درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

94/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکات تکمیلی مرتد فطری

یکی از مسائلی که محل ابتلاء هم است و احیانا برای کسانی که خارج زندگی می کنند بچه هاکه در حد بلوغ می رسند بحث مرتد فطری زمینه پیدا می کند که لازم است چند نکته ای را در بحث مرتد فطری اضافه کنیم. این مطلب بیان شد که اسلام دو قسم است: اسلام حکمی و اسلام حقیقی. اسلام حکمی را گفتیم تا حد بلوغ تبعیت را اعلام میکند از قبیل طهارت و آثار دیگر. و اما قبل از بلوغ شرطی برای مرتد فطری نمی شود. اما آن اسلامی که شرط برای تحقق مرتد فطری است اسلامی است که بعد از بلوغ باشد و اسلام حقیقی باشد. این مطلب گفته شد و شرح کافی دادیم.

سوال: اگر بعد از بلوغ اسلام را قبول نکرد و مسیحی شد

پاسخ: اینجا مرتد فطری صدق نمی کند. تا زمان بلوغ به تبع پدر و مادر بوده، بعد از زمان بلوغ اصلا به اسلام نه گرایشی داشته و نه اعتقادی. مرتد فطری آن است که از پدر و مادر مسلمان به دنیا بیاید یا احد الابوین که نتیجه تابع اشرف المقدمتین است، شرط دیگری هم دارد که اسلامش برای مرتد شدن اسلام بعد از بلوغ باشد. بعد از بلوغ اسلام آورده باشد. اگر اسلام اسلام حقیقی نیست و اسلام فطری مقدمه برای مرتد فطری نمی شود. به دو دلیل: 1. دلیل اسلام حکمی در این حد دلالت ندارد که حتی یک اسلام حقیقی اعتقادی بیاورد و مرتد از آن اعتقاد برگردد. 2. ارتداد وجدانا و واقعا صدق نمی کند. چون ارتداد ردّ بر عقیده قبلی است. عقیده قبلی اصلا منعقد نشده.

سوال:

پاسخ: فطرت اگر فطرت ذاتی است «فطره الله التی فطر الناس علیها» برای بچه های کفار است و اگر فطرت به معنای فطری که آن فطرت فعال یا در مرحله فعلیت قرار گرفته از مرحله اقتضاء آمده بیرون اسلام حقیقی آورده. فطرت اگر در مقام اقتضاء است برای همه است، آن منشأ تحقق اسلام نیست. در مرحله فعلیت اگر آمده پس اسلام حقیقی آورده. تعریف مرتد فطری این است که از پدر و مادر مسلمان یا از پدر تنها یا مادر تنهای مسلمان به دنیا بیاید، این فطری است. فقهاء اضافه می کنند و ادله آن این است که سید الحکیم می فرماید: دلیل اسلام حکمی دلالتش در این حد نیست که آن اسلام تبعی را اسلام اصلی درست کند و تا ارتداد صدق کرده باشد. دلیل دومی که گفتیم تحلیلی بود معنای واقعی ارتداد ردّ عقیده و وارد شدن به عقیده دیگر. اینجا سالبه منتفی به انتفاء موضوع است. عقیده دیگری وجود نداشته[1] . سوم هم گفته می شود به مقتضای قاعده «الحدود تدرأ بالشبهات» باید حکم مرتد فطری که قتل فوری است صورت نگیرد، حداقل شبهه است. چهار نص خاصی که در این رابطه آمده است که سید الحکیم می فرماید اینهایی که بلوغ را شرط می دانند شاید به این نص تعویل کرده اند. مرسله ابان بن عثمان است این حدیث هرچند مرسله است ولی مرسله بودن این حدیث اشکال کلی ندارد. چون ابان از اصحاب اجماع است. در بحث اصحاب اجماع گفتیم که قدر متیقن این است که مروی عنه اصحاب اجماع معتبر است. اگر مروی عنه را نگیریم اصل اصحاب اجماع و اعتبار اصحاب اجماع از بین می رود، این حد اقلش است. «عن ابی عبدالله علیه السلام فی الصبیّ اذا شبّ فاختار النصرانیه و احد ابویه نصرانیّ أو مسلمین» از امام صادق سوال شد درباره صبی که پدرش یا یکی از والدینش مسلمان بوده و او وقتی که به بلوغ رسیده رفته نصرانی شده، «قال لا یترک و لکن یضرب علی الاسلام»[2] او را ترک نکنید محکوم به قتل نیست ولکن اجبار بکنید که به اسلام بیاید. صاحب وسائل محدث عاملی یضرب را به یجبر ترجمه کرده است. این حدیث دلالتش معلوم است که اگر کسی از پدر و مادر مسلمان به دنیا بیاید یا از پدر مسلمان اسلام تبعی دارد تا وقتی که به بلوغ برسد اما وقتی که به بلوغ رسید مستقیما اگر رفت کافر شد مرتد فطری نیست. چون مرتد فطری باید مسبوق به اسلام حقیقی باشد نه اسلام حکمی. نکته دیگر این است که در بین زمان بلوغ و زمان تبعیت مقطعی است مثلا دختر بچه ده ساله است این ده تا دوازده سال و پانزده سال ممکن است اصلا اسلام حقیقی برایش حاصل نشود و در دسترسش نباشد.

