درس فقه استاد مصطفوی

93/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نصوص مطهریت شمس
نصوص و اقوال و استدلالات صاحب جواهر
گفته شد که صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه نصوص و اقوال و استدلالهای متقابل را بیان میکنند. و در جمع استدلالهای ایشان آنچه که مورد توجه قرار میگیرد این است که اصلیترین مدرک برای اثبات مطهّریت شمس صحیحه زاره است، حدیث اول از باب بیست و نه ابواب نجاسات. آنگاه فرمودند که حدیث عمار هم که حدیث چهار بود، که «سئل عن الشمس هل تطهّر الارض قال اذا کان الموضع قذرا من البول أو غیر ذلک فأصابته الشمس ثم یئس الموضع فالصلاه علی الموضع جایزه»، استدلال شده است که به مناسبت سوال، جواب از طهارت است. چون امام در مقام بیان مجامله نمیکند. اگر طهارت بیان نشده باشد، ظاهر مجامله مینماید و مجامله در کلام معصوم مخصوصا در مقام بیان و جواب سوال ناممکن است. و بعد هم به حدیث منجبر حضرمی استشهاد کردند.[1] که در آنجا گفته شد که در آخر سیدنا الاستاد فرمودند که سند مشکل دارد.

نکته درباره احمد بن محمد بن خالد برقی
یک نکته اخلاقی را بگویم ضمن یادآوری آن بحث به شکل کاملتر. احمد بن محمد بن عیسی از عثمان بن عبدالملک و آن هم از حضرمی نقل میکند. گفته شد که احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی که این همه اعتبار دارد و قمیها ایشان را مخصوصا بعضیها را به وسیله نقل از ضعاف نفی بلد کردهاند که گفته میشود حتی درباره خود برقی که از سوی احمد بن محمد بن عیسی نفی بلد شده است که از ضعاف روایت نقل میکرده. به خاطر یک توجیه این را تکرار کردم که شبهه تشویه نباشد. توجیه این است که گفته میشود برای احمد بن محمد بن خالد برقی گفته شده باشد که قم را ترک کنید بروید که از وجود شما بلدان دیگر استفاده کنند. وجودتان مصدر فیض است، قم بنشینید که چی. طلاب فقط درس بخوانند و جایی نرود مدیریت میگوید باید برود. اما حاشیه میگوید برود به شرطی که استعداد اجتهاد را نداشته باشد. اگر استعداد اجتهاد را دارد بنشیند تا در حد اجتهاد برسد آنگاه مبادرت به خدمت بکند. یا اگر ضعیف است قوی بشود آنگاه برود. بنابراین توجیهی که پیدا شد نسبت به برقی دیگر صریحاً گفتیم که تشویهی نیست. رمی به غلو که سوال شد، درباره قمیها آمده است. رمی به غلو را که ما تحقیق کردیم، 1. از جهت شهادت ثلاثه بوده است، 2. از جهت ولایت قمیها بوده است. که بیش از حد به اهل بیت و به سادات علاقه داشتند از سوی مخالفین و نواصب رمی به غلو میشدند. رمی به غلوشان مدرکی است و آن اعتبار ندارد. بنابراین تشویه نیست و الا روایتی است در اصول کافی که اگر مومنی مومن دیگر را تشویه کند یعنی از حیثیت و شخصیتش بکاهد ولایت بین او و بین خدایش قطع میشود. بنابراین بسیار با احتیاط قدم برداریم. لذا نه لازم است و نه قاضی هستیم و نه پیش ما کسی مراجعه میکند، درباره اشخاص حکمیت نکنیم. اگر اعتقاد نداریم ساکت باشید مگر جایی که یک امر اهمی در کار باشد برای اظهار نظر در امور اجتماعی و سیاسی که جای خود را دارد و موارد خاصی است. بدون هدف اهم اظهار نظر در جهت تضعیف شخصیت کسی تشویه به حساب میآید و تشویه جرم نابخشودنی است. من یاد دارم از امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه در ابتدای کار که همان قیام روزگاران اول ایشان بود، طبیعتاً طلاب و بعضی از عزیزانی که یک مقدار خون جوشانی داشتند، احتمال این وجود داشت که به امام آن عقیده را که داشتند اگر از مراجع کسی دیگری همراهی نکرده بود باید یک حکمهایی صادر میکردند. امام فرمود صریحا وخودم یاد دارم، فرمود: درباره بعض مراجعی که احیاناً سکوت کرده باشند، چیزی نگویید و حرفی نزنید و این حدیث را خواند که تشویه مومن ولایت را بین خود و خدا قطع میکند.



