درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

94/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطهرات (انتقال)

آغاز درس و بحث را برای شما عزیزان تبریک می گوییم. و ایام دفاع مقدس را تجلیل می کنیم که در حقیقت دفاع از مکتب و مذهب و منتهی می شود به دفاع از فقه. و شهادت جانگداز شهدای مکه را تسلیت می گوییم. برای آن شهداء علو درجات و برای بازماندگان اجر و صبر آرزو می کنیم. امیدواریم که مفقودین و مصدومین سلامت کامل بازیابند ان شاء الله. پیشاپیش دعا می کنیم خداوند برای همه این عزیزان و همه پیروان مکتب اهل بیت توفیق عنایت کند و خداوند بنیاد ناپاک و نا به جا و فاسد آل سعود را از دنیا برکند. در ابتداء یک حدیثی را هم بخوانم «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالعلم یطاع الله و یعبد و بالعلم یعرف الله و یوحّد و به توصل الارحام و یعرف الحلال و الحرام و العلم امام العقل». حوادث زندگی، مسائل زندگی زیاد است و پر پیچ و خم است، و گوارا و ناگوار است، آنچه که از مجموع نصوص و گفته های سلف صالح استفاده می شود این است که یک روحانی باید هیچ مسئله ای از مسائل زندگی را جدی نگیرد. نه به این معنا که تارک دنیا و تصوف مشرب که تلاش نکنیم، نه تلاش بکند متعارف اما بی تفاوت. خواست خدا بود انجام می شود نبود انجام نمی شود. هیچ چیزی جدی نیست. بنابراین اگر مسائل دنیا جدی گرفته نشود مسائل هرچند سنگین بسیار سبک می شود. بنابراین هیچ یکی از مسائل زندگی را جدی نگیریم. رویه دیگر جدی بگیریم، چیزی را که جدی بگیریم دو چیز است، عبارت است از عبودیت و علم. آن هم علم فقه و اصول. این دو چیز را جدی بگیریم. لذا تنفس یک روحانی تنفسی که حیات روحانیت داشته باشد علم است. اگر در زندگی کاری انجام نشد یا به نتیجه نرسید نگران نیستید اما اگر از علم و فقه عقب افتادیم باید نگران باشیم. لذا عارف گمنام و فیلسوف جهان اسلام و فقیه و اصولی حوزه علمیه نجف استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی می فرمود که اگر من درس نگویم می میرم. معنا داشت، نفس روحانی ندارم، قالب روحانی است. آن نفس روحانی که برای یک روحانیت وجود دارد این است که روحانی باید عبودیت را جدی بگیرید و تعلیم و تعلم فقه و علوم آل البیت را جدی بگیرد. روحانی می شود بیمه کند خودش را، بیمه روحانی را از ما که تقریبا جلست مع الصالحین و لست منهم، با اعاظم و مراجع خدا توفیق داده است که تشرف داده است هرچند از آنها نیستم، روحانی خودش را می تواند بیمه کند. بیمه شدن روحانی همین دو چیز است عبودیت و تعلیم و تعلم. هیچ روحانی در هیچ کجا شکست نمی خورد که عبودیت و علمش درست باشد. روحانی که شکست میخورد یا عبودیتش مشکل دارد یا تعلیم و تعلّم آن اشکال دارد. پس در روز اول جلسه بیمه توفیق و حظّ محافظت از خطرات گفته شد که عبودیت و تعلیم و تعلم علوم آل البیت ا ست.

 

مطهرات

عنوان بحث ما مطهرات و متن بحث ما کتاب عروه الوثقی بود. در عروه الوثقی مجموعه مطهرات هیجده عنوان بیان شده است. خدا توفیق داد که شش عنوان را بحث کردیم الان رسیده ایم به عنوان هفتم. 1. ماء، 2. ارض مطهر لنجاسه الاقدام، 3. شمس باشراقها تطهر، 4. استحاله، 5. انقلاب، 6. ذهاب ثلثین، 7. انتقال. برای توضیح عنوان لازم است هر عنوانی را که می خواهیم شرح بدهیم مضافا بر ترجمه لغوی آن معنای مخالف و مقابلش را مورد توجه قرار بدهیم و عنوان های مشابه را هم ملاحظه کنیم تا عنوان مورد بحث ما کامل روشن بشود. شنیده اید اصطلاح منطقی را که «تعرف الاشیاء باضدادها». در این رابطه عناوینی که مطهرات است در این مجموعه با هم شبیه اند یا قریب المخرج‌اند.

