1400/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق/ماهیت اسم جنس /علم جنس
ماهیت اسم جنس:
بحث و تحقیق در بارهی ماهیت اسم جنس بود. گفته شد که دو رأی وجود دارد: یکی رأی مشهور و دیگری رأی سلطان العلماء. رأی مشهور این است که اسم جنس از نوع ماهیت لا بشرط است و به تعبیر دیگر ماهیت مطلقه. رأی غیر مشهور که منسوب به سلطان العلماء است این است که ماهیت اسم جنس از قبیل ماهیت لا بشرط مقسمی است. فرق بین لا بشرط قسمی و مقمسی گفته شد که منظور از لا بشرط قسمی و مقسمی در حقیقت همان ارسال و اطلاق است ولی در لا بشرط مقسمی لحاظی وجود ندارد و در لا بشرط قسمی لا بشرطیت لحاظ میشود و در عمل لا بشرط مقمسی مقسم قرار میگیرد و لا بشرط قسمی یکی از اقسام سه گانه ماهیت قرار میگیرد.
محقق خراسانی اعلام می دارد که منظور از ماهیت اسم جنس لا بشرط مقسمی است؛ برای این که اگر ماهیت اسم جنس لحاظ بشرط لا داشته باشد یا لحاظ بشرط شیء داشته باشد، آنگاه حمل جنس بر فرد باید به وسیلهی تجرید صورت گیرد؛ زیرا خود ماهیت یک قید زائدی دارد و فرد که آن قید زائد را ندارد، مقید با شیء بدون قید در حمل تطبق نمیکند؛ مثلا اگر گفته شود «زید انسان» و ماهیت بشرط شیء یا بشرط لا باشد، باید تجرید شود و لحاظ کنار گذاشته شود و این تجرید در مقام استعمال نیاز به مئونه دارد؛ در حالی که در استعمالات میبینیم که تجریدی در کار نیست و استعمال درست است و صدق هر دو در زید انسان به یک صورت است، پس کشف میشود که لحاظی وجود ندارد و لحاظ صرف ادعای بدوی است. اگر لحاظ وجود داشت، تجرید بود و بدون تجرید استعمال درست نبود. همین طور است نسبت به لا بشرط قسمی که لا بشرط قسمی لحاظی دارد و لحاظ آن یک لحاظ اطلاق و ارسال است که از مفاهیم ذهنیه و از سنخ کلی عقلی میشود و مفهوم ذهنی است و ما به ازای در خارج ندارد؛ مثل «الانسان الکلی» که کلی بودن آن را در ذهن تصور کنیم، در این صورت اگر حمل بر فرد شو قابل التزام نیست؛ برای این که در حمل شایع صناعی وحدت در وجود خارجی شرط است و بین موجود ذهنی و موجود خارجی که فرد باشد وحدت در وجود امکان ندارد، پس هیچ گونه لحاظ در ماهیت اسم جنس قابل التزام نیست فقط چیزی که باقی میماند این است که بگوییم اسم جنس از قبیل ماهیت لا بشرط مقسمی است که صرف المفهوم است بدون هیچ تعیّن و لحاظ و فقط در مرحلهی ذات یک مفهومی است و با اطلاق سازگاری بیشتری دارد.
در نتیجه اسم جنس که ام المطلقات است از قبیل ماهیت لا بشرط مقمسی است و سازگاری اش با ارسال واضح و روشن است.
محقق نائینی در کتاب فوائد الاصول، ج2، ص566-572 تعریف مطلق و معنای اسم جنس را شرح میدهد و میفرماید آنچه را که سلطان العلماء فرموده در ست همان است بر خلاف رأی مشهور؛ یعنی ماهیت اسم جنس از قبیل لا بشرط مقسمی است نه از قبیل لا بشرط قسمی. استدلالی دارد شبیه استدلال محقق خراسانی و میفرماید: در اسعمالات می بینیم که کلمهی انسان استعمالش در همهی ماهیات سه گانه یک سان و مساوی و بدون تفاوت است؛ چه بشرط شیء در نظر بگیریم یا بشرط لا یا لا بشرط مقسمی، در تمامی این ماهیات انسان معنای خود را دارد و تغییر نمیکند و اگر بنا شود که لحاظ در اسم جنس جزء موضوع له باشد، باید استعمال در غیر آن مجازی باشد؛ مثلا اگر بشرط شیء است در لا بشرط باید مجاز باشد در حالی که چنین نیست، پس این ماهیات یک جامعی دارد و آن لا بشرط مقسمی است.
رأی و نظر سیدنا الاستاد:
ایشان در کتاب مصباح الاصول، ج2، ص571 و 572 ماهیت اسم جنس را شرح میدهد و استدلالش شبیه استدلال محقق نائینی است و نکتهی اضافی در بیانات ایشان این است که لا بشرط مقسمی که درست از کار در میآید به خاطر این است که فوق همهی لحاظ ها است و مربوط به مقام ذات است و به مقام استعمال کاری ندارد.
خلاصه دو رأی بین صاحب نظران نسبت به ماهیت اسم جنس به ثبت رسیده: یکی رأی مشهور که محقق قمی و شیخ انصاری و محقق خراسانی و نائینی و سیدنا الاستاد قائل به آن است و آن این است که ماهیت اسم جنس از قبیل ماهیت لا بشرط مقسمی. این رأی گویا با واقع تطبیق میکند و با اطلاق سازگاری و هماهنگی بیشتری دارد.
