درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

94/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيه 165 سوره نساء در موضوع اهل بيت عليهم السلام

آيه 165 تا 170 سوره نساء قال الله تعالي: «رُسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا»

 

ترجمه

ترجمه آيه روشن است پيامبراني است كه بشارت مي‌دهند‌ مژده مي‌دهند و انذار مي‌كنند به عبارت ديگر احكام الهي و هدايات را براي مردم دارند تا اينكه حجت تمام بشود. «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»، «بَعْدَ الرُّسُلِ» يعني بعد از فرستادن رسل اتمام حجت بشود و كسي جاي سوال نداشته باشد كه پيامبر ارسال نشد و ما نمي‌دانستيم چه كنيم. «وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» و كار خداي متعال از سر عزت است در آيه قرآن هر آيه‌اي كه در نظر بگيريد كلمه آخر آيه گفته مي‌شود اشاره دارد به محتوايي كه در خود آن آيه آمده است «عَزِيزًا حَكِيمًا» يعني خداوند عزيز است، كلمه عزت آمده، كلمه عزت در اين آيه نفوذ دارد فرستادن پيامبر عزت است، دين و ايمان و اطاعت از پيامبران هم عزت است حكيم است خدا، كارش حكيمانه است و فرزانگي كار را انجام داده.

 

نكات ولايي

از اين به بعد چون بحث ما آيات ولايي است از اين آيه به بعد نكته‌هاي ولايي مطرح مي‌شود. «لَّكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا» بعد از اينكه ارسال رسل اعلام شد يك تتمه‌اي آمد و خداي متعال فرمود لكن خداوند شهادت مي‌دهد به آنچه كه نازل كرده است براي تو و او را نازل كرده است با علم خودش و ملائكه هم شهادت مي‌دهند و شهادت خدا كافي است. منظور از اين «انزله» منظور از شهادت ملائكه چه باشد؟

 

مراجعه به تفسير

بايد به تفسير مراجعه كنيم. روايت از ابوحمزه ثمالي كه از اصحاب امام سجاد و اصحاب امام صادق و امام باقر است، يكي از رواتي كه سه امام را درك كرده و از وثاقت بالا برخوردار است و بركاتي دارد اول جابر است و دوم ابوحمزه ثمالي است. از امام باقر نقل مي‌كند «قال سمعت اباجعفر عليه السلام يقول لَّكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ في عليّ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا»[1] اوّلاً در تفسير ديديم كه كلمه «في عليّ» در تفسير اين آيه آمد ديگر مطلب و معنا معلوم شد. كه خداوند شهادت مي‌دهد به آنچه كه نازل كرده است به تو اي پيامبر نسبت به علي. «أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ» حضرت علي را خداي متعال با علم خودش نازل كرده است. «وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ» ملائكه هم شاهدند «وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا» شهادت خدا كافي است، ملائكه هم كه شهادت مي‌دهند.

 

آيه 167 ان الذين كفروا

بعد از اين آيه بعدي كه مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلًا بَعِيدًا»، تفسير عياشي مي‌فرمايد: «و سمعته يقول»، دوباره از امام باقر عليه السلام شنيدم كه آقا مي‌فرمود: «نزل جبرئيل بهذه الآيه ان الذين كفروا و ظلموا آل محمد حقهم» منظور از اين «كفروا» كساني هستند كه كفر نسبت به ولايت دارند، ظلم كردند در حق اهل بيت پيامبر اينها تا آيه آخر ارتباطش برقرار مي‌شود، «ضَلُّواْ ضَلاَلًا بَعِيدًا» اينها گمراه هستند و از آن گمراهي بلند بالا. تا آيه 169 تفسير اين افرادي هستند كه ظلم كردند در حق اهل بيت. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ» اينهايي كه كافر شدند «و ظلموا» كه گويا «ظلموا» تفسير «كفروا» است. «كفروا» نسبت به ولايت اميرالمومنين «و ظلوا آل البيت لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا» اينها بي راهه مي‌روند و تا ابد هم بي راهه مي‌روند. كسي كه در حق اهل بيت ظلم كرده باشد و از مسير اهل بيت جدا بشود راهي براي هدايت ندارد. زمينه براي مغفرت ندارند. « لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا» كافر و ظالم آنها ظالم آل بيت طريقي درستي تا ابد نخواهد داشت. «وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا» هيچ راهي «إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرًا».

 

آيه 170

ببينيم آيه آخر كه 170 بود «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ»

 

منظور از آنچه حق است ولايت و امامت است

اي مردم پيامبر به شما آنچه كه حق بود از سوي خدا آورده است در ارتباط با آن دو سه آيه قبلي، آنچه كه حق بود آورده است يعني ولايت اميرالمومنين را، امامت را «فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ» ايمان بياوريد به خير شماست به نفع شماست، «وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» مراجعه بكنيم به تفسيري كه در اين رابطه آمده است «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ في ولايه علي فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ وَإِن تَكْفُرُواْ بولايته فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» اين تفسير عياشي بود.

