درس فقه استاد مصطفوی

93/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائل مطهرات
تطهیر آرد و نان و شیر
مسئله 24: سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «الطحین والعجین النجس یمکن تطهیره بجعله خبزاً»، آرد و خمیری که نجس شده باشد، تطهیرش ممکن است در صورتی که نان درست کنند آنگاه آن نان را با آب کثیر تطهیر کنند طوری که آب به داخل آن نان نفوذ بکند و جمیع اجزاء آن را فرابگیرد و پاک میشود. در اینجا گفته میشود که آرد و خمیر که قابل تطهیر نبود، آرد که وجداناً قابل تطهیر نیست تطهیرش همان و از بین رفتنش همان. و خمیر هم قابل تطهیر نبود کار مشکلی بود. اینجا نان که درست شده است، چگونه قابل تطهیر است؟ گفته میشود که خود نان یک شئای میشود دارای یک ماهیت و یک کیفیت خاص اجزائی دارد و قوام و نظامی دارد. آب به نان نفوذ میکند، در تطهیر غیر از نفوذ آب و غلبه آب و انفصال غساله چیز دیگری لازم نیست. اما اشیاء و چیزهای متنجسی که قابل عصر است، طبیعتاً برای آنها عصر لازم است و اشیائی که قابل عصر نیست گفتیم که تطهیر کل شئ بحسبه، هر چیز متناسب با کیفیت و ماهیت آن چیز قابل تطهیر است. نان تطهیرش متناسب با وضعیت نان این است که آب به سایر اجزاء نفوذ کند، غسل و تطهیر عرفاً صدق میکند. آب است و نفوذ در اجزاء است و غلبه بر شئ متنجس و انفصال کامل هم لازم نیست، در انفصال هم گفتیم که انفصال غساله فی الجمله کافی است و لازم نیست که انفصال غساله به طور کامل با دقت عقلی باشد و الا امکان ندارد، شئ متنجسی یک نمی در او باقی خواهد ماند. یا امکان عقلی ندارد و یا منتهی به عسر و حرج میشود.

حلیب نجس و تطهیر آن
اما میفرماید: «وکذا الحلیب النجس بجعله جِبناً ووضعه فی الماء کذلک»، شیر نجس شده است این شیر راه برای تطهیر دارد و آن این است که اگر این شیر را پنیر درست کنند آنگاه با آب کثیر تطهیرش بکنند قابل تطهیر است. دو صورت تطهیر میشود: صورت اول ظاهرش تطهیر میشود که اگر با آب قلیل باشد و صورت دوم با آب کثیر اگر تطهیر بشود تطهیر کامل است. و براساس تجربه و مشاهده وجدانی اعلام میشود که پنیر از اشیائی است که آب کثیر در پنیر وارد بشود، به داخل اجزای پنیر نفوذ میکند و غسل و تطهیر عرفی صورت میگیرد. منظور از غسل همان غسلی است که عرف او را تایید بکند.

کلام سید الحکیم
 اما سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: تطهیر حلیب متنجس خالی از اشکال نیست. برای اینکه ما درباره مایعات و ماء مضاف بحث کردیم که ماء مضاف و مایعات قابل تطهیر نیست مگر اینکه استهلاک صورت بگیرد. اگر این شیر آمده پنیر شده و بعد پنیر صورت منجمدی از همان شیر است و ماهیتاً تغییر نکرده است تا بگوییم استحاله صورت گرفته و استهلاکی هم نیست. بنابراین تطهیرش ممکن نیست حداقل اشکال دارد که شک در تطهیر است و شک در تطهیر هم مساوی با عدم تطهیر است[1].

