1402/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات/رئوس ثمانیه /طرح بحث، منهج دراسی و تعریف علم اصول
ادامه بحث در بارهی نکتههای تمهیدی:
نکتهی پنجم طرح بحث است، نکتهی ششم منهج بحث است، نکتهی هفتم تعریف علم اصول است و نکتهی هشتم موضوع علم اصول است.
امام نکتهی پنجم یعنی طرح بحث؛ منظور از این عنوان این است که نقشهی راه بحث مشخص شود که محور چه متنی است و آراء چه کسانی مطرح میگردد و به چه ترتیب میباشد.
متن ما کفایة الاصول است که فی الکفایة الکفایة و این کتاب جامع ترین و دقیق ترین متن است و در عین حال ناظر به آراء شیخ انصاری است و حتی بعضی از تعبیرات را از مطارح الانظار که تقریرات شیخ است و با نگاهی به وسایل تدوین یافته است.
در بحث اصول رأی شیخ انصاری و محقق خراسانی سلّم صعود به سوی اجتهاد است و بدون آن حرکت صعودی به سمت اجتهاد میسور و میسر نیست. در حوزه علمیه هم اگر به رأی این دو بزرگوار اشراف داشته باشید، امتیاز بالایی قائل میشود.
آنگاه در مرحلهی اوج که بحث اصول اوج میگیرد، طبق واقعیت تاریخی به شاگردان مکتب اصولی محقق خراسانی مراجعه میکنیم. شاگران او زیاد است و خود علوم حوزی عنایتی است و معادلاتی نیست. محقق خراسانی مکتب پربرکتی داشت و از چهرههای برجستهی شاگردان او استفاده میکنیم. شاگردان او به طور عمده یک دسته نجفی اند و یک دسته قمی. مکتب اصولی که در نجف به طور شفاف پا گرفت و شخصیت شاخص آن میرزای نائینی است و بعد از او شاگردش سید الخوئی است؛ بنابراین از مکتب اصولی نجف رأی محقق نائینی و سید الخوئی را شرح میدهیم و در مکتب اصولی قم، شاگرد برازندهی محقق خراسانی، سید بروجردی است و بعد شاگردانی دارد مثل گلپایگانی و امام خمینی، پس در مکتب اصولی قم رأی امام خمینی و بروجردی را مطرح میکنیم.
حسن مطلع این است که آراء قدما را مختصر یاد آور میشویم مثل سید و شیخان و فاضلان (محقق حلی و علامه حلی). در حسن ختام رأی محقق عراقی (محقق اراکی) که آقا ضیا است و رأی محقق اصفهانی (شیخ محمد حسین) صاحب منتهی الدرایه و رأی شهید صدر را مطرح میکنیم.
این نقشه راه با آن متن و قسمتهای اصلی را که آشنا شوید، در اصول سیر اجتهاد اصولی را طی میکنید و طی کردن این راه دقت میخواهد و وقت لازم دارد و در اصل قصد قربت و توسل به اهل بیت (ع) و کریمه اهل بیت (ع) لازم است و تا کرم از آن طرف نباشد، در مسیر اجتهاد کسی به جایی نمیرسد. شیخ صدرا میفرمود: قصد قربت و توسل یک مقدمهی مطویه است و بدون آن کسی به جایی نمیرسد.
نکته ششم: منهج دراسی
منظور از این نکته این است که راه و روش درس و بحث ما به چه صورت است؟ آنچه که برای شما یادآور میشوم این است که طبق سنت حوزوی نجفی، وظیفه این است که آراء صاحب نظران را مستند با شماره جلد کتاب و صفحه کتاب و توضیح و آسان سازی و اختصار گویی ارائه دهم. هنر استاد این است که مطالب سنگین را ساده و واضح بیان کند. به طور نمونه سیدنا الاستاد که در تدریس این همه توفیق داشت سرّش این بود که تقریرات ایشان واضح بود. کتاب مصباح الاصول او روان است؛ ولی کفایه ده ها شرح دارد. آنگاه در بارهی آراء دو خصوصیت را مد نظر داریم؛ یکی اختلاف آراء را در وادی قضاوت نمیکشیم و این کار ما نیست بلکه اختلاف آراء را توجیه و جمع میکنیم. سیاست ما جمع و تلفیق است نه رد و تفریق. خصوصیت دوم این است که در بارهی هر رأیی از آراء اشکال و ردّ نمیکنیم چون اشکال و اعتراض مانع اخلاقی و فقهی دارد. اولا اعتراض و ردّ نظر در غیاب کسی، حقوقی و عقلائی نیست و لذا گفته میشود اگر به کسی اشکال میکنید باید حاضر باشد تا جواب دهد و محاکمه غیابی مربوط به فراری ها است. ثانیا اشکال اخلاقی دارد، ردّ و باطل اعلام کردن با اخلاق و دأب اهل علم سازش ندارد و در نهایت میگوییم من فهمم این است یا از این چیزی نفهمیدم و اگر گفته شود این نظر اشتباه بوده، هتک حرمت است و از نظر فقهی جایز نیست.
سؤال: چرا میبینیم اشکال و رد میکنند؟
اولا کسانی از اعاظم و بزرگان که بر رأی فقیه بزرگ دیگری اشکال دارد، بسیار به شکل محترمانه و در قالب تعلیقه اعلام میشود؛ مثلا شهید صدر اشکالی که بر سیدنا الاستاد داشت را تحت عنوان تعلیقه اعلام میکرد و میفرمود: «لنا حول ما افاده سیدنا الاستاد عدة تعلیقات». اعتراض شان با اهانت و هتک همراه نبود؛ بلکه در تاریخ خصوصی آمده است که یکی از فقهاء به خاطر اشکال تندی که بر سلف خود داشت، جوان مرگ شد.