 

تفسير علي بن ابراهيم قمي

تفسير علي بن ابراهيم قمي، اينها تفاسيري هستند از نظر اعتبار در نهايت اتقان ما در متون روايي‌مان در كتب معتبره‌مان كتب تفسيري معتبر از تفسير علي بن ابراهيم قمي و عياشي نداريم، اينها تفسيري هستند كه مفسّرين‌شان زمان اصحاب را درك كردند، تفسير عياشي و تفسير قمي تفسير روايي است. درست است الان ما اين را پنهان مي‌كنيم و زياد اعلام نمي‌كنيم چون به ذوق آل سعود جور درنمي‌آيد، به قول وهابي جور درنمي‌آيد وليكن از نظر اعتبار خود سيدنا الاستاد آقاي خويي قدس الله نفسه الزكيه و محققين ديگر رواتي كه در سند تفسير قمي قرار دارد همه‌اش را موثق مي‌داند. عياشي از اقدمين است، تفسير عياشي جزء مصادر معتبر وسائل الشيعه است. دو تا تفسير اين قدر اعتبار دارد. و اين آيات را ديديم كه اگر اين آيات اين تفسير نبود ترجمه مي‌كرديم يك چيزي به ذهن ما وارد نمي‌شد بعد از اينكه اين تفسيرها را ديديم «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ» اين معلوم است يك نكته حساسي است خود اين نيست كه كل دين اين گونه نمي‌گويد با اين تعبير نمي‌گويد پس اين با آيه‌هاي قبل ربط بدهيد، «مِن رَّبِّكُمْ فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ». تفسير علي بن ابراهيم قمي مي‌فرمايد: «قوله لَّكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ فانه حدثني ابي، علي بن ابراهيم از ابراهيم بن هاشم عن ابن ابي عمير عن ابي بصير سند صحيحه است و تنها توثيق عام نيست صحتش صحيح اعلائي. روايت سه قسم است: 1. عالي السند، 2. صحيح، 3. مصحّح. عالي السند اين است كه يك روايت داراي دو تا راوي هستند و آن هم عمدتاً در كتاب‌هاي خاصي است نه در جوامع عمومي روايات و بعد راوي اگر شيعه امامي بود و توثيق خاص هم داشت مي‌شود صحيح و اما اگر راوي توثيق عام داشت كه مي‌شود معتبر نه صحيحه به آن مي‌گوييم و نه حسنه. معتبر كه داشت بعد از اگر روي معتبر بودنش عمل اصحاب اگر اتفاق افتاد مي‌شود مصحّحه. مصحّحه در حد صحيحه است. مصحّحه و صحيحه در تعارض در حد هم از لحاظ اعتبار هستند و ترجيحي ديده نمي‌شود. اين سند دو تا اعتبار دارد يك اعتبار در تفسير علي بن ابراهيم قمي آمده است اعتبار ديگر كه خود اين رواتي كه گفتيم ابن ابي عمير است، ابي بصير است كه از اصحاب اجماع هم است و از اوتاد هم است. «قال انما انزلت لَّكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ في علي أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ»[2] و ادامه مي‌دهد و باز هم از امام صادق عليه السلام در تفسير «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ آل محمد حقهم لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا». از لحاظ اعتبار اين دو تفسير حرف را گفتند،

 

روايت از اصول كافي

براي تاييد مطلب از اصول كافي هم يك روايت نقل مي‌كنيم كه بدانيم جايگاه اميرالمومنين علي بن ابن ابي طالب در قرآن تا كجاست. عن عبدالعظيم حسني، امامزاده عبد العظيم چون در ايران بود شد امامزاده اگر در عراق بود مي‌شد فقيه. سيد مرتضي نسبش به امام موسي بن جعفر شايد نزديك‌تر از امامزاده عبد العظيم است و چون در نجف است شده است فقيه و امامزاده عبدالعظيم در ايران شده بين شيعه شده امامزاده. كسي امامزاده عبد العظيم فقيه نمي‌گويد. امامزاده عبد العظيم هم محدث است و هم فقيه است و راوي هم است. عن عبدالعظيم حسني عن محمد بن فضل عن ابي حمزه ثمالي عن ابي جعفر عليه السلام، اين همان سندي بود كه در تفسير عياشي خوانديم كه سند افتاده بود. عياشي كم نكرده كسي كه مصحح بوده گفته اسم اين راوي‌ها چه به درد مي‌خورد، راوي‌ها را كم كنيم خود حديث را بياوريم يك كتاب معتبر روايي را از اعتبار انداخته ولي اجمالاً خود كتاب بين فقهاء معلوم است كه كتاب معروفي است تك تك راوي‌ها سندش افتاده. عن ابي حمزه عن ابي جعفر عليه السلام «قال نزل جبرئيل بهذه الآيه هكذا»، ممكن است در اينجا برمي‌خوريد اين متن كافي است «نزل جبرئيل» مي‌گويد خب پس تحريف شده است؟ نه، «نزل جبرئيل» همان طوري كه متن قرآن جنبه وحياني دارد تفسير قرآن هم جنبه و حياني دارد. لذا ما كه مي‌گوييم بهترين تفسير بعد از تفسير القرآن بالقرآن تفسير القرآن بالروايه است چون تفسير هم تفسير وحياني مي‌شود از مصدر وحي تفسير مي‌شود. «نزل جبرئيل بهذه الآيه هكذا ان الذين ظلموا‌ آل محمد حقهم لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرًا ثم قال يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ في ولايه عليّ فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ وَإِن تَكْفُرُواْ بولايه علي فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»[3]

