درس فقه استاد مصطفوی

93/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فروع مسئله 16
گفته شد که اگر شئ متنجس قابل عصر نباشد ظاهر آن شئ اگر تطهیر بشود، کافی است و اما تطهیر باطن آن لازم نیست، فتوا به این شکل آمده است: «و فی مثل الصابون و الطین و نحوهما مما ینفذ فیه الماء و لا یمکن عصره فیطهر ظاهره باجراء الماء علیه و لا یضره بقاء نجاسه الباطن علی فرض نفوذها فیه». در ادامه رسیدیم به اینکه میفرماید: «و یکفی فی طهاره اعماقه ان وصلت النجاسه الیها نفوذ الماء الطاهر فی الکثیر و لا یلزم تجفیفه اولاً نعم لو نفذ فیه عین البول مثلاً مع بقائه فیه یعتبر التجفیف بمعنی عدم بقاء مائیته فیه».

فتوای متن و ادله آن
میفرماید: برای تطهیر باطن اشیاء متنجس که بدانیم از آن متنجساتی است که قابل عصر نیست و نجاست هم در باطن آن نفوذ کرده است، در این صورت برای طهارت عمق و باطن اینگونه متنجس میفرماید: کفایت میکند نفوذ آب پاک در باطن. که سیدنا الاستاد فرمودند که اینگونه متنجسات را داخل آب جاری باید مقداری بگذارید تا احراز بشود که آب نفوذ کرده است در باطن این شئ متنجس و راه دیگری ندارد. خشکاندن باطن آن شئ متنجس لازم نیست. چرا تجفیف گفت؟ برای اینکه در تطهیر اگر بول نفوذ کرده باشد در باطن ازالهاش از طریق تجفیف است.

سوال:
جواب: خشک شدن شئ متنجس که با نجس مائی متنجس شده باشد، خشک شدن آن ازاله است. ازاله نجاستهای مائیه و غلظت و لزوجت غیر از طبیعت مائی ندارد، ازاله اینگونه نجاستها خشک شدن آن است، عرف این را میگوید. مثلا اگر لباسی به بول متنجس شد و آب در اختیار نبود، خشک که بشود اگر بناء گذاشتید که یک بار بعد از ازاله کافی است، خشک که بشود یک بار تطهیر بکنید کافی است. اما اگر خیس بود و یک بار تطهیر بکنید برای زدودن آن رطوبت مائیه و بار دیگر برای انقاء. سید میفرماید: «نعم لو نفذ فیه عین البول مثلا مع بقائه فیه یعتبر تجفیفه»، در صورت اول که تجفیف لازم نبود برای این بود که آن رطوبتی که آنجا سرایت کرده عین بول نیست بلکه متنجس به بول است. در متنجس به بول ازاله عین زمینه ندارد، چون عینی نیست تا ازاله باشد. اما اگر احراز کردید که خود بول نفوذ کرده است «مع بقائه فیه یعتبر تجفیفه بمعنی عدم بقاء مائیته فیه»، تجفیف بشود تا مائیت بول که طبیعت بول طبیعت مائیه است. تجفیف بشود تا عین بول ازاله بشود «بخلاف الماء النجس الموجود فیه»، آب متنجس موجود در داخل آن شئ متنجس نیازی به تجفیف ندارد، چون عین نجاست نیست و متنجس است. «فانه بالاتصال بالکثیر یطهر فلا حاجه الی التجفیف»، چون عین نجاست نیست تا عین ازاله بشود و از سوی دیگر اتصال آب معتصم برای تطهیر آب متنجس کافی است. هر آبی که متنجس است، به محض اتصال با آب معتصم پاک میشود که این یک مطلب مسلمی است بین فقهاء منتها گفتیم به محض اتصال ولی در صورتی که علم به عدم سرایت نباشد و احتمال نفوذ داشته باشد. اگر علم به عدم سرایت داشتیم، اینجا در اطلاق و اصول و قواعد در برابر علم کارایی ندارد و حجت قطع وارد بر همه این حجج است که ما حجیت قطع را گفتهایم که فوق الاعتبار است. بنابراین ادله سید و متنی که ایشان گفتند این شد که اگر نجاست در باطن شئ نفوذ کرده و قابل عصر نیست، باید با آب کثیر آن شئ را تطهیر کرد در حدّی که آب طاهر نفوذ کند که این نفوذ آب طاهر به این نحو است که یک مقداری داخل آب گذاشته شود و فوراً در آب یک گردشی بکند نفوذ محقق نمیشود، بلکه یک مقدار بماند تا آب نفوذ کند. و اما تجفیف در غیر عین نجاست لازم نیست، چون عین نجاستی نیست تا قائل به ازاله بشویم. در متنجس ما ازاله را اولاً سپس مبادرت به تطهیر نداریم بلکه در متنجس همان تطهیر ابتدائی هم کافی است. مضافا بر اینکه اینجا قاعده داریم و آن اتصال آب معتصم به آب متنجس کافی است در تطهیر آب متنجس.

