درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق در اشتراط خلوص و اجتناب از ریاء

گفته شد که خلوص معنایش چیست و اقسام آن کداست. اما هر کجا بحث از خلوص به میان می آید به طور طبیعی بحث ریاء مطرح می شود. چنانکه در قاموس و صحاح آمده است «الخلوص ترک الریاء» لذا در فقه بحث ورودی اش خلوص است و شرح آن مربوط می شود به ریاء. که ما خلوص را بحث کردیم که بحثی بود لازم و انواع آن و معنای آن و مدرک اعتبار یا نصوص دال بر جایگاه و مکانت خلوص که گفته شد.

 

معنی ریاء لغتاً و اصطلاحاً

اما ریاء: ریاء لغتاً‌ به معنای ارائه خلاف واقع است. در لغتنامه المصباح المنیر می گوید «ریاء اظهار العمل للناس لیروه و یظنوا به خیرا و اظهار عباده الله علی خلاف الواقع منه»‌، معنای ریاء را فهمیدیم اظهار می کند چیزی را که در واقع در ذهن اظهار کننده آن چیز نیست دو خصوصیت دارد: 1. اظهار عمل خوب، وصف خوب 2. در ذهن اظهار کننده آن وصف واقعیت ندارد. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه در شرح و تفسیر آیه چهل و هشت سوره انفال که دارد «وَرِئَاء النَّاسِ»[1] می فرماید: « الریاء الظهار الجمیل و ابطال القبیح»[2] و اما اصطلاحاً بعد از فهم معنای لغوی در اصطلاح فقه ریاء عبارت است از تظاهر به عبادت. نماز بخواند عبادت دیگری را انجام بدهد برای اینکه به دیگران نشان بدهد.

 

فرق ریاء با سمعه

فرق ریاء و سمعه این است که همان اظهار جمیل اگر از زاویه رویت و مشاهده بود می شود ریاء که رویت بکند و نشان بدهد و اگر زاویه شنیدن بود که وصف خودش را به گوش دیگران برساند می شود سمعه. ریاء در فقه مربوط می شود به عبادت، به هر عملی نیست اگر کسی زور بازوی خودش را به کسی نشان بدهد قدرت جسمی می شود ریای لغوی. ولی آن ریاء فقهی نیست. ریاء‌ فقهی مربوط است به عبادت. کسی نماز بخواند ذکر بگوید براساس تظاهر اشکال دارد. اذکاری که ذکر می کنید خودتان شروعش برای خدا بوده وسط هایش که ذکر می گویید یک دوست را می بینی که به شما خیره شده و نگاه می کند یک ذره خوش تان بیاید قلباً‌ طالب آن مسرت نیستید این ریاء‌ نیست.

 

یک ذکر در بین اذکار که ریاء اثر ندارد

در بین این اذکار یک ذکر ضد ریاء‌ هست که اصلا در حالت ریاء ‌هم ذکر است. ممکن است بدون ریاء‌ ثوابش بیشتر باشد ولی در حال ریائی و تظاهری هم اثر دارد آن ذکر صلوات بر محمد و آل محمد است. پس ما توانستیم در عبادات در حقیقت به دلیل خاص یک مورد از عبادت را بگوییم که ریاء هم در آن اثر نمی کند که عبارت است از صلوات. اما بقیه عبادات اگر ریاء در آن نفوذ کند عبادت باطل می شود. معنای عبادت را لغتاً و فقهاً‌ فهمیدیم و اما حکم ریاء و نصوص مربوط به ریاء:

سوال:

پاسخ‌: ریاء لغوی معنا شد، تطبیق که بکنیم اگر در عبادات آمد که می شود ریای فقهی و گناه است. و اما در بقیه اعمال اشکال ندارد. آدم لباس خیلی خوبی دارد خوش اش می آید می رود با دوستش می گوید نگاه کن، یا اصلا حرف هم نمی زند خودش را با شکلی می گیرد که مردم ببینند. اینها ریاء ‌است ولی اشکال ندارد چون عبادت نیست. از زور بازو بگیرید تا مسئله لباس و خانه و مسکن و ماشین را می گیرد که ریاء‌ است ولی حرام نیست و اشکالی ندارد.

