درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 33 سوره انفال درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه 33 سوره انفال، خدای متعال می فرماید: «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» این آیه از آیات واضحه است نیاز به تفسیر ندارد و بسیار کمک و پشتیبان قلبی برای انسانی که می خواهد از خطرات و هلاکت ها نجات پیدا کند یک مژده است.

 

ترجمه

ترجمه اش معلوم است خداوند عذاب نمی کند آن مردم را در حالی که تو ای پیامبر در بین آنها باشی، این یک موردش، مورد دوم و خداوند عذاب نکند آن مردم را اگر که مردم اهل استغفار باشند. خیلی مهم است. یعنی برای عبودیت شاید اهمیت بیشتر از این نباشد. می دانیم تمام کار اصلی انسان عبودیت است. و اگر عبودیت درست شد همه کارها درست می شود به این معنا اگر آدم برسد به سر منزل عبودیت یک حال و یک درک و یک ذهن و یک روحیه جدایی پیدا می کند. دنیا تغییر نمی کند حوادث از بین نمی رود روح آدم یک روح دیگر می شود ذهن آدم یک ذهن دیگر می شود که حوادث و قضایا و مسائل همه کوچک می شود. لذا گفته می شود که شما در دنیا همین دنیایی که پر از حادثه است کاری نمی توانید که دنیا را از حادثه پاک کنید چرک لباس نیست که بشورید، آلودگی های داخل اتاق نیست که پاک کنید تقریبا ذاتیات دنیاست. بلا را نمی شود از بین برد، اما در بین این بلا چه کنید؟ راهش این است که انسان خودش را مقاوم بسازد که در برابر حوادث و بلاها صدمه نبیند. کار آدم در این دنیا مقاوم سازی باطنی است. مقاوم سازی باطنی مثل این است که سیل و باران است و حوادث دیگر هست اما آدم کتابخانه اش را ستون های بتون ریزی خیلی محکم درست کند سیل نمی تواند بگیرد باران نمی تواند بگیرد. تند بادها می آید کارش را می کند گرما و سرما اثرش را می گذارد آن را نمی شود جلویش گرفت اما ساختمان کتابخانه اش را محکم درست کند. بنابراین کار آدم رفع حادثه نیست حوادث را آدم نمی تواند از بین ببرد بلکه کار انسان مقاوم سازی است. خودش را، نفس خودش را و روح خودش را محکم درست بکند که در برابر حوادث صدمه نبیند. نشانه اش همان که در بیان مولی آمده است کل دنیا می شود کوچک، استصغار الدنیا. حادثه اش کوچک است، رخدادهای ناخوشایند آن کوچک است. چیز ارزشمندی در تمام این خفت و خیزها وجود ندارد تمام کوچک است. کی این حالت برای آدم پیش می آید؟ وقتی که آدم عبودیتش را درست کند عبد الله بشود. عبودیت که درست شد تجربه کنید اگر به شما بگوید که یک ثروت بسیار وسیعی داده می شود این را بگیرید در عوض شما نماز صبح تان را قضاء کنید. اگر عبودیت درست شده باشد می گوید این معامله را که هرگز به هیچ وجه. از عبودیت آن لذتی را می برد که درک می شود و لا یوصف. این عبودیت که کار اصلی و هدف اصلی خلقت است «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[1] و انسان فقط عبد خداست. و چیزی انسان را در این دنیا در برابر حوادث دنیا مقاوم نمی کند مگر عبودیت که می گوید «المومن کالجبل الراسخ». تکان نمی خورد حادثه اثر نمی کند، آرام آرام است. چون همه چیز مسیر خودش را می رود ما فقط یک چیز می بینیم که در محضر خدا انجام وظیفه کنیم دیگر کار نداریم خوب می گذرد دنیا بد می گذرد بد و خوبش کار نداریم. این مقدمه مطلب بود، این عبودیت که اصل است صدمات و خطراتی دارد. این قدر عبودیت در خطر است و این قدر ظریف است که دیگر برای مومن است که باید رعایت کند. گاهی آدم فکر می کند که خودش گناه نمی کند ولی یک حرکت هایی انجام می دهد ناخواسته گناه است. گاهی با یک شوخی یک مومن اذیت می شود و گاهی با یک ذهن یک چیزی درباره یک کسی آدم فکر می کند سوء ظن می شود و گاهی یک مقدار از اوضاع نارضایت است ناشکری می شود. مسئله ناشکری خیلی خطرناک است. بعضی ها گرفتارند چرا گرفتارید؟ گناه می کنید؟ نه، اوضاعم نیست، همین که می گوید اوضاعم خوب نیست ناشکری است. ناشکری خیلی بدجور کار دست می دهد، هر چی تلاش بکنید به جایی نمی رسد. چون ناشکری است. «وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»[2] بعد از کفران قرآن نگفته است که نعمت هایت را می گیرد قرآن گفته عذاب دارد آن هم عذاب شدید. کفران نعمت عذاب دارد. می گوید اوضاع من خوب نیست چه وضعی من دارم، زندگی نیست امکاناتم چیه، خانه چه جوری است اوضاع چه جوری است. گفتم برای اهل علم که گاهی گناهانی است که آدم اصلا متوجه نمی شود گناه و خطر دارد ناشکری این است اوضاع بسیار خراب است اوضاع بسیار بد است من گرفتاری زیاد دارم. دیگر خبر ندارد که خطر ناشکری دارد.