 

عناوین مشابه

این عناوین مشابه عبارتند از 1. استحاله، 2. استهلاک، 3. انقلاب، 4. انتقال. شرح این مطالب و عنوان ها برای شما گفته ام ولی یادآوری در جلسه اول بحث اشکالی نداشته باشد. مرور سریع و گذرایی داشته باشیم. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه کتاب طهارت جلد 5 صفحه 306 به نقل از شهید می فرماید: استحاله در اصطلاح فقهاء عبارت است از تفرق اجزاء و تغیر از حالی به حالی. بنابراین استحاله با انقلاب در اصطلاح فقه مرادف می شود. و اما استحاله در اصطلاح اصول عبارت است از تبدل صورت نوعیه. صورت نوعیه یک شئ که متبدل بشود به صورت نوعیه شئ دیگر می شود استحاله. صورت نوعیه اصطلاح فلسفی است یعنی ماهیت، یعنی جنس و فصل. عوض بشود. مثل اینکه چوب خاکستر بشود. اما استهلاک عبارت است از مندک شدن و مندرج و نابود شدن یک عنوان اقل در یک عنوان اکثر. منظور از عنوان شئ است نه عنوان اعتباری. مثل استهلاک یک قطره بول در یک حوض به اندازه زیاد. این استهلاک است که خود آن شئ مستهلک را می گوییم فنای موضوعی. فناء فی شئ آخر استهلاک است. کلمه استهلاک را شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه درکتاب مبسوط فصل طهارت موکد یادآور می شود. در تطهیر می فرماید: اگر قطره بولی روی زمینی بریزد با آب می شود تطهیر کرد در صورتی که آب زیادی باشد و آن بول مستهلک بشود.[1] فرق بین استهلاک و استحاله را فهمیدیم. اما انقلاب در اصطلاح فقه عبارت است از تغیّر نافذ خصوصیت نه تغیر سطحی در موجود دو چیز. برای انقلاب در فقه یک مثال وجود دارد خلّ و خمر. خلّ و خمر تغیر و تبدل ماهوی ندارد ، صورت نوعیه تغییر نیافته است اما یک تغیر خصوصیت یا در وصف است منتهی تغیر نافذ و تاثیرگذار. مزه اش فرق می کند، شیرین و ترش. بنابراین این عناوین با هم فرق دارند و اصطلاح فقهی است. منتها در اصطلاح فقهی طبق بیان شهید قدس الله نفسه الزکیه در حواشی خودش بر قواعد استحاله همان انقلاب می شود. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: انقلاب همان استحاله است. منتها استحاله دو قسم است: استحاله عقلی و علمی که تبدل صورت نوعیه است. و استحاله عرفی که تغیر در وصف ایجاد می شود در حدی که این تغیر، تغییر در آثار هم به وجود می آورد.[2]

 

انتقال و تعریف آن

بعد از که این اصطلاحات معلوم شد، اصطلاح مورد بحث ما انتقال بود. منظور از انتقال در فقه یک مورد بحث می شود و آن عبارت است از انتقال دم نجس به حیوان طاهر، به حیوانی که دارا و صاحب دم نجس نیست. این را می گویند انتقال، و انتقال جزء مطهرات است. پس از شرح اصطلاحات، عنوان بحث ما به طور مشخص انتقال است. انتقال از مطهرات و مصداق و معنای انتقال یعنی انتقال دم نجس به بدن حیوان پاک. این انتقال موجب تطهیر می شود و از مطهرات است.

 

 