سوال: تضعیف مدرکی را بیشتر توضیح بدهید.
پاسخ: تضعیف مدرکی این است که احساس میکنیم حقد و عداوتی که بر مذهب شیعه داشته باشند و براساس اینکه پایگاه ولایت در قم استوار بشود و مستحکم باشد، و آنهایی که از ولایت تا پای جان دفاع میکنند و دیگرانی که به ولایت آنچنان اعتقاد ندارد یا دشمنان ولایت هستند، میبینیم که مدرک وجود دارد، دشمنی با پیروان ولایت، در مدرک هم مدرک محتمل کافی است. این مطلب را ایشان در سند اشکال کردند و بعد از اشکال گفتیم این اشکال مبنایی است. یکی از مسائلی که قبل از تطور و بعد از تطور مثبت و منفی شده است جبران ضعف سند به وسیله شهرت است. قبل از تطور جبران ضعف سند به وسیله شهرت مسلم بود و بعد از تطور جبران ضعف سند به وسیله شهرت قابل قبول نیست.

مستند مطهریت شمس دو روایت و دو موید
اما در ادامه صاحب جواهر میفرماید: «و یویده» خبری که در کتاب فقه رضوی امده است. که «و ما وقعت الشمس علیه من الاماکن التی اصابها شئ من النجاسه مثل البول و غیره طهّرتها و اما الثیاب فلا تطهّر الا بالغسل».[2] متن کاملی است. آنچه را که آفتاب بیافتد از اماکنی که متنجس شده باشد به وسیله بول یا غیر بول، این شمس تطهیر میکند آن اماکن متنجسه را. این حدیث از نظر متن دلالتش در حد تصریح است. نتیجه میگیریم فقه رضوی دربارهاش گفتیم که حداقل فقه رضوی از اعتبارمّایی برخورد است، و مسلوب الاعتبار نیست. شاهد این مدعا هم این است که فقهاء صاحب جواهر و سیدنا الاستاد هم روایت فقه رضوی در عداد ذکر میکنند. بنابراین اعتبار درجات دارد. یک درجه نیست که اگر بود بود و اگر هم نبود نبود. درجات دارد، در درجه اعلی نباشد در درجه پایین قطعاً است. لذا در نتیجه ما میتوانیم مطلب را به این شکل اعلام بکنیم که مستند ما در مرحله اول که اثبات مطهریت شمس بود نه عفو بودن متنجس از جفاف به وسیله شمس. شمس مطهّر است مثل آب. در جهت اثبات مطهّریت شمس فی الجمله ما دو تا روایت معتبر یکی صحیحه زراره و دیگری موثقه عمار داریم و دو موید که خبر حضرمی که از خبرهایی است در کتب روایی ذکر شده است و فقهاء هم آن را ذکر کردهاند هرچند راوی مجهول است. فرق بین مجهول و مهمل هم آن است  مجهول این است که برایش توثیقی نیامده باشد هرچند خود آن راوی در جوامع معتبر ذکر شده باشد. مهمل آن است که در اسناد و جوامع معتبر اصلاً ذکر نشده باشد. راوی مجهول باشد ما گفتیم که مجهول مساوی با جعّال نیست. کسی که مجهول است، قطعاً جعال نیست، ممکن است مجهول است ما نتوانستیم توثیق برایش پیدا کنیم اگر عمل اصحاب همراه بشود، ممکن است آن جهل و ضعف جبران بشود.

