درس خارج فقه استاد مصطفوی

93/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره آل عمران آیه 157 در موضوع اهل بیت علیهم السلام
سوره آل عمران ایه 157: خدای متعال میفرماید: «وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ».

ترجمه
اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید مغفرت الهی و رحمت شامل میشود که بهتر است از هر آنچه جمع آوری و به دست آورده شده است. این آیه شریفه کلمهای که در این آیه است این سبیل الله است، « وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ »کسی که در راه خدا کشته بشود، ادعای سبیل الله زیاد است، ممکن است هر کسی ادعاء بکند که مرگ فی سبیل الله است یا قتل فی سبیل الله اما ما باید مراجعه کنیم به منابع اصلی تا برسیم به معنای اصلی سبیل الله.

منظور از سبیل الله
منظور از این سبیل الله چه باشد؟ در کتاب تفسیر عیاشی روایتی نقل شده است عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام، جابر بن عبدالله انصاری از امام باقر علیه السلام نقل میکند «قال سألته عن قول الله عزوجل و لئن قتلتم فی سبیل الله أو متم قال لی یا جابر أتدری ما سبیل الله» امام باقر فرمود: ای جابر آیا میدانی سبیل الله چیست؟ «قال لا اعلم الا أن اسمعه منک» نمی دانم معنای سبیل الله چیست مگر اینکه بشنوم از شما که بفرمایید. «فقال: سبیل الله علی و ذریته و من قتل فی ولایتهم قتل فی سبیل الله»شهدایی هست مثل شهدای از بدر تا شهدای کربلا. «و من مات فی ولایتهم مات فی سبیل الله»[1] کسی که در ولایت ائمه آل البیت باشد و از دنیا برود، این موت فی سبیل الله است. بشارت عظمی است حقیقتاً، باید شکرش بکنیم.

شکر و مقدمه آن
گفته میشود که مقدمه شکر نعمت توجه به نعمت است.  که گفته می شود اگر شکر نعمت افزوده می شود و اگر کفرانش را بکنید، عذاب است نه اینکه نعمت گرفته بشود. کفران نعمت عذاب دارد. «إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ».[2] مردم ممکن است در بادی رأی خیال بکند که اگر کفران نعمت کردیم نعمت را می گیرند از ما، اینگونه نیست، کفران نعمت بکنید عذاب دارد. و شکر نعمت بالاترین نعمت پس از ایمان به خدا، نعمت ولایت اهل بیت است. که در اذکار عید غدیر به این نعمت باید شکر بکنید «الحمد لله الذی انعمنا ولایتکم» توجه به نعمت مقدمه شکر نعمت می شود. تمام نعمت ها شکر دارد، نعمت ولایت شکر ویژه دارد برای اینکه این نعمت واقعاً انسان را در دنیا و آخرت متنعم می کند. یعنی در روح و ریحان و آسایش روحی دنیا و آخرت آدم این نعمت قرار می دهد. درباره شکر نعمت یک برنامه برای خودمان بگیریم که هر روز بعد از نماز صبح و تعقیبات حدود ده تا نعمت را برجسته کنید و یادآور بشوید و شکرش را بکنید. از ایمان خدا و ولایت تا برسید ده تا نعمت. این را هر روز صبحها یک دقیقه بیشتر وقت نمی گیرد، یادآور بشوید این نمعت ها و شکر بکنید که بشود یک عنوان برای ما ثبت بشود و آن عبد شاکر و شکور است. که ذکرش هم «اللهم ما بنا من نعمه فمنک» ده تا نعمت را که گفتید سجده می روید و تسبیح تربت صد بار شکراً می گویید. این خیلی موثر و مفید است و می شود عبد شاکر. انسان حرکتش بین جاذبه و دافعه است، صاف راه برود. این