درس خارج فقه استاد مصطفوی

94/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله سوم از مسائل شک در تطهیر
در آستانه میلاد پر نور حضرت رسول خاتم و حضرت صادق صلوات الله علیهم اجمعین قرار گرفتهایم. این ایام را به شما تبریک میگوییم و به این مناسبت مناسبت خوبی است که جمهوری اسلامی هم کنفرانس وحدت بین مسلمین در نظر گرفتهاند و فرصت بسیار خوبی است که اگر مسلمانها قابلیتی ان شاء الله داشته باشند که از این فرصت خوب استفاده کنند. حضرت رسول، امام صادق ولادتشان هم زمان قرار گرفته است. یک تجلی است که برای بشریت تا ابد تامین امنیت در زندگی، تامین انسانیت و صلح و آرامش را در پی دارد. ببینیم آن نکته و آن صفتی که از اوصاف حضرت رسول در رأس قرار دارد قرآن میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ».[1] آن صفتی که از حضرت صادق سلام الله علیه در رأس قرار دارد و میدرخشد صفت صادق که «وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِين»،[2] که در تفسیر نور الثقلین طبق روایت ترجمه شده است «وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِين» اهل تقوا یعنی با ائمه باشید و با امام صادق باشید. نتیجهای که آدم با ذوق معرفتی از این مناسبت میگیرد این است که یک فرد، یک پیرو امام صادق، یک مسلمان، یک معتقد به نبوت حضرت رسول اگر این دو تا صفت را جمع کند خودش در آسایش است و دیگران از دست او در آسایش است. یعنی اهل رحم باشد و اهل صداقت. صداقت و رحم کفایت میکند. اگر بشریت اگر جامعه انسانی دارای این دو تا صفت باشد یک مورد مشکل در دنیا وجود ندارد. هر مشکلی که هست از بی رحمی انسان است. هر گرفتاری و خطرات از عدم صداقت انسانهاست. رحمت و صداقت در یک روز جلوه کردند. از این دو تا تجلی نور استفاده کنید. یادمان نرود به میمنت این عید ان شاء الله شیوه ما رحم باشد و صداقت. با رحم و صداقت خود ما در آرامشیم، دیگران از دست ما در امنیت و آرامشند، جامعه در آسایش و آرامش است. حالا کل دنیا این حقیقت را قبول ندارند و بی راهه میروند چندین چراغ دارد و بی راهه میرود بگذار تا بیافتد و بیند سزای خویش. اما ما که الان به عنوان یک مسلمان پیرو رسول الله و امام صادق سلام الله علیهم اجمعین هستیم وظیفه ما رحم و صداقت است. خدایا رحم و صداقت را در روح ما حاکم بفرما.

مسئله سوم
گفته شد که سید طباطبایی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند «اذا شکّ بعد التطهیر و علمه بالطهاره فی أنه هل أزال العین أم لا أو أنه طهّره علی الوجه الشرعی أم لا یبنی علی الطهاره». گفتیم که این بناء بر طهارت گذاشتن در فرض مسئله براساس قاعده صحت است. که بعد از فراغ از عمل با اصاله الصحه میخواهیم حکم به طهارت اعلام بکنیم. معنا و مورد قاعده طهارت و قاعده صحت را یادآور شدم. بعد از که این فتوا و این ادله و این مستند را توجه کردیم و فرق بین قاعده صحت و قاعده فراغ و تجاوز هم بیان شد

کلام سید الخوئی
سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: در این مورد نمیتوان حکم به طهارت صادر کرد. باید بناء بر نجاست این شئ مشکوک گذاشت و به تطهیر مبادرت کرد. برای اینکه قاعده فراغ و قاعده صحت در این مورد مجرا ندارد برای اینکه گفته شد قاعده صحت و فراغ بعد از علم به تحقق اصل عمل است، اصل عمل تحقق یافته، شک در خصوصیت آن داریم. در این صورت میتوانیم به قاعده صحت تمسک کنیم. اما در این مورد که شک در ازاله عین داریم شک در اصل عمل داریم که اصلاً طهارت حاصل شده است یا به عبارت دیگر تطهیر انجام گرفته است یا انجام نگرفته است. متعلق شک ما وجود و تحقق تطهیر است نه خصوصیت مازاد بر اصل وجود تا مجرای قاعده صحت بشود. بنابراین قاعده صحت جا ندارد.




