1402/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه تا به اینجا بحث شد و آراء صاحب نظران را ارائه کردیم، در مورد وضع حروف بود که در نتیجه به این حقیقت رسیدیم که کیفیت وضع حروف از منظور صاحب نظران بر دو گونه است:
نحوهی اول عبارت است از وضع عام و موضوع له خاص که این کیفیت را مشهور اعلام میکنند.
نحوهی دوم در مقابل مشهور قرار دارد و آن رأی و نظری است که اعلام میکند کیفیت وضع حروف به صورت وضع عام و موضوع له هم عام است که در حقیقت این رأی به طور عمده مربوط میشود به باب بلاغت و بیان از محقق رضی بگیر تا تفتازانی؛ وانگهی محقق خراسانی این رأی را تأیید فرموده اند.
اگر تعبیر دیگری را در نظر بگیریم بیجا نخواهد بود و آن این است که در بارهی وضع حروف اختلاف نظر بین ارباب بدیع و بیان و ارباب اصول است که این فرق به این دو مبدأ بر میگردد؛ اما در اصول مشهور همان است که گفته شد و رأی خلاف مشهور رأی محقق خراسانی است که رأی نادری تلقی میشود؛ بنابراین اگر شما فقط در وادی اصول بنگرید، رأی مشهوری قریب به اتفاق است و در برابر آن این رأی نادر است.
توضیحی در بارهی خاص و جزئی:
از آنجا که بحث در بارهی وضع حروف گفته میشود که وضع عام و موضوع له خاص است، ممکن است در بدو نظر این گونه تلقی شود که وضع خاص یعنی وضع جزئی؛ از این جهت مناسب است که جزئی و جزء، خاص و عام اصولی و خاص و عام وضع را توضیح دهیم تا مطلب روشن شود.
اما جزئی و کلی بر دو قسم حقیقی و اضافی است. جزئی و کلی حقیقی آن است که در تعریف خودش دارای یک حقیقت و یک واقعیتی باشد که عنوان اضافه به آن راه نداشته باشد؛ یعنی یک کلی که به عنوان کلی اعلام شود و نسبت به مفهوم بالاتر از خودش جزئی به حساب نیاید. جزئی حقیقی یعنی در واقع فقط جزء است و پایین تر از آن جزئی نیست. طبق اصطلاح معقول قبل از کشف ذرات اتم، در فلسفه گفته میشد «الجوهر الفرد المتميّز الذي لا ينقسم»[1] که همان ذره بود.
در مثال های خارجی جزئی حقیقی مثل علم شخص است که زید در خارج اسم برای یک شخص گذاشته شده است. جزئی حقیقی آن است که در ضمن آن یا بعد از آن یا تحت آن جزء دیگری نباشد. اگر دیدیم که جزء دیگری بود جزء اضافی میشود.
مفهوم کلی به طور کل اضافی است و کلی حقیقی نداریم. هر کلی را که در نظر بگیریم فوق آن کلی دیگری قرار دارد که این کلی نسبت به آن مافوق جزئی اضافی میشود؛ مثل انسان که کلی است و نسبت به حیوان جزئی اضافی است و همین طور حیوان نسبت جسم نامی.
در معقول و در واقع کلی حقیقی مصداقی دارد یکی شیئ است و دیگری وجود که کلی است و بالاتر از آن عنوان کلی نداریم که مندرج در آن شود. در معقول گفته میشود که کره شمس هم یک کلی است.
در برابر این تحقیق یک رأی و نظر دیگری قرار دارد و آن این است که میگوید منظور از کلی و جزئی اگر به این صورت اضافی در نظر بگیریم کلیات یا مفهوم کلی به طور عموم جزئی در میآید؛ آنگاه مشکل اصلی به وجود میآید. بنابراین تعریفی که در منطق گفته اند این است که «فالجزئي: «مفهوم يمتنع صدقه على کثير ولو بالفرض» ، والکلي: «لا يمتنع ... ولو بالفرض»»[2] . صدق بر کثیرین در تعریف کلی و عدم صدق آن در تعریف جزئی آمده است؛ اما اضافی بودن را علی التحقیق امر خارج از مفهوم میدانیم و داخل در مفهوم نیست تا جزئی شود. کلی اضافی در حقیقت کلیت را از بین نمیبرد و جزئی درست نمیکند؛ بلکه یک اضافهی، آن را در خارج نسبت به کلی دیگر جزئی ثبت کرده است.
