درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه پنجم سوره مائده در موضوع اهل بیت علیهم السلام

آیه شماره پنج سوره مائده ذیل آیه «مَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»، ترجمه این است که کسی که کافر بشود به ایمان، کافر شدن به ایمان ظاهرش معنای مستقیمی ندارد، نسبت به شخصی باشد. کسی که کافر بشود به ایمان عملش حبط می شود. حبط یک گونه از حبس است، صعود نمی کند. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»[1] او کلمه حبط است و صعود نمی کند. و این فردی که نسبت به ایمان کفر ورزیده و عملش هم حبط است در آخر هم از خاسرین است. ما باشیم و ترجمه این آیه چیزی استفاده نمی کنیم. حبط عمل و کفر به ایمان و در آخر هم از خاسرین چی باشد این؟ طبیعی است جایی که قرآن به ظاهرش بر ما مطلب نشان ندهد اما یک اشاره ای دارد، قرآن بدون بیان نیست، بیانش یا صریح است یا ظاهر است یا اشاره به یک مطلبی است. می بینیم که این آیه اشاره دارد به مطلب مهمی اما چی است باید تحقیق کنیم. این قدر اعلامش قطعی است که کفر زده به ایمان عملش حبط است و در پایان کار هم از خاسرین است. آن ایمان چیه؟ مطلب دارد. این یک نوع دلالتی است از دلالت های قرآنی. پس از که این مطلب را ما تا این حد فهمیدیم که خیلی مسئله مهمی است که کفر به آن و انکار به آن یا عدم التزام به آن موجب حبط عمل است و در آخر هم فردی که این سیئه را داشته باشد از خاسرین و زیانکاران است. معنای خاسرین هم در قرآن به این مضمون می توانیم بگوییم که خاسرین یعنی کسانی که در خسارت و زیانکاری به معنای کلمه قرار گرفتند دیگر برایش هیچ گونه سعادت و توفیقی وجود ندارد، این خاسرین است.

 

معنی حبط اعمال

سوال:

پاسخ: حبط معنایش اعمالش بالا نمی رود. یعنی هر عمل خیری که انجام بدهد صعود نمی کند. عملش حالت اوج گرفتن و رسیدن به هدف را ندارد. عملی که صادر می شود نتیجه نمی دهد و به بار نمی نشیند.

 

سوال:

پاسخ: حبط اعمال گفته می شود به عبارت دیگر حبس اعمال است. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ » که به وسیله ولایت است و اگر به وسیله ولایت نبود اعمال حبط می شود. اعمال حبط است یعنی نتیجه نمی دهد و عروج نمی کند و بالا نمی رود، می ماند مثل یک صدایی که به گوش مستمع نرسد از باب مثال. این حبط اعمال است. اثر آن عمل که «مَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ » از تفسیر استفاده کنیم که معنای «مَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ» چیست، تا نتائجش این باشد و آخرش هم خسارت باشد. حبط این است که عملش به نتیجه نرسد و خسارت این است که خودش در این جهان و در این آزمایش و در این حیات خسارت کرده است یک آدم خسارت دیده ای است آن هم به تعبیر قرآن خسارت به معنای کلمه. این حبط و این خسارت از کفر به ایمان،

 