جریان استصحاب
پس از که قاعده صحت در اینجا جاری نبود طبیعتاً استصحاب نجاست مانعی نخواهد داشت و از استصحاب نجاست استفاده میشود و حکم به متنجس بودن این شئ مشکوک اعلام میشود.[3]اما پس از این نکته دیگری را هم تعرض میکنند و آن این است که اگر بگوییم شک در ازاله عین سابقه عدمی دارد یعنی شک میکنیم که عینی بود یا نه، استصحاب میکنیم. پس از که استصحاب عدم عین کردیم نتیجهاش حکم به طهارت. در این رابطه دو تا اشکال را برمیخوریم. اشکال اول این است که این استصحاب استصحاب عدم ازلی است. استصحاب عدم ازلی به مبنای محقق نائینی جاری نمیشود و به مبنای محقق خراسانی و سیدنا الاستاد استصحاب عدم ازلی اعتبار دارد. پس اولاً استصحاب مبنائی است. و بر فرضی که جاری بشود این استصحاب میشود مثبت. مستصحب ما عدم عین است، شک میکنیم که عین نجاست وجود داشته است در وقت تطهیر یا وجود نداشته است. اگر عین وجود داشته که تطهیر نشده و ازاله شده، و اگر عین وجود نداشته تطهیر شده است، استصحاب میکنیم عدم عین را که لازمه عقلی آن میشود تطهیر جسم متنجس بدون حاجب. این لازمه عقلی طبیعتاً اثر عقلی استصحاب که بشود استصحاب میشود استصحاب مثبت و استصحاب مثبت اعتبار ندارد. یک ان قلتی اینجا وجود دارد و آن این است که ممکن است این استصحاب درست باشد از دو طریق دیگر: 1. از باب استصحاب مانع. هر کجا شک در مانع داشتیم استصحاب مانع جا دارد. چون مانع حادث است و سابقه عدمش قطعی است. استصحاب عدم مانع میکنیم. اینجا مثبت نمیشود؟ نه، خود مانعیت حکم وضعی است. فی حد ذاته حکم وضعی است، خودش را استصحاب  میکنیم و مستصحب ما میشود عدم مانع.




کلام سید الحکیم
این مطلب را سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه بیان فرمودهاند که ممکن است استصحاب عدم مانع داشته باشیم که مثبت هم نیست و بلا اشکال است.[4] اما نظر سیدنا الاستاد این است که ما در این مورد متعلق شک ما وجود عین است، ما خود عین نجاست در مسئله مورد بحث ماست. خود آن عین محل بحث است، اگر اصل، قاعده جاری کنیم نسبت به خود آن عین جاری میکنیم، کار به مرحله بعدی منتهی نمیشود که ما از این عین بگیریم یک عنوانی انتزاع کنیم به نام مانع. خود عین محل بحث است و اصل و قاعده هم متعلق به خود عین است. بنابراین سید الحکیم هم یک تنازلی دارد. بعد از آن میفرماید: اگر بناء بشود اگر استصحاب خود عین به معنای حاجب در نظر گرفته شود استصحاب عدم حاجب مثبت است. این توجیه به جایی نرسید.