تحقق اسلام حقیقی

توجه داشته باشید که تحقق اسلام حقیقی این است که هر انسانی فطرتاً خداشناس است به طور فطری. نیاز دارد به یک توجیه، اگر ذهن خالی با داشتن آن فطرت سوق داده بشود بگوید خدا و عبادت و أشهد ان لا اله الا الله این برای اسلام حقیقی کافی است. اشکالی در کلام داشتیم که جوابش داده شد و آن این بود که باید درباره مبدأ و معاد قطعی و دقیق باشد برای اکثریت میسور نیست مخصوصا در اوائل سن که میسور نیست. جوابش داده شد که خدا لطف دارد، برای انسان یک چیزی به ودیعت گذاشته شده تحت عنوان فطرت که فطرت یک آیت الهی است. کل بشر و هر کسی که عقل عادی دارد یک برگ گل زیبا را که ببیند می گوید عجب زبیاست، عجب پر لطافت است. از کجا می آید؟ علم گفته برایش؟ علم کسب نکرده، فلسفه گفته؟ علت و معلول است؟ تقلید کرده؟ نه. یک راه، فطرتی است دستگاه تشخیص زیبایی های ذاتی که می گوید عجب زیباست. و می بینیم تشخیص این زیبایی فقط برای انسان است. چون فقط انسان فطرت دارد حیوانات فطرت ندارند. فطره الله التی فطر الناس علیها، لذا گل زیبا با آن طروات و درخشش برای اسب که خیلی حیوان با هوشی است، برای اسب گل و عدم گل کار ندارد، غریزه دارد دنبال علف می رود. آن غریزه است فطرت ندارد. این فطرت یک آیتی از آیات خدایی است، در درون انسان است. این فطرت است که اگر در جهت آن فطرت چیزهایی گفته بشود محکم می گیرد و از آن دست بر نمی دارد تا پای جان ایستاده است. که برای آن عقیده اش دفاع کند. می گویند چرا بعضی از داعشی جان می دهند، چون یک کلمه اش درست است که خداست یک تهییج هم در جهت فطرت می کند و دیگر مست می شود. و الا آنها می بینند که اینها وحشی است و تا پای جان خدا می گویند و دلیل دیگری ندارند. فطرت جهتش درست بوده تا یک حدی و تهییج که آمد دیگر آدم خودش را نمی شناسد، حالا این توجیهی است که برای بحث کلامی گفته اند. اسلام در بین حد بلوغ تا اینکه در حد تحقیق برسد در این مرحله همان فطرت خداجویی اش با تلقین خدا گرایی و خدا پرستی و نماز و خدا شما می بینید بچه سنی که چهارده پانزده سالش است که فقط شنیده است از پدر و مادر خدا، که این بحث فقه اکبر است، بروید تجربه ای ببینید آنچنان محکم عقیده و خدا خدا می گوید که اصلا با توجیهات علمی فلسفی تطبیق نمی کند. چرا؟ فطرت است. یک آیت عظمی الهی فطرت الهی است. بنابراین تحقق اسلام در ابتداء تا این حد درست است. نکته دوم در میان فرصتی که بین بلوغ و عدم بلوغ است که سر شب بالغ شد و اسلام حکمی تمام شد، چه کند تا صبح نجس است یا پاک است؟ اسلام حقیقی نیامده. جوابش این است که یک متمم داریم و آن متمم اسلام تبعی این است که براساس سیره رسول الله تا الان و براساس مذاق شرع تا مدتی که فرصت دستش نیاید یا موفق نشود اسلامش از لحاظ شرع مورد تایید است و حکم اسلام برایش جاری می شود. منتها دو تا حکم: اسلام از لحاظ طهارت و نجاست، نفی ای از جهت تحقق ارتداد. هر دو عنایتی است و هر دو امتنانی است. هر دو جنبه امتنان دارد. منت گذاری دارد.

