درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث در نیت در وضو

سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند: «و لا یلزم التلفظ بالنیه بل و لا اخطارها بالبال»[1] در این رابطه بحث انجام شد ولیکن جمع بندی و تحقیق اعلام نشد. فرمودند که نیت فقط عمل درونی است و فعل قلب است نیاز به تلفظ ندارد

 

چطوری خطور به بال لازم نیست

اما فرمودند که اخطار به بال هم لازم نیست. کسی که نیت می کند لازم نیست که به ذهن خودش خطور بدهد نیت را. عرض می شود که آنچه ما از اخطار به بال می فهمیم این است که نیت را فقط در حد یک خطور ذهنی و یک تصویر اجمالی در ذهن بیاوریم و حاضر کنیم این اخطار است. و در برابر آن عدم اخطار یعنی ذهن از شکل و تصویر نیت خالی باشد. تحقیق این است که اگر ذهن خالی باشد چگونه می شود که یک فعل قلب ادعاء‌ شود ولی در ظرف قلب که آن فعل انجام بگیرد از آن فعل خبری نیست. ما یک توجیهی کردیم که شاید نظر ایشان که ارتکاز کافی است که نیت را در ذهن مرتکز کنیم. مرتکز این است که آن چیز را در ذهن داریم ولی نه اظهار می کنیم و نه به اش توجه می کنیم ارتکاز کافی است. اخطار یک تصویر کامل به حساب بیاید نظر شریف ایشان این باشد که اخطار کامل لازم نیست.

 

تحقیق در خطور به بال

اما تحقیق این است که نیت یک فعل قلب است و بعد هم گفتیم که نیت همان طوری که محقق حلی می فرماید اراده فعل است «و هی الاراده تفعل بالقلب»[2] یک قصد است. و علی التحقیق قصد بما هو قصد محقق نمی شود. قصد نیاز به اضافه دارد. قصد بدون مقصود واقع نمی شود مفهوم قصد بدون مقصود تصور می شود اما مصداق قصد بدون مقصود معنا ندارد. معنای حرفی است و وابسته به مقصود است و وابسته به متعلق قصد است. بنابراین در نیت که قصد هست مقصود هم لازم دارد به طور طبیعی در حالت نیت وقتی نیت محقق می شود که به توجه بشود. در غیر این صورت نیت محقق نمی شود. این واقع مسئله است اما موید برای این مطلب قواعد برای ما این مطلب را اعلام می کند که در نیت باید فعل و عملی که منوی هست معین بشود. نیت تعلق به منوی دارد نیت را که از منوی که اولا نمی شود جدا کرد که گفتیم و ثانیاً نیت بدون منوی تحقق ندارد یعنی شک در تحقق نیت می کنیم و شک در تحقق هم مساوی با عدم تحقق است. و ثالثاً احوط در عبادات در اولویت است چون احوط در عبادات اگر مانع نداشته باشد طبیعتش لزومی است. احوط در عبادات اگر به عسر و حرج نخورد به مقتضای قاعده حق الطاعه و قاعده عبودیت طبیعت احوط در عبادات لزومی است مگر اینکه به مانعی بربخورد اینجا که به مانعی برنمی خورد. محقق حلی می فرماید: «یشترط فی النیه استحضار المنوی»[3] این دیگر اقوی مویدی است برای رای تحقیقی. معنای استحضار از اخطار اگر بالاتر نباشد کمتر نیست. در نیت که می خواهید وضو قصد کنید طبیعتاً خود وضو گرفتن را در ذهن یک تصویر می کنید استحضار فی الذهن یک تصویری ذهنی الان وضو می گیرم. این شرط نیت است. اگر نیت کاملا خالی از منوی باشد اولاً نیت به حساب نمی آید بنابراین تحقیق این است که در نیت عبادت استحضار منوی در ذهن صورت بگیرد که قاعده و احتیاط و فهم فقهاء این را اعلام می کند. محقق حلی دلیل هم اقامه می کند هرچند بیان شان مطابق با تحلیلی بود که گفتیم. دلیلی که اقامه می کند این است که می فرماید: درباره نیت آیه قرآن می فرماید: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ»[4] ‌ نیت باید همراه با اخلاص باشد اخلاص بدون قصد نمی شود اخلاص یعنی فقط برای خدا.

