درس خارج فقه استاد مصطفوی

94/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فروع مطهریت زوال عین
گفته شد که زوال عین از مطهرا ت است نسبت به ظاهر بدن حیوان و نسبت به باطن انسان که عبارت است از دهان و داخل بینی و حفره گوش باشد. اما فرع این شد که اگر شکی بکنیم که این مورد ظاهر است یا باطن، ادله ای اقامه شد و بحثی داشتیم تحقیق این است که تشخیص ظاهر و باطن یک امر واقعی است. در اصول یادتان باشد نظر شیخ انصاری که فرمودند اصل در امور عقلیه جاری نمی شود، منظور از عقلیه امور واقعیه است.

مرجعیت و عدم مرجعیت عرف
در واقعیات اصل جاری نیست و واقعیات ها راه کشفش فحص و مراجعه به عرف است. معنای ظاهر و باطن معلوم است، ظاهر چیست باطن کدام است. دو تا معنای عرفی واضحی است. در اصل معنای ظاهر بدن و باطن بدن عرف تردید ندارد. اما اگر مواردی اتفاق افتاد از قبیل شبهه مفهومیه یا شبهه مصداقیه در مورد شک در ظاهر و باطن بودن بدن مثل مطبق الشفتین تحقیق این است که باید به عرف مراجعه شود. اگر عرف مشکل داشت و نتوانست حل بکند یا عرف دارای یک نظر نبود، از اعتبار ساقط است. لذا گفتیم درباره مطبق الشفتین که سید می فرماید از باطن است این نظر ایشان نظر فتوائی نیست بلکه یک اظهار نظر از سوی یک نفر از اهل عرف است. و این نظر هم مطابق با رأی عموم نیست که گفتیم سید بروجردی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید مطبق الشفتین از ظاهر است. بنابراین جا برای عرف آماده بود اما عرف در مثل چنین موردی که اختلاف باشد مرجعیت و اعتبار ندارد. بنابراین از لحاظ اصولی یک نکته جنبی داریم و آن این است که شک در مخصص، باطن مخصص است و قاعده ملاقات عموم دارد باطن تخصیص زده. شک در مخصص مساوی است با عدم مخصص. و نتیجتاً براساس احتیاط شرعی می گوییم باید اینجا اعلام کنیم که اجتناب و تطهیر لازم است.



نظر شیخ انصاری و فقیه همدانی
و این نظری که نظر نهایی شد را شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه اعلام داشته است که در مثل چنین مورد مقتضای قاعده ملاقات به نجس وجوب اجتناب است و نیاز به تغسیل و تطهیر دارد.[1] و فقیه همدانی قدس الله نفسه الزکیه همین رأی شیخ انصاری را تایید می کند.[2]

تحقیق
نتیجتاً آنچه که در متن فرموده است از لحاظ دلیل درست است ان شاء الله ولیکن علی التحقیق آنچه را که سید بروجردی فتوا داده اند باید انجام بگیرد و هر موردی که شک در ظاهر و باطن آن داشتیم در مثل مطبق الشفتین و مطبق الجفنین باید اعلام بکنیم که واجب است به احتیاط وجوبی که تغسیل و ازاله صورت گیرد. این ما حصل بحث ما بود درباره امر دهم از مطهرات.

مطهر یازدهم
اما مطهر یازدهم سید طباطبایی می فرماید: «الحادی عشر استبراء الحیوان الجلال فانه مطهر لبوله و روثه و المراد بالجلاله مطلق ما یوکل لحمه من الحیوانات المعتاده یتغذی العذره و هی غائط الانسان و المراد من الاستبراء منعه عن ذلک و اغتذائه بالعلف الطاهر حتی یزول عنه اسم الجلل و الاحوط مع زوال الاسم مضی مده المنصوصه». تمام جهات مسئله را بیان کردند. مطلب اول فرمودند که استبراء حیوان جلال که حیوان جلال حیوان ماکول اللحمی است که از نجاست تغذیه کند.

