درس فقه استاد مصطفوی

93/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکتههای تکمیلی و فروع مربوط به ولوغ کلب
چند نکته گفته شد، از جمله این نکات سید یزدی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «و لا بد من التراب فلا یکفی عنه الرماد و الاشنان و النوره و نحوها».

مقتضای نص و جمود بر نص مشهور عدم نیابت چیزی محل تراب است
خلاصه این فرع این میشود که در تعفیر مربوط به ولوغ کلب باید از تراب استفاده بشود و چیزی جایگزین نمیشود. مثلا در عوض تراب خاکستر، صابون، اشنان، گیاهی شوینده نمیتواند جایگزین تراب بشود. این مطلب مشهور است و مقتضای جمود بر نص است.

قول دیگر نیابت غیر تراب از تراب با توجه به نکاتی
اما دیروز گفتیم که با توجه به وجود ملاک که در اینجا همان قذارت دهان کلب است قطعا و با توجه به توصلی بودن عملی که تعبدی نیست، غسل و تطهیر از توصلیات است و با توجه به اینکه تراب طریق برای ازاله نجاست است، موضوع نیست وجداناً و با توجه به حجیت علم ذاتی و قطعی، و با توجه به کشف علمی از لحاظ آلات و ابزار که اثر و میکروب کی زدوده میشود، کشف علمی قطعی در اختیار محققین فن است. و همچنین قواعد یا ظواهر در برابر علم وجدانی اعتبار ندارد. این پنج نکته را بگوییم، میگوییم جایگزینی ممکن است. شویندههایی که علمیاً از سوی خبرگان امور اعلام بشود که قابل اعتماد است که قطعاً قدرت زدودنش بیشتر از تراب است، میتواند این نقش را ایفاء کند. مضافا بر یک استحسان که تراب در زمانی بوده که نقش شوینده و زداینده در آن روزگاران را داشته و موضوعیت که نداشت. آن زمان صابون و شویندههای دیگر وجود نداشت.

سوال: علم میگوید گوشت خوک اگر گرما برسد تا پنجاه و پنج درجه میکروبهایش کشته میشود، بنابراین گوشت خوک هم دیگر حلال باشد.
جواب: اگر موضوعی به عنوان نجس اعلام شده باشد بحث جدایی است. انجاس و ارجاس و اشیاء نجس که ذاتش نجس اعلام شده باشد، در آن بحثی نیست اما اگر ما گفتیم ملاک مشخص است، قذارت است و زدودن قذارت هم تطهیر است، با این مقدمات گفتیم که اگر خلاف مشهور نبود و خلاف احتیاط نبود، فتوا این میشد که زدودن ولوغ کلب به توسط شویندههایی که اثرش بیشتر از تراب باشد، کار ممکنی است ولیکن چون که مخالفت با مشهور قطعاً جرأت نمیشود، لذا میگوییم مشهور همان است و احتیاط همان است که با تراب شستشو و تطهیر بشود. مضافا بر اینکه موید بر مطلب شیخ طوسی فرموده است اگر تراب نباشد جایگزین میشود[1]، معنایش این است که چیز دیگر هم جایگزین است. و شیخ ابوعلی در کتاب منتهی المطلب میفرماید: به تراب تعفیر بشود یا چیزی که قائم مقام تراب باشد بدون تقیید به تعذر و عدم دسترسی به تراب[2]. علامه حلی در کتاب تحریر میفرماید: «یوجد احتمال القیام مطلقا»[3]، یعنی احتمال قیام هر شوینده دیگر جای تراب را مطلقاً وجود دارد ولو در صورت عدم عذر. امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: تعفیر و خاکمالی برای ولوغ کلب امر تعبدی نیست. در تعبدی دو تا خصوصیت است: 1. بدون قصد قربت امتثال نمیشود، 2. ملاک را نمیدانیم. تعبد محض است، مثلا اسجد، ارکع سرّ آن چیست، استحساناتی است و ما نمیدانیم. اولا این تعفیر و اینگونه ازاله نجاست تعبدی که نیست معلوم است. بعد اضافه میفرماید ملاکش هم معلوم و معهود است که آن لعابی که از دهان کلب آنجا رسیده، آن اثری که از دهان کلب در آن آب وجود دارد و اصابت کرده، تراب که ذکر شده به جهت مثال است. چرا مثال آمده؟ لکثره الوجود، آن موقع شوینده دیگری وجودی نبوده. و بعد آسان بوده این کار. و بعد اضافه میکنند که ارتکاز عقلاء هم این است که یک ملاقی نجس اگر به حالت اولیاش برگردد طاهر بشود به وسیله قلع ماده قذارت. با این ارتکاز میفرماید: «لولا مخالفتهم لقلنا بقیام کل قالع مقامه» اگر مخالفت مشهور نبود میگفتیم به قیام هر زدایندهای مقام تراب را.[4]

سوال: ایا ملاک کشف شده؟
جواب: در کشف ملاک شک نکنید، اینها جزء واضحات است. ملاکش قطعا لزوجت آن نجس است و در این مسئله ملاک در توصلیات آن غرض است که معلوم است. چطوری در تطهیر ازاله خون از بدن شک میشود که تطهیر واجب است ملاکش معلوم نیست؟ توصلی است و ملاک از واضحات است. در توصلیات ملاک جزء وجدانیات است. اگر کسی بگوید در تطهیر ولوغ غیر از قلع ماده قذارت چیز دیگری است، مکابره و مخالف وجدان است.