 

معنی فقهی اخلاص

اخلاص فقهی معنایش این بود که امتثال امر داعی فقط امر الله باشد این اخلاص است. و آن اخلاصی که شما معنی می کنید که مورچه سیاه و نمد سیاه و شب تاریک تعابیر بلاغی اخلاقی که مدلول مطابقی اش مراد نیست اشاره به اهمیت دارد کنایه از اهمیت اخلاص است نه مدلول مطابقی و الا می شود نیت کار ناممکن و برخلاف قرآن که «يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»[5] پس بنابراین معنای نیت را کامل فهمیدیم.

 

سوال:

پاسخ: در بحث الفاظ اصل عدم ترادف است اصل در الفاظ استقلال است انفراد است نه ترادف. ترادف را هم که گفتیم خلاف اصل است از جمع شدن اقوام پراکنده که لفظی داشته برای اسد که اسامه بوده و لفظی داشته اسد بوده لفظی داشته لیث بوده سه تا قبیله جدا بعد که جمع شدند دیدند این هم می گوید اسد همان حیوان مفترس را و این می گوید لیث همان حیوان مفترس اسامه می گوید همان حیوان مفترس که الفاظ مترادف است. و اراده قصد و عزم سه تا معنی است، براساس همان قاعده ای که گفتیم لفظ اراده در اصطلاحات به طور خاص از مصطلحات فلسفه است اراده و اختیار در برابر جبر و تفویض. اصل اراده از اصطلاحات فلسفه است و قصد از اصطلاحات عرف عربی است از اصطلاحات خاصی نیست اگر اراده را به معنای خاص اش در فلسفه ببریم معنایش قصد نمی شود سه تا مقدمه دارد بعد آخرش می شود تصور و تصدیق و عزم و جزم و شوق موکد و محرک عضلات و انجام کار می شود اراده.

 

سوال:

پاسخ: آن اصطلاحاتی که در کفایه بکار می رود متنش در اسفار هست «موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه»، این مقدمات هم ریشه آن اسفار است. بنابراین اصطلاحات اصول نیست اصولی آمده از فلسفه آورده داخل اصول.

 

اراده و قصد و عزم و نیت

بنابراین معنای اراده در فلسفه جداست و در اصطلاح عرف عرب مساوی می شود با قصد، ترجمه می کنند اراده را به قصد. عزم در اصطلاح فلسفه از مقدمات اراده است و در عرف از مرحله نهایی قصد هست. ابتدائی قصد عزم نیست مرحله نهایی قصد می شود عزم و جزم. و اما مسئله نیت با قصد که ترجمه می شود در فقه «النیه هی القصد» ترجمه که بشود در حقیقت دو کلمه اصلاً اگر هر دو ریشه عربی داشته باشد یکی که ترجمه برای دیگری قرار می گیرد دو تا وجه دارد یک وجه اش این است که لفظ دوم از حیث استعمال شیوع داشته باشد. شیوع استعمالش می شود ترجمه برای آن کلمه ای که شیوع ندارد این یک وجه اش است. وجه دیگر هم این است که فرقش اعتباری است که نیت و قصد بالاعتبار فرق می کند. نیت به اعتباری که اختصاص به عبادات دارد نیت قصد خاص است اما قصد بما هو قصد اطلاق دارد. هم برای عبادات است و هم برای غیر عبادات.

