درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 153 سوره انعام درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

بحث آیات ولایی یا آیات مربوط به ولایت امیرالمومنین و ائمه معصومین. سوره انعام آیه صد و پنجاه و سه: «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».

 

جنبه اثباتی و سلبی

با مراجعه به متن شریف این آیه می بینیم که خدای متعال می فرماید این راه مستقیم من است یعنی راه مستقیم به سوی خدا اسم قرانی اش است صراط مستقیم. این راه مستقیم الهی را متابعت کنید و مورد توجه قرار بدهید. «وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُل» این جنبه اثباتی اش بود جنبه نفی اش هم این است که به اصطلاح اصول امر به شئ نفی از ضد، این تصریح به نفی از ضد است. این صراط را بگیرید دیگر قابل جمع نیست و سبل و راه های دیگر را مورد توجه قرار ندهید. نهی شده است از متابعت آن سبل و راه های دیگری را متابعت نکنید. که آن متابعت شما را از راه خدا جدا کند. «وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ» این مطلبی که گفته شد شما را به این حقیقت توصیه کردند که در نتیجه آن به هدف برسید که تقواست. و تقوای الهی را به دست بیاورید. آیه در عین حالی که این آیه واضح و جزء محکمات می نماید مطالب مختلف و گوناگونی دارد. ما از این آیه و از ظاهر آیه اینقدر را فهمیدیم که صراط مستقیمی دارد خدای متعال و راه های دیگری که در دنیا وجود دارد بی راهه است گمراهی است و به نجات و عبودیت و تقوا فقط از طریق صراط مستقیم می شود نائل شد. سبل دیگر و راه های دیگر آدم را به هدف نائل نمی کند.

 

مراجعه به تفاسیر

الان باید تحقیق بکنیم و برویم مراجعه بکنیم به تفسیر که این صراط مستقیم چیست. و به روایات مراجعه کنیم. کار ما که تفسیر ولایی است براساس نصوص معتبر و از مدارک معتبر. یکی از مدارک و منابع معتبر ما تفسیر علی بن ابراهیم قمی قدس الله نفسه الزکیه که به این تفسیر مراجعه کردیم و معنای این آیه الان برای شما می خوانم. این تفاسیر با سند صحیح است. در تفسیر آیه 153 سوره انعام می فرماید: «و قوله وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ قال الصراط المستقیم الامام فاتبعوه» در اصطلاح روایات و نصوص کلمه امام به قول مطلق خود مولای امیرالمومنین است. ائمه دیگر که بیاید با پسوند یا با وصف می اید امام به قول مطلق فقط علی بن ابی طالب علیه السلام است.

 