جاذبه و دافعهاش تولی و تبری است، ذکری اش هم تولی جاذبه است و تبری دافعه است. آدم را حفظ می کند. آدم بدون تبری به جایی نمی رسد. بدون تولی هم به جایی نمی رسد. تولی و تبری هر دوی آن. منتها چون ما براساس سیاستمان لازم نیست که اظهار بکنیم و موجب تبعاتی بشود که مفسده در پی داشته باشد. و در ذکر هم جاذبه داریم و هم دافعه، جاذبه و دافعه اش شکر و استغفار است. صد بار شکراً در سجده آخر تعقیب نماز صبح و صد بار عفواً در سجده آخر بعد از نماز عشاء. شکر جذب می کند و عفو بلا را دفع می کند، گرفتاری را دفع می کند. این را اخلاق قرار بدهید برای خودتان. و یک ذکر دیگر هم دارد «عبیدک بفنائک فقیرک بفنائک سائلک بفنائک» که بسیار مفید و موثر است در مقدمه آن عفواً. راه وصول و عروج ما اینهاست. اگر وسائل مادی و اینها دست بزنیم خوب است، تلاش بکنیم ولی آن راههایی که برای طلبه آماده است و انسان را کمک می کند اینهاست، اینها راه های اصلی ماست. لذا ما گفته ایم یک طلبه یک کار اصلی دارد و یک کار فرعی. کار اصلی اش درس است، تمام کارهای دیگر فرعی است. زندگی و مسائل معیشت و درآمد و فعالیت های زندگی و تبلیغ تمام این امور فرعی است. یک امر اصل است و آن درس است. اینگونه اگر شدید قبول کنید که موفقید و اگر اینگونه نبود ترجیح فرع بر اصل می شود و مشکل است. مشکل ما همین است که ما درست اینها را تنظیم نکردیم. طلبه ای می گوید که من در کل زندگی من درباره خانه فکر نمی کردم درباره زندگی فکر نمی کردم اصلاً، تمام کارها را خدا درست کرد، خانه زندگی در حد متعارف. تجربه برای ما این را آورده است. شکر نعمت را گفتیم، بهترین نعمت ولایت است. روایت دوم از عبدالله بن مغیره این حدیث هرچند مرسله است ولی از جابر نقل شده. «قال سئل عن قول الله ولئن قتلتم فی سبیل الله أو متم قال أتدری یا جابر ما سبیل الله، فقلت لا و الله الا أن اسمعه منک، قال سبیل الله علی و ذریته فمن قتل فی ولایته قتل فی سبیل الله و من مات فی ولایته مات فی سبیل الله».[3]

معنای ولایت
معنای ولایت خیلی وسیع است، تعابیر مختلفی است و آنچه که فقهاً و به طور دقیق معنای ولایت استظهار می شود ولایت عبارت است از اطاعت ولی الله. مطیع مولی که در آن توقیع معروف هم آمده «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مطیعا لامر مولاه». این «مطیعا لامر مولاه» امام باقر علیه السلام می فرماید: «من کان لله مطیعا فهو لنا ولی و من کان لله عاصیاً فهو لنا عدو  ما تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع».[4] اگر آدم به ولایت برسد، دیگر مشکل ندارد. ولایت به کسی نمی رسد مگر به وسیله عمل و ورع، تقوا و پارسیایی و پاک نفسی. دیگر سوال نکنیم که من رسیده ایم به ولایت یا نرسیده ایم، در خود ما مراجعه کنیم. ببینیم پایبند به واجبات و محرمات هستیم، ببینیم در برابر محرمات و گناه مانع و حاجز داریم، اگر هست خدا را شکر کنیم و اگر نیست باید فکری بکنیم. ممکن است سوالی بکنید که در بحث اعتقادی تعارف و مجامله خطر کفر دارد. اگر کسی از شما سوال بکند که اعتقاد شما نسبت به خدا چیست؟ نستجیر بالله بگوید معلوم نیست، خطر شرک و کفر دارد. یک درصد باید تردید نداشته باشد، مگر کسی که از ابتداء تردید دارد که آن باید اصلاح کند خودش را. اگر تواضع بکند که معلوم نیست که اعتقاد ما به خدا چه جور است، این کفر است. و همینطور درباره بقیه اعتقادات، نبوت و امامت و ولایت. درباره ولایت امیرالمومنین بگوییم عقیدهتان چیه؟ صد در صد، این مسئله اعتقادی آن است. اما این یک طرف مطلب است از نظر اعتقادات ولی از لحاظ عملی ولایت محقق بشود و ان شاء الله عملاً از اولیای خدا و اولیای ولی الله باشید این شرائط را دارد «لا تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع» و اما در ضمن توجه به این نعمت بزرگ که ولایت بود، فی سبیل الله یعنی فی سبیل ولایه امیرالمومنین بود، برای انسانی که خدا توفیق داده است ولایت علی بن ابی طالب را دارد، این انسان سعادتمند است فی الدنیا و الآخره. «سعد من والاکم و هلک من عاداکم و خاب من جحدکم و ضل من فارقکم و فاز من تمسک بکم و أمن من لجأ الیکم» در امن و امان است. تامین همیشگی فقط ولایت اهل بیت است که ولایت الرسول است که ولایه الله است. «أمن من لجأ الیکم و سلم من صدقکم و هدی من اعتصم بکم». هدایت یک هدایت خاص است، ما می گوییم هدایت به سوی علم و فقه و اجتهاد. این هدایت هم وقتی حاصل می شود که اعتصام به ائمه اطهار داشته باشد و اعتصام به بقیه الله الاعظم داشته باشد. این فقیه می تواند موفق بشود. تمامی فقهایی که به مقام مرجعیت رسیدهاند فقط از طریق ارتباط خاص با آقا امام زمان بوده. بدون ارتباط با آقا امان زمان کسی فقیه نمی شود و به مقام بالای فقاهت نمی رسد. این یک حقیقتی است. اینهایی که فقهای مثل شیخ طوسیها، شیخ مفیدها و علامه حلیها و صاحب جواهرها این همهشان با ارتباط با بقیه الله الاعظم با ارباب عالم رسیده اند و بدون ارتباط که نمی شود. اما مراجع فعلی هم امام خمینی و سیدنا الاستاد و آقای بروجردی و امثال اینها با ولایت رسیده اند. و یک حکایتی که قطعی است، علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه شبهای جمعه زیارت حضرت سید الشهداء می رفت، اما یکی از شبهای جمعه داشت به طرف کربلا می رفت بر مرکبی، سوار بود و می رفت طرف زیارت یک آقایی همراه شد قدم به قدم در مرحله اول که وارد صحبت شد، دید اخلاق یک چیز دیگر است. مرحله بعدی صحبت شروع شد دید این آقا خیلی فضل دارد. بحث علمی، مرحله سوم علامه حلی یک مشکلات و معضلاتی داشت که پیش علامه معضل بود، دید این آقا خیلی اهل فضل است، بگویم مشکلات را مطرح کرد دید مشکلات آسان و در پیش اوست. مرحله چهارم فتوایی بود که مدرکش پیش علامه معلوم نبود، آقا آن فتوا را گفت و علامه گفت که این مدرک ندارد. آقا فرمود که مدرکش روایتی است معتبر در تهذیب جلد چند صفحه چند. هرچند علامه فورا نرفت آن را ببیند، بعداً رفت آن کتاب را دید همان جلد و همان صفحه و همان روایت. می شود؟ در زمان خود ما هم می شود. همین آیت الله العظمی نجفی مرعشی رحمه الله علیه، خودم از یکی از اصحابش شنیدم، گفت یک روایتی را پیدا می کردیم منبعش را نمی شد پیدا کنیم، در عالم خواب کتاب و جلد و صفحه را دیدیم رفتیم در بیداری، دیدیم درست همان است. الان هم می شود. مرحوم محدث زاده قمی یک روضه را از بابا شنیده بود، که این روضه را خواند و منبری ها آمدند که استفاده بکنند. گفت آقا این منبر را بگویید کجا بود؟ گفت من از بابا شنیده بودم و به او اعتماد داشتم. گفتند برای ما اعتبار ندارد مدرکش را بگویید. بعد در شاه عبدالعظیم در تعقیب نماز که نشسته بود، بین خواب و بیداری یک لحظه چرتش بود و بین خفقه تا بابا آمد. گفت پسرم منبری شدی، روضه می خوانی؟ گفت بله روضه می خوانم ولی روضه خوانی من را گرفتار کرده، الان یک مطلبی از شما شنیده بودم خواندم الان آمدم که مدرکش کجاست. گفت منبع این روضه در کتاب بحر الوسائط جلد چند صفحه چند مثلاً و بگرد و برایش پیدا کرد. آمد کتاب را پیدا کرد و همان جلد و همان صفحه همان مطلب. به خط خود علامه حلی مطلب در حاشیه کتابش نوشته و ثبت شده بود. بعد از این کسی که خدمت آقا مشرف بشود معمولاً قابلیت در آن حد نیست و احساس نمی کند. دو گونه است: یک گونه این است که وسائط می آید و همیشه خود آقا نیست، وسائط است. یک موردی در مشهد زمان جنگ جهانی دوم بود، گفته شد و بعد از که برای طرف کشف شد، گفت بگو شما چطوری ارتباط دارید. گفت من با هفت واسطه، عمدتاً وسائط است. و ثانیا بعضیها که مشرف می شوند در حال تشرف آن قابلیت و تشخیص نیست مگر برای افراد خاصی مثل علامه بحر العلوم و علامه حلی که خیلی استثنائی است. علامه حلی بعد از که قضایا برایش معلوم شد و جواب مسئله را گرفت و از نظر روحی تحت تاثیر قرار گرفت، سوال آخر را شروع کرد. یادمان نرود ما هم یک سوال آخری داشته باشیم، و آن دیدن و تشرف است. چیز دیگری هم نبود. همین الان زبان حال همه ما آقا ما حاجتی از شما نمی خواهیم فقط می خواهیم ببینیم. البته از لحاظ فقهی ممکن است اشکال بکنید که چیزی نمی خواهید این همه چیز است. چشم آقا به کسی که بخورد به ذره گر نظر لطف تراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند. نگاهش کافی است. آن فرد گفت خیلی آقا آقا نگو، اگر بیاید شما را گردن می زند. گفت عیبی که ندارد، گردن که بزند نگاه که می کند یک نگاهش بس است. گردن من آیی و نگاهی بکنی، جان دهم مرگ ستانم که نگاه تو بس است. علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه بعد که داشت کم کم به حال و هوای حاجت آخر افتاد، دید این خیلی اقا علم دارد، بیاید معلوم اول و آخرم را سوال کنم، گفتم آقا امکان دارد کسی خدمت مولی صاحب العصر مشرف بشود؟ همین حرف را که زدم، تازیانهای که مرکبش را می رفت از دستش افتاد، اقا که لطف دارد تازیانه را گرفت و دست علامه داد، چرا نمی شود در حالی که دستش به دست توست. تا این را گفت درک کرد و تشخیص داد خودش را از مرکب انداخت روی پای آقا، اهل معرفت می گوید اگر در خواب هم دیدی آقا را سعی کنید به پایش بیافتید. افتاد به قدم آقا غش کرد از هوش رفت، دیگر وقتی به حال آمد دید خودش است و همین. «سعد من والاکم و هلک من عاداکم و فاز من تمسک بکم و أمن من لجأ الیکم». این امن و امان و فوز و فیضان همه در سایه ولایت آقا بقیه الله الاعظم است.


[1]  تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج1 ص 202، و تفسیر برهان، ج 1، ص 322، و تفسیر صافی، ج1، ص 309.
[2] ابراهیم/سوره14، آیه7.
[3]  تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج 1، ص202.
[4]  اصول کافی، شیخ کلینی، ج 2، ص 75.