درس فقه استاد مصطفوی

93/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائل مطهرات
مسئله 28
مسئله 28: سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «فیما یعتبر فیه التعدد لا یلزم توالی الغسلتین أو الغسلات، فلو غسل مره فی یوم ومره أخرى فی یوم آخر کفى، نعم یعتبر فی العصر الفوریه بعد صب الماء على الشیء المتنجس». این فروعی که میخوانیم ادلهاش را قبلا بحث کردهایم و اینها در حقیقت موارد تطبیق است و در ضمن تطبیق اشارت و توضیحاتی به عمل میآید. میفرماید: در آن متنجسی که معتبر است تعدد مثل متنجس به بول یا اناء متنجس توالی و پشت سر هم انجام دادن غسلات یا غسلتین لازم نیست بلکه میشود بین دو تا غسله فاصله انداخت، یک غسلهاش را ساعت اول روز و غسله دیگر ساعت آخر روز، یا یکی را امروز و یکی را فردا. برای اینکه توالی از سوی نصوص تعیین نشده و مقتضای اطلاق تطهیر عدم اشتراط است. اگر اشتراطی در کار بود بیان میشد، از باب اطلاق مقامی و ترک استفصال به تعدد غسل با فاصله هم میشود اکتفاء کرد. مطلب از لحاظ تحقیقی و مبانی اصول همین است که ایشان میفرماید. ولیکن از آنجا که گفتیم و تکرار شد و تقریباً صاحبنظران هم توافق دارند بر اینکه شیوه غسل و تطهیر عرفی است و پس از آنکه شیوه غسل عرفی بود متعارف این است که بین غسلتین فاصلهای نشود و پشت سر هم انجام بگیرد لذا احتیاط وجوبی اگر نباشد علی الاقل احتیاط این است که باید غسلات و غسلتین پشت سر هم قرار بگیرد. مضافا بر اینکه یک استحسانی هم اینجا میتواند کمک کند برای توالی و اشتراط موالات و آن این است که ازاله در غسله اولی ممکن است یک مقدار در حد ناقصی باشد که غسله دوم ازاله را کامل کند. اگر فاصله ایجاد بشود ممکن است لزوجتی به وجود بیاید که ازاله به شکل کامل محقق نشود. این مطلب در حد یک استحسان است. گفته بودیم که از استحسان نفرت نداشته باشید، استحسان دلیل نمیتواند باشد اما موید است و کمک میکند در جهت استحکام مطلب ایفاء نقش میکند. بنابراین احتیاطی که اینجا اضافه بشود به جاست.

آیا عصر فوریت دارد
اما میفرماید: «نعم یعتبر فی العصر الفوریه»، در تعدد غسلات توالی شرط نیست اما درباره عصر و فشار دادن لباس متنجس مثلاً اینجا سید میفرماید لباس متنجس را که شستید و آب ریختید باید فوراً فشار بدهید، فاصله اینجا درست نیست. چون عصر فوریت دارد. دلیل فوریتش این است که ما درباره عصر تحقیقی که کردیم این شد که هم در نصوص هم داشتیم که ثم تعصره و هم معنای غسل و تطهیر در مثل متنجساتی که قابل عصر هست گفتیم که عصر جزء مقومات غسل است. و مقوم غسل اگر فروگذار بشود، غسل محقق نمیشود. لذا غسل عرفاً متقوم به عصر است. لذا پس از که آب ریخته بشود باید عصر انجام بگیرد. این فوریت درست است هرچند سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه اشکالی دارند، میفرمایند: درباره عصر هم فوریت دلیل ندارد. خلاصه فرمایش ایشان این است که انفصال صورت بگیرد و اگر انفصال صورت گرفت در حد عرفی، نیاز به عصر نیست و اگر عصر هم انجام بگیرد و با فاصله هم اگر انجام شد، اشکالی ندارد. آن نقشی که عصر دارد ایفاء میکند و فاصله زمانی ایجاد اشکال نمیکند. اشکال سیدنا الاستاد هرچند از لحاظ تحلیلی ممکن است درست باشد ولیکن هم با توجه به معنای عرفی غسل و تطهیر از یک سو و با توجه به فتوای متن از سوی دیگر و از جهت سوم هم رعایت احتیاط. بنابراین فوریت در عصر درست است و بلا اشکال. 

