درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

94/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فروع مطهریت تبعیت

گفته شد که فقهاً قاعده تبعیت یک قاعده فقهی است. اما این قاعده تطبیق می کند به مواردی برای تطهیر. نه مورد در عروه الوثقی از سوی سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه به عنوان موارد قاعده تبعیت ذکر شده است. سه مورد آن را گفتیم.

مورد چهارم

مورد چهارم: «الرابع تبعیه ظرف الخمر له بانقلابه خلّاً» این یک تبعیت معروفی است. اگر ظرف پر از خمر در حال غلیان برسد به جایی که دو سوم آن برود و یک سوم باقی بماند در این صورت انقلاب صورت گرفته و طهارت به وجود می آید برای خود آن ماده خلّ طاهر است بالاصاله و ظرفی که این عملیات جوشاندن خمر صورت گرفته تبعاً پاک می شود. یعنی خمر که خلّ بشود خود خلّ که پاک است ظرفش هم بالتبع پاک می شود. این یک مطلب معروفی است.

نظر سید الحکیم

اما سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه این مبحث را شرح می دهد و می فرماید: طهارت تبعی ظرف خلّ از ضروراتی است که مترتب است به نصوص طهارت خلّ. به این معنا که نصوصی که وارد شده است دالّ بر طهارت خلّ و از ظرف چیزی ذکر نکرده است، لازمه طهارت خلّ این است که ظرف هم پاک باشد و الا ظرف اگر نجس باشد حکم به طهارت خلّ معنی ندارد. متنجس می شود[1] . همین جا سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اگر قائل به طهارت ظرف خلّ نشویم دلیل طهارت خلّ لغو می شود، دیگر خلّ طاهر نشده و متنجس است[2] . در این مسئله اشکال این می شود که اگر ظرف خمر را که دارای سه مرحله است، که بعضی ها گفته اند قسمت بالا طاهر نیست خلّ را زیر ظرف را سوراخ کنید، خل را بیرون کنید. چون خلّ اگر قسمت بالای ظرف را اتصال برقرار کند متنجس می شود، خلّ که متنجس شد قابل تطهیر نیست.

 

سوال:

پاسخ: ما لا یطاق دو تا خصوصیت دارد: 1. اجتناب و عمل کردن به امر و انجام دادن کار میسور نباشد، 2. آن کار یا آن عمل مورد نیاز آدم باشد. این ما لا یطاق است، خمر و خلّ را کنار بگذاریم، مورد نیاز اصلی زندگی انسان نیست.

اطلاق مقامی

سید می فرماید: سیره متشرعه است. اما جواب سید الحکیم اطلاق مقامی است. درباره اطلاق مقامی یک تعبیر را اضافه کنید اطلاق مقامی در حقیقت مساوی است با سکوت مولی در مقامی که مسئله و حکم نیاز به شرح دارد. اینجا مولی سکوت می کند و چیزی نمی گوید اطلاق مقامی است. منتها اطلاق مقامی هم خالی از اشکال نباشد و سیره هم واقع را تغییر نمی دهد. واقع که آنجا نجس است سیره واقع را تغییر نمی دهد. اجماع در مسائل عقلیه، سیره در مسائل عقلیه و اجماع در مسائل واقعیه، سیره در مسائل واقعیه جاری نمی شود. این اشکال را ما حل کردیم گفتیم که عملیات غلیان در ذهاب ثلثین یک عملیه است، اگر غلیان یک ساعت انجام بگیرد یک سومش برود بعد از چند ساعت غلیان انجام بگیرد دو سومش برود، این مورد شک است. عملیه غلیان یک عملیت باید باشد. اینکه یک عملیه بود از ابتداء تا انتهاء عملیات که پیشرفت می کند اثرگذاری اش را هم می کند منتها شرط متأخر دارد تا ذهاب ثلثین که بشود یک عملیات است که از آن ابتداء شروع شده و آنجا منتهی شده است.