غیر از فقهای کبار که اعتراض میکنند اعتراض شان را خودشان توهین تلقی نمیکنند و فکر میکنند که سیره این است؛ در حالی که سیره باید استمرار و امضاء داشته باشد و خود بدنهی عمل عقلائی و شرعی باشد؛ هتک سیره نمیشود و بی ادبی سیره نمیشود. بین مردم بی ادبی هست و این عادت و فرهنگ است نه سیره.
سؤال دوم: نقد چیست؟
نقد و نقادی این است که رأی دیگری را تحت بررسی قرار دهد و به اصطلاح فارسی چکش کاری کند.
جواب: نقد درست است که این است ولی باز هم باید در برابر خود صاحب نظر و در حضور او باشد، نه در غیاب او. ثانیا در نقد چکش کاری گفته میشود که چیزهایی کم و زیاد شود به جهت بهتر شدن کار، پس نقد بهسازی است نه رد کردن.
نکتهی هفتم: تعریف علم اصول
تمامی محققان و صاحبان مکتب اصولی و حتی صاحبان علوم دیگر، این عنوان را در مبدأ بحث میآورند که علم باید تعریف شود و اگر نه کسی درب ورودی به آن ندراد.
در تعریف علم اصول که یک امر مسلم و جزء ضروریات بین صاحب نظران است، تعریف مشهور و غیر مشهور داریم. تعریف مشهور مربوط میشود به دوره تفصیل و مشهور (دوره دوم از ادوار علم اصول) که چهرهی معروف آن محقق قمی، صاحب قوانین است. در قوانین اصول، ج1، ص33 علم اصول این گونه تعریف شده است: «هو العلم بالقواعد الممهدة لاستنباط الأحكام الشرعية.»[1]
صاحب فصول بعد از محقق قمی است و کتابش الفصول الغرویه است. در این کتاب، ج1، ص343 عین تعریف بالا در آن نقل شده است.
محقق قمی و صاحب فصول اوصاف را یکی یکی شرح داده است که منظور از شرعیه چیست؟ فرعیه چیست؟ کلیه چیست؟
در این دوره محقق بهبهانی در کتاب زبدة الاصول، ص41 تعریف را به عین عبارت بالا آورده است که معنای آن این است: علم اصول عبارت است از قاعدهها، اصلها و معیارها که در طریق استنباط حکم کلی شرعی قرار گیرد.
تعریف خلاف مشهور:
محقق خراسانی همین تعریف مشهور را آورده است با اضافه نمودن این کلمه که اولی این است که در اول آن کلمه صناعة اضافه شود یعنی علم اصول صناعتی است که در طریق استنباط احکام کلیه شرعیه قرار گیرد.
شاگرد برجستهی ایشان محقق نائینی در کتاب اجود التقریرات، ص5 تعریف علم اصول را با خصوصیات جدیدی آورده است وبدنه و جوهر تعریف همان است و خصوصیات را تغییر داده است و فرموده: «هو العلم بالقواعد التي إذا انضمت إليها صغرياتها أنتجت نتيجة فقهية و هو الحكم الكلي الشرعي الثابت لموضوعه المقدر وجوده على ما هو الشأن في القضايا الحقيقي».[2] علم اصول عبارت است از قواعد کلی که اگر صغریات آن کلی با آن کلیات منضم شود نتیجه اش استنباط حکم کلی فقهی شرعی میشود. انضمام صغری و کبری یک امر طبیعی است و این قواعد کبرای قیاس قرار میگیرد و صغریات دارد.
بعد از ایشان سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول، ج1، ص15 برای اصول تعریفی آورده است شبیه تعریف محقق نائینی. جوهر تعریف را حفظ کرده است. میفرماید: علم اصول عبارت است از قواعدی که خود این قواعد کبرای قیاس قرار مییگرد (و هو العلم بالقواعد الّتي تقع بنفسها في طريق استنباط الاحكام الشرعية الكليّة الالهيّة، من دون حاجة الى ضميمة كبرى أو صغرى اصولية اخرى اليها)[3] از باب مثال، اصالة الظهور وقتی پا گرفت خودش اثر گذار است و حکم را ثابت میکند و کمک از جای دیگر لازم ندارد.
امام خمینی در کتاب تهذیب، ج1، ص19 تعریف را شبیه تعریف محقق نائینی و سیدنا الاستاد آورده با اختلاف در خصوصیات و فرموده: علم اصول طریق آلیه در طریق استنباط احکام شرعیه است؛ یعنی علم اصول مثل اصالة الظهور یا استصحاب، آلة و وسیله برای استنباط است.
جمع بندی:
1- هر دو تعریف مشهور و غیر مشهور برای ما معلوم شد.
2- بدنه و کلمه کلیدی در تعریف محفوظ است که قواعد است.
3- خصوصیات اضافه شده شرح بیشتری است و خود قواعد و نقش آن را تغییر نمیدهد. بنابراین تعریف اصلی و جمع بندی که با همهی آراء تطبیق کند این است که علم اصول قواعدی است که سبب و وسیله برای استنباط است. این تعریف با همهی تعاریف قابل تطبیق است.
نکتهی بعدی موضوع علم اصول است که در بحث از آن پیچ و خمی وجود دارد و اشکال و پیچ و خم اگر وجود دارد به خاطر این است که اصطلاح فلسفه در اصول وارد شده است و آن جمله «موضوع العلم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه»[4] است که عین تعبیر ملا صدرا است.