سوال: تجفیفه اولاً به چه معناست؟
جواب: تجفیف اولاً معنایش این است که قبل از تطهیر اول تجفیف بشود آنگاه به تطهیر مبادرت بشود.
سوال:
جواب: در تطهیر، تطهیر نجس است و تطهیر متنجس است. در تطهیر نجس قبل از تطهیر باید عین نجس ازاله بشود که بول است اما در تطهیر متنجس دیگری عین نیست تا ازاله بشود متنجس است، همان ابتداءً شروع کنید برای تطهیر و نیازی به ازاله ندارد، چون اصلاً ازاله موضوع ندارد، عینی نیست تا ازاله بشود.

صاحب جواهر میفرماید: اگر نفوذ به باطن قطعی شد تطهیر ظاهر کفایت نمیکند
بعد از این صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: تمام آن چیزی که گفتیم در جهت کفایت تطهیر ظاهر نسبت به تطهیر باطن که تطهیر ظاهر کافی است و دیگر نیاز به این نیست که باطن را تطهیر کنیم در صورتی بود که نفوذ قطعی نباشد، اگر نفوذ و رسوب قطعی بود میفرماید: با شستن ظاهر طهارت حاصل نمیشود. دلیل آن هم واضح است که طهارت ظاهر وجداناً طهارت باطن نیست. یقین دارید که باطن نجس شده و ظاهرش را تطهیر میکنید، تطهیر ظاهر از تطهیر باطن کفایت نمیکند بالضروره[1].