کلام سید الخوئی
اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: درباره مطهّرات به این نحو ما سه تا عنوان داریم: 1. استهلاک که در نصوص هم آمده است، منظور از استهلاک آن است که شئ مستهلک موجودیت قابل حسّ نداشته باشد. «لا یستبان لا بأس به»، اگر شئ نجسی افتاد بین آب و لا یستبان شد، مستهلک شده و لا بأس به. موجودیت عرفی ندارد و چیزی که موجودیت عرفی ندارد موضوع حکم واقع نمیشود. این در استهلاک که تطهیر به عمل میآید تقریبا سالبه منتفی به انتفاء موضوع میشود و موضوع متنجس از بین میرود و حکمش به تبع موضوع از بین خواهد رفت که حکم تابع موضوع خودش است. اما منظور از استحاله این است که شئای با شئ دیگر ماهیتاً عوض بشود اصل ماهیتش. مثل چوب و خاکستر که چوب نجس شد و الان شده خاکستر که خاکستر دیگر ماهیتاً چوب نیست. نه چوب است و نه حکمش که نجاست بود. یک شئ دیگر دارای یک ماهیت دیگری است. لذا در استحاله میگویید اگر شئ نجسی در معدن نمک یا نجس العین و کلبی در معدن نمک بیافتد سالیانی سال و نمک بشود از آن استفاده کنید و هیچ اشکال ندارد. ماهیتاً تغییر کرده است و دیگر نمک است و کلب نیست یا خاکستر است و چوب نیست. این دو صورت که بحثی نیست و معروف و مشهور است. صورت سوم که سیدنا الاستاد به آن اشاره میکند انقلاب است. انقلاب نه استهلاک است که موجودیت محفوظ است و نه تغییر ماهیتی است، ماهیت همان ماهیت است. بلکه تغییر موضوع هست عرفاً. تغییر موضوع عرفاً میشود انقلاب. شیر شده است پنیر، نه استهلاک است و نه استحاله، انقلاب است. از صورت و شکل حلیبی منقلب شده است به صورت پنیر. صورت یعنی شکل فرق کرده نه صورت فلسفی که صورت نوعیه شیئیت شئ است. (ترجیح بلا مرجح که بکار میرود در اصطلاح طلبهها در غیر موردش بکار میرود. ترجیح بلا مرجح یک اصطلاح فلسفی است، در مورد امکان و ایجاد تکوینی بحث میکند. ترجیح یعنی اگر اشیاء در حال امکانی باشد و متساوی الطرفین باشد، علتی نباشد از حالت امکانی بیرون نمیآید و ترجیح بلا مرجح محال است. این اصلش آنجاست. لذا کسی که اصول میگوید باید فلسفه آشنا باشد و الا ترجیح بلا مرجح برایش مشکل ساز میشود فکر میکند که ترجیح بلا مرجح دو تا ظرف آب است و شما تشنهاید یکیاش را بیشتر نمیتوانید بخورید، کدامهایش میگیرید؟ هیچ کدامش، چون ترجیح بلا مرجح است. این اشتباه فاحشی است. چون دو تا اصطلاح با هم جدا بشود. اینها امور اختیاریه است و از موارد تخییر عقلی است که کدام یکی از اینها را میگیرید). در اینجا انقلاب صورت میگیرد که انقلاب تغییر شکلی که به آن میگوییم موضوع عرفاً تغییر کرده است. دیگر این موضوع تمام احکام آن موضوع قبلی را ندارد، احکام خودش را دارد. موضوع تازهای است و احکام خودش را دارد. موضوع پنیر است و یک موضوع تازهای به وجود آمده و احکام خودش را دارد. در تطهیر آیا آب نفوذ میکند؟ بله نفوذ میکند، آیا غسل و تطهیر عرفاً محقق میشود؟ بله میشود کافی است. موضوع است و غسل است و حکمش هم طبیعی و قهری است. بنابراین سید میفرماید: هرچند استهلاک نیست ولی انقلاب است و موضوع عرفاً تغییر کرده است و این موضوع از آن موضوعاتی است که قابل تطهیر است. بنابراین آنچه در متن آمده است که «الحلیب النجس یجعله جبنا و وضعه فی الماء یطهر»، شیری که پنیر بشود به آب کثیر گذاشته بشود قابل تطهیر است[2].

