درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 1 و 2 و 3 سوره توبه درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه 1 و 2 و 3 سوره توبه: «بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿1﴾ فَسِيحُواْ فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ ﴿2﴾ وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿3﴾»[1] . این آیه همین ایه است که برائت از مشرکین گفته می شود و اسم این سوره دو تاست سوره برائت و سوره توبه. مشهور و معروف سوره توبه در اصطلاح ابناء عامه است و سوره برائت در اصطلاح پیروان اهل بیت است. ترجمه: می فرماید: برائتی است از خدا و رسول برای کسانی که عهد بستید و شکستید از مشرکان. این تقریبا یک اعلام خطری است برای مشرکین عهدشکن. آیه دوم هم اعلامیه ای است برای مشرکین، مهلت دارید تا چهار ماه و باز هم بدانید که شما نمی توانید بر خدای متعال غلبه کنید و خدای متعال است که کافرین را خوار و ذلیل و هلاک می کند. و اذانی است از سوی خدا و پیامبر برای مردم روز حج اکبر، معنای اذان اعلام است ولی اینجا اذان انگار به معنای اعلام نباشد برویم تفسیر چه می گوید. این ترجمه اش بود.

 

حکایت و ولایت

تفسیر قمی و تفسیر عیاشی و تفسیر فرات کوفی این مطلب را دارند که من تفسیر قمی را آوردم که درباره این آیه حکایتی است و ولایتی است.

 

مراجعه به تفاسیر

بعد از که تفسیر قمی تفسیر همین آیه «فلما نزلت الآیه» این آیه که نازل شد «من اول البرائه دفعها رسول الله الی ابی بکر» این را به ابی بکر داد. «و امره أن یخرج الی مکه و یقرئها علی الناس بمنی یوم النحر فلما خرج ابوبکر» آیات برائت آمد به ابوبکر داد و ابوبکر را امر کرد که برو به سوی مکه و این آیه را برای مردم بخوان. اشکال نکنید که ابوبکر سواد نداشت و قرآن بلد نبود. چون که نخوانده است این آیات را تا بگوییم سواد داشت. ابوبکر که خارج شد جبرئیل امین نازل شد بر پیامبر «فقال یا محمد لا یودی عنک الا رجل منک» ای پیامبر پیام تو را و رسالت تو را و دستور را از سوی تو اداء نمی کند مگر مردی که از خودت باشد. «فبعث رسول الله امیرالمومنین فی طلبه فلحقه بالروحا فاخذ منه الآیات فرجع ابوبکر الی رسول الله» امیرالمومنین آمد یک هیمنه ای دارد که اگر به آن افرادی که آنجا هست غیر از رسول الله، تا حضرت علی به طور جد بگوید این، کسی جرأت ندارد مخالفت کند، رسید به ابوبکر گفت بده آیات را و او هم داد. آیات را گرفت الان جایش ذو الحلیفه مسجد شجره است، پس از آن ابوبکر برگشت آمد پیش پیامبر، «فقال یا رسول الله أأنزل الله فیّ شیئ» آیا خداوند درباره من چیزی نازل کرده؟ «قال لا ان الله امرنی أن لا یودی عنّی الا انا أو رجل منی».[2] امیرالمومنین این دستور الهی را انجام داد. تا اینجا تفسیر قمی بود، آن تفسیر شواهد التنزیل حسکانی است که سنی معتبر است، در تفسیر آورده و روایت هم از انس بن مالک است و در طرق ابنای عامه که روایت از انس بن مالک باشد انگار روایت از محمد بن مسلم است و از زراره است اینقدر اعتبار بالاست. کتاب شواهد التنزیل عن انس بن مالک عن رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم «بعثا برائه مع ابی بکر الی اهل مکه فلما بلغ ذا الحلیفه بعث الیه فردّه و قال لا یذهب به الا رجل من اهل بیتی فبعث علیا».[3] این متن شواهد التنزیل است. آیات را پس گرفت فرمود این پیام را یا خودم یا کسی که از اهل بیت من است این را ابلاغ کند. در روایت بعدی شواهد التنزیل این روایت را در همین بحث پنج بار یعنی ضمن شش روایت نقل کرده که می شود متواتر یا مستفیض با سند ابنای عامه. این هم نقل شده است از پیامبر که به برائت داد با ابوبکر، تا اینجا که «ثم دعاه فقال لا ینبغی أن یبلّغ هذا الا رجل منّی من اهل بیتی فدعا علیّاً فاعطاه ایاه» این نقل این را دارد که ابوبکر را با آیات برگرداند خود پیامبر آیات را گرفت به دست حضرت علی داد. این متن همین طور تکرار شده تا شش روایت که در حد متواتر یا مستفیض می تواند باشد.

