درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 27 سوره انفال درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه 27 سوره انفال: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ».

 

ترجمه

ترجمه اش این می شود که ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و رسول خیانت نکنید که خیانت در امانت شماست و شما می دانید. این ترجمه است اما شرح و تفسیر و برداشتی که از این آیه می شود خیانت بر خدا و رسول خیانت در امانت است و خود خائن هم می داند. این چه نکته ای دارد؟ می بینیم اطاعت خدا و اطاعت رسول و حفظ امانت است و خیانت بر خدا و خیانت بر رسول خیانت در امانت است. بعد «انتم تعلمون» هم دارد و شما می دانید که خیانت بر خدا و خیانت بر پیامبر خیانت در امانت است.

 

مراجعه به تفسیر

چرا و به چه نکته ای اشاره دارد؟ در یک روایتی مراجعه کنیم آمده است «الامانه ولایه علیّ بن ابی طالب».[1] در تفسیر قمی روایت از امام باقر علیه السلام درباره همین آیه می فرماید: «فخیانه الله و الرسول معصیتهم» خیانت بر خدا و پیغمبر معصیت خدا و پیغمبر است. یعنی چیزی که خداوند دستور داده اگر آدم اطاعت نکند خیانت کرده است و چیزی را که پیامبر دستور داده است اگر کسی رعایت نکند خیانت است. بعد در تتمه شان می فرماید: «اما خیانه الائمه فکل انسان مامون علی ما افترض الله علیه».[2]

 

