درس خارج فقه استاد مصطفوی

94/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طرق اثبات تطهیر
اسعد الله ایامکم عید بر همه شما مبارک. ان شاء الله عید امامت امام عصر آنچنان عیدی باشد که نور امامت تمامی شئون ما را فرابگیرد. اعتقاد به امامت و توجه به امامت امام عصر نعمتی است که نور معنوی در سرتاسر وجود آدم ایجاد میکند و اگر خدا به آن بنده توفیق بدهد که امامت را در حدّ معرفت ممکن آشنا بشود آن شخص در حقیقت عارف همان است. عارف یعنی همین. عارف را به اذکار و اوراد و ترک دنیا و این چیزها تطبیق نکنید، ما اگر بنا شد که آشنایی با عارف و عرفاء پیدا بکنیم یا خود آدم در طریق معرفت قدم بدارد یک معیار بیشتر ندارد بعد از شناخت خدا امام شناسی معرفت است و کسی که امام خودش را بشناسد او عارف است. حق معرفت نه حق معرفت به معنای کلمه حق معرفت متناسب با خودش. آن عارف است و آن کسی که معرفت به امام زمان خودش دارد اهل سلوک میشود و او تلاشاش طبیعتاً پس از که شناخته است. یکی درد و یکی درمان پذیرد یکی وصل و یکی هجران پذیرد، من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد. امام عصر جانان آدم است. بعد از که آدم معرفت به امام زمان پیدا کرد به طور طبیعی اهل سلوک است. پسندم آنچه را جانان پسندد. خداوند ان شاء الله برای همه ما و شما معرفت امام و امام شناسی درست در حدّ مطلوب عنایت کند.
الرابع غیبه المسلم
سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه اموری را برای اثبات تطهیر ذکر فرمودهاند که چهارمین امر عبارت است از غیبت مسلمان «علی التفصیل الذی سبق». برای حجیت غیبت مسلمان نسبت به تطهیر شرائطی فرموده بودند که بحث کردیم. اما آنچه خلاصه بحث در این رابطه است این است که خود غیبت مطهّر نیست طریق است برای تطهیر. و این طریقیت هم در صورتی است که منتهی بشود به فعل مسلمان. و آنگاه از باب حمل فعل مسلمان بر صحت تطهیر و آثار دیگر مترتب بشود. در تطهیر هم گفتیم که همه شروط جمع میشود به دو شرط: مسلمانی که لباسش متنجس شده باشد علم به نجاست پیدا کند و خود ملتزم به طهارت و تطهیر باشد. در این صورت اگر غیبت داشت و فعلش را حمل بر صحت میکنیم که آن لباس متنجس را اگر در نماز استفاده کرد میگوییم محکوم به طهارت است. بنابراین غیبت مسلمان هم راه اثبات تطهیر است
توارد حالات
ولی گفته بودیم که تحقیق این است که غیبت مسلمان در حدّی باشد که توارد حالات صورت بگیرد. اما در صورت تحقق حالت واحده کار مشکل است و استصحاب حاکم است. توارد حالات این است که ما در اختیار مسلمان دیدهایم حالت نجاستی وجود داشته و حالت تطهیر. این حالات توارد داشته است. نجاست آمده تطهیر آمده، بعد نجاست آمده بعد تطهیر آمده، توارد حالات. پس از که دیدیدم ظرفیت در حدی است که گنجایش توارد حالات را دارد لباسی را در دستی مسلمان میبینیم براساس حمل فعل مسلمان بر صحت حکم به طهارت صادر میکنیم، این درست است. نه تنها قاعده صحت که قاعده عسر و حرج هم صاحب جواهر میفرماید در این رابطه مطلب را پشتیبانی میکند. که اگر بناء بشود به فعل مسلم اعتماد نشود کار به عسر و حرج منتهی میشود. اما اگر تحقق حالت واحده باشد، مسلمانی را دیدیم لباسش متنجس بود غیبت کرد، از پیش چشم ما پنهان شد غیبت در حد اقل صدق میکند، یک ساعت ندیدیم مگر میشود بعد از یک ساعت حکم به تطهیر کرد؟ «مشکلٌ جداً». استصحاب حاکم است یقین به نجاست داریم استصحاب هم  در موضوع جاری میشود استصحاب اصل موضوعی است. لذا گفتیم که در آن صورت احتیاط واجب این است که به غیبت در آن حدّ آثار طهارت را نباید مترتب کرد و احتیاط واجب این است که باید شخصاً در جهت تطهیر مبادرت کرد تا تطهیر احراز بشود. حداقلّ شک در تطهیر است، شک در طهارت نیست که بگوییم نتیجهاش طهارت است. شک در تطهیر مقتضای عدم تطهیر است. و مویّد این مطلب روایت صحیحه عبد الله بن سنان است، محمد بن الحسن شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه باسناده عن سعد که سعد بن عبدالله اشعری است از اجلاء و ثقات عن احمد بن محمد بن عیسی اشعری از اجلاء و ثقات عن الحسن بن محبوب که از اصحاب اجماع است عن عبدالله بن سنان که از اصحاب موثق امام صادق علیه السلام است. «قال سأل ابی عبدالله علیه السلام و أنا حاضر» فردی از آقا امام صادق سوالی کرد من حاضر بودم. حدیث تقریبا طولانی است آن قسمتی که شاهد بحث ما هست را ذکر میکنیم. سوال شد که لباسی را من عاریه دادم به فردی که او از نجاست و طهارت آنچنان اجتناب نمیکند و بعد از که عاریه دادم لباس را پس گرفتم آیا به آن لباس نماز بخوانم یا اینکه باید تطهیر کنم؟ آقا فرمود «صلّ فیه و لا تغسله من اجل ذلک». فقط به خاطر اینکه اعاره داده باشی به کسی که احتمال تنجیس میدهی اعتناء نکن و شستشو و غسل واجب نیست، محکوم به طهارت است. «فانک أعرته ایاه و هو طاهر و لم تستیقن أنه نجّسه»[1] این کلمه آخر دو منظوره است: هم دلیل برای استصحاب است و هم دلیل برای مدعای ماست که حالت واحده نباشد. اگر یقین داشتید که تنجیس کرده بعد از تنجیس غیبت هم میکند طبیعتاً و بیاورد محکوم به نجاست است.
سوال:
پاسخ: شما لباس را دادید پاک بوده الان توارد حالات است نمیدانید، حمل فعل مسلم بر صحت است. شما یقین ندارید که آن لباس را نجس کرده و بعدش هم تحقق حالت نجاست است بعد از آن بیاورد برای شما، شما محکوم به طهارت بدانید. نه، یقین به تنجیس یا به عبارت دیگر یقین به تحقق حالت واحده ندارید که نجاست محقق شده باشد و بعد از که نجاست محقق شده است غیبتی هم دارد البته، لباس را برایتان بیاورد محکوم به نجاست است. این حدیث موید بر مطلب شد.
سوال:
پاسخ: شما لباسی را به کسی اعاره دادهاید، آن لباسی را که استفاده میکند پیش روی شما که استفاده نمیکند، میبرد غیبت است. و شما که نمیبینید حمل بر صحت کنید که نجس نشده باشد. اما اگر شما یقین کنید که آن لباس آن شخصی که اعاره کرده تنجیس کرده و نجس شده طبیعتاً فوراً نجس مستقیم را که نمیدهد و شکی نداریم. اگر نجس شده باشد و غیبتی بعد از نجاست صورت نگرفته باشد که ما شک نمیکنیم. نجس که جای سوال ندارد. اما اگر  نجس شده باشد و بعد از که تنجیس کرده ندیدیم و آورد بعد از چند روز یا یک روز بعد. اینجا دیگر محکوم به طهارت نیست. چون یقین داریم به تحقق حالت واحده و نجاست. یقین که به حالت واحده داریم الان یک ذره غیبت کرد احتمال طهارت بدهیم، این احتمال طهارت در این مقدار غیبت کارساز نیست. استصحاب نجاست جاری میشود که اگر یقین به تنجیس داشته باشیم.
سوال: چرا به این روایت استناد میشود در حالی که این مربوط به ذمی است.
پاسخ: اولاً اولویت است. که ما در آن صورت که یقین به نجاست نداشته باشیم به طریق اولی. ثانیاً بنابراینکه که کتابی را ما طاهر میدانیم. در بحث ما هم گفتیم که مسلمان با ذمی در طهارت و نجاست فرق نمیکند. مشرک فرق میکند.