 

نصوص ریاء

مسئله ریاء اولا در قرآن آیات چندی درباره ریاء آمده است که آن آیه ای که ریاء را بسیار در شکل برجسته و شدید مورد نکوهش قرار می دهد همان آیه را می خوانیم. سوره ماعون آیه 6 خدای متعال می فرماید:«فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ» خدای متعال می فرماید: ویل برای مصلین و نمازگذاران، نماز می خوانند برای نمازگذاران ویل، «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»‌ آن نمازگذارانی که نسبت به نمازشان ساهون هستند، ساهون از ماده سهو است معنای تفسیری اش بی اعتناء‌ هست بی توجه هست. دل به نماز نمی دهند. سهو و غفلت دل ندادن است توجه نکردن است. و توجه نمی کند «الذین هم یرائون» آن مصلینی که ریاء کارند نمازشان را ریائی می خوانند مرائی هستند. نماز را می خوانند تا دیگران ببینند. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه این سوره و این آیات را تفسیر می کند می فرماید: مصلین و نمازگذاران ریاء کار در این آیه تهدید شده است. ویل یعنی وای بر نمازگذاران. اینهایی که در قرآن مورد تهدید قرار بگیرد پس نشان می دهد که یک کار خطرناک و گناه عظیم و بزرگی است. از آیه این را استفاده کردیم.[3] بهترین آیه درباره ریاء و نکوهش ریاء از نظر شرع این آیه بود. اما نصوص: نصوصی که درباره ریاء آمده است زیاد هست فقط یک روایت را که معتبر هم هست برای شما بخوانم و بعد هم روایتی را که سیدنا الاستاد استناد فرموده اند هم برای شما یادآور بشوم عن عبدالرحمن بن ابی نجران که از اجلاء و ثقات است، و محمد بن علی عن المفضل که مفضل بن صالح جمیعاً‌ عن محمد بن علی الحلبی که معتبر است عن زراره و حمران عن ابی جعفر علیه السلام‌ «قال لو ان عبدا عمل عملاً یطلب به وجه الله و الدار الآخره و ادخل فیه رضاء احد من الناس کان مشرکا»[4] ریاء در عین حال که گفتیم اخلاص فقهی فقط قصد قربت و اطاعت امر شرعی بود، کسی نماز می خواند قربه الی الله هم قصد کرده است و وارد کرده است در این نیت و در این قصد وجه الله رضای کس دیگری از مردم را مشرک است شرک است. بنابراین در این حدیث معتبر آمده است که ریاء شرک است «و قال ابوعبدالله علیه السلام من عمل للناس کان ثوابه علی الناس» ثواب دیگر ندارد، این قسمت از حدیث سند ندارد در ادامه حدیث شماره یازده آمده است اگر ادامه باز هم از امام باقر بود به احتمال بلکه با اطمینان گفته می شد که امکان دارد این حدیث از همان سند قبلی است ولیکن چون از امام صادق نقل می کند و روایت یک شماره خورده است شماره یازده، حالا این روایت سندش مربوط می شود به سند همین شماره یازده یا یک روایت مرسل است؟ لذا اطمینان کردن به اینکه این قسمت از متن مربوط باشد به متن قبلی کار مشکلی است ولی احتمال می دهیم که از همان متن قبلی باشد چون تحت عنوان یک روایت آمده است. متن را بخوانیم: «من عمل للناس کان ثوابه علی الناس» و تتمه اش این بود:‌ «یا زراره کل ریاء شرک و قال قال الله عزوجل من عمل لی و لغیری فهو لمن عمل له» یعنی اگر کسی یک کاری انجام بدهد هم برای خدا و هم برای غیر خدا می فرماید: که این عمل مربوط می شود به آن غیر دیگر عمل برای خدا نیست. معبود و عبادتی نیست،‌ شرک و اشراک است. حدیث دیگری را هم که سندش درست است موثقه سکونی عن ابی عبدالله علیه السلام «قال قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم سیاتی علی الناس زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیهم علانیتهم» ریاء کاری موج می زند. چرا این جوری است؟ «طمعا فی الدنیا لا یریدون به ما عند ربهم یکون دینهم ریاءً یخالطهم خوف یعمهم الله بعقاب فیدعونهم دعاء الغریق فلا یستجیب لهم» وقتی که ریاء آمد جامعه را فراگرفت بلای عمومی می آید مردم مثل غرق شده دعا می کنند استجابت نمی بینند. سیدنا الاستاد به این روایت استناد کرده اند می فرماید: روایت موثقه ای هست در جمع روایات دال بر مذمت ریاء احمد بن محمد بن خالد برقی فی المحاسن عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله خود احمد بن محمد بن خالد برقی که صاحب رجال است از اجلاء و مشایخ است که در وثاقتش شکی نیست. اما محمد بن خالد برقی که پدر برقی هست درباره این محمد شیخ نجاشی گفته است که روایت ضعیف را نقل می کند. و ابن غضائری هم گفته است که این محمد بن خالد روایات ضعیف را نقل می کند. اما شیخ طوسی به طور خاص محمد بن خالد برقی را توثیق کرده است.

