درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

94/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فروع مطهریت زوال عین

سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه درباره فروع مطهریت زوال عین می فرماید: «مطبق الشفتین من الباطن و کذا مطبق الجفنین فالمناط فی الظاهر فیهما ما یظهر منهما بعد التطبیق» بحث این است که زوال عین نجاست در باطن بدن انسان از مطهرات است. مثلا داخل دهان آدم داخل دماغ یا گوش اگر خون یا نجاست دیگری به وجود آمد مجرد زوال عین خون از بن دندان آدم برطرف شد این زوال عین نجاست مطهّر است. و اما در مصداق ها بحث و توضیح لازم است. یکی از مصادیق باطن و ظاهر مطبق الشفتین است جایی که محل تطبیق دو تا لب آدم لب بالا و پایین که بهم گذاشته بشود آن قسمتی که بهم گذاشته شده است ظاهر است یا باطن؟ و همینطور آن دو قسمت از بن مژه انسان که بهم گذاشته شود جزء باطن است یا ظاهر؟

 

ملاک باطن و ظاهر

سید می فرماید که جزء باطن است. و بعد ملاک و مناط باطن را هم بیان می کند، می فرماید: مناط در ظاهر این است که از آن دو مورد مطبق الشفتین و مطبق الجفنین بعد از این که روی هم تطبیق شود و قرار بگیرد هر مقدار که ظاهر باشد و دیده شود جزء ظاهر است و هر مقداری که بعد از تطبیق دیده نشود جزء باطن است.

 

