1402/07/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات/وضع /تعریف وضع
بحث و تحقیق در بارهی وضع و خصوصیات آن:
یکی از موضوعات مقدماتی یا مبادی بحث که محقق خراسانی آن را آورده است، عبارت است از بحث وضع که در ادبیات، در بحث ادب و بلاغت هم مورد بررسی قرارگرفته است؛ اما نه به این تفصیلی که در اصول است.
ابتدا معنای لغوی و بعد معنای اصطلاحی آن را که صاحب نظران گفته اند بیان خواهیم کرد و در نهایت معنای اصولی آن را بیان خواهیم نمود.
وضع، بدون اضافه به چیزی، در لغت به معنای حطّ و پایین آمدن درجه است؛ چنانکه علامه طریحی در مجمع البحرین آن را اعلام کرده است و گفته وضع به معنا حط و انحطاط است. راغب در مفردات میگوید: وضع اعم از انحطاط و حط است؛ بلکه به معنا جعل و خلق و ایجاد هم به کار میردود و استشهاد مینماید به آیه ﴿وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ﴾[1] که در این آیه وضع به معنای خلق و ایجاد است.
اما معنای وضع در ادب و بلاغت و اصول و حتی در فلسفه با یک مروری از این قرار است:
در ادبیات ملای جامی که حنفی المسلک و اهل تربت جام است، در کتاب شرح جامی میگوید: «الوضع: تخصيص شيء بشيء، بحيث متى أطلق و أحسّ الشيء الأول فهم منه الشيء الثاني»[2] یا تخصیص لفظ به معنا است که اگر یک لفظ منحصر در یک معنا شود وضع نامیده میشود.
در بدیع و بیان یا بلاغت، معتبر ترین کتاب که در سابق محور تدریس بود، مطول تفتازانی است که علامه مسعود تفتازانی هم خراسانی است یا از هرات یا تربت جام و حنفی المسلک است. ایشان این کتاب را در بدیع و بیان تدوین کرده است که محور است و شرحی است بر مفتاح الکرامه سکاکی، در این کتاب، وضع این گونه تعریف شده: «(و الوضع) اى وضع اللفظ (تعيين اللفظ للدلالة على معنى بنفسه)»[3] . شرح میدهد که منظور از بنفسه این است که قرینه نباشد و دلالت واضح باشد و به صورت کنایه نباشد. به تعبیر دیگر، ایشان معنای وضع را تعیین لفظ خاص برای معنای خاص اعلام میکند؛ یعنی اگر یک لفظ برای یک معنا از سوی واضع اعلام شد، وضع است.
مشهور اصولیون هم این معنای بلاغی را تأیید کرده اند؛ چنانکه محقق قمی در کتاب قوانین الاصول، این معنا را اعلام کرده است، منتها با اندک تغییری در عبارت و گفته است: «الحقيقة هي الكلمة المستعملة فيما وضعت له أي فيما عين الواضع اللفظ للدلالة
عليه بنفسه في اصطلاح به التخاطب».[4] اما صاحب فصول در کتاب فصول، ج2، ص9 عین عبارت مطول را آورده است: وضع تعیین لفظ برای دلالت بر معنا است بنفسه. امام خمینی در مناهج الوصول همین تعبیر را آورده است و به جای اسم ظاهر (تعیین اللفظ)، ضمیر غایب (تعیینه) گفته است؛ چنانکه فرموده: «الوضع- على ما يظهر من تصاريفه- هو جعل اللفظ للمعنى وتعيينه للدلالة عليه».[5]
از منظر محققین کلام و فلسفه، محقق طوسی، صاحب تجرید در شرح اشارات (اشارات شیخ الرئیسن را محقق طوسی و فخررازی شرح کرده اند) بخش منطق، ص21 میفرماید: وضع در حقیقت عبارت است از ایجاد معنا توسط لفظ به صورت ایجاد اعتباری و این معنا مطابق است با معنای لغوی که راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن گفته است.
اقسام وجود:
به تعبیر شیخ صدرا وجود بر چهار قسم است:
1- وجود واقعی و خارجی.
2- وجود ذهنی که در ذهن انسان است و یک عالم بزرگتر از خارج است. شهید صدر در کتاب فلسفتنا میگوید: عالم ذهن از عالم خارج بزرگتر است؛ برای این که در عالم ذهن تصور فراتر از کل مخلوقات میگنجد و چیزی که در ذهن به نحو ابداع یا انتقال از خارج شکل گیرد وجود ذهنی است.
3- وجود کتبی شیئی که در قید کتابت و قلم قرار گیرد و یک نوع موجودیت دارد و موجودیت آن از دو راه قابل اثبات است یکی این که خودش یک کینونت و یک کیانی داشته باشد و دیگر این که دارای اثر باشد، موجود کتبی هم موجودیتی دارد و هم اثری دارد. کتابت خودش اثری دارد و آن ابقاء علم یا تاریخ یا ... است.
4- وجود لفظی که وجود، خود لفظ نیست و در حقیقت وجود معنا است در قالب لفظ و وجود اعتباری است که معنا در قالب لفظ ایجاد میشود. فانی در مرآة را اینجا مثال بزنید که انسان وقتی لفظی را به کار میبرد، به لفظ توجه ندارد و به معنا توجه دارد و لفظ یعنی وجود اعتباری معنا. محقق طوسی میفرماید: وضع ایجاد معنا است به نحو وجود اعتباری.
