1400/10/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجیت امارات/حجیت ظواهر کتاب /حجیت ظواهر کتاب از منظر سید الخوئی
رأی و نظر سیدنا الاستاد در بارهی حجیت ظواهر کتاب و ردّ اشکالات مربوط به آن:
ایشان در کتاب مصباح الاصول، ج1، ص142-152 به این مضمون میفرماید: حجیت ظاهر کتاب، از اعتبار عقلائی مستحکمی برخوردار است و در حقیقت، سیرهی عقلای ممضاة در جهت اعتبار ظاهر کلام اطلاقا و ظاهر کتاب مخصوصا مستقر است و در این استقرار، هیچ شبههی وجود ندارد؛ امّا محدثین اخباری اشکالاتی دارند که به طور فشرده و آسان سازی ارائه و ردّ آن هم یادآوری میشود.
میفرماید: محدثین اخباری در بارهی حجیت ظاهر، اشکال صغروی و کبروی دارند، منظور از اشکال صغروی، این است که میفرماید: کتاب الله و آیات قرآنیّه دارای ظهور نیستند و خود ظهور را صغرویا انکار میکنند و منظور از اشکال کبروی این است که میگویند: ظاهر قرآن حجیت ندارد، حجیت ظاهر کتاب، برای ما نیست. این دو مورد یا دو عنوان اشکال را بر حجیت ظاهر اعلام کرده اند.
امّا اشکال صغروی که میگویند آیات قرآن ظهور ندارد، در این رابطه به چهار وجه تمسک میکنند:
وجه اول این است که میگویند آیات قرآنی و کلام الله مثل رموز است، کنایات است و محتویاتی دارد که بشر عادی، نمیتواند به آن بر اساس علم و عقل خودش دست رسی پیدا کند و باید از ائمهی اطهار (ع) و رسول گرامی اسلام (ص) استفاده کنند.
سیدنا الاستاد در جواب میفرماید: این وجه قابل التزام نیست؛ برای این که قرآن معجزه است و برترین جلوهی اعجاز قرآن، بلاغت و فصاحت آن است و فصاحت و بلاغت، همان بافت و ترکیب ظاهر کلمات است که نمیشود آن را شعر گفت و نه نثر و نه سخن عادی؛ لذا افرادی که در صدر اسلام با نبوت مخاصمه داشتند، میگفتند این بیان سحر است؛ یعنی بیان عادی نیست، این را از ظاهر قرآن میفهمیدند. علاوه بر این که شما اخباریها ارجاع و عرض اخبار بر کتاب الله را معترف هستید و این که موافقت با کتاب الله، شرط صحت شرط گذاری است را قبول دارید، اینها همه دلیل اند بر این که ظاهر کتاب قابل استفاده است و این وجه از اساس ساقط است.
وجه دوم به این مضمون است (نکته اخلاقی: «من لم یستقیم لسانه لم یستقیم قلبه» حتی نباید در شوخی دروغ گفت و در قدیم علماء در ضمن درس شان نکتههای اخلاق را میگفتند؛ لذا طلاب از اخلاق بالایی برخوردارد بودند) که میگویند قرآن مضامین عالیه و غموض دارد و به آن بطون قرآن میگویند، این مطالب غامضه که در دل قرآن است، از ظاهر قرآن به دست نمیآید و ما علم داریم که قرآن مضامین عالیه دارد و علم داریم که این مضامین از ظاهر قران به دست نمیآید.
سیدنا الاستاد از این وجه هم جواب میدهد که ما به مضامین عالیه و مطالب غامضهی قرآن، معترف و معتقدیم و این امر جزء معتقدات ماست؛ ولی آیات قرآن، همه اش غامض و دارای مضامین عالیهی که ظاهر نداشته باشد، نیست، در آن آیاتی که غموض دارد، از اهلش استفاده شود، ولی در آیات ظاهره و واضح، از آنها میتواند اهل علم استفاده کند و برای استفادهی ماست؛ لذا ﴿اوفوا بالعقود﴾[1] را هر با سوادی میفهمد و ﴿احل الله البیع﴾[2] را هم میفهمد و درک و استفاده میکند.
وجه سوم عبارت است از ورود تقیید و تخصیص که در قرآن علم داریم که تخصیص وجود دارد و تقیید درکار است و نسخ هم هست، پس ظاهر قرآن در قلمرو آن قرار دارد و با این وضعیت، ظاهری برای آن باقی نمیماند و ظهوری محقق نیست، تا ما از آن استفاده کنیم.
سیدنا الاستاد در جواب میفرماید این مطلب درست است و علم به تخصیص و تقیید وجود دارد؛ اما این علم به تخصیص، موجب فحص میشود، ما هم فحص میکنیم و بدون فحص وارد نمیشویم. در درس قبل گفته شد که استفاده از ظاهر قرآن که در بیان محقق نائینی آمده بود، برای اهل استنباط است و کار آنان فحص اجتهادی است، پس علم اجمالی به تخصیص، موجب فحص میشود و بعد از فحص در حد علم و اطمینان، جایی برای شبهه باقی نمیماند.