قول به عفو در تجفیف شمس و روایات آن
گفته میشود که در مقابل این قول مشهور که هم مشهور بود و هم ادعای اجماع شده بود، قول نادری است که میگویند تجفیف شمس تطهیر نیست بلکه موجب عفو میشود. اگر حصیری متنجس است، زمینی متنجس است به وسیله شمس خشک شد، میتوانید آنجا نماز بخوانید، مورد عفو است. اما دست تر نمیتوانید به آن موضع بگذارید و پاک نشده است. قائلین به این قول هرچند عدد اندکاند اما از نظر کیفیت بسیار عظیم الشأن، از جمله شیخ مفید میفرماید: تجفیف فقط موجب عفو میشود و موجب تطهیر نمیشود.[3] اما صاحب جواهر میفرماید: ادلهای که برای اثبات این قول به کار میرود سه چیز است: 1. اصل، براساس مقتضای اصل میگوییم تطهیر نیست. چون که پس از خشک شدن زمین متنجس به وسیله شمس شک میکنیم که تطهیر صورت گرفت یا صورت نگرفت و نیاز به تطهیر به آب است. میگوییم استصحاب نجاست، این اصل اینجا اعلام میکند که تطهیر صورت نگرفته ولی عفو آمده. صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: این اصل قابل اعتماد و التزام نیست. چون که این اصل معارض دارد و معارض آن این است که ما در ملاقی اصاله الطهاره استصحاب میکنیم. آنجا که نجس شده بود بعد به توسط آفتاب خشک شد بعد دستتان رطوبت داشت به آن زمین که خشک شده بود تماس برقرار کرد، شک میکنیم که این ملاقی نجس شد یا نشد، استصحاب طهارت ملاقی میکنیم. این استصحاب هم درستی است و تعارض میکند. بلکه این استصحاب ترجیح دارد و آن این است که پشتوانهای دارد به نام قاعده طهارت. قاعده طهارت از استصحاب طهارت در اینجا پشتیبانی میکند. اگر مرجح را قبول نکنیم علی الاقل تعارض میکنند و اصل دیگر کاری نمیتواند به عنوان استصحاب نجاست انجام بدهد. پس بنابراین به استصحابی که تمسک شده است نمیتوان نجاست را ثابت کرد و قول به عفو را ثابت کرد. دلیل دوم تمسک به حدیث عمار ساباطی، استدلال از این قرار است که میگوید مدلول این حدیث این میشود که شمس عفو میآورد نه تطهیر. اولاً میفرماید: اگر تطهیر بنا بود، در جواب سوال از تطهیر ارض باید میفرمود که شمس ارض را تطهیر میکند. چرا انتخاب شد که صلاه جایز است؟ این درست شاهد بر این مدعاست که تطهیر نیست عفو است. و الا از باب مطابقت سوال و جواب باید سوال مطابق جواب میآمد. مولی هم در مقام بیان است، صلاه جایز است یعنی عفو است. سوال شده بود «عن الشمس هل تطهّر الارض قال»  آنجایی که اگر خشک بشود «فالصلاه علیه الموضع جائزه» نفرمود «و الشمس مطهره». بعد هم میفرماید: در ادامه حدیث که آمده است «و ان اصابته الشمس و لم ییبس الموضع القذر و کان رطبا فلا یجوز الصلاه حتی ییبس و ان کانت رجلک رطبه و جبهتک رطبه أو غیر ذلک منک ما یصیب ذلک الموضع القذر فلا تصلّ علی ذلک الموضع حتی ییبس و ان کان عین الشمس اصابته». میگوید این «إن» که در آخر آمده است «إن» وصلیه است و کلمه غیر الشمسی که اینجا آمده در نسخه صحیح عین الشمس است. صاحب جواهر میفرماید: استدلال میشود که «و ان کان رجلک رطبه» به زمینی که به وسیله شمس خشک شده است اصابت کند، صلاه جایز نیست. این ظهور بلکه صریح در این است که تطهیر نیست و عفو است. مخصوصا اگر «إن» وصلیه بشود «و إن کان عین الشمس اصابته» این دیگر مطلب تمام است. خلاصهاش این میشود که هرچند شمس اصابت کرده باشد و خشک هم شده باشد، به وسیله شمس طهارتی نیست. اگر پا رطب بود یا دست رطب بود به آن موضع اصابت کند تنجیس صورت میگیرید و صلاه جایز نیست. بنابراین با این نسخه که مرحوم فیض در کتاب وافی فرموده که نسخه صحیح این است یعنی عین الشمس،[4] خود شمس اصابت کرده و خشکانده. در این فرض دیگر نمیشود حکم به تطهیر اعلام کرد. از این حدیث با این نسخه صحیحه استفاده میشود که تاثیر شمس فقط عفو است نه تطهیر. دلیل سوم صحیحه محمد بن اسماعیل بن بزیع است سند صحیح  است اجمالا، «سألته عن الارض و السطح» تا اینکه میفرماید: «هل تطهّر الشمس من غیر ماء» آیا شمس بدون آب متنجسی را تطهیر میکند، «قال کیف یطهّر من غیر ماء» چگونه تطهیر بکند بدون آب. پس دلالت صریح دارد بر اینکه شمس مطهّر نیست بلکه موجب عفو میشود. با این سه دلیل که از سوی قائلین به عفو ارائه میشود این مطلب اعلام شد که نتیجه اشراق شمس عفو است نه تطهیر ارض. اما تحقیق این است که این ادله همانطور که گفتیم استصحاب به جایی نمیرسد، این دو روایت دیگر هم که مستند قرار گرفته است به نتیجه نمیرسد که تحقیق آن برای فردا.


[1] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج6، ص253 تا 260.
[2] مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج2، ابوابنجاسات، ب22، ح5.
[3] المقنعه، شیخ مفید، ص71.
[4] وافی، فیض کاشانی، ج6، ص232.