خیانت در فروع و خیانت در اصول

شرح مسئله: خیانت دارای مراحل زیادی است از لحاظ مصادیق و به طور عمده دارای دو مرحله است: خیانت در فروع و خیانت در اصول. اگر کسی ترک واجبی بکند خائن است، خداوند واجباتی را که اعلام فرموده است اینها در حقیقت یک امانت الهی به حساب می آیند. امین و خائن از اینجا معلوم می شود. مخصوصاً برای کسانی که خدا توفیق داده است در لباس روحانیت هستند در حدیثی «العلماء امناء» اینها که امناء هستند و باید سعی کنند که خیانتی از اینها سر نزند و امین خائن نشود. یک روحانی که در حقیقت امین است اگر یک واجبی را ترک کند می شود خائن. ترک واجب خیانت است، آدم از امانت می آید بیرون، خداوند برای همه ما و شما توفیق بدهد که امانتدار الهی باشیم این امانت در فروع بود. اما امانت در اصول که «تعلمون» به آن اصول اشاره داشته باشد. «تعلمون» یعنی انسان فطرتاً می داند که ولیّ خدا کیست، امام کیست، امامت چیست، اجمالاً می داند طبق فطرت. بعد از آنجایی که نبوت مکمل فطرت است پیامبر هم در روز غدیر امامت را معرفی می کند. اگر کسی این دستور پیامبر را که دستور خدا هم هست رعایت نکند یک خیانت عظمایی است. هم معصیت رسول است هم معصیت الله است و هم خیانت در امانتی که مربوط به اعتقادات است. این خیانت عظما مصیبت هایی به بار می آورد خودش کسی که چنین خیانت را بکند که عبید الشیطان است، اینها دیگر از عبید الرحمن می رود بیرون. کسی که عصیان کند نسبت به امر خدا و امر رسول از عبید الشیطان می شود و از عباد الرحمن خارج شده است. و مفاسد وجودی اش هم در بدنه اسلام، خطرات و مضراتی دارد که قابل احصاء نباشد. این بنده حقیر خدا برای اهل علمی که تازه طلبه می شوند به بعضی از اعاظم حوزه هم احیانا گفته باشم، کسی که طلبه می شود باید یک جلسه توجیهی برایش بگذارید. با یک اعتقاداتی از شهر و دهات خودش می آید با لباس آن هم «ضرب، یضرب» می خواند. طلبه ها که آمدند یک مقدار درس خواندند فقط خدا لطف کند، چند کلمه که بلد بشود متاسفانه اول که خودش را علامه دهر می داند و ثانیا غرور و کبر یک چیز طبیعی است. پناه بر خدا آدم آدم تنش می لرزد. که یک روحانی کبر و غرور باشد. چرا؟ توجیه نشده است. ما ریش سفیدها تقصیر داریم. گاهگاهی ما در بعضی از مدارس می رویم برای طلاب بحث می کنیم ولی کم است. باید طلبه اولا درس توجیهی ببیند که این طلبه کیست، رفتارش باید چه باشد. طلبه ای که در برابر قرار می گیرد خودش را بالاتر نگیرد و خودش را مسئول بداند. که ما یک امانت داریم ما امین مردم هستیم. «العلماء امناء» ما باید چه باشیم؟ ما باید با اینها طوری برخورد کنیم که دل اینها شاد بشود. پیامبر چه جوری بود رفتارش، ائمه چه جوری بود؟ «یقضی حیاء و یقضی من مهابته فما یتکلم الا حین یتبسم، ما قال قط الا فی تشهده، لو لا التشهد کان لائه نعم». طلبه بداند رفتارش ، هر روحانی که می خواهد برود پیش آیت الله و یک بزرگی که اهل مکاشفه است لازم نیست برود خودش را آزمایش کند ببیند اگر غرور دارید دیگر خودتان را بسازید. غرور با روحانیت تطبیق نمی کند. آدم مغرور و آدمی که برای خودش مکانت و جایگاه رفیعی قائل اند این از علماء و روحانیون نیست به تعبیر امام خمینی که خدمتگذار بداند خودش را. و به تعبیر ما احساس مسئولیت کند یک روحانی و می بیند تعظیم و تکریم از باب فکر کند شکر نعمت، خدا احترام داده بین مردم، شکر بکند این موقعیت و این وصف را تو دادی. در برابر آن احترامات یک مرتبه به قول قدیم ها باد بر غبغبه راه نیاندازد که من هستم. نه خدایا شکر اما من بنده ضعیفم و باید مسئول خودش را احساس کند در برابر مردم. آیت الله العظمی گلپایگانی را من خودم دیدم یک کسی از افرادی که مستمند بود سائلی آمد، آن موقع در مسجد مدرسه شان نماز می خواند با آن جمعیت در ماه رمضان و آن مرجعیت عامه که در اختیارش بود. یک سائلی آمد سر راهش گفت آقا یک کمکی، ایستاد شروع کرد