وجه چهارم این است که میگویند روایاتی داریم دال بر وقوع تحریف در قرآن، در گردش روزگار و اوضاع نا به سامانی که بعد از ارتحال پیامبر (ص) به وجود آمده است، با وجود این علم، ظاهری نمیماند و ظاهر صدمه میبیند. آن ظاهری اعتبار دارد که محرز و محکم و متقن باشد.
سیدنا از این اشکال جوابی داده اند که با جوابهای دیگر صاحب نظران فرق دارد و بسیار دل نشین است. میفرماید: قول به تحریف قرآن یک وهم است و واقع ندارد؛
اولا قرآن که آن همه اهمیت دارد و آن همه تعظیم و تکریم و معجزهی دین و رسول خداست و اهتمام در حدی بود که قرآن ثبت در اذهان بود و شاید هزاران حافظ با اهتمام خاصی آن را حفظ کردند، حافظههای که در حد بالا بودند، این اهتمام به طور قطعی اقتضا میکند که تحریفی در قرآن جا ندارد.
ثانیا روایاتی که در این رابطه آمده است از طرق شیعه و سنی، این روایات قسمتی از آن ضعاف است که اصلا اعتبار سندی ندارد و قستمی دلالتش کامل نیست و قسمتی هم ممکن است به اختلاف قرائت و الحان مربوط شود؛ مثلا «لا یهتدی» ﴿لایهدّی﴾[3] شود.
امّا اشکال کبروی که شک در حجیت ظهور بود که ظهور است؛ ولی حجیت ندارد، در بارهی این مسأله، دو وجه و اشکال گفته میشود:
1- منع از متابعت متشابهات، در نصوص و خود قرآن آمده است که متابعت از متشابهات، درست نیست و ظاهر قرآن، داخل متشابهات است؛ برای این که در هر ظاهری احتمال خلاف آن وجود دارد. متشابه این است که دارای احتمالات متعدد است. این متابعت در قرآن ممنوع اعلام شده است و میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب﴾[4] پس ظاهر قرآن بدون مراجعه به اهلش تمام نیست.
سیدنا الاستاد این اشکال را هم جواب بسیار متینی داده است و میفرماید: صریح داریم و ظاهر و مجمل. صریح یعنی نصّ که احتمال خلاف در آن منتفی است. ظاهر یعنی معنا از لفظ پیداست؛ ولی احتمال خلاف، ضعیف است. مجمل یعنی دو یا چند احتمال در حد متقارب اند و در یک اندازه اند از لحاظ قوت و ضعف و مجمل عبارت دیگری از متشابه است که دو یا چند احتمال مساوی نسبت به یک لفظ اعلام شود. شما مجمل را با ظاهر اگر خلط کنید، اهل لغت و عرف لسان و ضرورت بیان، قبول نمیکند و بین آن دو فرق زیادی است و به اصطلاح تفتازانی «بینهما بون بعید». بنابراین ما از ظاهر استفاده میکنیم. ظاهر آن است که احتمال خلاف ضعیف است و قابل اعتنا و اعتبار عند العقلاء نیست. پس این اشکال وارد نیست.
2- اشکال دوم یا مورد دوم در جهت منع حجیت ظاهر یا اشکال کبروی گفته میشود این است که روایات ناهیه از تفسیر داریم که از تفسیر به رأی منع کرده است و حدّ اقل، تعداد این روایات از صد تا بیشتر است و در مجموع تا 250 روایت گفته شده است، حدّ تواتر تقریبا و علی الاجمال در حدّ 10 تا روایت گفته شده است؛ مانند « مَنْ حَكَمَ بِرَأْيِهِ بَيْنَ اثْنَيْنِ فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ فَسَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ كَفَر[5] ».
سیدنا الاستاد از این اشکال هم جواب بسیار متین و عالی داده است و میفرماید:
اولا تفسیر به رأی که ممنوع شده است یک امر مسلمی است. استفاده از ظاهر قرآن تفسیر نیست. در دلالت ظاهری قرآن کسی مراجعه به تفسیر نمیکند، فحص انجام میشود و بعد از فحص هر چه ظاهر قرآن بود، معتبر و حجت است.
ثانیا آن تفسیری نهی شده است که برگرفته از رأی ها و استحسانها و قیاسها باشد، نه برگرفته از علم. پس جهت روایات ناهیه عبارت است از تفسیر به رأی و ما هم آن را درست نمیدانیم؛ اما استفاده از ظاهر قرآن تفسیر به رأی نیست.
در پایان، سیدنا الاستاد یک نکتهی تکمیلی دارد و آن این است که اگر کسی در بارهی استفاده از ظاهر قرآن شک کند که مخصّص منفصلی وجود دارد و مخصّص متصل با فحص حل میشود، در شک در مخصص منفصل، گفته میشود اصالة عدم قرینه که یک اصل عقلائی خاص است، یعنی مخصوص ادب و بدیع و بیان است، جاری میشود. این اصل اعتبار دارد، به آن مراجعه کنیم و مطلب تمام است.
سیدنا الاستاد میفرماید که نیاز به اصالة عدم قرینه نداریم، خود فحص که به مرحلهی تحقق ظهور برسد که ظهور است و فحص انجام شده، کافی است و نیاز به این اصل نداریم.