استصحاب عقلائی
توجیه دومی وجود دارد و آن این است که ما بگوییم استصحاب عدم عین در مثل چنین مواردی برگرفته از بنای عقلاء است. بنای عقلاء در آنها که در امور عقلائی اهلیت دارند نه اهل وسوسه، عقلاء مردم متعارف اگر شئ متنجسی را تطهیر کنند احتمال بدهند که در حین تطهیر عین وجود داشته به عنوان مانع یا عینی وجود نداشته عقلاء به آن احتمال اعتناء نمیکنند. اگر بناء عقلاء بر این شد استصحاب ما میشود استصحاب عقلائی نه استصحاب شرعی که در این صورت اگر استصحاب عقلائی بود مثبتاتش هم حجیت دارد. که اشکال کار فقط در استصحاب شرعی است. اما تحقیق این است که استصحاب علی المشهور یک قسم است، اصول عملیه دیگر دو قسم اند، استصحاب فقط شرعی است. و اما استصحاب عقلی در مقام تصور و ثبوت اعلام و طرح شده است، طرحش فرضی است که اگر استصحاب اعتبارش بر اساس بنای عقلاء بود میشود استصحاب عقلائی و مثبتش هم حجت است. اما در سرتاسر استصحابات گفته میشود که استصحاب عقلائی نداریم. لذا در تقسیم اصول استصحاب را یک قسم میگویید استصحاب شرعی.
تحقیق
 اما تحقیق این است که استصحاب عقلائی هم داریم ولیکن علی التحقیق استصحاب عقلائی فقط یک مورد است چون ندرت داشته است لذا صاحب نظران آن مورد نادر کالعدم به حساب آوردهاند و میگویند استصحاب فقط شرعی است. در مورد استصحاب عقلائی یک مورد داریم که بلا اشکال براساس مبنای عقلاء آن استصحاب معتبر است که مربوط میشود به استصحاب عدم نقل در بحث حقیقت و مجاز. استصحاب عدم نقل یک استصحاب معتبری است برگرفته از بنای عقلاء است و استصحاب عقلائی است. اگر استصحاب در این مورد استصحاب عقلائی باشد مثبتش هم حجت خواهد بود. اما تحقیق این است که استصحاب عقلائی در این مورد ثابت نیست فقط احتمالش وجود دارد. سیره عقلاء در حد ادعاء کارساز و تاثیرگذار نیست. همان طور که ادله لبّی مدلولش قدر متیقن است اعتبارش هم فقط در صورتی است که وجودش متیقن باشد. سیره مشکوک حتی سیره مظنون اعتبار ندارد. بنابراین سیره که ادعاء یا احتمال بدهیم اثباتش کار مشکلی است. چون سیره ثابت و مستقرّ نیست لذا ما در اصطلاح میگوییم سیره مستقره یا استقرار سیره که ثبوتش برقرار و محکم باشد. اگر متزلزل بود اعتبار نخواهد داشت. در نتیجه این توجیه هم یک احتمالی بیش نیست چون سیره استقرارش ثابت نمیشود.

و لو رآی فیه نجاسه
در ادامه میفرماید: «ولو رأى فيه نجاسه وشك في أنها هي السابقه أو أخرى طارئه بنى على أنها طارئه» بر مبنای سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه این فرع دوم هم فرعی است که نمیتوان حکم به طهارت صادر کرد. با همان سبک و سیاقی که گفتیم که شک در وجود تطهیر است نه شک در خصوصیت. شک در وجود که باشد جا برای قاعده صحت آماده نیست. مضافا بر این که هر کجا شک در تطهیر اگر وجود داشت مساوی با عدم تطهیر است و شک در طهارت مساوی با طهارت است. و همچنین مقتضای احتیاط هم همین خواهد بود.


سرّ احتیاط وجوبی
 این احتیاط را ما جزء احتیاطات وجوبی میدانیم. سرّ احتیاط وجوبی این است که علم به تکلیف وجود داشته باشد و مؤمّن احراز نشود، در این صورت جا برای احتیاط وجوبی آماده است.

مسئله چهارم
مسئله چهارم: «إذا علم بنجاسه شيء وشك في أن لها عيناً أم لا له أن يبني على عدم العين، فلا يلزم الغسل بمقدار يعلم بزوال العين على تقدير وجودها وإن كان أحوط»، هر دو مسئله براساس سبک و سیاق استدلالی سیدنا الاستاد مربوط میشود به شک در تطهیر، در صورت شک در تطهیر اصل عدم تطهیر است، تطهیر نیاز به احراز دارد. تطهیر مشکوک تطهیر نیست. مضافاً بر اینکه احوطی که اینجا آمده است هرچند احتیاط استحبابی اعلام شده است اما امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید حکم به نجاست در این صورت از مسئله اقوی است نه احوط. برای اینکه علم اجمالی به نجاست وجود دارد و مؤمنّی هم نیست. این مسئله شک در تطهیر هم کامل شد.