سوال:
جواب: شرح دادیم که عصر از مقومات غسل است عرفاً. شئ متنجسی که تطهیر میشود عرف در تعامل و عملیات تطهیر غسل شئ متنجس قابل عصر را آب میریزد و فشار میدهد. این رویه از عرف است و ما هم گفتیم ماهیت غسل و تطهیر عرفی است.



الغسله المزیله للعین
مسئله 29: «الغسله المزیله للعین بحیث لا یبقی بعدها شئ منها تعدّ من الغسلات فیما یعتبر فیه التعدد فتحسب مره بخلاف ما اذا بقی بعدها شئ من اجزاء العین». آن غسله مزیله عین که عین نجاست را ازاله میکند به گونهای که در همان عملیات ازاله چیز دیگری از عین باقی نماند، غسله با ازاله همزمان است، ذرات ریزی از عین نجس در متنجس باقی نمیماند. اگر غسله مزیله به این صورت باشد، خودش یک غسله حساب میشود در جایی که تعدد غسلات شرط است. چون اطلاق دلیل غسل شاملش میشود و مانع از شمول اطلاق هم در اینجا وجود ندارد. غسله است و ازاله هم است و چیزی باقی نمانده تا غسله حساب نشود. منتها ازاله با خود غسله هم زمان بوده، ما در تغسیل ازاله را به عنوان شرط متقدم ثبت نکردهایم، از این جهت اگر غسله با ازاله هم زمان باشد هم ازاله است و هم غسله اولی به حساب میآید. فتحسب مره، این مره از آن غسلات متعدد به حساب میآید، «بخلاف ما اذا بقی بعدها شئ»، اگر غسله اولی است و مزیله هم است ولی مزیله کامل نیست، اجزاء ریز عین نجس باقی میماند و یک قسمت عمدهاش را هم زائل میکند در این صورت میفرماید: این یک غسله به حساب نمیآید. که اگر متنجس به بول غسل به مرتین لازم داشتیم، این غسله اولی نیست از این باید صرف کنید و غسله اولی را بعد از این شروع کنید. برای اینکه در غسلهای که عین نجاست زدوده نشده باشد و ازاله به عمل نیامده باشد اصلاً غسل و تغسیل صدق نمیکند. صدق تغسیل ارتباط دارد به اینکه ازاله صورت بگیرد و اگر ازالهای نباشد اصلاً تغسیل محقق نشده است.

کلام صاحب جواهر
صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: مقتضای اطلاق غسل شامل این غسلهای که ازاله انجام داده ولی ازاله کامل نبوده هم میشود. چون عرف میگویند غسله انجام شد. پس اطلاق است و عرف هم غسله میگویند و ما قائل به این میشویم که اگر متنجسی که حکمش تعدد در تغسیل بود، اینگونه غسله غسله اولی است[1]. اما سید الحکیم و سیدنا الاستاد میگویند و تحقیق هم این است که مقتضای اطلاق که شامل غسلات میشود در صورتی که غسله در حقیقت مصداق تغسیل باشد و اگر شک در اصل تحقق تغسیل بکنید از باب شبهه مصداقیه میشود. در شبهه مصداقیه تمسک به عام درست نیست و تمسک به مطلق به طریق اولی درست نیست. به خاطر اینکه اطلاق در حقیقت هرچند لفظی است ولی پشتوانهاش عقلی که به سبک لبّی است دارد. بنابراین در شبهه مصداقیه نمیتوانید تمسک به عام بکنید اما در شبهه مصداقیه اطلاق که قطعاً نمیتوانید تمسک به اطلاق بکنید.

کلام سید الحکیم
 سید الحکیم میفرماید: غسل صدق نمیکند و اضافه هم شد که شبهه مصداقیه میشود و ایشان هم یک اضافهای هم دارد و آن این است که حداقل غسل انصراف دارد به غسلی که تطهیر بشود و ازاله بشود. غسلی که ازاله نشود مشمول عنوان غسل نیست[2].

کلام سید الخوئی
 سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: صدق غسل در صورت عدم ازاله کار مشکلی است. که شک در تطهیر است و شک در تطهیر مساوی با عدم تطهیر است. و استصحاب عدم تطهیر هم است[3].