 

تعارض در توثیقات

این نکته رجالی یادمان نرود که اینجا تعارض نیست. تعارض جایی است که تضعیف صریح با توثیق صریح باشد. از سوی شیخ توثیق صریح است و از سوی نجاشی فقط اشاره ای به ضعف آمده است که نقل می کند از ضعاف. این نقل از ضعاف تضعیف نیست یک نقطه منفی می شود در کار محمد بن خالد برقی که اگر از این نقاط زیاد شد آنگاه تضعیف ثابت بشود. فعلاً با نقل از ضعاف تضعیف ثابت نیست. لذا توثیق شیخ معتبر است این سند درست است. عن ابی عبدالله علیه السلام «قال یقول الله عزوجل انا خیر شریک» من یک شریک خوبی هستم هر کسی با من شریکی قرار بدهد آن عمل مشترک را می دهم برای آن شریک. «انا خیر شریک فمن عمل لی و لغیری فهو لمن عمله غیری»[5] این روایت و این متن را سید می فرماید که اینجا آمده است متن وسائل غیر مصحّح است می فرماید آن متن مصحّحی که پیش خود من هست این است «فهو کمن عمل لغیری» من خیر شریک هستم اگر کسی با من شریکی در نظر بگیرد در حقیقت عملش می شود مخصوص همان فرد. به این مقدار از نصوص اکتفاء‌ کنیم. مکانت و جایگاه ریاء را فهمیدیم که نصاً شرک است و بلا شبهه.

 

اما آراء و استدلال و اقسام ریاء

اما من حیث الاقوال و الآراء سیدنا الاستاد می فرماید: در مذمت ریاء اختلافی وجود ندارد و ریاء شرک است و مبطل عبادت است در این که ریاء مبطل عبادت است تسالم وجود دارد بالاتر از اجماع بلکه ضرورت دین است. یعنی تمام فرق مسلمین ریاء را در عبادات مبطل می دانند.[6] از لحاظ وصف کتاباً و سنتاً و اجماعاً ثابت است قطعاً که ریاء باعث ابطال عبادت است و شرک است. اما این ریاء اقسامی دارد جلی و خفی دارد، و مستقل و تبعی دارد و قولی هم هست که ریاء مانع قبول عبادت است نه مبطل اصل صحت. که این قول منسوب است به سید مرتضی علم الهدی در کتاب انتصار که شرحش را ان شاء‌الله فردا.


[1] انفال/سوره8، آیه47.
[2] التبیان، الشیخ الطوسی، ج5، ص134.
[3] التبیان، الشیخ الطوسی، ج10، ص414.
[4] وسائل الشیعه، الشیخ الحر العاملی، ج1، ص49، ابواب مقدمه عبادات، ب11، ح11، ط اسلامیه.
[5] وسائل الشیعه، الشیخ الحر العاملی، ج1، ص53، ابواب مقدمه عبادات، ب12، ح7، ط اسلامیه.
[6] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، السید ابوالقاسم الموسوی الخوئی، ج6، ص4.