معنی صراط مستقیم

«وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُل» و راه های مختلف در تفسیر می فرماید «یعنی غیر الامام». راه های دیگر می روند راه امام امیرالمومنین را کنار گذاشته اند می روند به راه های دیگری، به هر طریق و هر راه دیگری که باشد غیر الامام بی راهه می روند. «فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ یعنی لا تتفرقوا و لا تختلفوا فی الامام ان تختلفوا فی الامام تضوا عن سبیله»[1] یعنی از امام جدا نشوید در پیروی از امام اختلاف نکنید. که در جلسه قبل آیه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»[2] را که خواندیم که رسول الله امیرالمومنین را در روزهای گذشته ما غدیر و مباهله داشتیم و روز نزول آیه هل أتی داشتیم. اینها با هم ارتباط پیدا می کند. آیه ولایت آمد، آیه تبلیغ آمد و آیه «هل أتی» هم آمد که اهل بیت را معرفی کند مقامش را. تا رسید به اینجا که این ولایت و این منظومه نور که متشکل از خمسه طیبیه است و از ائمه از ذریه شان این منظومه نور این چراغ راه است. به تعبیر محقق اصفهانی الانوار القدسیه، این راه را بروید تا گمراه نشوید. اگر این راه را کسی نرود به ظلمت است و ظلمات. در تتمه این حدیث حدیث دیگری را نقل می کند مفسر کبیر علی بن ابراهیم قمی أخبرنا حسن بن علی عن ابیه عن الحسین بن سعید عن محمد بن سنان عن ابی خالد القماد عن ابی بصیر عن ابی جعفر علیه السلام «فی قوله وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ قال نحن السبیل فمن أبی فهذه السبل فقد کفر». متن اضطراب ندارد متن جمله جمله است. «فمن أبی» کسی که امتناع کند در چه وضعیتی؟ «فهذه السبل» در حالی که راه ها این است، جمله سوم «فقد کفر». کسی که امتناع کند و این راه را نرود کافر است. کفر را گفتیم فقها منتهی بشود به رد بر پیامبر و انکار و رد بر کلام خدا. کسی که ولایت امیرالمومنین را که رسول الله الاعظم به عنوان بالاترین رسالت حیات خودش معرفی کرد و کسی که در آیه مباهله اعلام جهانی عملی در نظر گرفت که اهل بیت این است. و راه را در این حد نشان داد اگر کسی مخالفت کند روایت دارد «فقد کفر». در این مسئله ما در فقه بحث مفصل داشتیم که منکرین ولایت کافر هستند یا کافر نیستند بحثش آنجا گذشت گفتیم که عامه مردم جاهلی که ولایت را اشنا نیستند و قاصرند حکم کفر برای آنها اعلام نمی شود افراد خاصی که از عمد مثل مثلا خلفای بنی امیه معاویه و امثال عمدا و انتباه ولایت را مخالفت و انکار بکند قطعا «قد کفر». ما شکی در کفر معاویه نداریم. این بحثی بود که آنجا گذشت و مفصل در طهارت و نجاست این را در فقه بحث کردیم. این روایت را الان در این باب خواندیم. نقش متابعت از صراط مستقیم را فهمیدیم و جایگاهش را فهمیدیم که ولایت اعلام شده بود با آن اهتمام. پس از که با آن اهتمام شد این ولایت و این صراط مستقیم است. این صراط مستقیم را متابعت کنید. که اگر کسی توفیق پیدا کند صراط مستقیمی که خدای متعال لطف فرموده است متابعت کند بزرگ ترین توفیق در زندگی دارد. یعنی سعید است و اهل سعادت است و خدا برایش توفیقی داده است. و اگر این راه را ترک بکند هر کاری از دستش بیاید در این دنیا هر شیادی و هر حیله و تزویری که به کار ببرد آخر امر قطعا گمراه است و بیچاره است و بدبخت و مبغوض نظر حضرت حق. در تتمه روایت گفته بود که «ثم قال ذَلِكُمْ وَصَّاكُم» امام باقر می فرماید که وانگهی خدای متعال فرمود «ذَلِكُمْ وَصَّاكُم» این ترتیب اعلام ولایت و تا معرفی صراط مستقیم چیزی است که برای شما توصیه شد که شاید رسیدید به تقوا. غیر از این راه اگر راه دیگری بروید و بروند و برویم به آن مقصد و مقصود اصلی که تقواست نمی رسیم. راه رسیدن به تقوا هم همین است. یک کلمه ای را بعضی از پیروان ولایت گفته اند و درست هم است. گفته می شود هر فقیهی که مقام عالی و توفیق بالایی داشته باشد هر قدر توفیقش به اوج بگیرد ارتباط دارد به اوج ولایتش. قوت ولایت دارد قوت فقاهت دارد. هر کسی قوت ولایت دارد قوت در توفیق دارد. این ولایت است که فقهاء را در تاریخ موفق کرده اند. شما امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه را در زمان رهبری و مرجعیت کاملش دیده اید بنده تقریبا در جوانی ها ایشان را در وضعیت یک مرجع عادی زمانش را درک کردم. خب ایشان یک مرجع عادی جزء مراجع قم بود درسی داشت و بحثی داشت جزء مراجع بود. اما چرا این همه آوازه از کجا؟ این همه آوازه از مولی بود گرچه از حلقوم عبدالله بود. ایشان این قوت نفوذش، این قوت اعتبارش، این قوت توفیقش برگرفته از قوت ولایتش است. در میزان ولایتی که امام خمینی نسبت به مولی امیرالمومنین داشتم من نظیرش را نمی توانم پیدا بکنم غیر از به قول آذربایجانی ها غیر از حضرت عباس دیگر کسی پیدا نشود که به امیرالمومنین مثل امام خمینی اعتقاد داشته باشد این قدر ولایتش را قوی بود. صراط مستقیم از راه رفتن مستقیم نیست صراط مستقیم از استقامت قلب است. این روایت را خوانده ام «من لم یستقم لسانه لم یستقم قلبه». آن که آدم را درست می کند شما می گویید خب آدم باطنش را درست بکند. چی کار بکنیم که باطن ما درست بشود؟ استقامت قلب، استقامت صداقت قلب است. صداقت قلب بستگی دارد به صداقت لسان، صداقت لسان به معنای این نیست که آدم کذّاب نباشد صداقت لسان به معنی این است که کذب حذف بشود. مقاومت کنید حذف می شود. یک کسی را پا منبر یکی از استادان اخلاق بود آمد در جلسه بعد از جلسه برگشت تا منزلش که فاصله داشت گفت استاد اخلاق به من گفته بود که اگر دورغ گفتید حساب کنید یک دروغ، دو دروغ این اثر می کند برای ترکش. گفت من از جلسه که بیرون شدم تا خانه ام که رسیدم شمردم نه تا دروغ گفته بودم یا نه یا هفت. بعد دید زیاد می شود من نمی توانم. هیچ وقت تسلیم نشوید که ما الان نمی شود نمی توانیم جلوگیری بکنیم. نمی شود عادت کردیم، اینکه بگوید نمی شود عادت کردیم یک تلقین شیطان است که آدم را در مسیر خود حفظ می کند. می شود و قطعا می شود. «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً»[3] فقط مخالفت با انحراف بکنید کید شیطان ضعیف است و عقب نشینی می کند. سه روز چهار روز آدم مقاومت کند اصلا غیبت نکند، سه روز چهار روز آدم مقاومت کند که اصلا درباره کسی بدبین نباشد. طلبه که دروغ نمی گوید معلوم است اگر طلبه دروغ بگوید صحت سلب دارد ولی خب یک ذره غیبت یک ذره هم حسد. طلبه ها در روایت دارد که بلایی که به سمت علماء می آید حسد است یا بدبینی نسبت به دیگران. رمز موفقیت در تجربه علماء و فقهاء حذف بدبینی است. من با نوه سیدنا الاستاد در جلسه خصوصی بودم که سید معمم و جا افتاده ای است سید امین خویی نوه آقای خویی فرزند حاج آقا جمال خویی که در زمان حیات آقای خویی از دنیا رفت. با ایشان که صحبت می کردیم یک داستان ایشان بود گفت از مشاورین یا خواص آقا پیش آقای خویی بودند درباره رمز موفقیت ایشان سوال شد؟ می دانید در هر فقیهی در یک جهت یک توفیقی دارد. امام خمینی مجدّد است اصل مذهب را زنده کرد. که مجدّد اول میرزای شیرازی بود و مجدد دوم امام خمینی، این مجدد اصل مذهب است. قبل از انقلاب مردم دسته دسته کمونیست می شدند. امام خمینی که آمد آن فکر را حذف کرد یک فکر دیگر آمد. اسلام را در دنیا بتواند و در جهان بتواند و در ایران بتواند جا بیاندازد. این در یک جهتی. بعضی از فقهاء در جهت تالیف موفق شد. مثلا از جمع فقهاء که چند نفر هستند از جمله صاحب جواهر است هیچ کسی از فقهاء مثل صاحب جواهر موفق نشده است. کسی می تواند با آن شرائط نه تلگراف و اینرنت و اینها که نیست تلفن نیست ماشین هم نیست کتابخانه هم نیست قلم و خودکار هم نیست. با قلم و دوات از نی که نوک می زنند برایش یک حفره ای دارد این سیاهی می گذارند داخلش با آب و با پنبه. و کاغذ هم نیست کتابخانه هم نیست ارتباطات هم نیست. اینها چطور می توانند؟ بروید جواهر را ببینید آراء فقهاء تماماً جمع آوری شده اند. چهل و سه جلد کتاب در چاپ قدیم که الان حدود صد جلد است تمام اقوال فقهاء که هیچی، نقد، بررسی، منابع، نصوص و ادله دیگر این چه می شود؟ خدا می داند. ما یکی از کارهایمان این است که زندگینامه سلف صالح مان را مطالعه کنیم اینها چه بودند. بعد خودش تجزیه و تحلیل و مطالب جدیدی رأی و فهم و تحقیق خودش اضافه. اینها با معادلات جور در نمی آید. اینها آیت الله هستند. در عمر خود در تالیف صاحب جواهر مشخص شد. با هیچ معادله ای تطبیق نمی کند که یک فرد بتواند این را تالیف کند. مورد دوم که در تدریس موفق شد در تدریس کل ابواب فقه در تاریخ تشیع فقط سیدنا الاستاد است. شما می بینید کتاب طهارت و صلاه خیلی زیاد است فقهاء از طهارت و صلاه نمی توانند بیرون بیایند. کل ابواب فقه را دور کرد دوباره از سر هم شروع کرد. یک دور جدیدی هم شروع کرد. در سنواتش حدود شصت و چند سال درس اصول فقه یک.