مسئله پنجم
مسئله پنجم اشارتی دارد سید نسبت به وسواسی، میفرماید: «الوسواسي يرجع في التطهير إلى المتعارف، ولا يلزم أن يحصل له العلم بزوال النجاسه».

وسواسی کیست و حکم شرعی آن
اولاً وسواسی چه کسی است، وسواسی را که در فقه تعریف میکنند آن است که در عملیات تطهیر آدم غیر متعارف باشد. تطهیرش در حد متعارف نیست. اگر کسی احتیاطی بکند در موارد خاصی، احتیاط حسنش محفوظ است و با یک احتیاط ابتدائی حکم وسواسی نمیشود. وسواسی آن است که روحیه احتیاط خارج از حدّ متعارف برایش حاکم است، مستمرّ به شکل استمرار وسوسه دارد. این وسوسه یک بیماری است و بیماری هم اختلال روح است که طبق روایت از امام صادق علیه السلام از سوی شیطان برای آدم وسواسی عارض میشود. شیطانی که نتواند یک مومن را به محرمات مشخص وادارد و به منکرات نتواند علناً سوق بدهد به شکل ناملموس وارد میشود میخواهد مومن را منحرف کند که این تطهیرت درست نیست، این تغسیلت باطل است، به جایی نمیرسد. روحش تحت تاثیر میرود روحیهای که انسان اگر از بیرون نگاه بکند میبیند که یک آدمی است کاملاً بیمار و گرفتار. سیدنا الاستاد یک قصهای را ضمن این مسئله وسواسی تعرض فرمودند و آن این بود که میفرمود شخصی وسواسی بود نماز صبح را که شروع میکرد آنقدر وسوسه داشت و وسواس داشت نیت نمیتوانست بکند که صبح شده است یا نشده است، آنقدر وسواس بود در اینکه نیت بکند که صبح شده یا نشده ادامه میداد تا میرسید وقت طلوع آفتاب، آفتاب که طلوع میکرد شروع میکرد که نماز صبح را قضائی بخواند. آنجا هم میماند که الان طلوع آفتاب شده است که قضائی بخوانم یا نشده است، مانده بود. آدم وسواسی همین طور افتاده در گل است نمیتواند از این منجلاب بیرون بیاورد. اما خود وسواسی را که تعریف کردیم، یک نکته را بگویم اخلاقی است روایی هم است، اگر خواستید برای آدم وسواسی طبق روایتی که دیدم معالجهای اعلام بکنید ذکر مختصری در هر مرحلهای که به شک غیر متعارف بربخورد ده بار «لا اله الا الله» بگوید، این معالجه است. و اگر معالجه نشود خودش هم بیمار است و اعمالش هم مشکل دارد. نه تنها خودش که دیدم کسانی به حقیر مراجعه کردهاند از بستگانش گفتهاند که ما را این شخص گرفتار کرده است، محیط خانه را گرفتار میکند. بنابراین وسواسی بیماری است. حکم شرعیاش چیست؟ حکم شرعیاش این است که سید میفرماید «یرجع فی التطهیر الی المتعارف»، سید میفرماید وسواسی مراجعه کند به متعارف ولیکن وسواسی که به متعارف مراجعه نمیکند، بعد از که وسواسی شد بیاید به متعارف مراجعه کند براساس بحث تحقیقی خلف است. اگر به متعارف مراجعه کند که وسواسی نیست. سید طباطبایی قدس الله نفسه الزکیه حکم فقهیاش را اعلام میکند که اگر وسواس بماند و تطهیر نشد، چه کند؟ بگوید در حد متعارف عمل کن نجاست و طهارت به عهده من. این جوری جوابش بدهیم و الا وسواسی باشد و حد متعارف را قبول بکند کار نشدنی و خلف است. بحث و شکوک تمام شد رسیدیم به فصل بعدی فصل اوانی. که بحث اوانی را چرا اینجا مطرح کردهاند وجه آن ان شاء الله جلسه بعدی.


[1] انبیاء/سوره21، آیه107.
[2] توبه/سوره9، آیه119.
[3]  التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج 4، ص 259.
[4]  مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج 2، ص 153.