1402/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات/وضع /بررسی وضع حروف از منظر سیدنا الاستاد
رأی و نظر سیدنا الاستاد در باره وضع حروف:
در سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول، ج1، ص66-74 وضع حروف را شرح میدهد که قسمت عمدهی بحث متین ایشان مربوط به نقل اقوال و نقد آراء میشود که دأب ما به دست آوردن رأی خود صاحب نظر است؛ بنابراین میپردازیم به بیان رأی خود ایشان که میفرمایند:
در بارهی کیفیت وضع که گفته شده است وضع حروف مثل وضع اسماء است، یک رأیی وجود دارد افراطی که هیچ فرقی بین آن دو قائل نیست؛ افراطی بودن آن برای این که فرق اسماء و حروف وجدانی و شبیه ضرورت است. اما رأی دومی که میگوید حروف اصلا معنا ندارد، رأی تفریطی است؛ برای این که معنای حروف بالوجدان احساس میشود و ما از معانی آن در زندگی روز مرهی خود استفاده میکنیم. پس از آن میفرماید: حروف معانی دارد و معانی آن بالارتکاز درک میشود و ما در شبانه روز به کرات و مرات از آن استفاده میکنیم. معانی حروف ارتکازی است، شب و روز کرارا چیزی را که احساس می کنیم و قابل درک است، این است که ربط بین کلمات به توسط حروف انجام میشود و اگر حروف در کار نباشد، کلمات پراکنده و منتشر میشوند بسان دانههای تسبیح که نخ آن بریده شده باشد. وانگهی میفرماید این ارتکاز صورت اجمال و تفصیل دارد که باید آن را در نظر بگیریم. به عبارت دیگر این معانی حروف جزء وجدانیات است؛ اما ریشهی تحقیقی آن را باید در نظر بگیریم. می فرماید حروف برای تضییق معانی اسمیه آمده و نقش آن تضییق معانی اسمیه است.
شرح مسأله: اسماء معانی وسیعی دارند و در بارهی مصادیق یک اسم، موارد زیادی دیده میشود که یک اسم دارای مصداقهای زیادی است و آن مصادیق طبق اصطلاح عبارتند از حصص. در عموم مصداقها را افراد میگوییم و در اطلاق حصص میگوییم؛ مثلا صلاة یک اسم است و مصادیق متعددی دارد؛ مثل صلاة بماهی صلاة، صلاة در خانه، صلاة در مسجد و ... در مقام محاوره و تخاطب و تفهیم، به هر حصهی که به کار برود نیاز به یک آلت تقیید دار؛ مثلا اگر متکلم برای مخاطب صلاة در مسجد را اعلام کند، نمیتواند بگوید «صلاة مسجد» باید یک تقیید بیاورد؛ مثل «صلاة فی المسجد» که حرف فی معنای آن را تقیید کرد و صلاة مقید و مسجد قید است و حرف فی تقیید است. این یک واقعیتی است که برگرفته از ارتکاز است و واقعیت حرف همین است و از کلام مولی امیرالمؤمین (ع) هم همین مطلب استفاده میشود.
پس از آن که نقش حروف تقیید معانی اسمیه است، آلیت و استقلالیت را که مشهور گفته، در ضمن آن وجود دارد و قید چیزی است و مقید چیزی دیگر و تقیید آلیت است به شهادت وجدان.
وانگهی میفرماید: بعد از آن که معنای حروف را به طور تفصیل و ارتکاز یادآور شدیم، عنوان بعدی این است که وضع حروف طبق نظر مشهور وضع عام و موضوع له خاص است. کل اقوال در بارهی وضع حروف به دو قسم مشهور و غیر مشهور جمع میشود که از دید مشهور وضع عام و موضوع له خاص است و از دید غیر مشهور وضع عام و موضوع له عام است. وضع عام به این صورت است که خود تقیید به عنوان یک اسم است و سعه و عمومیت دارد. در مقام وضع تقیید تصور میشود؛ چون وضع تصور لفظ و معنا و اختصاص لفظ به آن معنا بود. در مقام تصور خود تقیید تصور میشود، حروف یعنی تقیید برای اسماء که سعه و عمومیت دارد، پس وضع عام میشود. اما در مقام موضوع له، تقیید عبارت است از واقع تقیید؛ یعنی تقییدی که در خارج تحقق پیدا کند بین طرفین در صورتی که موضوع له چنین شود (تقیید بما هو واقع التقیید بین الطرفین در خارج)، خاص و جزئی خواهد بود؛ در نتیجه وضع عام و موضوع له خاص خواهد بود.