سید الحکیم میفرماید: حکم و استدلال متن قابل التزام نیست
سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: آنچه در متن آمده است که گفتند که اگر آب کثیر نفوذ کند در باطن شئ متنجسی که میدانیم آنجا نجاست رسوب کرده، پاک میشود. چون متصل به آب معتصم میشود و اگر عین نجاست بود نیاز به تجفیف دارد و عین نجاست نبود نیاز به تجفیف ندارد. سید الحکیم میگوید: این استدلال و این حکم قابل التزام نیست. برای اینکه اولاً نفوذ آب در داخل جسمی که آنجا تنجس صورت گرفته است، نفوذ آب به عنوان آب ممکن نیست. آنجا که نفوذ میکند به عنوان رطوبت نفوذ میکند نه به عنوان آب. رطوبت مطهّریت ندارد. و ثانیاً که سیدنا الاستاد میفرماید که آب معتصم که وصل بشود، وصل همان و حصول طهارت همان[2]. این مطلب را گفتیم ولی وصل به آب بشود نه وصل به رطوبت بشود. سید میگوید فرض میکنیم که آب میرسد اما آنجا رطوبت است، آنجا آب نیست. رطوبت در عنوان فقهی غیر از آب است، آب باید طبیعت سیلانی عرفی داشته باشد و رطوبت از آثارش است[3]. اما سیدنا الاستاد میگوید: بر فرض آب برسد اما آن متنجسی که آنجا است، آن رطوبت است آب نیست. آب باشد آنجا با آب معتصم که وصل شد، طهارت حاصل میشود. با این دو اشکال انصافاً با دقت این فتوایی که در متن آمده است یا بیانی که سید فرموده است، با این دو اشکال متین به اشکال برمیخورد. بنابراین با توجه به این دو اشکال فتوایی که در متن آمده و استدلالی که در جهت اثبات آن فتوا گفته شد به مشکل برمیخورد الّا اینکه سید الحکیم با دقّت بسیار بالا میفرماید: نعم، یک راه حلی وجود دارد که انصافاً خیلی دقیق است. این راه حل این است که میتوان حصول طهارت باطن را از نصوصی که درباره نجاست اوانی با موضوعات مختلف آمده است، استفاده کرد. ما تابع دستور شرعی هستیم. شرع برای ما دستوری داده است و نصوصی داریم مربوط به اوانی و طهارت اوانی که از آن طهارت اوانی این را میشود حکمش اعلام کرد. موثقه عمار «قال فی قدح أو اناء یشرب فیه الخمر»، بعد فرمود: «تغسله ثلاث مرات»[4]. سه بار تطهیر بکنید کافی است. و موثقه عمار ساباطی از امام صادق قال «سئل عن الکوز و الاناء یکون قذرا کیف یغسل و کم مره قال یغسل ثلاث مرات یصبّ فیه الماء فیحرّک فیه ثم یفرغ منه»[5]. میگوید از این نصوص استفاده میکنیم که طهارت ظاهر برای طهارت باطن کافی است، هرچند نفوذ هم صورت گرفته باشد. چون این ظروف همهاش در آن زمان چینی و فلزی نبوده، بلکه کوزهها گلی بود و نفوذ میکرد، آب که داخلش میگذاشتند از دیوارهاش بیرون میزد، نفوذ میکرد. مخصوصا کوزه که تا الان هم گلی است. کوزهها و ظرفهایی که در آن زمان آلوده میشد به بول و خمر فرمودند که فقط تغسیل کنید ولو تعدد باشد، منتها مسئله نفوذ قطعی بوده و طهارت ظاهر کافی بوده است درباره طهارت باطن. بنابراین هرچند براساس تحلیل مسئله این است که رطوبت است و تطهیر به وسیله رطوبت نمیشود و رطوبت قابل تطهیر نیست و بعد بگذاریم که آب نفوذ کند برای مدتی تا در اثر نفوذ عرفاً ازاله و استهلاک صورت بگیرد آن هم از یک جنس باشد که لزوجت و حجم و جرمی نداشته باشد، کار ممکنی است. اما اگر جرمی داشته باشد طبیعتاً آن نفوذ در داخل آن اجسام ندارد، آن فقط در سطح اجسام است که ازالهاش هم وجدانی است، و بعد از ازاله تطهیر هم کار ممکنی است، فقط اختصاصی که پیدا میکند به ولوغ است و بول است که احتمال نفوذ در آن باشد. بنابراین در صورتی که ما به تحلیل بنگیریم همانطوری که صاحب جواهر فرمودند تطهیر ممکن نیست و باید یک مقدار آب جاری بگذاریم مثلا جوی آب تا نفوذ آن قطعی بشود و شک در بقاء نجاست عرفاً باقی نماند یا اطمینان حاصل بشود به ازاله نجاست و حصول تطهیر. این اقتضای طبیعت و تنجیس. اما نصوصی را که درباره اناء مورد توجه قرار دادیم از این نصوص استفاده شد که شرعاً اعتبار شده است که تطهیر ظاهر برای تطهیر باطن کافی است و این اعتبار چون از نظر منبع معتبر و دلالت آن هم واضح است و برای ما کافی است. اگر به دنبال تحلیل رفتید و گفتید که با تحلیل تطبیق نمیکند، میگویید ممکن است این روایات ناظر به عسر و حرج باشد. براساس قاعده عسر و حرج اثر اینگونه نجاست باطن رفع شده باشد که بحثش را کردیم که قاعده ضرر که شامل میشد، قاعده نفی عسر و حرج شامل این موارد میشود. بنابراین به تحلیل هم اشکالی ایجاد نمیشود و از این نصوص استفاده کنید که سید الحکیم میگوید ی«مکن ان یستفاد» ولی آخر بحث میفرماید: «و للبحث مجال للتأمل»، که وجه تأملش هم این است که اولاً نفوذ آب در باطن شئ متنجس به عنوان مزیل کار مشکلی است، احرازش کار مشکلی است. ممکن است نفوذش احراز بشود ولی احراز مزیلیت در باطن نفوذ کند کار مشکلی است. و بنابراین در اناء ممکن است مورد خاصّی باشد و به خاطر کثرت ابتلاء یا ضرورت و به عنوان ثانوی آمده باشد که امتناناً تطهیر آنجا از سوی شرع اعلام بشود اما در بقیه موارد که غیر از اناء باشد، کار مشکلی است و نیاز به تأمل دارد. در نتیجه احتیاط این است که سید فتوایش درست است منتها با یک احتیاط و آن اینکه اینگونه اجسام متنجسی که نجاست مثل بول در داخلش نفوذ کرده است، باید یک مقدار معتنابه داخل آب جاری گذاشته شود تا آب نفوذ کند آن هم در داخل آب جاری نه آب کثیر. که ما روایت و نصی که داریم اختصاص دارد و فی ماء جارٍ فمره واحده، و اما اگر مطلقاً آب کثیر در نظر بگیریم، مسئله خالی از اشکال نیست. به یک اشکال دیگر برمیخوریم که شئای است و ظاهرش تطهیر شد، باطن آن نجس است، استفاده نکنیم؟ میگوییم استفاده میشود. ظاهر را که تطهیر کردید، ظاهر طهارتش کامل است و تمام اما باطنش به نجاست خودش باقی است. ما استفاده نمیکنیم. اگر یک وقتی ارتباط پیدا کردیم محکوم به نجاست است. ظرفی است گلی و سرامیکی و نجاست هم نفوذ کرده، وسائل است و جزء تزیینات و ظروف است و استفاده از ظروف متنجس و وسائلی که متنجس باشد که در خانه نگهداری آن اشکال ندارد. بنابراین ظاهرش پاک میشود و استفاده مانعی ندارد. ارتباط پاک به باطن باعث تنجیس آب و عدم تطهیر ظاهر نمیشود. طهارت ظاهر برای ما کافی است و استفاده میشود. بنابراین فکر نشود که یک کارهای غیر عاقلانه باشد کالائی که متنجس شده از استفاده بیندازیم بیرون و مثلا یک کوزهای بود و باطن آن آلوده شده بود، ما آن بگذاریم کنار، بلکه استفاده کنید.