سوال:
جواب: استحاله و استهلاک و انقلاب سه تا مفهومی است که در واقعیت و حقیقت این مفهوم شکی بین دانشمندان وجود ندارد فلاسفه باشد یا فقهاء. خود عناوین از عناونین مضبوط است و به جای هم بکار نمیرود. منتها در فلسفه استحاله معنای دیگری هم دارد. استحاله معنای دیگری دارد که محال بودن است و استهلاک هم در فقه معنای تلف شدن را هم دارد. و اما به این معنایی که ما گفتیم معنای علمی استحاله و استهلاک هیچ اختلافی وجود ندارد. اما اصل مسئله این است که ما در مورد تطهیر حلیب و جبن و اینها مخصوصا پنیر و کره مشکل نداریم. برای اینکه ما یک اصلی داریم امتنانی و آن اصل برخواسته آن روحیه و جوهریه سماح که بعثت علی شریعه سمحه سهله و آن اصل ما عبارت است از اصاله الطهاره. آن اصاله الطهاره در خود حلیب نجس و در خود جبن در همه این امور آسان کرده که اولاً پنیر بعد از پنیر شدن اگر نجس بشود در روایت هم آمده که این پنیرها گاهی از پنیرمایه نجسی ساخته میشود امام فرمود: کل دنیا مگر پنیر مایهاش نجس است که شما حکم میکنید. یعنی درباره تمامی پنیرهایی که استفاده میکنید تا یقین وجدانی به نجاست نداشته باشید نجاست واقعی نیست. اما خود حلیب هم همینطور که شک میکنید در شک میکنید در نجاست و طهارتش که عمدتاً شک میکنید به ندرت یقین بشود. اگر یقین به نجاست کردیم حکمش این است که موارد نادری است ولی عمدتاً حلیب و پنیر مورد شک است، شک در نجاست مساوی با عدم نجاست است. این است که کار را آسان میکند. و اما اگر احیانا دیدیم که نجس شد یک قطره خون یا قطره بول اگر دیدیم نجس شد، خود این شیر قابل تطهیر نیست، مورد نادر است ولی قابل تطهیر نیست. آب جاری وصل کنید هم قابل تطهیر نیست مگر استهلاک بشود که دیگر شیر نیست و تطهیر نمیشود و میشود انعدام. هر مایع نجسی که علم به نجاست پیدا بشود قابل تطهیر نیست.

سوال: در مورد پنیر انقلاب سبب طهارت است یا غسل؟
جواب: انقلاب زمینه برای وقوع تطهیر میشود نه خود انقلاب از مطهّرات است. استحاله و استهلاک خودش از مطهّرات اعلام میشود اما انقلاب زمینه برای صحت تطهیر است یعنی انقلاب که صورت گرفت بعد از انقلاب موضوع جدید عرفی شکل میگیرد به نام پنیر و این پنیر قابل تطهیر است عرفاً. بنابراین انقلاب خودش مطهّر نیست و زمینه برای صحت تطهیر است.

سوال: اگر شئای باشد که نجاستش ذاتی است مثل شیر خوک یا سگ، آیا این را میتوانیم پنیر کنیم و تطهیر کنیم یا قابلیت تطهیر ندارد؟
جواب: خون و شیر خوک و بول اینها همهاش نجاست است. اینها همهشان شئ را متنجس میکند و همه اینها قابل تطهیر است منتها اگر در اناء بود حکمی دارد و اگر بول بود حکم خاصی دارد و سایر نجاسات بود همان تطهیر مره واحده است. تمامی نجاسات باید اصل باشد. نجس با شئ طاهری ملاقات کرده و شئ طاهر شده متنجس، تطهیر این متنجس یعنی زدودن آن نجاستی که بر آن شئ عارض شده است، در این بحثی نیست.