 

نکات

گاهی یک کار اگر بدون یک رنگ و لعابی انجام بشود نمود خیلی برجسته ای پیدا نمی کند. اگر از اول به دست حضرت علی می داد آیات را می برد، نشان نمی داد که حق و باطل کدام است و قابل و غیر قابل کدام است. جبرئیل چه می گوید درباره حضرت علی. این برای این است که مقام و اهلیت ابوبکر و مقام و اهلیت حضرت علی در این قضیه روشن بشود برود تا میقات برسد برگردانند و از طریق شیعه و سنی نقل کنند که این کار فقط خود پیامبر یا مردی که از خود و اهل بیتش باشد. نکته این است. و نکته دوم آیه سوم «وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ» این چه باشد؟. علی بن ابراهیم قمی در تفسیر قمی روایتی را نقل می کند از علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد «فی قوله و اذان من الله و رسوله قال الاذان امیرالمومنین علیه السلام» نکته اش این است که اذان اعلام توحید و رسالت است یا ولایت، و فرق است بین موذّن و اذان، یک وقت موذّن است کسی که معتقد به این است، یک وقت موذّنی خود اذان است. یک وقت می گوییم زید عادل است و یک وقت می گوییم زید عین عدل است و تجسم عدل است. موذّن اعلام می کند که به سه تا شهادت را و امیرالمومنین خودش عین این اعلام است. عارف تاریخ اخیر مرحوم آقای آسید علی قاضی است که سیدنا الاستاد هم می فرماید من مدتی پیش ایشان استفاده می کردم. با آقای سید علی قاضی اگر می خواهید بگویید و سوال کنید کلماتش را جدا کنید بگویید که آنچه که بحث کرده است فقط ولایت است. سوال شد از او که شما از ولایت صحبت می کنید از توحید صحبت نمی کنید؟ جوابش فرمود که ولایت عین توحید است، بدون توحید ولایت نیست. «ولایه علی بن ابی طالب حصنی و کلمه لا اله الا الله حصنی» هر دو حدیث قدسی و هر دو آمده است در یک معنا، دو عنوان «ولایه علی بن ابی طالب حصنی و کلمه لا اله الا الله حصنی» جمعش ظاهر و مظهر است و صادر و مصدر است، مبدأ و منتها است. مبدأ ولایت است و منتها توحید است. ظاهر ولایت است و مظهر توحید است. بنابراین همان ولایت یعنی توحید که به قول شهریار «به علی شناختم به خدا قسم خدا را». این در تفسیر قمی بود.

 

اسماء امیرالمومنین در کتاب الله

و در همین تفسیر شواهد التنزیل روایت را نقل می کند مسند حدود ده نفر راوی تا می رسد به اینجا عن علی بن الحسین. ممکن است بگویید که این روایت روایت شیعه شد، علی بن الحسین بین سنی ها هم جایگاه دارد. علی بن الحسین یکی از راویان بی نهایت معتبر در بین سنی هاست و قضایا و حکایاتش هم معتبر و مشهور است. «عن علی بن الحسین قال ان لعلیّ اسماء فی کتاب الله لا یعلمه الناس قلت و ما هو؟» از امام سجاد فرموده که برای مولی علی اسم هایی در کتاب الله است سوال کرد راوی که چه اسم هایی؟ «قال و اذان من الله و رسوله علی و الله هو الاذان یوم الحج الاکبر»[4] این در کتاب تفسیر شواهد التنزیل حاکم حسکانی است. اعلام در اذان نبوت بود و علی عین نبوت است یعنی اعتراف به ولایت علی اعتراف به نبوت است. انکار ولایت امیرالمومنین انکار نبوت است. ولایت معنایش این نیست که فقط نظری باشد. ولایت عملی یعنی چه؟ آنچه که به درد می خورد عملی به درد می خورد. شما توحید نظری و عملی را شنیده اید و توحید ذاتی و صفاتی را شنیده اید، یک وقتی فرصت بشود بگویم توحید صفاتی آدم را به اخلاص و عبودیت دعوت می کند که خیلی نقش دارد. اما ولایت عملی و نظری، ولایت نظری این قسمتش بود . اما عملی این است که می دانیم وجود امیرالمومنین در این دنیا واسطه فیض الهی است عملاً و نور است و عین جلوه توحید و جلوه نبوت و معنای شهادت ثالثه است و کلام خودش هم نور است.