سوال: نوبت به استصحاب نمیرسد
جواب: نوبت به استصحاب نمیرسد برای این است که دلیل قویتر از آن داریم که مورد تمسک قرار بدهیم، دلیل لفظی نیاز به استصحاب نیست. اما اگر بخواهیم کامل مطلب را استحکام ببخشیم، استصحاب هم قابل استفاده است در حد مویّد است. ارکانش تمام است و منافی با دلیل نیست تا اینکه استصحاب موضوعش را بردارد، هم سنخ با دلیل اصلی ما هست و در ردیف آن قرار میگیرد  میشود جزء مویدات و در جهت استحکام بخشیدن بحث کمک میکند. «وعلى هذا فإن أزال العین بالماء المطلق فیما یجب فیه مرتان کفى غسله مره أخرى، وإن أزالها بماء مضاف یجب بعده مرتان أخریان»، اگر زوال عین به وسیله آب مطلق باشد در آن متنجسی که واجب است تطهیر دو مرتبه همان مره اول که هم ازاله شده و هم تطهیر یک مرتبه به حساب میآید و مرتبه دوم تطهیر کنید کافی است. و اگر ازاله بشود به وسیله ماء مضاف باید دو بار پس از آن تطهیر با آب مطلق انجام گیرد تا غسل مرتین محقق میشود.

مسئله 30: کفش نجس
مسئله 30: «النعل المتنجسه تطهر بغمسها فی الماء الکثیر، ولا حاجه فیها إلى العصر لا من طرف جلدها ولا من طرف خیوطها، وکذا الباریه». نعلی که یک کفی داشته باشد و روی آن هم یک پوستهای چرم یا الیاف بود و خیوطی هم بود که دوخته میشد، میگوید اگر این نعل نجس شد برای کسانی که صاحب نعل هستند و بودهاند حکم را بیان کرده است که نعل متنجس پاک میشود به وسیله غمس و فرو بردن در آب کثیر و نیاز به عصر ندارد، نه از جانب پوست و رویه آن نعل و نه از طرف نخهایی که آن نعل را میدوزد . داخل آب کثیر گذاشته بشود تطهیر شده است و کافی است. بعد در مثال هم میفرماید «و کذا الباریه بل فی الغسل بالماء القلیل أیضاً کذلک» میگوید همینطور است بوریا و حصیر، و بوریا مثل نعل است در آب کشیدن و تطهیر و داخل آب که گذاشتید پاک شده است و نیاز به عصر ندارد. بلکه میفرماید در آب قلیل همینطور است هم این نعل پاک میشود و هم این بوریا. «لان الجلد و الخیط لیسا مما یعصر»، گفتیم متنجسی که قابل عصر نیست نفوذ آب و قرار گرفتن در آب به حدی که آب در باطن آن شئ متنجس نفوذ کند و مقداری هم خارج بشود و انفصال به عمل بیاید کافی است. «وکذا الحِزام من الجلد کان فیه خیط أو لم یکن» همینطور است کمربندی است که از پوست گرفته میشود و نخ هم دوخته شده باشد یا دوخته نشده باشد، حکمش همین حکم نعلق است و قابل عصر نیست و داخل آب بگذارید و در حدی که بدانید آب نفوذ کرد کافی است. در اصل تنجیس مثل چرم اگر شئ نجس مثل بول نفوذ بکند در داخل چرم و قابل نفوذ باشد که تطهیرش هم ممکن است، همانطوری که بول نفوذ کرده آب هم نفوذ میکند و اگر یک طوری است که اصل خود بول نفوذ نمیکند و یک رطوبتهایی اگر میرسد اصل بول نیست، که اگر اینگونه گفته بشود میگوییم آب هم وقتی که میخواهد چرم را تطهیر بکند نفوذش از بول بیشتر است، چون آب طبیعتاً یا آب کثیر است یا آب قلیل اگر هست مرتین باشد یا در حد قابل توجه که تطهیر به عمل بیاید. در مجموع گفته شد به فتوای دقیقتر و تحقیقیتر و مطابق با احتیاط که اینگونه متنجسات باید داخل آب کثیر گذاشته بشود و احراز بشود که آب نفوذ کرده در باطن این شئ متنجس تا یقین به تطهیر به وجود بیاید.

