درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث استنجاء و حد آن

ولادت با سعادت آقا امام باقر عليه السلام تبريك مي‌گوييم و همه ما اين ولادت با فيض و سعادت به محضر مولايمان ارباب عالم هستي آقا بقيه الله الاعظم و بانوي كرامت حضرت معصومه تبريك و تهنيت مي‌گوييم.خداوند اين ماه رجب كه ماه آماده شدن است براي عبوديت، به ترتيب رجب و شعبان و رمضان سير است و سلوك الي الله براي ما توفيق عبوديت عنايت كند. روايتي از امام باقر عليه السلام براي شما بخوانيم كه فرموده است: «ليس العبد عالما حتي لا يكون حاسدا لما فوقه و محقرا لما دونه» يك دستوري بود براي علماء، يك عالم اين است، نسبت به بالاتر از خودش حسادت نكند و نسبت به پايين‌تر از خودش دست كم نگيرد به چشم حقارت نگاه نكند. و در حديث كوتاه ديگري هم فرموده است كه «ما عرف الله من عصاه» كسي خدا را نشناخته است اگر عصيان كند. و بعد دو بيت شعري را خود امام فرموده است: «تعصي الاله و انت تظهر حبه، هذا لعمرك في الفعال بديع، لو كان حبك صادقا لاطعته، ان المحب لمن احب مطيع». كسي كه خدا را دوست دارد اطاعت مي‌كند. اميدواريم به بركت اين حديث كه روز اول رجب مبدأ تنبه بيشتري بشود كه ما ان شاء‌الله از معصيت به اميد خدا رمضان بشود ببينيم كه از معصيت بدمان مي‌آيد. نرويد دنبال اهل كشف و كرامت كه باطن ما را ببيند كه باطن ما انسان است يا نيست، نه نياز نيست به خودتان مراجعه كنيد اگر از گناه بدتان آمد خدا را شكر كنيد نه انسانيت كه عبد است و نه انسانيت كه عبوديت هم به ثبت رسيده است. خداوند ان شاء الله به بركت اين ايام توفيق عبوديت و ارتقاء علمي براي همه و شما عنايت كند. در مسئله عبوديت در ماه رجب براي ترك گناه مخصوصا نسبت به مسئله غيبت توجه زيادي بكنيد كه بسيار يك خطر ناملموسي است و انسان را گرفتار مي‌كند. فقهايي كه موفق‌اند و موفق‌ شده‌اند نسبت به غيبت يك حساسيت بسيار مشهودي داشته‌اند. يكي از اساتيد در همين فيضيه نقل كرده‌اند كه آيت الله فياض يكي از مراجع نجف از چند ماه پيش آمده بود ايران در مصاحبه گفته بود كه من چهل و يك سال با آيت الله العظمي خويي بودم در چهل و يك سال يك بار غيبت از ايشان نشنيدم. رشد علمي بدون رشد معنا نمي‌شود با هم است. در بقيه علوم فنون است مي‌تواند آدم يك مهندس فني بالايي باشد تقوا هم نداشته باشد ولي در بعد فقاهت نمي‌شود بدون تقوا آدم رشد نمي‌كند خداوند براي همه ما و شما روحيه تعبدي قابل توجه عنايت كند.

بحث استنجاء و حد آن

سيد طباطبايي يزدي قدس الله نفسه الزكيه در بحث استنجاء ابتداء فصل مطالبي دارد كه رسيديم به اينجا مي‌فرمايد: «و لا يعتبر في الغسل تعدد بل الحد النقاء و ان حصل بغسله و في المسح لابد من ثلاث و ان حصل النقاء بالاقل و ان لم يحصل بالثلاث فالي النقاء فالواجب في المسح اكثر الامرين من النقاء و العدد» در مورد استنجاء كه معناي استنجاء يعني تطهير مخرج غائط مي‌فرمايد: غسل و شستن كه اگر مسح به احجار نباشد و غسل باشد مثل غسل مخرج بول نيست كه تعدد اعلام شده بود كه غسل مرتين بود، در مخرج غائط حد نقاء است بايد محل پاك بشود. هرچند اين نقاء به يك غسله حاصل بشود كافي است. و در مسح بايد با سه تا حجر مسح بشود هرچند نقاء فرض كنيم كه حاصل بشود به كمتر از سه، به يك بار مسح كردن يا دو بار. اين مطلب معلوم است. اگر با سه تا حجري كه اعلام شده است نقاء حاصل نشد آنقدر مسح كند با حجر تا اينكه نقاء حاصل بشود. فتوا معلوم شد.