 

سوال:

پاسخ: عزم و جزم در اصطلاح مرحله آخر قصد عزم است و جزم پس از عزم می آید فرقش مثل فرق علم و قطع است و اعتباری است به اعتبار اینکه تصمیم و قصد قطعی شده عزم است و جزم به خاطر اینکه احتمال خلاف قطع شده و بریده شده. فرق بین علم و قطع این بود که علم هم کشف بود و قطع هم کشف بود علم کشف به اعتبار اینکه کشف تام شده است و قطع به اعتبار اینکه احتمال خلاف بریده است عزم و جزم با هم پیوند دارند مثل علم و قطع درست آن این است. مسئله نیت را کامل گفتیم و تمام شد و تحقیق هم درباره نیت اعلام شد. اما بعد از که نیت گفته شد رسیدیم به جایی که سید عنوان فرمودند که استمرار نیت واجب است و در حدی که نیت قطع نشود خلاف آن نیت نیت دیگری نیاید.

 

دو قسم استمرار

دیروز گفته شد که ادامه نیت دو قسم است: ادامه حقیقی و ادامه حکمی. ادامه حقیقی آن است که نیت به طور زنده از اول تا به آخر محفوظ باشد که این واجب نیست. و اما ادامه حکمی واجب است که در ابتداء نیت صورت بگیرد استحضار بعد محفوظ و مرتکز بماند این نیت با آمدن نیت دیگر از بین نرود. این استمرار است و متن هم از شیخ طوسی بود[6] اما محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اکتفاء شده است به استمرار نه به استدامه.[7] برای اینکه همان استمرار حکمی کافی است. اگر که غرض از استمرار استمرار حقیقی باشد متاثر است بلکه متعذر است. به این صورت که آن شکل نیت که ابتداء تصور می شود به همان صورت ابتدائی اش تا آخر عمل محفوظ بماند عسری است مستلزم عسر است می فرماید بلکه از عسر هم بالاتر است متعذر است یعنی نمی شود مکلف چنین توانی ندارد که از اول تا به آخر تصور نیت را حفظ کند به شکل کامل. این امکان ندارد. بنابراین استمراری که شرط است در نیت و اشتراط استمرار امر متسالم علیه است. برای اینکه عبادت متقوم به نیت است اگر نیت قطع بشود عبادت از بین می رود. بنابراین طبق فرمایش سیدنا الاستاد از ابتدای عبادت تا انتهای عبادت نیت شرط است بلا شبهه و بلا کلام یعنی متسالم علیه. بعد می فرماید: اگر در وسط نیت قطع شد متوضی صورتش را شست یک کاری یادش آمد یا مهمان وارد شد که انقطاع دو قسم است یا کاملا از نیت برمی گردد یا تردد پیدا می کند. تردد در نیت هم مساوی با عدم نیت است.

 

انقطاع و اقسام ان

بنابراین اگر ترددی آمد «فلو نوی الخلاف او تردد و اتی ببعض الافعال بطل الا ان یعود الی النیه الاولی قبل فوات الموالاه» در این مسئله که انقطاع نیت صورت می گیرد تفصیلی وجود دارد که با استفاده از بیان سیدنا الاستاد و توضیحات و اضافات بگوییم، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه تفصیلی دارد که از این قرار است،‌ می فرماید: قطع نیت به اعتبار متعلق به سه قسم است: قسم اول این است که قطع نیت مبطل است و عمل را باطل می کند. قسم دوم این است که موردی است که نیت اختلال پیدا کند یا قطع نیت بشود عبادت باطل نمی شود. قسم سوم موردی است که در بعضی از حالات قطع نیت مبطل به حساب می آید در بعضی از حالات قطع نیت مبطل نیست. پس قطع نیت به اعتبار متعلق به سه قسم شد: قسم اول قطع نیت در صوم است. اگر کسی که روزه می گیرد در وسط روز نیت کند که برود افطار کند روزه اش باطل است. برای اینکه این قطع نیت قابل تدارک نیست آن قطعه از زمان که بدون نیت انجام گرفته است برنمی گردد که دوباره با نیت انجام شود، قابل تدارک نیست. یک قطعه از عبادت بدون نیت است و عبادت متقوم به نیت با سلب نیت عبادت سلب می شود و عبادت نیست. عبادت که قطع شد یک قطعه اش باعث بطلان کل عبادت می شود.