آراء فقهاء و ادله دو مورد

درباره این مسئله که مطبق الشفتین از باطن باشد، سید یزدی می فرماید جزء باطن است. اما از فقهای تاریخ اخیر سید بروجردی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید این قسمت از ظاهر است که رویت می شود. آن چیزی که از جسم انسان رویت بشود ظاهر است. و اما ادله و استدلال فقهاء در این دو مورد، شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه برای اثبات این مطلب که مطبق الشفتین از باطن است و همینطور مطبق الجفنین، از نصوص و روایات استفاده می کند. می فرماید: روایات باب جنابت، روایات مربوط به غسل ارتماسی دلالت دارد بر اینکه این دو مورد جزء باطن خواهد بود. مضافا بر اینکه می فرمایند براساس فهم عرف این دو مورد جزء باطن به حساب می آید. اما باطن بودن این دو مورد را اگر بخواهیم از نصوص استفاده کنیم می توانیم از این روایت استفاده کنیم «قال و روی فی حدیث آخر أن الامام الصادق علیه السلام قال فی غسل الجنابه ان شئت أن تمضمض و تستنشق فافعل و لیس بواجب» اشعار دارد که شستشوی باطن لازم نیست بلکه بالاتر از اشعار در حد دلیل هم ذیل روایت می شود «لان الغسل علی ما ظهر لا علی ما بطن»[1] . از این جمله آخر که می فرماید غسل اختصاص و تعلق دارد بر آن مقدار از بدن که ظاهر باشد نه بر آنچه که باطن بدن است، باطن بدن نیاز به غسل و شستشو ندارد، استفاده می کنیم ما ظهر یعنی مقداری که به طور مشخص ظاهر است. و چیزی که مطبق الشفتین یا مطبق الجفنین ظاهر و قسمت بیرونی بدن به حساب نمی آید و غسلش هم واجب نیست. از اینجا استفاده می شود که حکم مطبق الشتفین همان طهارت است. اما سند روایت مرسل است اما مرسل صدوق است. مراسیل صدوق مبنائی است، اگر مراسیل صدوق را که براساس بعضی از مبانی مطلقاً قبول کنیم می شود گفت که سند اعتبار دارد. شیخ انصاری به این سند اعتماد کرده است. منتها گفته بودم که اگر صدوق بگوید «قال الصادق» قابل اعتماد است ولی اینجا «قال» نگفته و «روی» گفته است. منتها مرسل صدوق است و در حد خودش یک موید می تواند باشد. شیخ انصاری در ادامه می فرماید از غسل ارتماسی هم این مطلب را استفاده کرد. در غسل ارتماسی که انسان یک مرتبه بدنش را داخل آب قرار می دهد روایت می گوید یجزیک رمسه واحده، در یک رمسه واحده معمولا چشم ها هم گذاشته شده و لب ها هم به هم است. آن مطبق جفنین و مطبق شفتین در حین ارتماس مورد نفوذ و شستشو قرار نمی گیرد. و این دلیل است بر اینکه این دو مورد جزء باطن است و طاهرند و نیاز به تغسیل ندارند. زوال عین کافی است و تطهیر و تغسیل بیشتر از آن نیازی نیست. روایتی که در باب ارتماس آمده است صحیحه حلبی از آن اسناد معتبر است، محمد بن یعقوب شیخ کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حماد عن حلبی، اجلاء و ثقات منتها ابراهیم بن هاشم پدر علی بن ابراهیم بر مبنای ما صحیح است و بر مبنای سید حسن است. روایت می شود حسنه ما می گوییم صحیحه. «سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول اذا ارتمس الجنب فی الماء ارتماسه واحده اجزأه ذلک من غسله»[2] یک مرتبه خودش را داخل آب قرار بدهد هرچند به سرعت هم بیرون بیاید غسل کفایت می کند. در آن وضعیت ارتماس طبیعتاً مطبق شفتین و مطبق جفنین شامل آب و غسل ارتماسی قرار نمی گیرد، از این روایت معلوم می شود که آن دو مورد جزء باطن است. بنابراین شیخ انصاری فرمود مطبق شفتین و مطبق جفنین از باطن است یدلنا علی ذلک روایت باب جنابت و روایت مربوط به غسل ارتماسی[3] . سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این دو مورد که عبارتند از مطبق شفتین و مطبق جفنین از باطن به حساب می آید. مضافا بر روایت مربوط به غسل ارتماسی که شیخ فرموده روایتی در باب وضو هم آمده است که این مطلب را تایید می کند. شفتین و جفنین در وضو هم محل ابتلاء است. صحیحه زراره، عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان جمیعا عن حماد بن عیسی عن حریز عن زراره «قال ابوجعفر ألا أحکی لکم وضو رسول الله» یک سوالی است بین جوانها می گوید اختلافی که در وضو وجود دارد مگر مردم وضوی پیامبر را ندیدند، چرا سنی ها آنجوری می گوییم ما اینجوری؟ اولا علی التحقیق ابناء عامه وضو گرفتن در شکل وضوی شیعه را مجزی می دانند. منتها می گویند ابوحنیفه گفته ما اینجوری انجام می دهند اما علی التحقیق اگر دست از آرنج شسته بشود تا سر انگشت ها مجزی می دانیم. نکته دیگر سند معتبر صحیحه امام باقر علیه السلام می فرماید وضوی حضرت رسول را برایتان حکایت کنم. «ألا» از حروف تنبیه است آگاه باشید می دانید توجه می کنید که برای شما وضوی پیامبر را شرح بدهم، وضوی پیامبر را شرح می دهد درست مثل همان وضوئی که ما در توضیح المسائل داریم و محل استشهاد ما این جمله است «ثم أمرّ یده علی وجهه و ظاهر جبهته مره واحده»[4] آب را که گرفت برای وضو یک بار به صورتش امرار و مرور داد، این آب ریختن یک بار معمولا هم آدم موقع آب ریختن چشم هایش را بهم می گذارد و لب هایش را بهم می گذارد. در این وضو که آب ریخته بشود از قسمت بالای صورت به طرف پایین صورت، آن دو مورد زیر پوشش آب قرار نمی گیرد. بنابراین از این روایت استفاده می شود که آن دو مورد از باطن است. سید الحکیم مضافا بر آن ادله شیخ انصاری که ایشان به شیخ اعظم احترام خاصی قائلند و مضافا بر این روایتی که خودشان نقل می کند می فرماید مقتضای اطلاق مقامی هم این است که شستن آن دو مورد واجب نیست و براساس نتیجه اطلاق کشف می شود که آن دو مورد از باطن است یعنی اطلاق مثبت است.[5] اطلاق مقامی سکوت مولی در مقام بیان است. مقتضای اطلاق مقامی عدم وجوب شستشوی آن دو مورد است این مقتضا شد. مثبت می شود اثر عقلی آن این می شود که آن دو مورد از باطن است. پس اصاله الاطلاق ولیکن در شکل مثبت. برای اینکه اصل عقلائی مثبتاتش هم حجت است، اصل شرعی نیست که مثبتاتش اعتبار نداشته باشد. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: عدم شستشوی این دو مورد یک مطلب درستی است اما وجه برای این مطلب دو چیز است: 1. دلیل و 2. موید. دلیل ما سیره است. سیره متشرعه بر این است که در غسل بدن یا وضو معمولا لب ها روی هم گذاشته شده و چشم هم بهم گذاشته شده است، آن دو مورد را شستشو نمی کند. سیره هم هر دو خصوصیتش را دارد استمرار و امضاء و اعتبارش قطعی است. اما مویدی برای این مطلب عبارت است از دو روایتی که درباره بصاق شارب الخمر آمده. محمد بن الحسن شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه باسناده عن سعد بن عبدالله اهوازی که از اجلاء و ثقات است و اسناد شیخ به سعد بن عبدالله هم درست است. عن احمد بن محمد بن عیسی اشعری عن عباس بن معروف و عبدالله بن صلت عن صفوان بن یحیی عن اسحاق بن عمار از مشایخ و اجلاء و ثقات عن عبدالحمید بن ابی الدیلم، این دیلمی شمالی است که دیلم جزء مناطق شمال ایران است. این عبدالحمید دیلمی متاسفانه در بحث رجال یک مورد یا یک وصف یا یک توثیق ندارد. لذا سیدنا این روایت را موید گفت. در بحث اصول که ایشان بحث می کند روایتی که سندش ضعیف باشد کأن لم یکن شیئا مذکورا اما اینجا خود ایشان می گوید با دو موید. پس روایتی که عنوان روایت داشته باشد هرچند سند توثیق درست و کامل نداشته باشد در حد موید می تواند باشد. روایت دوم عنه عن محمد بن الحسین عن ایوب بن نوح عن صفوان عن حماد بن عثمان عن الحسن بن موسی الحناط، حسن بن موسی الحناط هم متاسفانه نه توثیق خاص دارد و نه توثیق عام دارد و نه مدحی دارد. بنابراین این دو روایت آن هم در انتهای سند که از امام نقل می کنند هیچگونه توثیق ندارد، روایت از نظر سند علی الظاهر ضعیف است. یک راهی دارد و آن این است که که مروی عنه صفوان که از مشایخ ثلاث است که مشایخ ثلاث صفوان و ابن ابی عمیر و بزنطی بودند، این سه نفر مراسیل‌شان کالمسانید است از هر کسی که نقل بکنند معتبر است ولی نقل بلا واسطه معتبر است. اینجا صفوان از همین حسن بن موسی و از همین دیلمی نقل کرده است اما با یک واسطه. اگر بدون واسطه بود ما مشکلی نداشتیم. بنابراین روایت از نظر سند اعتبار کامل ندارد. اما دلالت این روایات دلالت درستی است. متن روایت اولی این است که «قلت لابی عبدالله علیه السلام رجل یشرب الخمر فیفسق فأصاب ثوبی من بصاقه قال لیس بشئ»[6] آشنای شارب الخمر دارد و با او احوالپرسی می کند و در ضمن احوالپرسی آب دهانش به لباس یا به صورت این دوستش اصابت می کند، چه حکمی دارد؟ آقا می فرماید نجس نیست. متن روایت دوم «سئل اباعبدالله علیه السلام عن الرجل یشرب الخمر ثم یمجّه من فیه فیصیب ثوبی» شارب الخمر است و عطسه و سرفه ای می کند ذرات آب دهانش به لباس رفیق و همراهش اصابت می کند، آیا نجس می شود؟ آقا فرمود «لا بأس»[7] اشکال ندارد. مدلول مطابقی این روایت عدم نجاست بصاق شارب الخمر است. اما مدلول تضمنی اش این می شود که مطبق الشفتین از باطن است. چون شارب الخمری که خمر شرب می کند به طور طبیعی لب هایش آلوده می شود. و اگر از باطن نباشد با خمر نجس شده، و آن بصاق دهانش که نجس شده الان به جای دیگر اصابت می کند باید نجس باشد. الان که گفته است محکوم به نجاست نیست کشف می شود که مطبق الشفتین از باطن است. با یک دلیل و دو تا موید ثابت شد که مطبق الشفتین و مطبق الجفنین جزء باطن است[8] .