 

اما شرح مسئله

مي‌فرمايد: در غسل تعدد شرط نيست، براي اينكه ملاك و مناط معلوم است. اينجا ازاله نجاست يا تطهير به دو گونه است: يا تطهير اعتباري است يا تطهير واقعي است. تطهير اعتباري ما نجاست و نفوذ نجاست و بقاء نجاست را لمس نمي‌كنيم مشاهده نمي‌شود، وجداني نيست ولي دستور از سوي شرع مي‌آيد كه اين جور عمل كنيد. مثلا در شستشوي مخرج بول گفته شده است كه دو تا تغسيل كنيد تطهير اعتباري و تعبد محض است و قسم دوم از تطهير تطهير واقعي است بايد نقاء حاصل بشود بايد از قذورات و نجاسات چيزي در محل باقي نماند. به توسط آب همه ازاله شود اين تطهير واقعي است. پس از كه تطهير واقعي بود عمل هم يك عمل واقعي است مربوط مي‌شود به آن ملاك و مناط. ازاله كه كامل شد نقاء كه كامل شد به يك بار يا دو بار يا سه بار يا هرچند بار نقاء مي‌شود ملاك و مناط. ما در اين رابطه هرچند گفتيم مسئله واقعي است وليكن نص خاصي هم داريم كه در جلسات قبل به اين نص اشاره شد. حسنه يا صحيحه عبدالله بن مغيره عن ابي الحسن «قال قلت له للاستنجاء حد قال لا» آيا استنجاء حدي دارد؟ حدي ندارد. ادامه دارد آقا فرمود: «ينقي ما ثمه»[1] بايد پاك بشود آنچه كه در آن محل است اين دستوري است كه آمده است. صاحب جواهر قدس الله نفسه الزكيه هم مي‌فرمايد: اين حكم محل اجماع است مضافا بر اجماع نص خاصي داريم كه در اين مسئله به ما كمك كرد.

 

اما اگر با يك حجر پاك شد دوبار ديگر واجب است

اما اگر درباره مسح كه ادامه داده است فرض كنيم نقاء به توسط مسح به وسيله يك حجر نقاء حاصل شد آيا دو مرتبه ديگري كه در روايت آمده آيا لازم است يا لازم نيست؟ در اين رابطه شيخ طائفه قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد: اگر نقاء حاصل بشود به يك مرتبه آن دو مرتبه ديگر سنت است و واجب نيست.[2] منظور از اين سنت علي الظاهر همين مستحب است هرچند يك احتمالي است كه منظور از حديث كه در بعضي از نصوص مي‌خوانيم كه «جرت السنه» يعني مورد سيره باشد ولي ظاهر اين است كه ظاهر اين سنت مستحب است.

 

نظر مشهور در اين فرع و ادله آن

اما مشهوري كه ثبت شده است در شرائع محقق حلي قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد: اگر نقاء به وسيله يك مسح انجام بگيرد واجب است اكمال ثلاثه. آن دو بار ديگر هم بايد كامل كرد.[3] صاحب جواهر قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد: اين نظر مشهور يعني مشهور اين است كه آن دو بار ديگر را بايد انجام داد. مي‌فرمايد: دليل بر رأي مشهور اصل استصحاب نجاست است يا استصحاب اشتغال ذمه به مسح ثلاثه احجار، مي‌توانيد استصحاب حكمي بكنيد و مي‌توانيد استصحاب موضوعي، موضوعي نسبت عمل مسح و استصحاب حكمي نسبت به نجاست.[4] استصحاب هم مشهور استصحاب در شبهه حكميه را درست مي‌دانند و خود صاحب جواهر البته استصحاب در شبهات را مي‌گويد معارض است مثل سيدنا الاستاد كه مي‌فرمايد استصحاب در شبهه حكميه هميشه معارض است با استصحاب عدم جعل. بعد از كه رأي مشهور را گفتيم مويد رأي مشهور روايت صحيحه زراره بود از امام باقر عليه السلام «لا صلاه الا بطهور و يجزيك من الاستنجاء ثلاثه احجار بذلك جرت السنه من رسول الله صلي الله عليه و آله»[5] شيخ طوسي و قدماي اصحاب مخصوصا شيخ صدوق و همين طور شيخ طوسي در متن فتاوايشان از كلمات نص و روايت استفاده مي‌كنند و شيخ صدوق در حدي است كه روايت با فتوايش مشتبه مي‌شود كه اين روايت است يا فتوا. اما در كلام شيخ هم تعابير و كلماتي از روايات گنجانده مي‌شود. آنجا كه گفتيم دو مسح باقيمانده سنت است احتمال دارد كه مربوط باشد به اين سنتي كه در متن آمده، «جرت السنّه»‌كه احتمال هم اين است.

