درس فقه استاد مصطفوی

93/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکات تکمیلی مربوط به بحث ولوغ کلب
شکرگذاریم عنایت پروردگار را که باز توفیق یافتیم بحثها را شروع کنیم. نفسی آزاد بشود. طلبه اگر مشغول درس و بحث نباشد، نفسش محبوس است. طلبه در حال درس مثل ماهی داخل آب است و بیرون از بحث مثل ماهی که در بیرون بیاندازند، به سختی میتواند زندگی کند آن هم مدت کوتاهی. و از سوی دیگر هم قسمتی از عزیزان کربلا مشرف بودند، روایتی است از امام صادق علیه السلام «من سرّه أن یکون علی موائد نور یوم القیامه فلیکن من زوار الحسین علیهما السلام»[1]، توفیق دعا و توفیق زیارت مخصوصا زیارت ائمه مخصوصا زیارت اربعین اینها وسیله نیست، رسیدن به مقصد است. بعد از که خدا توفیق بدهد که آدم زیارت مشرف بشود، تمام است. آخرین دور تکاملی انسان تقرب است و کسب رضایت و بعد از تشرف تقرب هم است و ان شاء الله کسب رضایت هم است. و آثاری هم در زندگی و توفیقاتی آدم دارد که میبیند مترقبه و غیر مترقبه استفاده میکند.
بعد از که اصل مسئله گفته شد، سید طباطبایی نکاتی را در این باره اضافه میکند و بعضی از نکات دیگری هم اضافه میشود. آنچه در متن آمده این است که میفرماید: «و الاولی ان یطرح فیها التراب من غیر ماء و یمسح به ثم یجعل فیه شیئا من الماء و یمسح به و ان کان الاقوی کفایه الاول فقط بل الثانی ایضا و لابد من التراب فلا یکفی عنه الرماد و الاشنان و النوره و نحوها نعم یکفی الرمل و المراد من الولوغ شربه الماء أو مایعا آخر بطرف لسانه و یقوی الحاق لطعه الاناء بشربه و اما وقوع لعاب فمه فالاقوی فیه عدم اللحوق و ان کان احوط». نکته اول تکمیلی را شیخ مفید و صدوقین قدس الله اسرارهم فرمودهاند که بعد از انجام غسلات لازم است تجفیف. باید آبی که شستشو شده است از آن ظرف متنجس خشکانده بشود به وسیله آفتاب یا به وسیله چیز دیگر که تجفیف هم تاثیر در ازاله داشته باشد. شیخ مفید در کتاب مقنعه و صدوقین در کتاب مقنع این مطلب را فرمودهاند[2]  [3]و آنچه که به عنوان دلیل برای این مطلب ارائه میشود عبارت است از روایتی که در کتاب فقه الرضا سلام الله تعالی علیه آمده است «و ان وقع کلب أو شرب منه من الماء احریق الماء و غسل الاناء ثلاث مرات بالتراب و مرتین بالماء ثم یجفف»[4]، در این حدیث آمده است «ثم یجفف» آنگاه تجفیف و خشکانده شود. دلالت روایت بر مطلوب واضح است، «ثم یجفف» بعد از غسلات دلالتش کامل است و در متن روایت آمده و ممکن است بگوییم برای تجفیف اثری است نسبت به ازاله نجاست. فقهایی هم مثل شیخ مفید و صدوقین این مطلب را گفتهاند که بر اعتبار مطلب میافزاید. اما اشکالی که میشود، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: این روایت از اساس اعتبارش ثابت نیست، بنابراین مشهور این است که تجفیف لازم نیست، مضافا بر این شهرت اطلاقات غسل هم کافی است و مضافا بر این دو میتوانیم بگوییم که دلیل بر عدم اشتراط عدم دلیل است. دلیل نداریم، روایت فقه رضوی اعتبارش ثابت نیست. به ذهنمان داشته باشیم این فقه رضوی و همینطور تحف الفقهاء مثل شهرت و اجماع مدرکی است که اشکال میکنند و همه هم استناد میکنند. اجماع که همیشه مدرکی است، چرا میآورند؟ این شهرت که اشکال میکنند در ابتدای بحث میگویند المشهور، چرا استناد میکنند و چرا ذکر میکنند و حتی در فتوا میگویند اگر خلاف مشهور نبود، اینگونه میگفتیم، اعتماد هم میکنیم. و فقه رضوی اصل کتاب قطعی است، آنچه شبهه است این است که گفته میشود این کتاب فتاوا و کلمات شیخ صدوق باشد یا امام رضا سلام الله علیه اما اصل کتاب قطعاً در تحقق آن شکی نیست. جزء آن مواردی نیست که ما شک در تحقق کتاب کنیم. و منسوب به امام رضاست و نسبتش هم از شهرت قریب به اتفاق برخوردار است. و دقت هم بکنیم سبک و سیاق، سبک و سیاق روایی است. فتوایی نیست که شیخ صدوق فرموده باشد. مضافا بر این نکات نکتهای که قابل توجه است، این است که اگر یک روایت فقه رضوی مطابق با احتیاط هم بود، مزید بر علت میشود و مضافا بر آن شیخ مفید هم تایید بکند مزید بر علت میشود. بنابراین علی الاقل اعلام بشود تجفیف که مطابق احتیاط است و مطابق حدیث است و مطابق رأی اعلام و مشایخی است که برای ما جزء اقطاب فقه به حساب میآید، صدوق اول و صدوق ثانی و شیخ مفید. این نکته اول بود.