سوال: بگوییم توصلی است الا ما خرج بالدلیل که در اینجا نص وجود دارد.
جواب: همین بیان بیانی است که یک حکم توصلی را برای ما بیان کرده. یعنی ولوغ کلب یک قذارتی است که قلع این عملیات را میطلبد. بنابراین نصّ خاص که انحصار که اعلام نمیکند. نصّ خاص بعد از که برای ما معلوم شد حکم را بیان کرد، یک حکم توصلی است. در یک صورت میتوانید بگویید که فقط تراب و آن جایی است که بگویید تراب موضوعیت دارد. کدام محققی میتواند ادعاء کند که تراب موضوعیت دارد.   

سوال: گفتهاند که ولوغ کلب میکروبی دارد که جز با تراب از بین نمیرود.
جواب: چنین کشفی نیست، آنچه کشف است این است که سید هم اشاره میکند که میگوید ولوغ و دهان کلب یک میکروب قوی دارد که به آب خالی قابل زدایش نیست و تراب که خیلی خاصیت زدایندگی قوی دارد، میتواند آن میکروب را زائل بکند و قطعاً علمیاً الان مسلم است که زدایندهها و شویندههای خیلی قوی بالاتر از تراب هم وجود دارد. و آن استحسان هم اضاه بشود که تراب را که میگفتند، زمانی بود که شوینده دیگر وجود نداشت، مطمئنیم اگر در زمان معصوم این شویندهها وجود داشت، گفته میشود با این شویندهها. با شرحی که داده شد، با نکاتی که امام خمینی هم مطلب را بیان فرمودند، لذا از لحاظ قواعد جایگزینی تراب امر معلوم و مشخصی است. در یک جمله تراب موضوعیت ندارد. اما فتوا همان است که در متن آمده است منتها میگوییم احوط این است که با تراب تعفیر بشود تبعاً لسلفنا الصالح قدس الله اسرارهم.

سوال: محققین در کتابهایشان آوردهاند که اگر پنجاه و پنج درجه حرارت به عمق گوشت خوک برسد میکروبها از بین میرود. و نکته دیگر اینکه آیا علت و حکمتی که مطرح کردید دو چیز است؟  
جواب: چیزی را که شرع به طور مشخص نجس اعلام بکند آن مطلب کامل است و دیگر آنجا راهی برای توجیه نداریم. بول نجس است، اگر بگوید بول تصفیه میشود، میکروب زدایی میشود، هیچ ملاکی ندارد. یا خون نجس است، میگوید علم که این را تصفیه میکنیم یا چیزهایی اضافه میکنیم که مضراتش برود، راهی ندارد. برای اینکه جایی که شرع تعیین کرده است، تعیین شرع است و اطلاقات و عمومات است. اگر تعیین شرع باشد که شرع مشخص کرده باشد طاهر یا نجس هیچ راهی برای استدلال عقلی و علمی وجود ندارد. اما اینجا تطهیر است، زدودن نجاست  است. یک نجاست آمده و یک جا تنجیس کرده، این زدودن یک امر توصلی وجدانی است، مثل دست آدم یک قطره خونی ریخته، این قطره خون با آب بزداییم این توصلیت آن یک امر وجدانی است. توصلیات برمیگردد به وجدانیات. در بحث وجدانیات که اشکالی نداریم.

فرق مصلحت و مناط
مصلحت یک عنوان جامعی است، به اعتبار جعل ملاک است و به اعتبار مجعول مناط. اما حکمت فائده است، در جعل و مجعول دخل ندارد. خود عمل، عمل درستی است که آثار دارد و فائده دارد و فائده گاهی داعی میشود. آن داعی شدن برای حکمت است. حکمت در مرحله غایت قرار میگیرد و علت در مرحله ایجاد قرار میگیرد. علت سبب اصلی برای حدوث است، در مرحله ایجاد قرار میگیرد. حکمت در مرحله انتهاء و فوائد و آثار قرار میگیرد. آن فوائد و آثار داعی میشود و اما علت نمیشود.

