر چند که نخل هم بلند است و سرو را ذوق و طبع قبول میکند و نخل را قبول نمیکند. پس در استعمالات معنای مجازی با ذوق و طبق موافق است به چهار دلیل:
شمع را باید از این خانه بیرون کردن و کشتن
الآن در منطقه مازندران کشتن چراغ استعمال میشود؛ در نتیجه استعمال درست است و قرینه ی هم نیست.
اشکالی را محقق مشکینی دارد که علامه شیخ صدرا هم آن را تأیید میکند، اشکال در مثال است که گفته میشود «ضرب فی ضرب زید فعل ماضی» لفظ ضرب استخدام شده و این لفظ اینجا ماضی نیست و مبتدا است و فعل ماض خبر آن است و قاعده این است که خبر باید شامل مبتدای مذکور بشود، در حالی که اینجا شامل نمیشود.
اما اشکال اصلی در کار نیست و مطلب از ضمن مثال ذیل استفاده میشود که شیخ صدار میفرماید «ضرب کلمة» در نوع استعمال شده است و «کلمة» الآن شامل ضرب هم میشود.
استعمال لفظ در نوع، صنف و مثل آن صحیح است و بالوضع نیست؛ بلکه بالطبع است. محقق خراسانی میفرماید: اگر اینجا بگوییم که این صحت بالوضع است، لازمی دارد که قابل التزام نیست و آن این است که در این استعمال اولا هیچ قرینهی از آن قرائن 25 گانه وجود ندارد و ثانیا اگر بگوییم موضوعه است باید مهملات را هم بگوییم که موضوعه اند؛ مثل دیز که مقلوب زید است. مثال دیگر جسق مهمل است که استعمال در نوع خودش و استعمال صحیحی است و اگر بر اساس وضع باشد لازمه اش این است که مهمل باید وضع داشته باشد؛ در حالی که مهمل در مقابل موضوع است و این خلف میشود.
استعمال لفظ در شخص آن که بگوییم «زید لفظ» این استعمال درست نیست و شرح آن ان شاء الله در ادامه خواهد آمد.