سوال: درباره حبوبات چگونه است؟
جواب: حبوبات و پنیر و گوشت، اولا اینها قسمت قابل توجهشان مثل لحم نصّ خاص دارد با تطهیر پاک میشود. اما حبوبات هم همینطور، حبوبات را با آب جاری تطهیر میکنید و کافی است، چون یقین به نفوذ عین نجاست در داخل حبوبات ندارید و اگر شک در نجاستش هم میکنید میشود متنجس اما عین نجاست آن هم در داخل حبوبات نفوذ کند. شک در نفوذ که بشود مساوی با عدم نفوذ است. بنابراین در حبوبات و امثال و حتی پنیر و نان و لحم نصّ خاص داریم که اعتناء نکنید. اما درباره حبوبات یقین به نفوذ عین نجس در باطن حبوبات نداریم. شک در نفوذ مساوی با عدم نفوذ است. و ظاهرش که متنجس شده باشد، با تطهیر ظاهر پاک میشود، و هیچ اشکالی نیست. اما مسئله هفدهم حکم بول صبی، درباره حکم بول صبی مسئله و بحث بسیار واضح و روشن است از حیث ادله و آراء که شرح آن جلسه آینده.


[1] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج6، ص152.
[2] التنقیحفی شرحالعروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج4،  ص69 تا 70.
[3] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ص42.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص1074، ابوابنجاسات، ب51، ح1، ط اسلامیه.
[5]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص1076، ابوابنجاسات، ب53، ح1، ط اسلامیه.