 

سوال:

پاسخ: کسی که پیدا بشود مشکلی نداشته باشد نیست. مشکلی نیست که آسان نشود. و تمامی مشکلات کوچک است. این یک بینش درست است بعد هم تصوف نیست. مشکل داشتی تلاش بکن از خدا هم بخواه خدا کمک کند که حل بشود. آن حدیث امیرالمومنین سلام الله تعالی علیه خیلی مهم است باید ذکر و حک شده در عمق ذهن آدم باشد که «الدین شجره اصلها التسلیم و الرضا». بنابراین اصل عبودیت است یعنی اگر عبودیت نبود جهان آفریده نمی شد و انسان آفریده نمی شد. جهان برای انسان آفریده شده انسان برای عبودیت آفریده. کل جهان برای عبودیت آفریده شده. انسان را خدا قابلیت داده که می تواند عبادت کند، برای اسب و برای گوسفند این قابلیت نیست. برای انسان این قابلیت است. وانگهی آن لذتی که عبودیت دارد هیچ چیزی با آن قابل مقایسه است. خطراتش این است که گناهان ریزی است، ما و شما طلبه ها از دیوار کسی بالا نمی رویم علنا به مردم فحش نمی گویید دروغ هم ظاهرا نمی گوییم اما مشکلی که دارد گناهان ریز از جمله این غیبت است غیبت بسیار خطرناک است خیلی مهم است حتی آدم با یک کسی رقابت دارد پشت سرش نه آن همچین چیزی نیست که شما می گویید، برای کاستن صنعه و اعتبار کس دیگری، این تشویه است پایین آوردن شخصیت و مقام یک کس دیگری. این خیلی خطرناک است روایتش را در اصول کافی دیدم کسی اگر بخواهد پشت سر کسی تشویه کند شخصیت او را پایین بیاورد ولایت بین خود و خدایش قطع می شود. ما این خطرات را داریم خطر غیبت. بد نیست یک مطلب را بگویم همین الان یک تصمیم بگیریم از این به بعد به امید خدا یک قصد قربت بکنیم خدایا توفیق مان بده که اصلا غیبت نکنیم ثواب این را هم هدیه کنیم به روح حضرت معصومه، قصد بکنید الهی قربه الیک قصد می کنم که اصلا غیبت نکنم توفیقم بده ثواب این اقدام هدیه به روح حضرت معصومه.