معنای لغوی و اصطلاحی جلال و مدت جلال خواری
اما شرح بحث: اولا جلال لغتا و اصطلاحاً. جلّال در لغت به معنای بقر جلاله آمده است در لغت نامه مثل لسان العرب و اقرب الموارد گفته اند که جلاله بقره است ولی معلوم می شود که از باب مثال گفته است. منظور از جلال آن حیوان محلل الاکلی است که از عذره تغذیه کند. اولا خود جلال ماده اش جلّ است، جلّ در لغت به معنای عذره است، الجلّ تطلق علی العذره. پس جلال که می گوید به اعتبار آن اسم خاص از نجاست است که جلّ باشد. با صیغه مبالغه گفته می شود جلّاله. این اصل معنای کلمه، اما معنای صیغه جلاله که حیوانی است که از عذره و نجاست تغذیه کند در چه حد و به چه اندازه؟ شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «اکثر اغتذائها العذره» این معنای صیغه جلاله است[3]. و اما لغتاً اختصاص دارد به بقره، فرمودند در لغت آمده است که جلاله فقط بقره است. اما سیدنا الاستاد می فرماید این ذکر بقره در لغت نامه به عنوان مثال تلقی می شود و الّا اختصاص به بقره ندارد. موید بر این مطلب این روایت است که آمده است «سألت اباعبدالله علیه السلام عن الرجل یصلی و فی ثوبه عذره من انسان أو سنور أو کلب»[4] پس دیدیم که عذره اولا اختصاص به عذره انسان ندارد و ثانیا روایت بعدی که آمده است ابلی که اکل عذره بکند، پس دو تا نکته شد: 1. عذره اختصاص به عذره انسان ندارد. 2. آکلش هم اختصاص به بقره ندارد. کلمه جلال معلوم شد و جلاله هم معلوم شد که منحصرا بقره نیست و طبق نص عذره هم تنها عذره انسان نیست. بعد از این به این نکته توجه کنیم که مدت جلاله چقدر باشد؟ آیا یک نوبت کافی است یا یک مدت متنابه و تا کی و تا کجا، مطلبی است تا جلاله صدق کند. براساس کلمه که بنگریم جلاله صیغه مبالغه است باید بسیار اکل عذره داشته باشد. آن بسیار را مصداقش را عرف تشخیص می دهد که بسیار است و زیاد است. این دید ابتدائی. اما دید تحقیقی شهید ثانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که درباره حد و حدود جلاله از حیث مدت هیچ دلیلی نداریم. نص و اجماع و عقل، اصلا دلیلی نداریم. یک عنوان کاملا مجملی است. حدی بیان نشده است نه از سوی نص و نه اجماع.[5]