سوال:

پاسخ: اجماع در مسائل عقلیه و در امور واقعیه جاری نمی شود. سیره اجماع عملی است، سیره هم در مسائل عقلیه و در امور واقعیه جاری نمی شود. مسائل عقلیه تابع درک عقلی است و امور واقعیه تابع واقعیت خودش است. اشکال اطلاق مقامی این است که اولاً شک در تحقق اطلاق مقامی داریم. یعنی مقام در ابتداء شرح که مقام تشریع بوده است، انقلاب خمر به خلّ مقام تشریع است، مقام اصل تشریع است یا حداقل شک می کنیم که مقام بیان بوده است و شک می کنیم که مقام بیان بوده است یا نه، شک در مقام بیان هم مساوی با عدم وقوع بیان است. اولا مقام بیان بودن ثابت نیست، و ثانیا این تنجیس با قاعده دیگر به تعبیر محقق عراقی بیان شده، در مواردی که جمع اتفاق می افتد حلّش کنید. بنابراین اشکال اطلاق مقامی هم اشکال سختی است. جواب همان بود که گفته شد.

مورد پنجم

پنجم: «آلات تغسیل المیت من الصده و الثوب الذی یغسله فیه و ید الغاسل دون ثیابه بل الاولی و الاحوط الاقتصار علی ید الغاسل» پنجمین مورد از موارد تبعیت آلات تغسیل میت است. کسی که میت را غسل بدهد یک ابزاری که ارتباط تنگاتنگ دارد با غسل دادن میت آنها هم بالتبع پاک می شود. فقط میت را غسل دادید نیازی نیست که آن ابزار را مجددا و جداگانه تطهیر کنید. مثال آورده است آلات مثل صده، صده سید الحکیم ترجمه کرده است به تخته دری که زیر میت گذاشته می شود برای تغسیل. سابقا شاید تخته جدا نبوده برای تغسیل میت تخته در را می گذاشتند اینها به عنوان باب ترجمه کرده. و در مورد دیگر دیدم ترجمه شده است صده به معنای صخره ای که میت روی آن گذاشته می شود. صده در لغت ترجمه کرده است به معنای «صخره یوضع المیت فیها» صخره بزرگی که میت روی آن است. و اما در اصطلاح نجف صده یک زیلوی کوچکی که از پارچه ها نه از نخ از پارچه های کهنه با هم بپیچند آن را خیلی شکل کلفتی ببافند در اصطلاح نجف می گفتند صده، که آن هم می شود زیر میت گذاشت به اندازه یک نفری که بخوابد و روی تخت گذاشته شود. در اصطلاح نجف معمول صده به آن می گفتند. و الثوب الذی یغسله تا ید غاسل دون ثیابه یعنی ثیاب غسال. چون ثیاب غاسل تحت عنوان قاعده تبعیت داخل نیست، ثیاب غاسل از قلمرو قاعده تبعیت بیرون است. براساس قاعده تبعیت اینجا درست است. سیدنا الاستاد می فرماید سیره است، سیره هم درست است درباره این حکم. مضافا بر سیره واقع هم به ما کمک می کند، چون در حال تطهیر که خود مظروف تطهیر بشود ظرف هم تطهیر می شود، تطهیر به عمل می آید در واقع.