مراجعه به تفاسیر

کفر به ایمان چیه؟ تفسیر فرات کوفی فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی از علماء و مفسرین غیبت صغری است. در زمان اصحاب امام عسگری زندگی می کرده است، کتاب اعتبارش از آنجا دیده می شود که چقدر بالاست. روایتی نقل می کند، قال حدثنی جعفر بن احمد معنعناً عن ابن عباس «قال ان لعلی بن ابی طالب علیه السلام فی کتاب الله اسماء لا یعرفها الناس» امیرالمومنین در قرآن اسمائی دارد که مردم آن اسماء را نمی شناسند. «قلنا و ما هی» چیست آن اسماء، یکی از آن اسماء را اشاره کرد، «قال سمّاه الایمان» خدای متعال امیرالمومنین را در قرآن ایمان نامگذاری کرده است ایمان یعنی علی بن ابی طالب. این اسمی است از اسماء قرآنی برای امیرالمومنین. بعد ادامه می دهد «فقال مَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[2] سند معتبر و تفسیر درست و آیه هم الان معنا شد. گاهی گفتیم که بیان اشاره ای است بی تفسیر معنا نمی شود، تفسیر که آمد آیه معنا شد. ایمان علی است، این را قرآن اسم گذاشته است. در بلاغت یک تعبیر بلاغی که می گویند مثل اینکه «زید عدل»، اگر بعد از این مثالش را زدید در درس های بدیع و بیان دیگر این مثال را نزنید این مثال را بیاورید «علی ایمان». این تعبیر بلاغی درست که ریشه قرآنیه دارد. حقیقت هم علی ایمان است یعنی عین ایمان و تجسم ایمان و خود ایمان و اگر ترجمه بشود و اسم هم گذاشته نشود ترجمه هم درست است علی یعنی ایمان و ایمان یعنی علی. حدیث دیگر باسناده عن ابی جعفر الباقر علیه السلام فی قوله تعالی «مَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ فقال فالایمان فی بطن القرآن علی بن ابی طالب علیه السلام».[3] از عمل اثری نمی بیند، عمل محبوط یعنی کارش بی فائده است هیچ نتیجه ندارد. آن دنیا که به نتیجه نمی رسد و پایان کارش می بیند که عجب چه کاری که نکردم ولایت طریقه نجات بوده و ولایت بوده و سعادت. اگر این راه را ادامه می دادم موفق بودم عجب ضرری کردم. خسارت را آن موقع می بیند که کسی که در پرتو ولایت نیست یک مسیر خاصی دارد. یک خبری فرزند عبد الباسط معروف مصر آمده بود نجف پیش آیت الله العظمی سیستانی، بعد از فوت پدرش عبد الباسط پسرش هم قاری است که پدرم را خواب دیدم گفت که من الان در یک جایی وسط قرار گرفتم نه بهشت و نه جهنم، چرا اینجا منتظری؟ گفت موقعی که آمدم گفت قاری قرآن این همه قرآن خوانده بعضی ها را شاید به خاطر قرآن هدایت کرده اصلاً، من که جوان بودم در نجف یک داستانی درباره ایشان شنیدم که ایشان محکوم به اعدام شده بود آن موقع خیلی سن داشت که پای دار که بردند او را، گفتند اجازه بدهید یک آیه قرآن بخوانم. گفت یک سوره قرآن و چند آیه از قرآن را که تلاوت کرد منقلب کرد، گفت این کسی نیست که سر دار رود باید مورد عفو قرار بگیرد. نکته دیگری که در زندگی نامه اش دیدم این بود که ایشان قاری معروف نیامده بود در زینبیه مصر. نشسته بود تازه قرآن هم قرائت را بلد شده بود، استاد نیامده بود ایشان رفت قرآن خواند خوب خواند خودش می گفت که من از حضرت زینب گرفتم. اینها شافعی هستند و رنگ و بوی ولایت را کم و بیش دارند. ارزش مال عملی است که با رنگ و بوی ولایت باشد. گفت خواب دیدم که پدر سرگردان است گفتم چه شد؟ گفت اول که وارد شدم گفت قاری قرآن عبدالباسط ببرید او را، بردند در بهشت که رسیدم در باز نشد گفت ولایت ندارد، درب به روی غیر اهل ولایت بسته است. اسم علی بن ابی طالب مفتاح باب جنت است. گفتند ببرید جهنم، بردند جهنم در جهنم که رسید گفتند این همه قرآن خوانده است این آتش جهنم نمی سوزاند، سرگردان مانده است. آمد پیش آقای سیستانی که چه کنیم که الان می شود درباره ولایتش کاری بکنید. «فمن یکفر بولایته فقد حبط عمله و هو فی الآخره من الخاسرین»،

 