به گشتن جیب خودش که چیزی پیدا کند تا اطرافیانش آمد و آقازاده اش آمد سائل را از پیش روی آقا کنار برد و یک چیزی هم برایش کمک کرد. غروری در کار نباشد، چیزی خود بزرگ بینی در کار نباشد که بسیار برای آدم خطرناک هم هست گاهی بسیار با شیوه های ملموسی می آید. مثلا می گوید ما شئونات خودم را حفظ کنم، حفظ شئونات یعنی یک برتری و یک وجهه بالاتری داشته باشیم. شیطان آمده از آن طرف وارد شده، شئونات را حفظ کنید یعنی غرور، یک مرتبت بالاتری برای خودش قائل بشود. این تذکر یادمان نرود که ما خودمان بشناسیم که طلبه یعنی چی، امناء و امانت داری. این امانت داری ما و حفظ امانت بسیار مشکل است. ما صوفیانه بحث نکنیم، ولایی بحث کنیم فرق بین صوفیانه و ولایی چیه؟ صوفیانه فقط یأس و خطر و ضرر و مشکل و سختی ها را مطرح می کند. ولایی امید و کرم و لطف و گذشت و آقایی و عنایت بحث می کند. لذا در یک روایت هم آمده که عالمی که می رود مخصوصا شما که بحث می کنید کسی را از رحمت خدا مایوس نکنید. شما که بحث می کنید در مجالس و محافل یکی از نکاتی که بحث می کنید مردم را امیدوار بکنید به رحمت خدا. ما زاویه نجات داریم زاویه نجات رحمت خداست کرم خداست. و بعد هم ولیّ خدا که ما آشنا شدیم این نعمت دیگر نمی شود ما شکرش را بتوانیم درست انجام بدهیم. روحانی که امانت دار است امانت دار است یعنی در برابر مردم باید خودش را مسئول حساب بکند و مردم را مایوس نکنید مسائل شرعی بگوید، البته تبشیر و انذار. و اما برای خودش غرور نه، اما یک افتخار و یک شکری که دیگر اگر سر و پا برویم تا ابد سجده کننده باشیم از عهده این شکر نمی توانیم برویم بیرون که خدا ما را توفیق داده است آشنا به ولایت مولی شده ایم و به لباس روحانیت. البته بعضی از شخصیت ها که لباس هم ندارند منظور به وجهه روحانیت، به این سنخ روحانیت. این شکر را اصلا نمی توانیم ما به طور کامل انجام بدهیم. پس بدانیم امانت داری عنایتی شده است که خدا برای ما این امانت را داده. اصلی ترین امانت امانت ولایت امیرالمومنین است. یک نکته کوتاهی که حفظ این امانت و حفظ این ولایت چه جوری است عملاً؟ در عمل برویم بگوییم ما امانت دار هستیم امانت را حفظ کنیم، چه طوری امانت را حفظ کنیم؟ در حفظ این امانت یک مقدار خرج دارد، خرجش این است که فراموش نکنیم که در صدر جدول دین ما مذهب ما پیشانی بندش ولایت امیرالمومنین است. «ولایه علی بن ابی طالب حصنی» حدیث سلسله الذهب، دو متن است «کلمه لا اله الا الله حصنی» و «ولایه علی بن ابی طالب حصنی». یک سوال همین جا جواب بدهم حصن که یک حصن است چرا به دو مصداق آمده؟ هم «لا اله الا الله» و هم ولایت علی بن ابی طالب؟ از آقا علی قاضی قدس الله نفسه الزکیه سوال شده بود که شما فقط یک کلمه دارید تا می گویید ولایت، چیز دیگر نیست اصلا، خب این توحید کجا شد، شما فقط می گویید ولایت. جواب فرمود که ولایت یعنی توحید، توحید یعنی ولایت. این نعمت را که خدا برای ما داده است که نعمت بسیار بزرگی است یک ذره به ذهن تان نیاید که ما خودمان توانستیم این نعمت را به دست بیاوریم فقط عنایت است و فقط لطف است. که این فهم یکی از رموز حفظش هم هست. اگر گفتیم نه من آورده ام به دست بیا که آوردی بگیر. یک کسی گفت که در نجف نذر کردم از مولی امیرالمومنین خواستم که من گرفتارم دیگر تا از حرم می آیم بیرون برای من صد تومن بده که مشکلم حل شود. از مولی خواست و تا در حرم زیارت کرد یک حاجی آمد گفت من از ایران آمدم و بابایت این پول را فرستاده برای تو، همان صد تومن. چند قدم که آمدم گفتم این پول بابایم بود دیگر. تا به ذهنم آمد پول بابایم فراموش کردم غفلت کردم، آمدم کشفداری و رفتم بیرون از حرم، دست کردم در جیبم دیدم پول وجود ندارد. محتاج بودم گفتم یا علی اشتباه کردم پول بابایم نبود پول شما بود. برگشتم با یک وضعیت خاصی دم کشفداری گفتم چیزی گمشده ای ندیدی؟ گفت یک چیزی هست یک مبلغی هست اگر نشانه اش را گفتی، گفتم صد تومن است گفت بیا. مدیریت بالا خیلی دقیق است. مولی با ما عاطفی بربخورد گاهی. یعنی آدم جان که چه بگویم، باور کنید آن مکاشاتی درباره بعضی از اولیاء مثل حبیب آمده اگر زنده بشود یا درباره بعضی از اصحاب که اگر زنده بشود هر صد بار زنده بشود می خواهد در خدمت مولی باشد. آدم اگر ولایتش یک مرتبه جا افتاد چقدر ارتباط عاطفی پیدا می کند با آقا، با مولای خودش. بعضی ها عشق مردن به سرش می زند، خب برای چی؟ که عشق است دیگر عشق که عقل نیست. چرا؟ یقین دارد حدیث صحیح السندی در موقع مردن چهره مولای خودش را می بیند، خب دیگر دنیا را می خواهم چی کار، بهشت را می خواهم چی کار؟. حفظ ولایت یک نکته اش فهمیدید که اگر یک ذره آمد که خود ما همان طوری که صد تومن را پس گرفت پس می گرفت، خود ما نیست عنایت است. و نکته دیگر درس و بحث، علم و فضل، سواد اگر کسی بگوید که من استعداد دارم من زحمت کشیدم من رسیده ام به جایی، کارش خراب است. باید رسیدم و نرسیدم نگوید آن صوفی می شود. صوفی انکار واضحات هم می کند ناشکری هم می شود و از این خطرات. بله زحمت کشیده شد، حافظه داشتم خدا داد به من، عنایتی بود همه این عنایت ها برای خدا داده، همه اش لطف است. طلبه باید سوادش را لطف بداند، موقعیتش را لطف بداند، توفیقاتش را لطف بداند. یک دانشجویی را مصاحبه کردند نفر اول شده بود، گفت از چه طریقی رسیدی، دلیلش چی بود؟ دلیل نداشت که خودم زحمت کشیدم. خب این با ذهن معاملاتی می گوید اما اگر طلبه بگوید که شما از چه راهی اینقدر فاضل و فضل و کمال به دست بیاورید؟ اگر بگوید زحمت من است استعداد داشتم زحمت کشیدم کار غلطی است. لطف خدا و کرم مولی، این آموزش و آیین نامه طلبگی و حفظ ولایت، مولی برای ما داده. مقدس اردبیلی رحمه الله تعالی علیه گاهی چه می شد که مقدس اردبیلی در حکایتی نیمه شب در حرم امیرالمومنین به رویش باز می شد. در حرم یک کسی آمد دنبالش، سابقا حجره ها جای طلبه ها بود دید نیمه شب یک کسی وارد شد در بیرون کی باز کرد برایش؟ نفهمید. می رود طرف خود حرم، این هم یواشکی که طلبه های جوانی یک کمی شیطانی بلدند. می رود ببینم که این کیه این جوری، از کجا آمده؟ خودش را یواشکی پشت سر مقدس قرار داد. رفت در حرم بسته و کلید دار در را می بیند و می رود. دید رسید به در اصلی حرم و در خودش باز شد. تا ضریح که رسید به آقا سلام کرد، دید جواب می گیرد. مسئله شرعی سوال کرد مقدس اردبیلی، مسئله را که پرسید خود مولی که ابو الائمه است و عالم علوم اهل بیت است و ما معتقدیم که ائمه دیگر علمش هم به اندازه علم امیرالمومنین نیست و مقامش هم به اندازه مقام امیرالمومنین نیست ولی نکته را ببینید که چه رمزی داشت. جواب سوال را گفت برو مسجد سهله از فرزندم مهدی سوال کن. یعنی مولی احاله بدهد که امام عصر داری، دنبال امام عصر حیّ و حاضر باشید، شما نمی بینید او می بیند. فرستاد و آمد مسائلی هم دید، تا آنجا تعقیب می کرد. رفت کوفه و مسجد و پیش آقا رسید و سوالاتش هم کرد و جوابش را هم گرفت. حالا دیگر بعد از که سوال هم جواب داده شد و برنامه تمام شد طلبه صبرش تمام شد خودش را نشان داد به شیخ، مقدس اردبیلی که ولایتش درست بود از خود که چیزی نمی گفت مستقیم از مولی می گرفت. یعنی ادم ولایتش را ان شاء الله درست بکند در هر شرائطی مستقیم آقا دستش بالا سر ماست می تواند از دست آقا مستقیما کمک بگیریم. که ما در بین خود طلاب همین حوزه علمیه قم شاید کسانی پیدا کنید که در همین عصر حاضر هم بتوانند مستقیما از اقا کمک بگیرند. این جلوه های ولایی هست قدر ولایت را بدانید اما شرائط دیگری برای حفظ ولایت چه باشد ان شاء الله هفته آینده.


[1] الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص363، باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه، ح2.
[2] تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج1، ص272.