 

تحقیق

اما تحقیق، دیروز یک اشاره ای به عمل آمد گفتیم که این مطلب از موضوعات است. از این روایات هر قدر استفاده بکنیم در حد یک موید و استحسان است. روایات تصریح یا ظهور ندارد. پس دلالت در حدی نیست که ما بتوانیم اعتماد کنیم در جهت اعلام حکم. نتیجتاً خود مطبق الشفتین یا ظاهر و باطن بدن جزء موضوعات عرفیه است ، باید از عرف سوال کنیم. اگر عرف جواب نداد، به طور طبیعی بحث کشیده می شود به احتیاط و احتیاط هم می شود جزء احتیاطات واجب. چون یقینی به اشتغال ذمه اجمالی داریم و باید یقینی به برائت ذمه پیدا بکنیم. نتیجتاً مسیر استدلال ما با مسیر استدلال فقهاء به یک حقیقت منتهی می شود و آن این است که آنها می گویند مطبق الشفتین شستشویش واجب نیست و محکوم به نجاست نیست براساس نصوصی که مورد استفاده قرار دادند، نتیجه و فتوا از سوی فقهاء این شد که مطبق الشفتین شستشوی آن واجب نیست چون جزء باطن به حساب می آید. سید یزدی هم همین مطلب را گفت و ما هم می گوییم از لحاظ ادله هرچند همین باشد ولیکن چون که ادله تصریح بلکه ظهور هم ندارد در نتیجه احتیاط این است که باید شفتین و مطبق جفنین شستشو بشود. مضافا بر اینکه در غسل ارتماسی و در وضو محل آن قدر وسیع نیست که تحت نفوذ آب قرار نگیرد. آب اگر پر حجم باشد آن دو مورد زیر پوشش آب قرار می گیرد. لذا آدمی که غسل ارتماسی می کند بیرون می آید چشم‌هایش قرمز شده، آب نفوذ می کند هم در مطبق الشفتین و هم در مطبق الجفنین احتیاط وجوبی این است که این دو مورد هم باید زیر پوشش غَسل و غُسل قرار بگیرد و هو الاحوط وجوبا و الله هو العالم. فرع بعدی حکم نجاست وارد از خارج در داخل دهان و دماغ ان شاء الله فردا.


[1] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص500، ابواب جنابت، ب24، ح8، ط اسلامیه.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص504، ابواب جنابت، ب26، ح12، ط اسلامیه.
[3] کتاب الطهاره، شیخ انصاری، ج5، ص339.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص272، ابواب وضو، ب15، ح1، ط اسلامیه.
[5] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ص132.
[6] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص1058، ابواب نجاسات، ب39، ح1، ط اسلامیه.
[7] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص1059، ابواب نجاسات، ب39، ح2، ط اسلامیه.
[8] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج4، ص224.