منظور از تعفیر چیست؟
 نکته دوم میفرماید: منظور از تعفیر با تراب که در متن آمده، این عملیات تراب چگونه باشد؟ آنچه در این رابطه میتوانیم جمع بین محتملات اعلام بکنیم آن است که سیدنا الاستاد میفرماید: در صحیحه بقباق آمده است که سوال شد از کلب، آقا فرمود: «رجس نجس لا یتوضو بفضله و اصبب ذلک الماء و اغسله بالتراب»، غسل به تراب آمده. تراب غسل نمیشود. پس غسل باید این باشد تراب باشد و آب هم اضافه بشود که صدق غسل بکند. سید میفرماید که به مقتضای این حدیث که غسل باشد و متعارف هم این است که به غسل به تراب آبی به خاک اضافه بشود و آنگاه خالیمالی و مالشی انجام بگیرد تا اینکه آن قذارت از آن ظرف مرتفع بشود.[5] سید الحکیم فرمودند: این جمع بین محتملات است که غسل با تراب همهاش آب باشد و یک مقدار خاک باشد یا خاک خالی باشد، بلکه خاک را بگیرید و یک آبی هم اضافه کنید که اکثریت آن خاک باشد، جمع بین محتملات است و تعفیر انجام میشود.[6]

نکته سوم: آیا ولوغ مربوط به آب است یا سایر مایعات را هم شامل میشود
 نکته سوم گفته میشود که این ولوغ طبق آنچه که در نص آمده، موردش آب است، آیا به مایعات دیگر هم میشود تسریه داد؟ درکتاب مدونه الکبری مالک میگوید اگر کلب از ظرف شیر چیزی استفاده کند و بخورد و دهان بزند هیچ اشکالی ندارد و میشود از آن شیر استفاده بشود. بعد شارحش میگوید «کانما تخیل ان الکلب من اعضاء اهل بیته». گربهای است و ظرف شیر آمد یک مقدار از آن شیر خورد، از آن شیر استفاده کنید. و بعد میگوید روایتی که هفت بار تعفیر کند، حقیقتش ثابت نیست. چون رواتش روات طریق اهل بیت است. بنابراین در مورد نص ولوغ متعلق به آب است، آیا شیر و مایعات دیگر هم همین حکم را دارد؟ سید فرمود: «و المراد من الولوغ شربه الماء أو مائعا آخر بطرف لسانه»، فتوا این است که فرق بین آب و مایعات دیگر وجود ندارد. برای اینکه مطلب جزء وجدانیات است. اگر در این وجدانیت تشکیک کنیم، تشکیک برمیگردد به عقل ضروری. آنکه ولوغ است دهان زده کلب به آب اثر جدا داشته باشد و به شیر اثر نکند، این خلاف وجدان است. مضافا بر این سیدنا الاستاد میفرماید: از صدر صحیحه بقباق که فضل شربه گفته شده بود، آنچه ته مانده شرب کلب است و این اطلاق دارد که آب باشد یا مایع دیگر. نصی هم در این رابطه داریم مضافا بر اینکه مطلب از وجدانیات است. چنانچه صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: بین آب و مایعات دیگر در ولوغ فرقی وجود ندارد بالضروره که شرح آن را گفتیم[7].