اما رأی و نظر محقق اصفهانی:
ایشان در کتاب نهایة الدرایة، ج1، ص19 یک مطلبی دارد و در صفحه 23 – 26 شرح دیگری دارد. ایشان در این کتاب که شرح کفایه است میفرماید: منظور از وضع در حروف همان وضع عام و موضوع له خاص است. شرحش این است که در وضع عام قاعدتا باید جامع تصور شود و جامع ماهوی باید وجود داشته باشد و اگر وجود داشت وضع عام و موضوع له هم عام است و اگر جامع ماهوی وجود نداشت، باید جامع عنوانی در نظر گرفته شود؛ یعنی یک عنوانی را استخدام کند و در نظر بگیرد برای مجموعهی از افراد و آن را در ذهن قرار دهد تا جامع عنوانی شود. در صورتی که بگوییم حروف جامع ماهوی ندارد، آنگاه سراغ جامع عنوانی میرویم و کلمهی که پیدا میکنیم عبارت است از نسبت بین دو کلمه و دو طرف و خود نسبت اسم است و سعه دارد و این اسم را به عنوان متعلق وضع تصور میکنیم، پس وضع عام میشود؛ اما معنونات که در حقیقت ما به الاشتراک ماهوی نیست و مصادیق پراکنده اند، افراد خاصی اند در تحقق و در مصداق متعددند؛ بنابراین نسبت عنوان به معنوناتش، نسبت اعم به اخص است؛ در نتیجه وضع عام و موضوع له خاص میشود یا عنوان عام و معنونات خاص.
شرح بیشتر به بیان ایشان این است که میفرماید: وجود حرف وجود رابط است، نه رابطی و بین آن دو فرق است. در این رابطه توضحی ارائه میشود:
توضیحی برای اقسام وجود:
به طور کل در مائدهی معقول وجود بر چهار قسم است:
1- فی نفسه لنفسه بنفسه.
2- فی نفسه لنفسه بغیره.
3- فی نسفه لغیره بغیره
4- فی غیره لغیره بغیره.
قسم اول فقط وجود مطلق و وجود باری تعالی است که فی نفسه است؛ یعنی موجودیت واقعی دارد و موجود است حقیقتا. لنفسه است؛ یعنی در تحقق خارجی وابسطه به موضوع دیگری نیست. بنفسه است؛ یعنی در وجود خودش نیاز به علت ندارد.
در قسم دوم فی نسفه؛ یعنی یک موجودیت واقعی دارد و لنفسه؛ یعنی در خارج تحققش وابسطه به موضوع دیگری نیست و بغیره؛ یعنی در اصل وجود نیاز به علت دارد مثل جواهر.
قسم سوم عرض است که فی نفسه لغیره بغیره است. عرض یک موجودیت دارد مانند بیاض و سواد که یک موجودیتی دارد ولی لغیره است یعنی قائم به مضووع و بغیره است که نیاز به علت دارد. در معقول و اصول به اعراض وجود رابطی هم گفته میشود که منسوب به معروض است.
قسم چهارم در برابر قسم اول است، این قسم یک موجودیت در حد خودش ندارد و در غیر است و در خارج هم متقوم به طرفین است و بغیره است؛ یعنی نیاز به علت دارد که این قسم وجود رابط میشود و حرف از این قسم چهارم است علی التحلیل و علی التحقیق.
شرح دیگری میدهد بر استحکام مطلب و میفرماید: حرف معنا دارد و وجود رابط است؛ مثلا میگوییم «زید فی الدار» زید اسم است و دار هم اسمی است که معنای دیگری دارد و فی که حرف است غیر از معنای زید و دار است، پس حرف ایجاد معنا و ایجاد نسبت میکند بین طرفین که در حقیقت میشود وجود رابط (فی غیره بغیره لغیره). در این مثال وجود خارجی برای حرف اعلام نمیکنیم؛ بلکه تحلیل معنایی را برای آن اعلام می کند که معنا هست و بدون آن نیست؛ منتها فی غیره لغیر بغیره است.
تحلیل دوم این است که در خارج میبینیم حرف نسبت بین طرفین است. ارتباط دو کلمه به این صورت است که هر کدام دارای وجود مستقل است و نیاز به رابط دارد و رابط آن حرف است که به جای دیگر ربط ندارد و فقط بین دو کلمه قرار گرفته و ایجاد رابطه بین دو کلمه میکند؛ پس اجزاء کلمه سه چیز میشود مسند و مسند الیه و اسناد یا مبتدا و خبر و نسبت کلامیه. اگر بگوییم این رابط نیست، یک نوع استقلالی دارد، باید خودش طرف دیگری داشته باشد، آن وقت تسلسل میشود و اگر بگوییم نسبت و رابط غیر از رابط بودن معنای استقلالی دارد، خلف و خلاف وجدان است؛ در نتیجه براساس رأی و نظر محقق اصفهانی وضع حروف به این صورت است:
1- حروف به نحو وجود فی غیره لغیره بغیره است.
2- وجود رابط است.
3- معنای مستقل دارد.
4- وضع عام و موضوع له آن خاص است که مشهور میگوید.
پس رأی ایشان در بارهی وضع حروف همان رأی مشهور است منتها با تحلیل معقول و عقلی.
تتمه: در صورتی که معنای حرف را با تحلیل عقلی محقق اصفهانی بپذیریم، معنای حرف بر اساس حکم عقل است، نه بر اساس دأب و سیره؛ چون عقل تحلیلش به آنجا کشیده شد که وجودات چهار قسم است و قسم چهار تطبیقش بر حروف یک تطبیق عقلی و وجدانی است؛ پس بر اساس حکم عقل معنای حرف عبارت است وجود رابط و وضع آن به صورت وضع عام و موضوع له خاص است.