مورد ششم

ششم: «تبعیه اطراف البئر و الدلو و العده و الثیاب النازح علی القول بنجاسه البئر». ششمین مورد تبعیت اطراف چاه، دلو، ریسمان، و لباس نازح که چاه کن باشد بنابراینکه بگوییم آب چاه نجس می شود. بعد از که نزح صورت گرفت نزح در حقیقت می شود مطهّر و این موارد اطراف چاه و دلو و ریسمان می شود طاهر بالتبع، این بنابر نجاست بئر.«لکن المختار عدم تنجسه بما عدا التغیر و معه أیضا یشکل جریان حکم التبعیه» می فرماید مختار این است که آب چاه نجس نمی شود بنابراین از اساس نجاستی نیست تا ما بگوییم به وسیله نزح پاک شد و این اموری هم که تبعی بود به تبع پاک شدن چاه به وسیله نزح پاک می شود. بلکه چاه به وسیله تغیّر نجس می شود و با زوال تغیر پاک می شود. در این صورت فرعی که عنوان شده است جزء مطهر به حساب نمی آید. چون فرع این است نزح مطهر چاه است و امور تبعی به تبع آن تطهیر می شود. نخیر، نزخ مطهر نیست، زوال تغیر مطهر است. این اشکال وارد است. هم سید الحکیم می گوید و هم سید الاستاد. ولیکن چون نتیجه مشکل وجود ندارد لذا خیلی اشکال نمی کنیم. «و معه أیضا یشکل جریان حکم التبعیه» «معه» یعنی با تغیر هم مشکل است جریان حکم تبعیت، برای اینکه تبعیت برای نزح نیست. چون نزح در فرع عنوان شده که مطهر است و این امور به تبعیت از آن پاک می شود بلکه مطهر چاه بعد از تغیر زوال تغیر است. نزاع و اختلاف نتیجه عملی ندارد اما در نهایت امر زوال تغیر به وسیله نزح بشود، تطهیر را به نزح نسبت بدهید یا به زوال تغیر نسبت بدهید سخت نمی گیریم. چون هر دو با هم انجا م می گیرد چنانچه در صحیحه ابن بزیع آمده است «فینزح حتی یذهب الریح و یطیب طعمه لان له ماده»[3] در آنجا هم آمده است که نزح مقدمه زوال تغیر است. اگر اینگونه باشد که جمع بین قولین به عمل آمده است. نزح هم بگوییم بر می گردد به زوال تغیر و زوال تغیر هم که بگوییم اصل آن می شود نزح. و آنچه کار را آسان می کند این است که نتیجه تطهیر است که به وسیله نزح باشد یا به وسیله زوال تغیر. تطهیر به عمل می آید و این امور بالتبع تطهیر می شوند بلا اشکال. منتها تطهیر این امور ممکن است در اثر نزح نباشد در اصل نجاستی صورت نگرفته است مگر در صورتی که تغیر به عمل بیاید در آن صورتی که تغیر به عمل بیاید این تبعیت زمینه پیدا می کند. منتها هرچند تطهیر تبعی زمینه پیدا بکند منتها می گوییم این تطهیر براساس توجیه سیدنا الاستاد مورد سیره متشرعه است و براساس توجیه سید الحکیم مقتضای اطلاق مقامی است. ولیکن تحقیق این است که در اینجا اصل نجاست ثابت نیست. اصل نجاست که ثابت نبود قاعده طهارت می آید. ولو اینکه بگوییم تغیری به عمل آمده باشد در حین نزح می گوییم آب متنجس نشده است. چون آب چاه قابل تنجیس نیست. فرض کردیم که تغیر باعث تنجیس شده باشد در حین نزح احتمال می دهیم که آبی که نزح می شود آن رشحات اطراف کاملا از آن آب متغیر رشح نشده باشد. برای ما کافی است. شک در نجاست است و قاعده طهارت ایفای نقش می کند.

مورد هفتم

هفتم: «تبعیه الآلات المعموله فی طبخ العصیر علی القول بنجاسته فانها تطهر تبعاً له بعد ذهاب الثلثین» تبعیت آلات و ابزاری که بکار گرفته می شود مثل قاشق و ملاقه و ظرف برای پختن عصیر که بشود خلّ، بنابراینکه ما بگوییم عصیر بعد از غلیان نجس است. «فانها تطهر تبعاً له بعد ذهاب الثلثین» این وسائل بعد از ذهاب ثلثین پاک می شود، با همان شرحی که دادیم یا براساس اطلاق مقامی یا براساس سیره متشرعه. و اما حق این است که عصیر عنبی بعد از غلیان نجس نمی شود که سیدنا الاستاد هم می فرماید که عصیر عنبی بعد از غلیان شربش حرام است اما نجاست برایش ثابت نیست. آنچه در نصوص داریم تصریح یا ظهور بر حرمت شرب دارد اما حرمت مساوی با نجاست نیست.