الخامس اخبار الوکیل
امر پنجم: «اخبار الوکیل فی التطهیر بطهارته». پنجمین راه برای اثبات طهارت اخبار وکیل است. اگر کسی را شما وکیل گرفتید و آن آمد برای شما خبر را رساند که تطهیر شده است، شما حمل بر صحت میکنید. اخبار وکیل در تطهیر به طهارت بحث ندارد. برای اینکه سیره بلکه اجماع و روایات متعدّد در ابواب مختلف تطهیر نساء، تطهیر جواری، تطهیر مستخدمین، همه این موارد طبق سیره و احیاناً نصوص کفایت میکند. همه وکالت در تطهیر دارند. وکالت در تطهیر از لحاظ سیره درست است و به توسط اخبار وکیل تطهیر ثابت میشود برای سیره قطعی عملیه و تایید میکند آن نصوص در ابواب مختلف.
سوال:
پاسخ: سیدنا الاستاد میفرماید: اخبار وکیل که اعتبار دارد و مورد اجماع است در امور معاملاتی است اما در امور تکوینیه مثل تطهیر و اینها دلیل و اجماع شامل نمیشود. پس در مورد امور تکوینیه مثل تطهیر باید عنوان ید صدق کند که بشود راه سومی که گفتیم. از باب اخبار ذی الید تطهیر ثابت بشود. در این صورت اگر وکیل تطهیر را که اعلام میکند نسبت به شئای آن شئ در ید وکیل باشد قولش مسموع است اما تحت امر اخبار و حجیت قول ذی الید است. اما اگر شئ در یدش نباشد خبر از تطهیر بدهد دلیلی برای اثبات آن نداریم. و ما حصل بحث دلیل اعتبار قول وکیل در بین عقلاء بنای عقلاء، سیره عقلاء بلکه ارتکاز عقلاء است.
السادس غسل المسلم
«السادس: غسل مسلم له بعنوان التطهیر و ان لم یعلم أنه غسله علی الوجه الشرعی أم لا حملاً لفعله علی الصحه». میبینیم یک مسلمانی لباس متنجسی را شستشو میکند به این شستشو ما ترتیب اثر میدهیم هرچند احراز نکنیم که این فرد شرائط تغسیل شرعی را رعایت میکند یا رعایت نمیکند. خود سید یزدی میفرماید: «حملاً لفعله علی الصحه» از باب حمل فعل مسلمان بر صحت. که دلیل اصلی حمل فعل مسلمان بر صحت عبارت است از سیره عقلاء.
السابع اخبار العدل الواحد
«السابع اخبار العدل الواحد عند بعضهم لکنه مشکل» فرد عادلی خبر بدهد که این لباس تطهیر شد و این خبر راه اثبات تطهیر است از دید بعضی از فقهاء، لکن این راه محل اشکال است. که از طریق خبر واحد تطهیر ثابت بشود مشکل است. یقین به نجاست شئای دارید و خبر واحد آمد گفت تطهیر شد، در اینجا شک میکنید یا یقین؟ اگر یقین کردید و الا اگر یقین نکردید و شک داشتید استصحاب حاکم است.
تطهیر به وسیله خبر واحد اختلافی است
شرح این مسئله از این قرار است درباره اثبات تطهیر به توسط خبر واحد اختلاف نظر وجود دارد. مشهور این است که تطهیر به وسیله خبر واحد عادل اثبات میشود.[2] و اما از فقهاء علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: اثبات تطهیر توسط خبر واحد عادل درست است و این قول که گفته شده است که تطهیر به وسیله اخبار عدل واحد ثابت میشود «قولٌ جیّد».[3] اما صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: به وسیله اخبار عدل واحد اثبات تطهیر مشکل است للاصل یعنی استصحاب. و به جهت مفهوم اثبات مدعا به بیّنه.[4] که عبارت است از همان مقبوله مسعده بن صدقه که امام میفرماید: «الاشیاء کلّها علی ذلک حتی یستبین لک غیر هذا أو تقوم به البیّنه». این جمله جملهای است دارای غایت. از مواردی که گفتهایم قطعا مفهوم دارد جملهای است که دارای حصر و دارای غایت باشد. که  قضیه شرطیه علی المشهور مفهوم دارد و غلی غیر المشهور مفهوم ندارد. و قضیه وصفیه علی المشهور مفهوم ندارد و علی غیر المشهور مفهوم دارد. قضیهای که دارای حصر و غایت است قطعاً مفهوم دارد و قضیهای که دارای عدد و لقب است قطعاً مفهوم ندارد.


[1]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 1095، ابواب نجاسات، ب 74، ح 1، ط اسلامیه.
[2]  المعالم فی الفقه، الشیخ حسن صاحب معالم، ص 283. .
[3]  تذکره الفقهاء، علامه حلی، ج 1، ص 90.
[4]  جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج 6، ص 171.