دو مطلب

اين يك نكته دارد اولا ديديم سه تا منبع معتبر و تفسير هم روشن، آن نكته‌اي كه به ذهن آدم سوال خلق مي‌كرد كه «انزله» چه باشد و آن كلمه‌اي كه «جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ» چه باشد براي ما گفت، «بالحق ولايه اميرالمومنين» و «انزله في علي» اينها سه تا منبع معتبر تفسير عياشي و تفسير قمي و اصول كافي. مطلب دوم هم دو تا كلمه در مورد نقش ولايت داشت «من ربكم في ولايه علي فآمنوا خيرا لكم و ان تكفروا» آنكه ايمان بياورد به ولايت علي خير است برايش، اين خير است برايش اصطلاح ما نيست، اصطلاح عرف نيست، اصطلاح قرآن است، بيان خداست يعني خير است يعني سعادت است يعني بهشت يعني همه چيز و يعني ديگر مشكل ندارد، نجات از شرور است، نجات از همه شرّها در حصن ولايت است. يكي از معاني خير اين است كه از عذاب و گرفتاري هم نجات پيدا مي‌كند. بنابراين اين اثر ولايت بود. بعد گفت «وَإِن تَكْفُرُواْ بولايه علي فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» اگر كافر بشويد به ولايت علي كاري نمي‌كنيد صدمه نمي‌توانيد وارد كنيد. علي محبوب خداست. زمين و آسمان مال خداست. با خدا دادگان نستيز كه خدا دادگان را خدا داده است. زمين و زمان و هستي مال اميرالمومنين است، خدا همه مالك زمين و آسمان است، يعني به علي صدمه‌اي نمي‌توانيد وارد كنيد. كنار هم برويد ضرري به حضرت علي وارد نمي‌شود. اما استفاده‌اي كه مي‌توانيم بكنيم از ولايت اميرالمومنين يك مرتبه مي‌گوييم ولايت وجود و عدمش مطرح است يك مرتبه كم رنگ و پر رنگ كردنش مطرح است. اما اگر وجود و عدمش باشد كه امر دائر است بين كفر. ولايت علي همان ولايه الله است و همان ايمان است. و اگر انكار بكنند انكار ولايت علي انكار نبوت است، انكار نبوت انكار مبدأ است منتهي به كفر مي‌شود. اين نسبت به وجود و عدم كه در قرآن آمده.

 