ادله مطهریت انتقال

اما ادله ای که در این رابطه می توانیم اقامه کنیم از این قرار است: 1. از لحاظ اقوال مسئله را می توانیم بگوییم که قریب به اجماع است. البته اجماع تصریح نشده و کمی پایین تر از اجماع. که تراکم آراء دارای سه مرحله است: یک مرحله مقدماتی دارد که شهرت است و بعد از شهرت که یک مقدار رشد کرد مرحله بعدی می شود نفی خلاف و مرحله بعد از نفی خلاف می شود اجماع مرحله بعد از اجماع می شود تسالم. درباره این مسئله آنچه که اظهار می شود و در بحث ها به چشم می خورد از جواهر و حدائق و مصباح الفقیه و مستمسک و تنقیح و کتاب طهارت سیدنا الامام در این رابطه فقط نفی خلاف دیده می شود. برنخوردیم طبق تتبع که گفته باشند این مطلب یعنی مطهریت انتقال مورد اجماع است. صاحب حدائق نفی خلاف اعلام می کند و صاحب جواهر عدم وجود خلاف اعلام می کند. بنابراین مسئله مما لا خلاف فیه از لحاظ اقوال. و اما از لحاظ عمل مطهریت این عنوان یعنی انتقال مورد سیره متشرعه است. اهل شرع آنهایی که به شرع پایبند هستند در عمل خون حیوان و زنده جانی را که از حیوان نجسی جمع شده باشد نجس نمی دانند. مثلا خون بق و برغوث و قمل که حشراتی است که با انسان و با لباس انسان انس دارد، بق پشه است و آنکه در لباس نفوذ می کند برغوث و قمل است. این حیوانات اگر خونش ریخته بشود اهل شرع اعتناء نمی کنند و نجس نمی دانند. سیره مستمره ای است دارای دو شرط امضاء و استمرار و حجیتش قطعی است. و اما دلیل سوم نصوصی است که در این رابطه آمده است، از جمله این روایت که سند از این قرار است محمد بن الحسن باسناده عن الصفار عن احمد بن محمد عن علی بن حکم عن زیاد بن ابی الحلال عن عبدالله بن ابی یعفور سند معتبر و صحیحه است. محمد بن الحسن شیخ طائفه اسنادش به صفار درست است. صفار از احمد بن محمد که احمد بن محمد عیسی اشعری است که از اجلاء و ثقات است عن علی بن حکم که توثیق خاص دارد عن زیاد بن ابی الحلال که ایشان هم توثیق خاص دارد عن عبدالله ابی یعفور که از اجلاء و ثقات است و معروف و مشهور. سند می شود صحیح و روایت می شود صحیحه. «قال قلت لابی عبدالله علیه السلام ما تقول فی دم البراغیث» می گوید سوال کردم از آقا امام صادق علیه السلام که چه می فرمایید درباره خون برغوثها آن حشراتی که مبدوء به شین است و در لباس‌ها هم جا می گیرد.« قال لیس به بأس» مطلقا آقا به طور اطلاق فرمود هیچ اشکالی ندارد. به ذهن سوال آمد که ممکن است خون کمتر از یک درهم باشد و مقدار اندکی باشد از آن جهت مورد عفو قرار بگیرد. «قلت إنه یکثر و یتفاحش قال و ان کثر»[3] . جواب داد امام هرچند خون برغوث زیاد هم باشد اشکالی در کار نیست و نجاستی وجود ندارد. و همینطور روایت دوم و سوم و چهارم که این باب کلا چهار تا روایت دارد و هر کدام درباره مطلبی که بحث می کنیم بیانی دارد ولی چون روایت اول صحیحه بود و دلالتش هم صحیح بود کافی است. اما عدم نجاست این خون انتقال یافته را تحلیلی هم فقهاء وجهی بیان کرده اند. وجه فقهی آن گفته شد که توافق آراء بود و سیره بود و از همه مهم‌تر نص.

 

تحلیل شیخ مفید

اما وجه تحلیلی شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می فرماید دم براغیث و بق پاک است، به جهت حرج. به جهت اینکه تطهیر این دماء محرج است. انسان لباسی دارد با لباس اش همیشه در زندگی است و آن حشرات هم لباس را ترک نمی کند و در لباس جا می گیرد، و طبیعتاً کشته می شود و خون آن هم به لباس می رسد. هر نوبت که لباس اش را تطهیر بکند برای یک مکلف متشرع می شود حرجی. شرع مقدس برای اینکه رفع مشقت شده باشد این را پاک اعلام کرده است، این خون نجس نیست[4] . اشکال و جواب، اشکال این است که این گرفتاری در زمان قدیم بود الان با رعایت بهداشت و نظافت از آن حشرات خبری نیست. لذا حرج را هم برای شما گفته بودیم که حرج و ضرر نوعی نیست، حرج و ضرر شخصی است. هر کسی شخصا متضرر می شود آن ضرر رافع حکم است، و هر کسی شخصاً به حرج می افتد آن حرج نافی حکم است. اما اگر برای کسی محرج نباشد و اگر برای کسی مضر ندارد اشکال ندارد. در این مجموعه مردمی که در شهرستان‌ها زندگی می کنند از این آفت و بلا محفوظ و مصون هستند. جوابش این است که بشر مجموعه های مختلفی دارد تا ابد تاریخ. همین الان و تا ابد مجموعه های بادیه نشین و احیانا بعضی از قصواتی که مبتلایند وجود دارند که این حشرات با آنها همراهی می کند. و شرع موظف است که حکم را برای عامه مردم اعلام بکند. لذا زمینه دارد. این تحلیلی بود که شیخ مفید فرموده بود.

 

سوال:

پاسخ: هر تحلیلی که همسو با مدلول نص بود، خلاف نص نیست. نص هم می گوید طاهر و قاعده هم می گوید طاهر است. بنابراین به قاعده ای تمسک می کند که از قدرت حاکم برخوردار است، حرج قاعده حاکم است. قاعده نفی حرج و ضرر یک داده دارد و آن نفی حکم است. ثبوت حکم نیست. عفو ثبوتی است. مفاد قاعده حرج و ضرر همیشه فقط یک چیز است، نفی حکم ضرری و حرجی است، اثبات حکم نمی کند. در تحلیل شهید هم فرموده اند که حکم به طهارت این دماء منتقله از جهت استحاله است برای اینکه در صورت انتقال یک سرعت در استحاله وجود دارد. شرح آن بماند برای فردا.


[1] المبسوط، شیخ طوسی، ج2، ص125.
[2] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج4، ص159.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص1030، ابواب نجاسات، ب23، ح1، ط اسلامیه.
[4] مقنعه، شیخ مفید، ص70.