در کفایة الاصول محقق خراسانی وضع را تعریف میکند و میفرماید: وضع عبارت است از «نحو اختصاص للّفظ بالمعنى وارتباط خاص بينهما»[6] بعد آن را تعبیر میکند به هویت که طبق درک شیخ صدرا محقق خراسانی فرموده است «نحو اختصاص» منظور از آن هویت اعتباریه است. «نحو اعتبارٍ»؛ یعنی هویت اعتباریه؛ یعنی هو هو؛ یعنی این لفظ همان معنا است.
گفته میشود که کلمه اختصاص را به کار برده نه تخصیص، چون فرق بین آن دو، فرق بین دو تا باب است. شیخ صدرا فرموده اختصاص را آورده برای این که قابلیت داشته باشد برای انقسام وضع، به وضع تعیینی و وضع تعینی و اگر تخصیص میگفت، وضع تعیینی میشد نه تعیّنی و تقسیم و انقسام شیء به نفس خود شیء جا ندارد، در نتیجه تقسیم آن زمینه نداشت.
بیان محقق نائینی در کتاب اجود التقریرات، ج1، ص17-19 و کتاب فوائد الاصول ، ج1، ص30: وضع عبارت است از تخصیص لفظ به معنا بالالهام الالهی. خود وضع لفظ برای معنا از قبیل الهام است.
سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول، ج1، ص40 – 50 بحث مفصلی دارد و جوهر کلام در تعریف این است: وضع عبارت است از تعهد و التزام. ممکن است گفته شود که واضع مگر تعهد میکند و با کسی پیمان در نظر میگیرد تا یک لفظ را برای یک معنا تعیین کند؟ جواب این است که معنای تهد و التزام در باب وضع این نیست؛ بلکه این است که برای رفع احتیاج در تخاطب یک تصمیمی میگیرد و یک قصدی میکند و این تعهد است.
نحوهی رابطه بین لفظ و معنا:
نحوهی وجود وضع و نحوهی برقراری ارتباط بین لفظ و معنا (عملیات برقراری ارتباط لفظ و معنا):
گفته میشود که نحوهی ارتباط لفظ و معنا ذاتی، جعلی و الهی است. علامه حلی در کتاب تهذیب الاصول، ص 61-63 میفرماید: صاحب نظران در بارهی نحوهی برقراری ارتباط لفظ با معنا اختلاف نظر دارند و به طور عمده سه رأی گفته شده است:
1-رابطه و علقهی ذاتی بین لفظ و معنا؛ مثل ملازمات عقلیه که رابطهی ذاتی بین مقدمه و ذی المقدمه است. لذا هر لفظی برای هر معنایی نیست و هر کسی هر لفظی برای برای هر معنایی نمیتواند به کار ببرد و باید در ذهن جا بیافتد. این نظریه اساس ندارد به اتفاق محققان. سیدنا الاستاد در همان بالا منبع میفرماید: رأی به مناسبت ذاتی و عقلهی ذاتی بین لفظ و معنا اساس ندارد و اگر این علاقه وجود داشت، باید در تمام دنیا یک زبان میبود و هیچ کس ناآشنا با معانی الفاظ نبود. بنابراین؛ علامه حلی دلیل بطلان را اتفاق صاحب نظران میداند و سیدنا دلیل آن را وجدان میداند. از قدمای قرن هفتم یک فرد معتزلی قائل به این قول بوده است.
2- ارتباط بین لفظ و معنا توقیفی است؛ یعنی به توقیف شرع است و ما از خود مان نمیتوانیم یک لفظ را برای یک معنا قرار دهیم. این رأی از ابوالحسن اشعری و ابن فورک اصفهانی است. دلیلی که در این رابطه اقامه میکنند عبارت است از آیه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا﴾[7] که خداوند تمام الفاظ را آموخته است. در آیه دیگر فرموده: اختلاف السن از آیت خداست. اگر این مناسب توقیف نباشد اشکال پیش میآید و آن این است که اگر توقیفی نباشد وضع الفاظ موجب ترجیح بلامرجح میشود، معانی نسبت به الفاظ مرجحی ندارد و مناسبت باید یا ذاتی باشد یا توقیفی تا از این مشکل بیرون آییم.
گفته باشم اصطلاحی که در معقول به کار میرود گاهی در اصول به کار میرود که جا نمیافتد؛ بنابراین ترجیح بلامرجح در معقول و در بحث علیت است، نه در بحث اعتباریات. در بحث اعتباریات اگر فرض شود که مولای شرعی دو چیز را کاملا مساوی تشخیص دهد و یکی را ترجیح دهد و فردی که احراز کند اینجا یک ترجیح و تفضیلی شده است، ممکن است باعث اذیت او شود و این از شأن مولا بعید است. مولایی که قسمتی را مورد افاضه قرار داده بشر ناقص العقل فکر میکند الطافی که شامل حال او نشد، چرا چنین شد؟ نمیداند که ممکن است سهم او الطاف خفیه باشد. علاوه بر این که آیه قرآن جواب داده: ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ﴾[8] کسی از خدا طلب ندارد تا سؤال کند خدا از در کرم میدهد و به هر کسی خواست میدهد و اگر به کسی ندهد جای سؤال ندارد.
3- به تعبیر علامه حلی ارتباط بین لفظ و معنا طبق اصطلاح مردم و واضعین است.