بنابراین تا اینجا روشن شد که خاص جزئی نیست تا اشکال کنید که موضوع له حرف جزئی است و بر کثیرین صدق دارد تا توجیه به جزئی اضافی یا کلی اضافی شود؛ بلکه منظور از خاص به تعبیر شهید صدر اختصاص داشتن به طرفین نسبت است.
بنابراین وضع عام و موضوع له خاص در حروف به این صورت است که در مقام تصور که یک عمل ذهنی است و یک کار مفهومی است، واضع یک مفهوم اسمی را استخدامی در نظر میگیرد؛ یعنی آن را برای حرف به کار میبرد، مثلا حروف وضع شده است برای نسبت بین کلمات که عنوان نسبت خودش یک تصور کلی دارد و کلی بودن آن به معنای عموم در دلالت نیست؛ بلکه به معنای عامی است که یک تصور وسیعی نسبت به مفهوم آن میشود. به عبارت دیگر، سعهی در مفهوم مورد تصور قرار میگیرد و این سعه در مفهوم، تصور عام است و وضع عام میشود. موضوع له خاص؛ یعنی موضوع له چیزی است که خود را در واقع نشان دهد؛ بنابراین موضوع له در واقع یک ارتباط بین دو کلمه ایجاد میکند. این ایجاد ربط، یک ایجاد ربط خاصی است که در جای دیگر نیست. به تعبیر شهید صدر خاص بودن موضوع له یعنی اربتاط بین طرفین که ارتباط خاص است و موضوع له به این معنا خاص میشود.
محقق خراسانی برگرفته از اهل بلاغت یا بدیع و بیان فرمود وضع و موضوع له در حروف عام است. در بلاغت تصریح شده است که حرف یدل علی معنی فی غیره و الاسم یدل علی معنا فی نفسه. در بلاغت اسم و حرف را یکی نمیدانند بلکه وضع را یکی میدانند. اصول ترکیبی است که یک چیزی را از معقول یا بلاغت میگیرد و بر آن اضافه میکند. محقق خراسانی میفرماید وضع حروف با وضع اسماء فرق نمیکند هر دو عامین اند. مثلا ابتدا را مثال میزند که کلمه ابتدا را اسم اعلام میکند به عنوان یک لفظ دال بر معنای خودش که عام است و در خارج هم عام است و بر کثیرین صدق میکند، در حرف هم لفظی که برای ابتدا آمده است مثل حرف «مِن» است که به نحوی با ابتدا مترادف میشود و ترادف از حیث عام بودن است؛ همان طوری که ابتدا یک سعه دارد، حرف «مِن» هم دارد.
محشیها توجیه کرده اند که منظور از «لیراد» این باشد که غرض واضع فرق میکند و یا این که هر کدام شرط الوضع دارد؛ ولی خود متن میگوید اختلاف در وضع است که حروف به نحو آلت برای غیر است و وضع اسم به نحو استقلال و دال بر نفس است.
گفته میشود که اختلاف بین مشهور و بین اهل بلاغت در مرحلهی وضع نیست، وضع برای اسم یک قسم است (لنفسه) و برای حرف قسم دیگر (لغیره)؛ بنابراین اختلاف در موضوع له است که گفته میشود موضوع له حرف مثل اسم شمول دارد.
محقق خراسانی میفرماید این خاص بودن جزء موضوع له نیست و از خصوصیات مستعمل فیه است.
مستعمل فیه قالب موضوع له در مقام عمل است. میگوییم در عمل اختلاف وجود ندارد و شما بگویید آن خصوصیت یا وصف خاص از خصوصیات و اطوار مستعمل فیه است و مشهور بگوید از خصوصیات موضوع له است، در عمل شما هم قائل هستید که استعمال معنای حرف خاص است. ایشان خاص بودن را انکار نمیکند، منتهی میفرماید جزء مستعمل فیه میداند نه جزء موضوع له. بنابراین بین آراء جمع بر این شد که وضع حروف عام و موضوع له خاص است و خصوصیت یا از پنجره موضوع له میآید یا از پنجره مستعمل فیه است؛ به هر حال موضوع له در واقع خاص است.