سوال اگر کسی جاهل باشد

اینجا سوال دیگر می آید اگر کسی جاهل است و دسترسی ندارد در این جهل مدتی مانده است، الان اظهار نمی کند به کفر ولیکن هیچی نمی داند از عقائد. اینها محکوم به کفرند یا محکوم به کفر نیستند؟ فقهاً تحقق اسلام و کفر نیاز به اظهار دارد، اسلام تحققش به اقرار به شهادتین است. کفر تحققش مربوط است به اظهار انکار مبدأ و معاد. اگر کسی انکار نکند هیچ حکمی درباره اش جاری نمی شود. صحیحه محمد بن مسلم «سمعت اباجعفر علیه السلام یقول کل شئ یجرّه الاقرار و التسلیم فهو الایمان و کل شئ یجره الانکار و الجحود فهو الکفر»[3] . روایت دیگری داریم که دلالتش بر مطلوب واضح تر از این است که این حدیث هم سندش درست است عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن محمد بن سنان که براساس تحقیق ما محمد بن سنان معتبر است. سیدنا الاستاد نسبت به محمد بن سنان اشکال دارد. عن عبدالله بن بکیر عن زراره «عن ابی عبدالله علیه السلام لو أن العباد اذا جهلوا وقفوا ولم یجحدوا لم یکفروا»[4] اگر بندگان جاهل باشند ولی توقف کنند و انکار نکنند کافر نیستند. اظهار به انکار نکنند کافر نیستند.