مسئله 25 اذا تنجس التنور
مسئله 25: «إذا تنجس التنور یطهر بصب الماء فی أطرافه من فوق إلى تحت، ولا حاجه فیه إلى التثلیث، لعدم کونه من الظروف فیکفی المرة فی غیر البول والمرتان فیه والأولى أن یحفر فیه حفیره یجتمع الغساله فیها وطمها بعد ذلک بالطین الطاهر». تنور نجس شد، دیواره تنور که همان صورت بیرونی تنور که نان را آنجا میچسبانند نجس شد، این تنور پاک میشود به ریختن آب در سطح ظاهر و طبیعتاً جاری بشود آب که از طرف بالا به سمت پایین تا حالت جریان و ازاله به خود بگیرد. و نیاز به تثلیث ندارد چون تنور از ظروف نیست، ظرف عقلی است نه ظرف عرفی. ما ظرف عرفی را موضوع حکم میدانیم نه ظرف عقلی را. اگر نجاست غیر بول بود، یک بار تطهیر کافی است و دو بار تطهیر درباره تنجیس به بول چون حکم متنجس به بول این است که دو بار تطهیر بشود. و اولی این است که پای آن تنور و کف تنور آنجا که خاکسترهایش جمع میشود یک گودی حفر کنند که غسالهای که از بالا میریزد آنجا باید جمع بشود و بعد بپوشاند آن غساله را بعد از انجام تطهیر به گل پاک. این حرف را سید الحکیم میگوید این ربط به مسئله ندارد. تطهیر دیواره تنور که انجام شد، حالا غساله کجا برود و کجا نرود ربطی به تطهیر ندارد. سید چرا این را میگوید؟ مراجع و مجتهدین گرفتار سوالهای ریز مردم است، مردم سوال میکنند که آن آبی که آنجا پایین ریخته چه میشود، میگوید برای آنکه غساله خواندیم که غساله متعقبه به تطهیر نجس نیست، و غساله مزیله نجس است، حداقل احتیاط این است که نجس است. برای اینکه غساله نجس است، سید آمده برای عوام خواسته راه را نشان بدهد که یک گودی حفر کنید و روی آن گل کنید و صاف کنید تا از آن غساله چیزی ترشحی نکند یا نان به آن اصابت نکند و نجاستی به وجود نیاید. توضیحی است برای کار مردم هرچند از لحاظ فقهی ضرورتی ندارد.

مسئله 26 اگر زمین سفت باشد
مسئله 26: «الأرض الصُلبه أو المفروشه بالآجر أو الحجر تطهر بالماء القلیل إذا اجرى علیها، لکن مجمع الغساله یبقى نجساً»، میگوید زمینی که سخت است یا مفروش به آجر است یا با سنگ اگر آب قلیلی هم جاری بشود بر سطح ظاهر آن زمین پاک میشود لکن غسالهای که بیرون میآید غساله نجس است چون غساله مزیله است. «ولو أرید تطهیر بیت أو سَکّه فإن أمکن إخراج ماء الغساله بأن کان هناک طریق لخروجه فهو، وإلا یحفر حفیره  لیجتمع فیها ثم یجعل فیها الطین الطاهر کما ذکر فی التنور»، میگوید اگر بخواهید که کف خانهای را یا کوچهای اگر ممکن باشد که غساله را خارج کنند و بیرون بکنند به اینکه یک راهی برای خروج داشته باشد آبراهه، غساله را بیرون کرده و پاک میشود و الا اگر راهی برای خروج ندارد یک گودی را حفر کند تا اینکه غساله آنجا جمع بشود و روی آن هم گلی قرار بدهد و پر کند همان که در تنور گفتیم. «وإن کانت الأرض رَخوه» اگر زمین سست است، «بحیث لا یمکن إجراء الماء علیها» زمین سست است و متنجس است و آب جاری نمیشود و فرو میبرد «فلا تطهر إلا بإلقاء الکرّ أو المطر أو الشمس» جز مطهرات اصلی با آب قلیل پاک نمیشود. اگر زمین سستی است که آب را جذب میکند و با آب قلیل یک کمی روی آن بریزید قابل تطهیر نیست، یا آب کثیر باشد یا باران یا شمس. «نعم إذا کانت رملاً یمکن تطهیر ظاهرها بصب الماء علیها ورسوبه فی الرمل فیبقى الباطن نجساً بماء الغساله» میگوید اگر زمین رمل بود، شنی بود، آب را فرو میبرد و جذب میکند و جاری نمیشود اما رمل است، شن است، ظاهر سطح آن زمین پاک میشود به ریختن آب بر آن زمین و رسوب آن آب در آن شنها ولکن باطنش به وسیله نفوذ آب غساله نجس میماند که آب غساله مزیله نجس است «وإن کان لا یخلو عن إشکال من جهه احتمال عدم صدق انفصال الغساله» هرچند میگوید که تطهیر همان ظاهر زمین رملی و شنی هم خالی از اشکال نیست. چون که صدق تغسیل و تطهیر محل شبهه است. چون تطهیر وقتی عرفاً صدق میکند که غساله خارج بشود و غساله خارج نمیشود، صدق تطهیر مشکل است و شک در تطهیر مساوی با عدم تطهیر است لذا مسئله خالی از اشکال نیست.


[1] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ج51.
[2] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج4، ج79 و 80.