سوال: اگر هم مردد بشود؟

پاسخ: هرچند مردد بشود چون گفتیم تردد نیت نیست، نیت عزم و جزم و قصد قطعی است. تردد خلاف عزم و جزم است. تردد نیت نیست. قسم دوم موردی بود که قطع نیت مبطل نیست برای اینکه قابل تدارک است. مثلاً در وضو مثال می زند اگر دست را شستیم در موقع شستن دست نیت مختل شد مردد شدیم تا نصف شسته شد از تردید برگشتیم گفتیم وضو می گیریم. آن قسمتی را که با تردید شسته بودیم اعاده می کنیم عمل با نیت مجددا انجام می شود قسمتی که بدون نیت بوده است تدارک می شود بلا شبهه درست است مگر اینکه آن تدارک اختلال از جهت دیگر وارد کند یعنی موالات را بهم بزند که قاعدتاً آدم اگر زیاد تسامح نکند موالات در آن مقدار تدارک کردن بهم نمی خورد. قسم سوم از نیت موردی است که دو حالت دارد: در یک حالت مبطل و در حالت دیگر غیر مبطل. این مورد سوم صلاه است می فرماید: اگر قطع نیت در وسط افعال واجب نماز باشد سوره حمد در این جا اگر قطع نیت باشد این قسمت از عبادت این جزء از عبادت از عبادیت ساقط می شود. چون که یک جزئی است بدون نیت. و هر جزء از عبادت که بدون نیت باشد عبادت نیست. پس عبادت که جزئش ناقص شد صدمه می زند به عدم صحت عبادت درباره نیت که عبادت شرط صحتش این است که از ابتداء تا انتهاء همراه با نیت باشد. یک جزء اگر بدون نیت بود شرط صحت محقق نشده است. و اما حالت دوم نیت قطع شده صلاه هست ولی در اکوان متخلله، سر از رکوع برمی داری به طرف قیام آنجا هیچ چیزی نمی گویید کون متخلل صلاتی است و فعل دیگر ندارد. اکوان متخلله، آن خالی گاه هایی که ذکر و فعل صلاتی ندارد به اش می گوییم اکوان متخلله. می فرماید: اگر نیت در اکوان متخلله مورد تردید یا اختلال قرار بگیرد علی ما هو التحقیق اشکال ندارد. برای اینکه ایشان می فرماید: اکوان متخلله اجزاء صلاه نیست قطع نیت جایی صورت گرفته است که به جزء عبادت برخورد نداشته است. بنابراین طبق قاعده اختلال نیت در اکوان متخلله اشکال ندارد. بحث اختلال نیت با شرحی که داده شد در سه قسم خودش گفته شد. قسم دوم محل بحث ما بود که نیت اگر مورد تردید قرار بگیرد قابل تدارک است که وضو باشد و مبطل نیست باید برگردد و نیت را اعاده کند[8] اما وجوه و اعتبارات دیگر نیت وجه و نیت تمییز و نیت غایت و نیت تعیین یک اصطلاحاتی است پراکنده ان شاء الله یک جا فردا بحث می کنیم.


[1] العروه الوثقی، السید محمد کاظم الطباطبائی الیزدی، ج1، ص181.
[2] شرائع الاسلام، المحقق الحلی، ج1، ص20.
[3] المعتبر، المحقق الحلی، ج1، ص139.
[4] بینه/سوره98، آیه5.
[5] بقره/سوره2، آیه185.
[6] المبسوط، الشیخ الطوسی، ج1، ص139.
[7] المعتبر، المحقق الحلی، ج1، ص139.
[8] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، السید ابوالقاسم الموسوی الخوئی، ج5، ص418.