آب دهان کلب ملحق به ولوغ نمیشود
 سید فروع دیگری را هم ادامه میدهد، میفرماید: «و اما وقوع لعاب فمه فالاقوی فیه عدم اللحوق و ان کان الاحوط»، میفرماید: اگر لعاب دهان یعنی آبی که از دهان حیوان به طور طبیعی ترشح میکند، اما آبی که از بیرون دهانش بگذارد و دوباره برگرداند آن لعاب نیست. میفرماید: لعاب دهان کلب اگر واقع بشود در اناء اقوی عدم لحوق است، به خاطر جمود بر نص و اصل هم برائت و عموم و اطلاق تغسیل متنجسات. اما در برابر این مطلب سیدین سید بروجردی و سید ابوالحسن اصفهانی قدس الله اسرارهم میفرماید این احتیاط ترک نشود. جایی که میگوییم «الاحتیاط لا یترک» فتوای بر احتیاط است،  یک وقت میگوییم احتیاط در فتوا و یک وقت میگوییم فتوای بر احتیاط. جایی که میگوییم «الاحتیاط لا یترک» فتوای بر احتیاط است. سید بروجردی قدس الله نفسه الزکیه و سید ابوالحسن اصفهانی فتوای بر احتیاط دادهاند. مضافا بر این سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: عدم لحوق مشهور است براساس جمود بر نص، اما حقیقتش این است که در اینجا حکم به تعفیر کمتر از حکم بر تعفیر سایر مایعات نیست. در سایر مایعات که ما حکم کردیم که فرق بین آب که مورد نص است و سایر مایعات قطعا وجود ندارد به جمود بر نص صدمه نخورد. جمود بر نص وظیفه ماست مگر جایی که احراز بکنیم که اینجا فرقی وجود ندارد. جمود بر نص اگر میشد، فقط آب در اناء اما سایر مایعات آب که نیست، جمود بکنیم و بگوییم فقط آب، اما گفتیم جمود بر نص خوب است مگر جایی که احراز کنیم عدم فرق را. فرق بین آب و لبن وجود ندارد در جذب  اثر نجاست از دهان کلب. بنابراین آنجا که گفتیم از جمود بر نصّ دست برمیداریم، اینجا هم میتوانیم از جمود بر نصّ برداریم، چون لعاب در حقیقت ملاقات آن آب دهان بدون واسطه است و حالا دهان واسطه میشود و بعد لعاب و اینجا خود لعاب مستقیما میرسد به مایعی یا انائی. [5]

تحقیق
حقیقت این است که با ارتکاز و با مراجعه به وجدان و فهم عرف فرق بین آب دهان کلب در صورت دهان زدن و آب دهانی که بدون دهان بریزد، فرقی وجود ندارد. لذا تعفیر اینجا لازم و بلا اشکال به نظر میرسد. سید در انتهای این مسئله این مطلب را میگوید، میفرماید: «بل الاحوط اجراء الحکم المذکور فی مطلق مباشرته و لو کان بغیر اللسان من سایر الاعضاء حتی وقوع شعره أو عرقه فی الاناء». اگر کلب دهان نزند ولی مویی از بدنش و یا عرقش و یا دستش بخورد به آب داخل ظرف احوط این است که اینجا هم ظرف تعفیر بشود. این احوط به جهت این است که شیخ صدوق در کتاب مقنع  و شیخ مفید در کتاب مقنعه  روایتی از فقه رضوی نقل شده که آمده «و ان وقع کلب أو شرب منه»، «وقع» نشان میدهد که اگر دستش بخورد یا یک چیزی از اعضای بدنش به آب اصابت بکند، حکم همان است که گفته شد. سید الحکیم میفرماید: شاید سرّ این احتیاط این باشد که در صحیحه بقباق آمده بود که «الکلب رجس و نجس»، کل کلب چون رجس و نجس آمده بود، مقتضای آن شدت در تعبیر نسبت به نجاست کلب این بشود که مطلق ملاقاتش باعث تعفیر بشود. و اما تحقیق این است آنجایی که تعفیر بود به وسیله شهرت فقهاء جرأت وجود نداشت اما اینجا میگوییم که در اینجا با استفاده از شویندههای قوی آنگاه غسلات ثلاثه میتواند کافی باشد. اینجا که احتیاط است، میگوییم با شوینده و با صابون اول باید شسته بشود و آنگاه ثلاث مرات تغسیل بشود. مسئله پنجم کامل شد، رسیدیم به مسئله ششم برای جلسه آینده.



[1]  المبسوط، شیخ طوسی، ج 1، ص 14.
[2]  منتهی المطلب، ابوعلی، ج 1، ص 188. .
[3]  تحریر الاحکام، علامه حلی، ج 1، ص 167.
[4]  کتاب الطهاره، امام خمینی، ج 3، ص 492.
[5]  مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج 2، ص 27.