 

حکمت نهج البلاغه

به این مناسبت حکمت نود و چهار نهج البلاغه را قسمتی اش را بخوانم «لیس الخیر أن یکثر مالک و ولدک و لکنّ الخیر أن یکثر علمک و أن یعظم حلمک» می فرماید: خیر در این نیست که مال زیاد و فرزند زیادی داشته باشید، ولکن خیر این است که علم زیادی داشته باشید. و حلم بزرگی داشته باشید. این کثرت علم باز هم در روایات اگر مطالعه کنید به این نتیجه می رسید که منظور از علم فقط فقه اهل بیت است. بقیه علوم فنون است، علم فقه اهل بیت است. و علم هم با حلم همراه باشد. شنیده اید که علم با حلم باشد این معنایش چیه؟ و اما علمی که زیاد باشد با حلم عظیم، این حلم چیه؟ صبر که نیست، صبر معنای دیگری دارد و لغت دیگری است. استقامت هم نیست و تواضع هم نیست، حلم چیه؟ آنچه از تناسب حکم و موضوع و از قرائن و شواهد استفاده بشود منظور از حلم این است که انسان آن کلمه خود را نرم کرده باشد کلمه خودی در باطن انسان سرزنده نباشد. منیّت نرم شده باشد. این یک نوع خطری است. این شاهد هم دارد از توقیع «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه» نفس خودش را صون داشته باشد و نگه بدارد مهار کند، «مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه فللعوام أن یقلدوه». یک روحانی به برکت سفره اهل بیت مردم احترامش می کنند می گویند این یک قشر برتر جامعه است و فضیلت دارد خودش را باید بشناسد و حلم از دست ندهد. یعنی یک شخصیت موهوم برای خودش درست نکند. خودی وجود ندارد، این عنوانی که آمده این فقه اهل بیت به ما داده، خودی نیست. اگر شخصیت برای خودش درست کرد اگر یک کمی حرفی نسبت به شخصیتش برخورد سبکی باشد اگر بدش آمد معلوم است که یک شخصیت موهوم برای خودش دارد. اگر این هیچ برایش اثر نکرد مثل امام که برای آن فحّاش گفت بگو مشکلت چیه؟. انگار چیزی نگفته. بعد از که تجربه بکند اول آدم خودش را تجربه کند که اگر اوقاتش را تلخ کرده، شیطان آمده برایش یک شخصیت موهومی درست کرده. می بینید بعضی از اساتید رشته های علم دیگر اگر یک دانشجویش بیاید یک اشکال محکمی بکند در جلسه دهانش را می گیرد و اوقاتش تلخ می شود و توجیه می کند و زیر بار نمی رود بعضی هایش نه همه. اما معلمی که خودش را شناخته و علم مع الحلم دارد فرق می کند. گفته اند که شیطان آمد دم در عابد گفت ای عابد تو آنقدر عبادت کردی که من ملکی هستم مقرب از سوی خدا آمده ام برایت پیامبری آورده ام، سرش را تکان داد گفت من هم چنین فکرهایی هم می کردم. دم در خانه عالم رفت که حلم داشت که خودش را نرم کرده و خودی نیست. توفیق الهی است. آمد گفت عالم فقیهی، خیلی وارسته ای اینقدر کار کردی که الان من ملک مقرّب ام از سوی خدا برایت نبوت آورده ام گفت برو بیرون شیطان، «لا نبوه بعد نبی» حلم این است. برای خود وقعی قائل نشود. اگر خداوند هر کمال و هر جمال و هر موقعیتی داده «ما بنا من نعمه فمنک». یک منبر معروفی بود در یک جایی منبر رفت یک نفری از علمای قدیم و سن زیادی داشت روی منبر که اسم برد فکر کرد که آن عالم مرحوم شده، عمر زیادی داشت و سالیانی خانه نشین شده بود و فراموش شده بود انگار که فوت شده. گفت مرحوم آیت الله فلانی رحمه الله تعالی علیه، مستمع گفت ایشان زنده است یک مرتبه باخت زنده باشد مگر رحمه الله گفتم بد است؟. خب خطیب است به اش برخورد. اما میرزای بزرگ شیرازی در سامرا درس می گفت آخوند خراسانی یکی از شاگردانش بود. یک روز بحث کرد با استاد خیلی بحث حادّ شد و نتیجه نشد به دست بیاید. معلوم نشد که حرف آخوند خراسانی را میرزای شیرازی در جلسه نپذیرفت ولی آن بحث ادامه پیدا کرد و گویا آخوند خراسانی در آخر ساکت شد و جلسه تمام شد. فردای آن روز آمد روی جلسه درس گفت در بحثی که دیروز داشتیم اشکالی که محمد کاظم هروی داشته است اشکال ایشان درست بود. حرف من درست نبود. اعتراف کرد با آن عظمت، چرا؟ حلم داشت. یک خودی نبود که آن نشکند. خود شکسته است و خود زنده نیست.

 


[1] توبه/سوره9، آیه1 الی 3.
[2] تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج1، ص282.
[3] شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی، ج1، ص305.
[4] شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی، ج1، ص303.