 

نظر فقيه همداني

بنابراين تا به اينجا اين شد كه اين حديث صحيح السند و آن رأي مشهور و آن بيان شيخ و مضافا بر اين تعبد به نص كه فقيه همداني قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد: مدخليت نقاء و مدخليت عدد طبق نصوص بعيد نيست بلكه مي‌توانيم بگوييم كه در تطهير مخرج غائط هم نقاء و هم عدد مدخليت دارد تعبداً و وجداناً. مضافا بر اين كه مقتضاي اصل هم كه بود و مقتضاي احتياط هم است.[6]

سوال:

پاسخ: فقيه همداني مي‌فرمايد احجار ثلاثه آيا به هر حجر مستقل صدق مي‌كند يا به هر مسح به حجر پاك، آن بحث جداست اما اصل اينكه عدد در نص با نص صحيح آمده ما كشف مي‌كنيم كه مدخليت دارد. اگر بگوييم مدخليت ندارد منتهي به لغويت بيان عدد مي‌شود، پس بنابراين اجتناب از لغويت در كلام معصوم و تعبد به بيان صريح نص مي‌گوييم ثلاثه احجار و مطابق احتياط هم است.

 

نظر سيد الخوئي

سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه اين مسئله را مفصل بحث مي‌كند و صاحب جواهر هم اين مسئله را مبسوط بحث مي‌كند، مطلقات را مطرح مي‌كند بعد نقاء به عنوان مناط ذكر مي‌كند ثلاثه احجار را نقد و بررسي[7] و همين طور سيد الحكيم در مستمسك، شكر الله مساعيهم الجميله.

 