 

سوال:

پاسخ: بنده خدا اسم نبرید غیبت نیست. اگر بگویید یک بنده خدایی این جوری کارش درست نیست یا رفتارش درست نیست یا کردارش، این غیبت نمی شود. غیبت باید فرد مشخص و معین بشود و بعد هم آن عیبی که پیش خودش مستور است و دیگری خبر ندارد. این غیبت شرعی فقهی است. و غیبت اخلاقی «ذکره بما یکرهه» است آن غیبت اخلاقی است غیبت فقهی «کشف ما ستره الله» است که حرام است. آن خوب نیست این حرام است. و اما تشویه این است که پشت سر کسی حرفی بزنید که از مقام او و شخصیت او بکاهید. مثلا بگویید نه علم او آنقدر بالا نیست، او اینقدر برای مردم هم کار نمی کند. به قصد پایین آوردن مقام طرف، اگر کسی تشویه بکند روایتش را خودم دیدم در اصول کافی که اگر کسی تشویه بکند ولایتش بین خود و خدایش قطع می شود به سمت ولایت شیطان سوق داده می شود آنجا هم پذیرفته نمی شود شیطان هم قبولش نمی کند.

 

سوال:

پاسخ: نفی کمال اگر قصدش تشویه باشد اشکال دارد. گفته می شود که اگر مقام علمی را بیان بکنید که آن مقامش آنقدر بالا نیست به عنوان حکایت غیبت نیست اما اگر به قصد پایین آوردن شخصیت و حیثیت طرف باشد تشویه می شود اشکال دارد.

 

سوال:

پاسخ: تشویه به ناحق باشد، اگر حکایت باشد عیب ندارد. تمامی اعمال و افعال شرعی به روح آدم جا دارد به فطرت آدم، یک وقتی ابتداء آدم قصد می کند که من نمی شود غیبت را ترک کنم، می شود باور کنید. مدتی که این کار را بکنید یعنی غیبت را ترک کنید بعد از مدت آن جای خودش را پیدا می کند یک مرتبه می بینید که از غیبت بدتان می آید. هر عمل عبادی مثلا تعقیب نماز صبح تان خیلی مختصر بود یک مقداری طولانی ترش کردیم در تعقیب نماز صبح صد تا صلوات خیلی مهم است و در تعقیب نماز عصر روز جمعه صد تا صلوات افضل اعمال است. یک مرتبه این را چند روز گرفتید این صلواتها در تعقیب نماز صبح خواندید بعد از مدتی می بینید که دل نمی کنید، چون ریشه فطری دارد آدم خوش اش می آید خیلی لذت بخش است. می نشیند جلسه ای که اصلا غیبت نباشد لذت می برد اگر غیبت باشد روحش رنج می برد. مرحوم سید بن طاووس قدس الله نفسه الزکیه در یک مکاشفه ای اختیار برایش اعلام شد در شب قدر بود، برایش اعلام شد که یک حاجت از خدا بخواه که الان داده می شود حاجتش این بود که خدایا عنایت کن که پیش روی خودم نبینم که کسی گناه کند. ببین عبودیت را، گناه را نبینم. گرفتاری ها و بدبختی ها از همین جاست که امام باقر سلام الله تعالی علیه می فرماید: «ما من نکبه تصیب العبد الا بذنب». من بد شانسم، من گرفتارم، من جادو و جنبل شدم، اینها درست نیست آنچه که خطر هست گناه آدم است. این خطرات است این ظرائف و این لطائف و این ارزش عبودیت. که امروز یکی از دوستان اهل علم از ما سوال کرد که دو تا مرجع نجف بود گفت بین شان شنیده ایم کدورتی وجود داشته، گفتم کلّا، بین فقهاء هرگز کدورتی وجود نداشته است به هیچ وجه. حالا بعضی از افراد و از اطراف یک چیزهایی می گفتند مطلب جدایی است. فقهای اهل بیت الگوهای ما هستند در زندگی، اصلا کدورتی بین فقهاء وجود نداشته است. هیچ گاه دو فقیهی نسبت به همدیگر نشنیده اید که بد هم دیگر را گفته باشند. این ظرائف و لطائف را داریم. و این نکته را اضافه کنم که عبودیت کار بسیار آسان و خوب است. فطرت آدم می خواهد، عشق آدم است دل می برد لذت می دهد، لذا ما گفتیم خلاف کردن سخت است و زجر است و شکنجه، عبودیت آسایش است و آرامش است و لذت. یک بنده خدایی که عبودیتش درست است آرام آرام است و با مردم هم رفتارش غیر از خوبی چیز دیگری کسی ازش نمی بیند. یعنی آن موقعی که دنیا به توسط وجود مبارک آقا امام عصر ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء که مملو از قسط و عدل می شود برای یک نکته است عبودیت فراگیر می شود. فقهای ما در تاریخ که معجزه کرده اند معجزه شان به معنای عرفی حفظ دین بوده در تاریخ، معجزه شان مورد عنایت ائمه بوده اند مستقیم و غیر مستقیم. اینها کسانی هستند که به عبودیت رسیده اند. یک نشانه عبودیت این است که مولی به آدم نظر می کند اگر عبودیت کامل شد دیگر آقا نگاه می کند. دنبال آقا بروید خیلی خوب است ولی راهش را پیدا کنید راهش این است که عبودیت تان را کامل بکنید بگویید «یا اباصالح المهدی ادرکنی». فقهائی که در دنیا علم شدند ائمه عنایت خاصی داشتند. من یک معجزه ای از سیدنا الشهید صدر نقل کنم که حتی صدریون شان که در اطراف شان هستند خبر ندارند. من این را از مرحوم اخوی نقل می کنم با اخوی هم درس بودیم ایشان جذب آقای صدر شده بود و من جذب آقای خویی شدم. ایشان از آقای صدر نقل می کند می گفت منزل آقای صدر بودم که یک نفر آمد ظاهرا اسمش بود حاج حسن، از عزیزیه عراق آمد سوال در نجف که آقای صدر کیه، سید بود آیت الله العظمی سید باقر صدر البته آیت الله العظمی تا آقای خویی بود کسی دیگر را آیت الله العظمی نمی گفتند منتها شاید گفته باشد آیت الله صدر. پیدا کرد آقای صدر رفت پیش او، گفت آقا من از بیمارستان آمدم از بغداد که با کاظمین وصل است مدینه الطب یک بیمارستان درجه یک عراق بود که اطبای خارجی و ساختمان خیلی مجهز و یکی از بیمارستان های جهان سوم یا کشورهای اسلامی بود مراجع تقلید می رفتند آنجا بستری می شدند. گفت مریض بودم و عمل جراحی سنگ کلیه داشتم. تمام معالجات و عکس برداری ها و آزمایش ها تمام رسید شبی که فردایش جراحی بشوم. رسید شبی که فردایش که جراحی بشوم شب بود و خیلی ترسیدم و ناراحت و جراحی و خطر و اینها به امام موسی بن جعفر توسل کردم آقا باب الحوائج به من نگاه بکنید از این عمل جراحی می ترسم خطرناک است. شب خواب دیدم آقا تشریف آورد امام موسی بن جعفر به دست مبارکش اشاره کرد گفت تو را سید محمد باقر صدر عمل و معالجه می کند. از خواب بیدار شدم دیدم سالم هستم آن قسمت کلیه یک سنگ درشتی افتاده بیرون جایش فقط یک سوراخ مثل یک راه مورچه باقی است. اطباء آمدند مسیحی بودند ارمنی بودند روسی بودند که جراحی بکنند گفتم من بیمار نیستم. آمدند معاینه کردند عکس برداری کردند بغداد بود ایشان را مرخص کرد. راهش را پیش گرفت آمد نجف پیدا کنم این سید صدر که آقا حواله کرد آن معالجه. عبارت شهید صدر را نقل می کرد گفت برای شهید صدر که گفت این قضیه را که این جوری گفت آقا، گفت «انا من خدّامه، انا من خدامه» من از خادمان امام موسی بن جعفرم. یک فقیه یعنی خادم و نوکر مولای خودش، آن فقیه فقیه است که خادم و نوکر مولای خودش، آن فقیه فقیه است که خادم و نوکر مولای خودش باشد. شهید صدر که گفته است «انا من خدامه» یعنی به تمام کلمه. خدایا برای همه این جمع توفیق عبودیت عنایت فرما.


[1] ذاریات/سوره51، آیه56.
[2] ابراهیم/سوره14، آیه7.