دیگری رأی غیر مشهور که رأی سلطان العلماء است؛ چنانکه میگوید ماهیت اسم جنس از قبیل ماهیت لا بشرط قسمی.
علم جنس دومین مصداق مطلق:
فرق علم جنس با اسم جنس: اسم جنس مثل انسان و حیوان. علم جنس مثل اسامه و ثعلبه که اسم است برای جنس اسد. فرق ابتدائی بین آن دو در این است که اسم جنس فقط خود آن جنس را برای ما معرفی می کند؛ مثلا جنس مرد یک واقعیتی است در برابر واقعیت دیگر به نام جنس زن که رجل به آن اشاره دارد؛ اما علم جنس عبارت است از این که یک جنسی وجود دارد مثل اسد و بعد روی آن جنس یک لفظی به عنوان علم و اسم خاص روی آن جنس قرار گیرد و میشود اسامه. اسم جنس پشتوانه و عقبه ندارد ولی علم جنس عقبه دارد.
محقق قمی در کتاب قواین، ج1،ص459 میفرماید: فرق بین اسم جنس و علم جنس از این قرار است که هر دو برای مفهوم کلی وضع شده اند ولی اسم جنس بدون هیچ تعینی است و علم جنس وضع شده است به اضافهی تعین که در موضوع له اش یک تعینی وجود دارد؛ لذا علم جنس معرفه است و اسم جنس معرفه نیست. تعریف و شناسائی علم جنس بجوهره و بذاته است و تعریف و شناسائی اسم جنس بالواسطه و بالآله است.
صاحب فصول در کتاب الفصول الغرویه، ج4، ص232 میفرماید: اسم جنس وضع شده برای طبیعت بما هی هی و بدون اشتراط به شیء یا عدم آن. در صفحه 248 میفرماید: علم جنس وضع شده است برای ماهیت بما هی هی با یک تعیّن ذهنی و جنسی که جنس ماهیت در ذهن یک تعیّنی دارد و از این جهت علم جنس میشود.
شیخ انصاری در ضمن بیان کوتاه در مطارح الانظار،ج1، ص241 میگوید: در ماهیت اگر هیچ لحاظی وجود نداشته باشد اسم جنس است.
محقق خراسانی (مجدد در تطور شیخ انصاری است و مکمل محقق خراسانی) میفرماید: در باره علم جنس دو رأی است: یک رأی مشهور که می گوید در علم جنس وضع برای مفهوم است امّا با تعین ذهنی. دیگری رأی غیر مشهور که رأی محقق خراسانی است و میفرماید: در علم جنس هم وضع فقط اختصاص دارد به مفهوم به عنوان صرف المفهوم بدون هیچ لحاظی، فقط مفهوم بما هو مفهوم است؛ اما معرفه بودن علم جنس در حقیقت وضع را تغییر نمیدهد و تعریف آن در برابر تنکیر، تعریف لفظی است که در سطح خود لفظ است و به معنا کار ندارد مثل تأنیث لفظی که در حقیقت تأنیث نیست و فقط لفظ سماعا مؤنث به کار رفته است. اگر بگوییم که در علم جنس تعین جزء موضوع له است اشکالاتی دارد که بر میگردد به همان اشکالی که قبلا گفته شد یا مشابه آن است و آن این بود که اگر تعیّن لحاظ شود، استعمالش در فرد باید نیاز مند تجرید باشد. اشکال دیگر این است که اگر تعین لحاظ شده است، از سوی واضع لحاظ شده و واضع همیشه آدم عادی نیست و گاهی حکیم است؛ در نتیجه واضع در مقام وضع تعین را جزء موضوع له قرار داده و الآن در مقام استعمال آن تعین از کار افتاد و بدون تعین است چون اگر تعین لحاظ شده باشد قابل حمل نیست، در حالی که قابل حمل است پس تعین کنار گذاشته شده است و مشکلی که پیش میآید این است که این گونه لحاظ، موجب لغویت در کلام حکیم میشود که حکیم تعین را وضع کند و در مقام استعمال از آن استفاده نکند و این موجب لغویت وضع نسبت به تعین میشود و چنین چیزی از حکیم صادر نمیشود. در نتیجه علم جنس با اسم جنس فرقی ندارد و اگر به یکی اسم جنس و به دیگری علم جنس گفته شده مثل یک تعریف لفظی و فرق لفظی است که در محاورات نقش دارد و اختلاف ماهوی ندارد.
پس رأی مشهور این شد که علم جنس وضع شده با تعیّن و رأی محقق خراسانی این شد که علم جنس مثل اسم جنس است و فرق ماهوی ندارد و فرق لفظی است.
علم جنس نیز از مصادیق مطلق است مثل اسامه که مقید به اسد خاص نیست نه مقید به اسد در جنگل یا در باغ وحش؛ بلکه اطلاق دارد.
سومین مصداق: معرف به لام است مثل احل الله البیع
اشکال شده که این احل الله البیع در مقام تشریع بوده و از کجا اطلاقش را به دست آوردید؟