نكاتي در مورد ولايت

اما بعد از كه خدا را شكر كنيم كه اهل ولايت هستيم چيزي كه براي موثر است اين است كه كم رنگ و پر رنگ يعني ولايت را در وضعيت جدي و در وضعيت حساس در نظر بگيريم يا ولايت را داريم فقط به يك مراسم شركت كنيم و تمام. بدانيم تجربه به ما نشان داده است هر روحاني كه موفق است، آن روحاني است كه ولايتش محكم‌تر است. قدرت يك فقيه ارتباط دارد به قدرت ولايت او. در تاريخ كه مراجعه بكنيد فقهائي كه بسيار توفيق بالا داشتند در اثر ولايت بسيار قوي و مستحكم با مولايش بوده، ولايت اگر مستحكم شد ديگر ارتباط برقرار مي‌شود و عشق برقرار مي‌شود. آدم از وادي خسته كننده ماديات مي‌پرد مي‌رود بالا ظاهر جسمش اينجا، پريده اينها را فقط به اصطلاح بازي با شرائط روزمره زندگي است و الا روحش آن بالا رفته و به اين چيزها اصلا توجهي نمي‌كند. هر جلسه‌اي بايد از يك فقيهي يك مثالي بزنيم، محقق خراساني ولايتش در چه حدي بود؟ ولايتش در حدي بود كه گفته مي‌شود هر روز قبل از درس سحرگاهان حرم اميرالمومنين، چه توفيقي است چه سعادتي است. هر كه دارد از مولي دارد. البته نگوييد ما اينجاييم و نجف نيستيم، كريمه آل البيت اين هم حرم اهل بيت است، با اين حرم ارتباط داشته باشيد. و بعد هم حال و هوا روحيه محقق خراساني روحيه ولايي بود، چيزي كه فكر مي‌كرد عبوديت فكر مي‌كرد و غضب و شئون شخصي خودش را در جامعه فكر نمي‌كرد. يك وقتي در زمان مشروطه بود ايشان طرفدار مشروطه بود، يكي از منبري‌هاي مبتدئين آن هم اهل يك شهر ديگري كه نجف هم نبود شروع كرد اشكال را به شيخ خراساني و بد و رد مي‌گفت. از قضاي روزگار آن فرد آن كسي كه سخنراني مي‌كرد و بد و رد مي‌كرد زمين خورد يعني به فقر و بدبختي گرفتار شد. خواست خانه ملكي‌اش را بفروشد خواست كه بفروشد گفت اگر مي‌خواهي بفروشي خانه‌ات را مي‌خرم شرط اينكه آخوند خراساني امضاء بكند، چون طلبه هستي بدون امضاي ايشان نمي‌شود مثلاً، مجبور شد. تا كه رفت پيش محقق خراساني، محقق خراساني به او گفت خانه‌ات را نفروش شما از علماء هستي به‌ات كمك مي‌كنم، نياز به اين نيست كه خانه‌ات را بفروشي، منقلب شد كه من اين همه اسائت و برخورد اين را. لذا يك كسي در مكاشفه گفت كه وفات مرحوم آخوند خراساني را درك كردم بعد از وفات در عالم خواب ديدم كه مرحوم محقق خراساني تشييع جنازه راه مي‌رود پيشاپيش جنازه زنده و سر حال. من به شما گفته بودم چند طريق داريم براي مكاشفه يكي از طرقش اين است كه اگر كسي را كه از دنيا رفته بود خواب ديديد و خودتان احساس كرديد كه زنده هستيد و او فوت شده، از او بپرسيد او خبر دارد، كه آن دنيا را ديده به شما مي‌گويد. ديگر دروغ هم تمام شده، دروغ وقتش تا اينجاست، مدت اعتبارش به اصطلاح زمان مصرف تمام مي‌شود. آنجا كه مي‌رويد از دروغ ديگر خبري نيست. سوال كنيد همه چيز را كه اطلاع دارد مي‌گويد و راست هم مي‌گويد. گفت محقق خراساني را ديدم كه زنده راه مي‌رود،‌گفتم آقا شما كه مرحوم شده بودي و الان شما را زنده مي‌بينم؟ شعر حافظ را خواند گفت «هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق، ثبت است در جرائد عالم دوام ما» يعني هر كسي كه ولايت اميرالمومنين را دارد تا ابد زنده است. الان محقق خراساني زنده است اين همه حرف‌هايش در اين حوزه زنده يعني اين نه مرده متحرك، خيلي‌ها مرده متحرّك‌اند. لذا من در نجف از يكي از افرادي كه اهل توسل و ولايت و نجابت بود و خودش هم فاضل همين درس آشيخ صدرا مي‌آمد و پدرش هم از علماء و شاگردان ميرزا باقر زنجاني بود. من از اين مي‌شنوم گفت كه از فقهاء به نقل رسيده است كه محقق خراساني كفايه الاصول را به توصيه خود مولي نوشته است. مولي اميرالمومنين آمده به ايشان فرموده كه آخوند اين اصول خيلي وسعت پيدا كرده اين را جمعش كن. شما اگر از لحاظ بلاغت كارشناسي بلاغي انجام بدهيد گنجاندن آن همه مطلب كه اگر نگويم صد جلد دهها جلد كتاب مي‌طلبد محتواي كفايه در دو جلد تدوين شده. چه بوده؟ دستور از مولي مختصرش كن. لذا مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني رحمه الله عليه كه شاگرد آخوند خراساني بود گفت قصد كردم كفايه را آسان سازي كنم كه عبارات معقّد است باز كنم. آخوند خراساني در خواب آمد گفت دست نزن، همان جوري كه است بگذارد. لذا «كفايه الي النهايه، ثلاثه ليس لها النهايه رسائل مكاسب كفايه» اينها مهر تاييد خورده‌اند. آدمي كه ولايتش درست باشد، رفتارش، نوشتارش كارهايش تحت نظر و اشراف است. خدايا براي ما روح ولايي و معرفت ولايي عنايت فرما.


[1] تفسير عياشي، محمد بن مسعود عياشي، ج1، ص285.
[2] تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ‌ج1، ص159.
[3] اصول كافي، شيخ كليني، ج، ص393، كتاب حجت، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولايه، ح5.