تحقيق

اما تحقيق اين است كه اولاً رأي مشهور مطابق با احتياط با نص و با برابر با اصل استصحاب حكمي و موضوعي جايي براي اشكال باقي نمي‌گذارد كه متن و فتوا همان است درست و صحيح. مضافا بر اين كه اين فرع بسيار نادري است. بنابراين اولا اين فرض مسئله مورد نادري است براي اينكه در استنجاء اذهاب غائط و نقاء مناط و ملاك قضيه است به طور طبيعي اغلب يا اكثر قريب به اتفاق به وسيله مسح يك بار نقاء حاصل نمي‌شود. و اگر فرض كنيد كه موردي است و حالت خاصي دارد يبوست و خشكي محل و يبوست شرج كه دائره اطراف مقعد و با همه اينها يك چيزي مقداري كه آن هم به سختي خارج مي‌شود آلودگي آنچناني ندارد با يك بار مسح هم كافي است، در آنجا جواب همين است كه گفتيم كه آنجا اگر فرض كنيم كه از اول آلودگي نبوده و با يك بار صورت گرفته مورد نادري است كه از مورد بحث خارج است. فرض نادري كه در آن حد باشد از محل بحث خارج است. بنابراين درباره مسح به يك بار استصحاب حكمي و موضوعي بسيار مهم است مضافا بر آن نص چون احتمال عقلائي در حد اطمينان بقاء اثر يا ذرات صغار در محل هست اطمينان به بقاء ذرات صغار قطعاً مسح دوم و سوم مي‌طلبد. پس اولا فرض نادر است و اگر فرض معمولي بگيريم مرحله اول پاك كننده نيست به هيچ وجه و بايد به مرحله دوم و سوم مراجعه كرد. ثالثاً تشخيص مطلب كه خود فرد است و خود فرد، او احساس كند كه رويت نمي‌شود، احساس كند كه نقاء حاصل شده است هم كار مشكلي است مگر آدم بي احتياطي باشد. بنابراين ما در اين مسئله روي موردي صحبت كنيم كه واقعيت ندارد و اگر يك فرض خيلي نادري محتمل باشد اين همه بحث لازم ندارد و پس از آنكه بحث هم بكنيم مورد نادر هم اگر اتفاق افتاد احتياطاً و جمود به نص دو بار مسح به حجر بكنيم اشكالي نخواهد داشت و احوط لزومي هم خواهد بود. مضافا بر اين يك ملاحظه مهمي در اين مسئله است كه بايد مورد عنايت قرار بگيرد و آن اين است كه گفتيم قسم دوم از تطهير عبارت است از تطهير واقعي كه در نصي كه خوانديم فرموده بود: «قال ينقي ما ثمه و يبقي الريح قال الريح لا ينظر اليها». روايت ديگر هم موثقه يونس بن يعقوب، باسناده عن الصفار عن السندي بن محمد عن يونس بن يعقوب. اسناد شيخ به صفار صحيح است، سندي بن محمد هم توثيق دارد و يونس بن يعقوب هم از ثقات است روايت موثقه است امامي بودن سندي معلوم نيست. «قال قلت لابي عبدالله عليه السلام الوضو الذي افترضه الله علي العباد لمن جاء من الغائط أو بال قال يغسل ذكره و يذهب الغائط» يك اذهاب بشود كه اذهاب يعني ذرات ريز هم بايد از بين برود و آنجا هم خوانديم در صحيحه عبدالله بن مغيره كه نقاء حاصل بشود. با توجه به اين دو نص نقاء اصل است اين يك نكته، نكته دوم هم نقاء به توصل احجار حاصل نمي‌شود. نكته سوم هم گفتيم قواعد و اصول جايي جاري مي‌شود كه مخالف با علم وجداني نباشد در مسح به ثلاثه احجار علم وجداني حداقل ذرات ريز باقي است اين نكته سوم. نكته چهارم هم اين است كه اين بيان كه آمده است در زماني بوده كه مردم دسترسي به آب و لوله كشي و اين چيزها به سادگي نداشته، بيابان گردها و چادرنشين‌ها و مردم عشايري و صحرانشين براي اينها كه گفته شده است ثلاثه احجار درست تطبيق مي‌كند به حالت عسر و حرج. و در بحث قبلي هم خوانديم كه اگر امر دائر بشود بين تطهير و استنجاي به احجار و به آب افضل تطهير است. و در حديث آمده بود پيامبر فرموده بود «مري نساء المومنين أن يستنجين بالماء و بالغن فانه مطهره للحواشي»[8] با آن روايت و با آن نكاتي كه گفته شد اگر تجاسر به عمل نمي‌آمد مي‌توانسته بگوييم كه در اين ايام استنجاء به ثلاثه احجار كافي نيست ولي چون ادب اجازه نمي‌داد و متن‌ها هنوز ثلاثه احجار را تاييد مي‌كند مي‌گوييم احتياط وجوبي اين است كه ثلاثه احجار براي استنجاء كافي نيست و بايد با آب استنجاء بشود كه از هر جهت كه نگاه بكنيم متعين است و احتياط وجوبي عدم كفايت استنجاء به احجار ثلاثه است.


[1] وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج1، ص227، ابواب احكام خلوت، ب13، ح1، ط اسلاميه.
[2] النهايه، شيخ طوسي، ص10.
[3] شرائع الاسلام، محقق حلي، ج1، ص14.
[4] جواهر الكلام، شيخ محمد حسن نجفي، ج2، ص39.
[5] وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج1، ص222، ابواب احكام خلوت، ب9، ح1، ط اسلاميه.
[6] مصباح الفقيه، فقيه همداني، ج2، ص91.
[7] التنقيح في شرح العروه الوثقي، سيد ابوالقاسم خويي، ج4، ص363.
[8] وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج1، ص222، ابواب احكام خلوت، ب9، ح3، ط اسلاميه.