1400/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجیت قطع/علم اجمالی /چیستی علم اجمالی
توضیح مختصر نسبت به بحث قبلی:
تشخیص موضوع: در بارهی شخص قطاع، باید ببینیم که قطاع چه کسی است؟ تعریفی که کرده اند، قطاع کثیر القطع است؛ مثل شکاک که کثیر الشک است. این عنوان کثیر القطع باید احراز شود. احرازش مثل احراز کثیر الشک است که عرف تشخیص دهد این فرد کثیر القطع است. در بارهی کثیر الشک فقهاء، یک تحدید و یک مقدارهایی را بیان کرده اند؛ این بیانات، فتوا نیست؛ بلکه بیاناتی است که فقهاء به عنوانی عضوی از عرف نظر عرف را بیان کرده و گفتهاند کثیر الشک کسی است که در یک نماز دو بار شک کند یا در دو نماز پش سر هم شک کند و این شکش استمرار داشته باشد و یک بار اگر در اثر خستگی یا عامل دیگر اتفاق بیافتد، کثیر الشک صدق نمیکند. مقلد اگر به این گفته اطمینان کرد، طبق آن عمل میکند و اگر اطمینان پیدا نکرد باید به نظر خود عمل کند. کثیر القطع هم همین گونه است که قطعش از راه غیر عادی حاصل شود و استمرار داشته باشد و در عرف صدق کند که این فرد ساده لوح است. اگر شکی به وجود بیاید که این فرد کثیر القطع است یا نه؟ اصل عدم آن است.
پس تحقیق این شد که به قطع کثیر القطع عقلا و عقلائیا و شرعا اعتماد نمیشود.
اصالة السلامة: مقتضای طبیعت اولی انسان سلامت اوست و اگر شک در سلامت به وجود بیاید، نمیتواند رافع سلامت باشد و کاسر اصل سلامت او باشد، اصل سلامت انسان است؛ مگر این که بیماری غیر طبیعی بودن احراز شود. قطاع ناقص الخلقهی ذهنی است که یک نوع عقب افتادگی ذهنی است.
نکتهی قابل ذکر دیگر این است کسانی که به مذهب باطل گرایش پیدا میکند که در عرف عوام گفته میشود قطع دارد، به طور کلی گفته شد که قطع نیست و اگر احیانا قطع باشد و قطعش بر خلاف واقع باشد و به اصطلاح جهل مرکب باشد، نکته این است که قطعی که جهل مرکب است در حقیقت قطع مبدل به جهل مرکب میشود و قطع نیست؛ بلکه جهل است ولی خودش نمیداند و آثار مترتب بر جهل، بر آن بار میشود، نه آثار قطع.
این جهل آیا برخواسته از تقصیر است یا قصور؟ اگر برخواسته از قصور باشد، معذّر و عذر آور است و آن فرد در وقت انجام تکلیف معذور است؛ اما تکلیفی که انجام داده، تابع واقع خودش است و جهل واقع را عوض نمیکند. مثل این که اگر فردی را صالح میدانسته و در واقع ناصالح بوده، جهل او ناصالح را صالح درست نمیکند.
اگر جهل از روی تقصیر باشد، جاهل مقصّر عامد بالواسطه است؛ یعنی در مقدمه تقصیر میکند و ذی المقدمه را درک نمیکند و در حقیقت عمدا مخالفت کرده و معذور نیست.
فرق بین جزم و قطع: کسی که یک مذهب باطل را بسیار به طور جدی دنبال میکند یا یک فردی را به طور جدی طرف داری میکند، همه از یک سنخ اند که ابتدا آن را انتخاب میکند و این انتخاب برگرفته از یک مقدمات و گرایشی است که به طور جدی صورت میگیرد و این گرایش با قطع فرق میکند؛ مثلا دو نفر میخواهد تقلید کند، فرد اول بر اساس گرایش ذهنی تقلید میکند و دیگری بر اساس علم و قطع، مثلا فردی از آیت الله بروجردی تقلید کرد و گفت جذب او شدم و از او خوشم آمد. فرد دیگری تقلید کرده در حالی که برایش کشف شده که او اعلم است. اولی جزم است و دومی قطع است. قطعی که جهل مرکب نباشد، قطع است و در حقیقت یقین، قطع است. یکی از باب جاذبهها تقلید میکند و دیگری از باب تحقیق و کشف. یا فردی بر اساس عصبیت یا تلقین یا تقلید یا غلبهی مردمی یا پیروی از آباء و اجداد که بت پرستان میگفتند، جذب میشود، این امر جزم است ولی قطع نیست.
در ابتدا گفته شد که مسألهی گرایش مذهب، کلامی است و تقلیدی نیست، این بحث سر جای خودش است و در جایی است که بحث کلامی باشد و اگر در اثر گرایش های اجتماعی باشد، قطعی وجود ندارد؛ بلکه جزم است.
شیخ انصاری و محقق خراسانی ظن موضوعی و قیام اماره مقام ظن موضوعی را اجمالا عنوان کردهاند و ما به تبعیت از بعضی از اعاظم عنوان نکردیم که در تقریرات شهید صدر خبری از آن نیست؛ برای این که به زودی به بحث ظنون میرسیم و خواهیم گفت که ظنون بعد از تطور بساطش جمع شده است. شهرت، ظنون، اجماع منقول و ... مطالبی است که بعد از تطور به وجود آمده است و برخی جایگزین شده و برخی کنار گذاشته شده است.