نظر صاحب جواهر و سید الخوئی
صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه کتاب جواهر می فرماید درباره مدت جلل از سوی شرع بیانی نرسیده است اما اقوالی وجود دارد. قولی است که گفته می شود جلل تا حدی باشد که به رشد جسمانی حیوان تاثیر بگذارد. از این غذا گوشت و خون به وجود بیاورد. قول دوم هم گفته است که یوماً و لیله مثل رضاع یک شب و روز کامل طبق عادت تغذیه اش عذره باشد.[6] قول سومی را هم سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه در ادامه این اقوال اعلام می کند که گفته می شود که جلل آنگاه صدق می کندنتن بشود یعنی آن بوی ناخوشایندی که در نجاست است در جسم منتقل بشود.[7] این سه تا قولی است که گفته شده است. صاحب جواهر می فرماید: این وجوه و اقوال هیچ کدام قابل التزام نیست و همینطور سید الحکیم. و سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید این اقوال و این آراء هیچ کدام قابل التزام نیست و باید به عرف مراجعه کرد. اگر عرف دید روشنی داشت که قاعده عرف این بود که روشن باشد و عرف مقابلی نداشته باشد. اینجاست که عرف حجیت دارد. اگر عرف اختلاف دارد یا اجمالی یک چیزهایی از عرف استفاده می شود اعتبار برای عرف وجود نخواهد داشت. در صورتی که از عرف چیزی استفاده نشود سیدنا الاستاد می فرماید: شبهه یا شبهه مفهومیه است یا شبهه مصداقیه است. اگر شبهه مفهومیه بود جایی برای استصحاب نیست. تعریف شبهه مفهومیه هم واضح است و آن این است که شک در سعه و ضیق معنا. زمینه برای استصحاب وجود ندارد، نه استصحاب حکمی وحدت قضیتین محرز نیست نه استصحاب موضوعی شک در بقاء وجود ندارد. در این صورت که استصحاب نکنیم مراجعه می کنیم به عمومات که عموم حلیت ا کل است. اما اگر شبهه مصداقیه شد که شک بکنیم به هر دلیلی که این موضوع خاص خارجی الان با این وضعیت این جلال است یا جلال نیست خارجاً، حد را می دانیم خصوصیات را می دانیم شک در  این نداریم و اما در تطبیق خارجی اش شک داریم که این جلال است یا نیست. اگر شبهه مصداقیه شد تمسک به عام نمی شود. استصحاب حلیت داریم، از راه عام نمی توانیم طهارت را نمی توانیم ثابت کنیم اما از راه عام نمی توانیم طهارت را ثابت کنیم اما از راه اصل می شود، نتیجه یکی است اما راه دو تاست. نتیجه همان طهارت و حلیت است اما راهش می شود استصحاب.[8] یک اشکال دارد و آن این است که شبهه مصداقیه اینجا واقع ندارد. شبهه در مفهوم جلال ممکن است که بحث در مدت است که کم یا زیاد است. اما شبهه مصداقیه معنا ندارد چون مفهوم برای ما کاملا روشن نیست که به مصداق شک کنیم. با واقع مسئله روبرو بشویم شبهه مصداقیه ای نیست. نکته دیگری که مربوط می شود به توضیح معنای جلال این است که فقهاء و همینطور متن فتوای سید اختصاص داده است جلال را به حیوان ماکول اللحمی که از عذره انسان تغذیه کند. این اختصاص از کجا آمده؟ نصی خاصی در این رابطه گفته شده است که وجود دارد عبارت است از این عن احمد بن یحیی عن بعض اصحابه عن علی بن حسان عن علی بن عقبه عن موسی بن اکلیل عن بعض اصحابه عن ابی جعفر، سند مرسل است. «فی شاه شربت بولا ثم ذبحت قال فقال یغسل ما فی جوفها ثم لا بأس به و کذلک اذا ائتلفت بالعذره ما لم تکن جلاله و الجلاله التی یکون ذلک غذائها»[9]. جلاله حیوانی است که عذره غذائش است. بنابراین در این نص با این سند جلاله معنا شد که حیوان ماکول اللحمی است که از عذره تغذیه می کند و غذایش باشد عذره انسان. سید الحکیم می فرماید مشهور این است که جلاله حیوان ماکول اللحمی است که فقط از عذره انسان تغذیه کند رأی مشهور براساس روایت موسی اکلیل. اما سیدنا الاستاد می فرماید از این روایت استفاده نمی شود. چون این دو روایت دو تا مشکل دارد سنداً و دلالتاً، اما سنداً مرسل است و اما دلالتاً عذره نسبت به عذره غیر انسان هم کاربرد دارد از این استفاده نمی شود. اما با آن هم ما اختصاص می دهیم جلاله را به آکل عذره انسان، برای اینکه معهود در موضوعات حیوانی است که از عذره انسان تغذیه می کند. چون معهود آن است حکم اختصاص پیدا می کند به معهود. چه فرق می کند معهود و مورد، مورد را گفتیم مخصص نمی شود اما معهود مخصص می شود؟ گفته بودیم که مورد مخصص نمی شود مگر اینکه تطبیق باشد آن تطبیقش هم از باب اهمیت یا معهودیت. مورد مخصص نمی شود و الا همه عمومات موردی دارد استثناء داشت و آن جایی بود که عام یا بیان تطبیق شده باشد بر مورد. معهودیت را در اصطلاح جایی به کار می بریم معهود در بیان است یعنی حکم می رود روی همان مورد تطبیق می کند. اگر تطبیق کرد دیگر دامنه حکم و موضوع تشخیص و تعیین شده است.