مسئله 31: اگر طلا نجس شد
مسئله 31: «الذهب المذاب ونحوه من الفلزات إذا صب فی الماء النجس أو کان متنجساً فأذیب ینجس ظاهره وباطنه». این یک مسئلهای است تا حدودی این مسئله از آن مسائل قبلی بیشتر محل ابتلا باشد. طلایی که ذوب شده باشد در طلاسازیها بر اثر حرارت و دستگاههای آن ذوب میشود تا ساخت و سازهای را تولید کند. در صورتی که طلا ذوب میشود آمدهاند طهارت و نجاستش را بررسی کردهاند. طلا نجس شده، آیا خودش نجس شده است اولاً آنگاه ذوب شده یا در آب نجس گذاشته شده و بعد ذوب به عمل آمده، در هر صورت طلایی است که نجس شده است و بعد ذوب شده. ذوب شدن که از مطهرات نیست نه استحاله است و نه استهلاک و نجاست هم از لحاظ شرعی بعد از که تحقق پیدا کرد نیاز دارد به مزیل شرعی.  مزیل شرعی هم نیامد و حرارت بالایی هم دید و ساختار هم عمل شد، نجاست باقی است. چون صدور و تحقق نجاست قطعی است و ازاله نجاست نیاز به مزیل شرعی دارد، مزیل شرعی نیامده. پس طلایی که استفاده میشود نجس است. اما در این طلاسازیهایی که امروز هست اینجا و حتی در دست غیر مسلمان هم اگر باشد اگر یقین به طور علم وجدانی به نجاست نداشته باشیم محکوم به طهارت است. و هر ساختی و صنعتی که از دست کفار برای ما میرسد در غیر جلود و لحوم محکوم به طهارت است و فقط در جلود و لحوم که قاعده عدم تذکیه جاری میشود. اگر یک کسی دید که بالوجدان مورد نادری است. اگر کسی ببیند آب نجس است و طلا با آب آلوده شد و بعد ذوب شد، در این صورت که آب نجس به آن ریخته شده یا خودش متنجس بوده و آنگاه ذوب شده سید میفرماید: ظاهر و باطنش نجس میشود چون ظاهر و باطن با ذوب سرایت قطعی است. «ولا یقبل التطهیر إلا ظاهره»، اگر میخواهید تطهیرش بکنید یک راه دارد فقط ظاهرش را تطهیر بکنید. اگر یقین یا علم وجدانی به نجاست وجود داشت، طلا ظاهرش پاک میشود و باطنش نجس و حمل نجس در صلاه اشکال ندارد مگر اینکه اگر دستبند را به عنوان ملبوسات حساب نیاورید. اگر دستبند و گردبند به عنوان ملبوسات به حساب آمد، اشکال دارد که لباس مصلی باید پاک باشد و موقع صلاه باید از خودش دور بگذارد.

سوال: اگر هم از ملابس باشد ملابس صغیره است و معاف است
جواب: ملابس فقط استثناءاتش تعیین شده است که قلنسوه و نحو آن است و از لحاظ شرعی مثالهایش در نصوص بیان شده است. اما اگر جزء ملابس باشد حداقل اشکال دارد. البته ممکن است بگوییم که از ملابس هم باشد ساتر نیست ولی ما در بحث فقهیما که بحث کردیم ساتر بودن را در لباس موضوع تشخیص ندادیم. مثلا یک آستین آدم اگر نجس باشد آدم میتواند با آن نماز بخواند، ساتر هم نیست. لذا ساتر بودن را نتوانستیم به عنوان موضوع ثابت کنیم. در همین مسئله سید الخویی میگوید که طلای مذاب نجس نمیشود و باطنش نجس نمیشود. لذا چون باطنش نجس نمیشود تطهیر ظاهر کافی است. پس بنابراین طلای مذاب اولاً علم به نجاست به ندرت است و فقط امکان دارد. و اگر هم نجاست صورت بگیرد و علم وجدانی پیدا کنیم، اثبات و احراز نفوذ آن نجس در باطنش کار مشکلی است و ثالثاً مع التنزل یک امر واضحی است بلا اشکال که طلای مذاب پس از ساخته شدن ظاهرش که تطهیر بشود کافی است و طهارت باطن مشکل ساز نداشته باشد و شک در ملابس بودنش که بکنید احتیاط این است که در موقع نماز از آن اجتناب کنید. «ولا یقبل التطهیر إلا ظاهره، فاذا أذیب ثانیاً بعد تطهیر ظاهره تنجس ظاهره ثانیاً»، چون باطنش نجس مانده بود و دوباره اگر ذوب بشود آن نجاست باطنی بیرون میآید و ظاهرش را میگیرد.



[1] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج6، ص198.
[2] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ص53.
[3] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج4، ص83.