علم اجمالی:
یکی از چیزهایی که بعد از تطور عنوان شده است بحث از علم اجمالی است که در اصول قبل از تطور عنوان مستقلی نداشته و شیخ انصاری آن را دو جا بحث کرده؛ یکی در ادامهی بحث از علم و قطع و دیگری در بحث از اصول عملیه و موارد احتیاط و برائت و شبهاتی که در اطراف علم اجمالی قرار می گیرد، یکی از بحث ها مهم و پر عمق در اصول است.
منظور از علم اجمالی چیست؟
اشکال شده علمی که متصف به اجمال شود، معنای درستی ندارد؛ چون علم کشف است و اجمال ابهام است و مثل این میشود که بگوییم «المکشوف المبهم» یا «العالم الجاهل» که این وصف با ظاهر کلمه تطبیق نمیکند.
جواب ابتدائی این است که این وصف از باب وصف شیئ به حال متعلق است؛ چون متعلق علم اجمالی ابهام دارد، از این جهت آن را متصف به علم اجمالی کرده اند. این جواب معروف و مشهور است.
جواب دیگر این است که علم اجمالی اگر متصف به حال متعلق شود، باز هم قابل التزام نیست؛ چون علم از انکشاف بیرون میآید و علم باید کشفش باشد و اجمال که بیاید علم از کشف بیرون میآید؛ لذا باید توجیه دیگری کرد. گفته میشود که علم اجمالی هم کشف است؛ منتها کشف به دو صورت است تفصیلی و اجمالی؛ مثلا کسی عمارتی را از دور میبیند. علم صورت حاصله در ذهن است و علم اجمالی همان صورت حاصله در ذهن است. عمارت را که از دور میبیند یک نما و صورتی در ذهن حاصل میشود ولی به مرحلهی دقیق نرسیده و فرد که نزدیک تر شود همان عمارت را به صورت واضح و خطوط و نقوشش میبیند، هر دو صورت حاصله در ذهن است. صورت اول مجمله است و دومی واضح و معینه است. صورت مجمله از دور نقش بسته و صورت معینه از نزدیک.
در علم اجمالی دو بحث عمده وجود دارد:
1- آیا علم اجمالی مثل علم تفصیلی منجّز است؟
2- آیا امتثال اجمالی کافی است یا نه، در امتثال باید امتثال تفصیلی صورت گیرد؟
پاسخ سؤال اول این است که علم اجمالی مثل علم تفصیلی منجّز است و مکلفی که علم اجمالی به تکلیف پیدا کند، باید اقدام کند و حالت منتظره ندارد. مراتب حکم را محقق خراسانی چهار مرتبه گفته که دو مرتبه اش مربوط به حکم میشود و دو مرتبه اش مربوط به مکلف. انشاء و اقتضا که دو مرحلهی ابتدائی از مراتب حکم است، مربوط به تکلیف است. اقتضا مرحلهی است که مصلحت داشته باشد و انشاء مرحلهی جعل است. فعلیت و تنجز مربوط به مکلف است که اگر او شرایط عامهی تکلیف را داشت، حکم فعلی میشود. مرتبهی چهارم، علم مکلف است که اگر مکلف علم به تکلیف پیدا کرد، آن وقت تکلیف و حکم منجز میشود و دیگر هیچ عذری نیست و ثواب و عقاب بر عمل مترتب است که مکلف باید اقدام کند و اگر نه معاقب است.
آیا علم اجمالی نسبت به مکلف این اثر را دارد؟ که مکلف باید اقدام کند؟ در ابتدا گفته میشود ممکن است بگوییم منجّز است؛ چون علم به اصل تکلیف است و حجت تمام است، منتها در پردهی تردد قرار گرفته و تردد نقض علم نمیکند و باید اقدام کند.
وجه دومی که گفته میشود این است که تنجیز در صورتی به وجود میآید که مکلف به طور دقیق وظیفه اش را تشخیص دهد؛ به عبارت دیگر، مکلف تشخیص دهد و اگر تردید و ابهامی باشد، تنجیزی نیست و تنجیز برخواسته از تشخیص است و تا تشخیص نباشد تنجیزی در کار نخواهد بود.
شیخ انصاری که علم اجمالی را در رسائل بحث میکند (رسائل یادداشت شیخ است و مکاسب قلم اوست)؛ لذا گاهی مطلب گم میشود و یکی از جاهایی که مطلب گم شده است در مورد علم اجمالی است که حتی محقق عراقی (آقا ضیا) با محقق نائینی در بارهی علم اجمالی، از کلام او دو برداشت متضاد دارند.
این حقیر که دقت کردم و بعد هم تصریحی از محقق نائینی به ذهنم سپرده ام این است: شیخ انصاری که علم اجمالی را عنوان میکند، حرکت علمی اش به سمت موافقت التزامیه کشیده میشود و در آخر میگوید اما مخالفت عملیه اگر مخالفت علم تفصیلی باشد، قطعا جایز نیست. منظورش این است که بعد از آن که مخالفت علم اجمالی انجام شد، در نهایت احراز بشود که علم تفصیلی و قطعی مخالفت شده است؛ مثل دو امر مشتبه یا دو ظرف مشتبه به غصبیت یا نجاست که به نجاست یا غصبیت یکی از آن دو علم دارد، اگر هر دو را مرتکب بشود، مخالفت علم تفصیلی شده است. علم تفصیلی یعنی علم قطعی و در این صورت قطعا مخالفت شده است و جایز نیست.