 

رمز موفقیت آقای خویی

اینها توفیق است. چرا توفیق است؟ رمز دارد توفیق. من از آقای آسید امین خویی که صحبت می کردیم گفت که اصحابش نشسته بود یا خواص اش، گفتند آقا شما این همه توفیق که دارید رمز توفیق شما تقوای شما باشد، گفت نه. گفت اخلاص شما باشد گفت نه. علم شما باشد؟ گفت نه. گفت چی باشد توفیق شما؟ گفت من در عمرم دو چیز داشتم: 1. صله رحم، در نصوص دارد بعد از ایمان بالله صله رحم است. 2. نسبت به هیچ کسی هیچ بدبینی نداشتم. ذهنم بد بینی درباره کسی نداشت حتی آنهایی که مسلمان هم نبودند درباره اش بد بین نبودم بدی اش را نمی خواستم. همه را می خواستم اصلاح بشوند خوب باشند موفق باشند. حسادت که هیچی، خاطره بدی که از کسی هیچی. برای هیچ کسی حس بد بینی نداشتم. این ذهن ذهن ولایی است. امیرالمومنین گویا ذهنش این است که همه پیروانش در حالت خوب و صلاح و آرامش و عزت باشد. رسول الله ذهنش این است که همه امتش اهل اصلاح و صلاح باشد این ذهن ذهن ولایی است. تا آدم ذهن خودش را ذهن ولایی درست نکند قلبش مستقیم نمی شود تا قلب مستقیم اهل صراط مستقیم نیست.خدایا به لطف و کرم خودت ما را اهل صراط مستقیم قرار بده.


[1] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج1، ص221.
[2] مائده/سوره5، آیه67.
[3] نساء/سوره4، آیه76.