اما حکم صبی

بعد از که مسئله جاهل هم در این رابطه روشن شد، اگر صبی اظهار به اسلام بکند یا اظهار به کفر بکند چه می شود؟ پسر ده یازده است که بسیار از نظر فهم و هوش عالی است، درس را خوب می فهمد اینجا فرض کنید مسیحی بوده یا اسلام حقیقی می گوییم، برایش اسلام را شرح میدهیم خوب می گیرد و دقیق مطالعه می کند می بیند مسائل عقیدتی و فلسفی و فطری و کلامی معتقد می شود. این اسلام درست است یا درست نیست؟ دلیل رفع قلم می گوید درست نیست، حدیث رفع قلم در جاهای متعددی ذکر شده و حدیث از نظر سند درست است یعنی در حد تواتر نباشد در حد استفاضه است. آنجایی که عمر می خواست یک جاریه مجنونه ای را رجم بکند خدمت حضرت علی علیه السلام آمدند امام فرمود «أما علمت أن القلم یرفع عن ثلاث» این حدیث سندش از طریق خاصه و عامه آمده. «عن الصبی حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق و عن النائم حتی یستقین»[5] . محل استشهاد ما آن فراز اول است «عن الصبی یحتی یحتلم» گفته شده است که این حدیث دلالت دارد بر اینکه صبی مرفوع القلم است و اعمال و افعال درباره اش ثبت نمی شود و رسمیت ندارد. و اما فتوای متن این است که «الاقوی قبول اسلام الصبی الممیز اذا کان عن بصیره» متن گفت قبول می شود. جواب این است که درباره رفع قلم این حدیث را داریم و یک قاعده فقهی دیگری داریم تحت عنوان قاعده مشروعیت عبادات صبی. این دو قاعده را چگونه جمع بکنیم؟ بدانیم حدیث رفع قلم امتنانی است، جایی که مساعدت برای صبی باشد. جایی که برای نفع صبی باشد رفع قلم می شود اما اگر رفع قلم به ضرر صبی باشد امتنانی نیست. آنجا این حدیث شامل نمی شود. لذا مشروعیت عبادات صبی اگر قبول نباشد خلاف امتنان است. بنابراین عبادات صبی که براساس قاعده درست است جزء عبادات اسلام هم بالاولویه از اشرف العبادات و اصل عبودیت است. نمی شود عبادات قبول باشد و اصل عبادات قبول نباشد. بنابراین براساس قاعده قبول است و اما حدیث رفع قلم از آنجا که حدیث رفع قلم اینجا را شامل نمی شود. عکس آن اگر صبی کفر اختیار کرد، آمد و کافر شد از لحاظ فهم و هوش درست بود می فهمد از روی فهم کافر شده است، اینجا حکمش چه می تواند باشد؟ آیا این کفر درباره اش از لحاظ شرعی مورد تایید خواهد بود، حکم به کفر اعلام می شود یا نه؟ گفته می شود اگر صبی کافر بشود حکم به کفر درباره اش صادر نمی شود. براساس همان حدیث رفع قلم که درست اینجا امتنانی است. و چون امتنانی است براساس منتی که از سوی شرع در این رابطه گذاشته شده است امتناناً بالعباد این طفلی که الان کافر شده است محکوم به کفر نیست. در این رابطه در عین حالی که مطابق است با حدیث رفع روایت دیگری هم داریم که تصریح دارد اگر صبی کافر بشود حد بر او جاری نمی شود. سند هم اعتبار دارد «عن علی علیه السلام قال لا حدّ علی مجنون حتی یفیق و لا علی الصبی حتی یدرک»[6] . این یک روایت، و روایت دوم «عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم رفع القلم عن المجنون حتی یفیق»[7] الی آخر. اینها دلالت دارند بر اینکه صبی اگر کافر بشود براساس امتنان حکم به کفر جاری نمی شود. به بلوغ برسد دوباره استبصار بشود اگر مستبصر شد که فهو و اگر نشد پس از آن حکم کفر درباره اش جاری خواهد شد. نکاتی که درباره مرتد فطری مورد بحث بود گفته شد. از نکات دیگر این است که مرتد فطری که محکوم به قتل است واجب نیست که تعریض نفس بکند برای قتل. یعنی خودش را در معرض قتل قرار بدهد. یعنی جایز است که از معرض قتل فرار کند و ممانعت کند. برای اینکه حکم قتل که صادر شده است از سوی حاکم در قدر متیقن باید حاکم به قتل برساند وانگهی کسان دیگر را به قتل رساند مهدور الدم است واجب نیست بر هر کسی که برود بکشد. و ثالثا سید الحکیم می فرماید: براساس اصل که اصل این است که خودش را در معرض قرار ندهد و بعد حکم قتلی که صادر بشود شامل این صورت نمی شود که خود را به کشتن بیاندازد. و ثالثا ممکن است تحت عنوان انتهار قرار بگیرد که انتهار جایز نیست. و رابعا ممکن است این مطلب جزء آن مساهله های شرع باشد که شاید در اصل مساهله حکم عفو از سوی حاکم برسد که مطابق است با مذاق شرع و اقتضای طبیعت شرع. با این خصوصیات که گفتیم این قسمت از بحث که مطهریت اسلام بود کامل شد. نهم مطهریت تبعیت.


[1] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ص125.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج18، ص546، ابواب حد مرتد، ب2، ح2، ط اسلامیه.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص20، ابواب مقدمه عبادات، ب2، ح1، ط اسلامیه.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص21، ابواب مقدمه عبادات، ب2، ح8، ط اسلامیه.
[5] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج1، ص32، ابواب مقدمه عبادات، ب4، ح11، ط اسلامیه.
[6] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج18، ص316، ابواب مقدمات حدود، ب8، ح1، ط اسلامیه.
[7] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج18، ص317، ابواب مقدمات حدود، ب8، ح2، ط اسلامیه.