اما تحقیق در مسئله
نکته توضیحی معنای جلال
اما تحقیق در مسئله اولا نسبت به همین نکته که جلال فقط آکل عذره انسان است فیه اشکال. اولا از فقهاء کسانی داریم که گفته اند که جلال اختصاص به آکل عذره انسان ندارد. مرحوم ابو صلاح حلبی صاحب کتاب کافی که از فقهای بین قرن سوم و چهارم است می فرماید: اضافه می شود به آکل عذره خرء و عذره بقیه و حیوانات نجس العین مثلا خرء کلب. اگر بقره ای خرء کلب تغذیه بکند جلال است. چرا این حرف را می گویند و ما تایید کردیم؟ برای اینکه بحث جلال و تحقق جلل از سنخ وضعیات است تعبد محض نیست. و در وضعیات گفتیم که کشف ملاک کار ممکنی است. آنچه که از احکام تکلیفیه است کشف ملاکش کار مشکلی است ولی در احکام وضعیه کشف ملاک کار ممکنی است. ما تقریبا از تناسب حکم و موضوع اطمینان حاصل می کنیم که نجاست آن شئ که عذره باشد تاثیرگذار است و نجاست خرء کلب که کمتر از نجاست عذره انسان نیست. بنابراین از حیث احراز ملاک شکی در آن نیست که می توانیم اعلام بکنیم که حیوان جلل آن حیوانی است که اکل عذره بکند اعم از اینکه عذره انسان باشد یا عذره حیوانات نجس العین. و مطابق احتیاط دینی هم است. نکته تحقیقی دیگر این بود که تشخیص مدت جلل، معنای جلل این است که از تناسب حکم و موضوع و از نصوص استبراء این مطلب را به دست می آوریم که آن نجاست در گوشت و خون حیوان نفوذ کرده باشد، این می شود جلل. ولی تا چه مدتی و تا کی و تا کجا، مدتش از سوی شرع تعیین نشده است لذا ما الان در این شرائط مراجعه می کنیم به علومی که اختیار ما قرار دارد. از طریق علم آزمایشگاه ها این یکی از آن موارد است. از طریق آزمایشگاه ها می بینیم تغذیه موادّ نجس در بدن حیوان تا چه اندازه و حد می تواند اثر بکند به خون و گوشت آن حیوان. مراجعه می کنیم و راه هم سهل است. براساس نظر علمی اعلام می کنیم که حیوانی که مثلا یک شب و روز اگر از عذره و خرء کلب تغذیه بکند جلل صدق می کند و جلاله است. پس در این مرحله راه حل مراجعه به آزمایشگاه های علمیه است. که او اعتبار قانونی دارد.


[1]  کتاب الطهاره، شیخ انصاری، ص 5، ص 39. .
[2]  مصباح الفقیه، محقق همدانی، ج 8، ص 316. .
[3]  المبسوط، شیخ طوسی، ج 6، ص 282.
[4]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 1060، ابواب نجاسات، ب 40، ح 5، ط اسلامیه.
[5]  مسالک الافهام، شهید ثانی، ج 12، ص 26.
[6]  جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج 36، ص 271.
[7]  مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج 2، ص 133.
[8]  التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج 4، ص 227 تا 230.
[9]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 16، ص، ابواب اطعمه محرمه، ب 24، ح 2، ط اسلامیه.