مورد هشتم

هشتم «ید الغاسل و آلات الغسل فی تطهیر النجاسات و بقیه الغساله الباقیه فی المحل بعد انفصالها». شئ متنجسی را لباس یا دستمال نجسی را خواستید تطهیر کنید بعد از که شستشو می کنید در حال تطهیر می بینید که تطهیر که به عمل آمد فقط لباس را تطهیر کردید حکم دست چه می شود؟ نیاز به تطهیر جداگانه ندارد. و ظرفی که در آن ظرف تطهیر کردید؟ آلات یعنی همان ظرفی که آنجا است، همه این تطهیر دست و تطهیر آلات و ابزار در ضمن عملیات شستشوی شئ نجس بالتبع پاک می شود براساس قاعده تبعیت آلات و ابزار و دست غاسل پاک می شود. و همینطور تطهیری که انجام دادید در آن لباس قطعا یک مقدار آب و رطوبت باقی است، آن از کجا پاک می شود؟ برای اینکه آن ملاقات کرده با شئ نجسی و متنجسی، پاکی آن از کجا ثابت می شود؟ بالتبع، وقتی بدنه لباس به توسط تطهیر پاک شد، آن ما بقی غساله که باقی می ماند داخل ظرف یا داخل لباس آن هم پاک است. سیدنا الاستاد می فرماید: این فتوا درست است و شکی در آن نیست. ید غاسل پاک می شود و آلات غسل پاک می شود بالتبع و اما آن غساله ای که باقی می ماند در لباس آن غساله پاک است، چون گفتیم غساله متعقبه به طهارت و تطهیر پاک است. اگر آن پاک نباشد اصلا تطهیر به عمل نمی آید. این در واقع از موارد تبعیت نیست.

سوال:

پاسخ: لباس غاسل چیز جدایی است، محکوم به طهارت تبعی نیست، به تبعیت پاک نمی شود. هر کجا تبعیت محرز باشد، حکمش خواهد آمد اما شک در تبعیت هم اگر باشد حکمی مترتب نمی شود.

مورد نهم

مورد نهم: «تبعیه ما یجعل مع العنب و التمر للتخلیل کالخیار و الباذنجان و نحوهما کالخشب و العود فانها تنجس تبعا له عند غلیانه علی القول بها و تطهر تبعا له بعد صیرورته خلّاً» می فرماید: از موارد تبعیت تبعیت چیزهایی است که در داخل خمر قرار می دهند یا با عنب انگور یا با تمر داخل ظرف قرار می دهند تا اینکه خلّ درست کنند. به جهت ترشی یا یک نوع اثر لذت بخش خیار و بادمجان را می گذارند یا اگر جوبی هم اتفاقا داخل آن مایع قرار گرفت خشب و چوب همه اینها در موقع غلیان نجس شد، چون «اذا غلی ینجس». و بعد از غلیان که کار به تثلیث رسید طبیعتاً خود آن ماده اصلی نوشیدنی که آن مشروب بود، خلّ که شد پاک شد، این امور هم به تبع آن پاک می شود. برای اینکه تبعیت است. براساس قانون تبعیت مطلب حلّ است. اما سیدنا الاستاد اشکال می کند که در اینجا تبعیت کار مشکلی است. برای اینکه فرض کنیم چوبی که در داخل انگور در حال جوشیدن قرار بگیرد آن چوب نجس می شود، ازاله نجاست یا به وسیله تطهیر شرعی باشد یا به وسیله دلیل خاص، در این مورد نه تطهیر شرعی به عمل آمده و نه دلیل خاصی داریم. بنابراین آن اشیاء که از خارج وارد می شود اشیاء خارجی است، ابزار هم نیست که حکم تبعیت بگیرد. حداقل در ابزار بودن و تبعیت آن که شک داشته باشیم قانون تبعیت کارایی نخواهد داشت. بنابراین حکم به طهارت آن اشیاء کار مشکلی است. اما در آخر می فرماید: آنچه کار ما را آسان می کند این است که عصیر عنبی محکوم به نجاست نیست، از اساس نجاستی نیامده تا نیاز به تطهیر داشته باشد.


[1] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ص126 تا 129.
[2] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج4، ص212 تا 216.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص126، ابواب ماء مطلق، ب14، ح6، ط اسلامیه.