مودت و محبت و ولایت اهل بیت در عمل

الان مودت و محبت و ولایت اهل بیت در عمل چگونه است؟ از خود مولی علی سلام الله علیه بشنوید. در ضمن وصیت طولانی که مطالب زیادی دارد از جمله می فرماید: «من احبّنا فلیعمل بعملنا و یستعن بالورع فانه افضل ما یستعان به فی الدنیا و الآخره».[4] نوشتن نور نورانیت در عمل آدم است. یک روایت نوشتن یک عمل نورانی انجام دادن و یک ظلمت شکستنی است و یک توفیق است و اثرش هم وضعی است حالت منتظره ندارد. توفیق نوشتن و ثبت روایت یعنی تمام و هدف است. جایی که بحث روایت و نور باشد که بالا می رود از این فرصت استفاده کنیم یک دعا که صعود بکند. چون بحث روایت و شنیدن روایت در حال صعود است. خدایا توفیق عبودیت عنایت بفرما، روزی بشود که آدم حقیقتاً درک کند که این عبودیت چیست و چیز دیگری نیست همه چیزی که فکر می کنیم خیالات است یک حقیقت است در کل کار ما و آن عبودیت است. کسانی فکر نکنند که اگر ما تقوا و پارسایی داشتیم از دنیا عقب هستیم، گفته می شود که اگر به طرف معرفت و تربیت آمدید دیگر دنیا را رها کنید و دنیا دیگر نیست. ما این احادیث را می بینیم، ما آیات قرآن می بینیم، ما می گوییم ورع هم برای آدم دنیا می دهد هم آخرت می دهد. دنیا دادن ممکن است معنایش ثروت انبوه نباشد دنیای خوب یعنی زندگی خوب در این دنیا یک معنا دارد با آرامش روحی و آبرومند. این دیگر آن آخرین درجه خوبی این دنیاست. آبرومند و آرامش روحی. یک فرش حصیر دارد ولی آرامش روحی دارد و یک کاخ دارد ولی آرامش روحی ندارد. من از آن لذتی که از یک فرش حصیر و بوریا می بینم شما از آن مبلمان ممکن است نبینید. اما درس ما تصوف نیست، نمی گوییم مبلمان نداشته باشید داشته باشید، مسلک ما مسلک فقه است، واجبات و محرمات، حلال و حرام از طریق حلال بهترین خانه و فرش و ظرف را داشته باشید. اما اگر از طریق حرام باشد یک گلیم کهنه هم جایز نیست. از این حدیث استفاده کردیم که خیر دنیا و آخرت، یک روحانی خوب شرطش این است که اهل ولایت است خودش را الان بینش او در حدی است که غذایی که می خورد شکر خدا می کند و از لطف خدا می داند یعنی وجود مقدس آقا بقیه الله الاعظم. با این بینش اگر بیاید به کار خودش هم برسد کار خودش التزام جدی به واجبات و محرمات در حدی که گفتم روحانی نسبت به واجبات و محرمات یعنی همیشه در لباس احرام و درس خودش را خوب بخواند شک نکند یک زندگی آبرومندانه دارای آرامش در این دنیا دارد و آخرتش هم ان شاء الله از آن روز آخری که همه آن روز را می بینند دم آخر که می رسد با یک بیت شعر آدم زنده می شود که گر دم مرگ من آیی و نگاهی بکنی جان دهم مرگ ستانم که نگاه تو بس است. مطمئنا در دم آخر مولی امیرالمومنین را می بیند. دیده ایم و در این رابطه هم موارد زیادی از جمله یکی از بستگان خود حقیر طلبه مومنی بود یک روز سوال کرد از آن عالم بزرگی که آنجا بود گفت من رد می شدم پایم روی لانه مورچه قرار گرفت و چند تا مورچه را کشتم چه می شود؟ مثال است که این قدر محتاط بود. این فردی که از دنیا می رفت پسرش هم طلبه است پیش نماز یکی از مسجدهای قم است موقعی که از دنیا می رفت حالت احتضار یک مرتبه گفت بچه ها چرا اینقدر بی ادبی اید مولی آمد بلند شوید سر راهش. این یک مژده ای است که قطعی است برای اهل ولایت و برای کسی که بتواند از این فیض بهره بگیرد. بر ماست که شکر این نعمت را بکنیم نعمت سربازی آقا امام زمان، نعمت آمدن در رشته اهل علم، نعمت بزرگی است شکرش را بکنیم. شکر نعمت دو تا معنی دارد یک معنای روایی و یک معنای عملی. امام صادق فرمود: «شکر النعمه اجتناب المحارم» اما تحلیلی شکر نعمت حسن استفاده از نعمت است.


[1] فاطر/سوره35، آیه10.
[2] تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، ج1، ص121، ح128.
[3] تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، ج1، ص121، ح129.
[4] تحف العقول، ابن شعبه حرانی، 104 .