نکته چهارم: اگر دهان به ثوب بزند
 نکته چهارم میفرماید: «لو لطع ثوبا هل یجب التعفیر أو لا؟» صاحب جواهر میفرماید: اگر کلب دهان بزند، لطع لیسیدن و دهان زدن است. میفرماید«لو لطع الکلب الثوب لا یجب التعفیر»، ثوب را آب بکشد تعفیر لازم نیست، «لظهور النصّ» برای اینکه نصی که آمده است دائر مدار اناء است. تسریه نیاز به دلیل دارد که دلیل نداریم. اما اگر لطع الاناء ظرفی است که آب ندارد و یک کمی رطوبت دارد و بلیسد، در اینجا ولوغ صدق میکند یا صدق نمیکند؟ صاحب عروه سید یزدی فرمود: «یقوی الحاق لطعه الاناء بشربه»، لطع را به شرب اگر مطلق کنیم، این اقوی است. سید الحکیم میفرماید: منظور و ملاک در ولوغ قطعا سرایت آب دهان کلب بود اینجا سرایت بدون واسطه میشود. آب نیست که واسطه بشود تا ظرف را تعفیر کند. بدون واسطه دهان زده قطعاً بالاولویه القطعیه نیاز به تعفیر دارد. این اولویت هم وجدانی است و تشکیکی در آن راه ندارد.[8]

نکته پنجم
نکته پنجم آیا ولوغ محل ابتلاء است یا نیست؟ میشود مثل بحث اماء و عبید که دیگر در حوزه بحث نمیکنند و موضوع ندارد. اگر بگویید که کلب محل ابتلاء نیست، جوابش این است که کلب از تاریخ گذشته الان نفوذش در خانهها بیشتر شده است. الان اروپاییها تقریبا خانهای بدون کلب نیست و متاسفانه در بعضی از شهرهایی کلب قطعا در خانههایش است. مضافا بر این دهات و قصواتی هم قطعا کلب است. پس کلب محل ابتلاء شدید است. بنابراین جای بحث دارد که تعفیر را بدانیم.

نکته ششم: آیا خاک جایگزین دارد
نکته ششم انحصار تطهیر به تراب. آیا درباره تطهیر ولوغ کلب میشود برای تراب جایگزینی در نظر بگیریم؟ صابون یا مثلا مواد شویندهای که خیلی قدرت شویندگی بالا داشته باشد، میشود استفاده کرد؟ سید فرمود که قطعا درباره تعفیر تراب انحصاراً باید به کار گرفته شود «لا یکفی عنه الرماد و الاشنان و النوره و نحوها». خاکستر و گیاهانی که حالت شویندگی دارد نوره و نحو آن و صابون و انواع شویندهها جایگزین تراب نمیشود. و ایشان میفرماید رمل سنگی که خرد کردهاند یا ریگهای خیلی ریز که حکم خاک را داشته باشد اما آن ریگهای درشتی که شن به حساب میآید، آنها قطعا جایگزین خاک نمیشود. در هر دو قسمتش بحث وجود دارد: اما در قسمت جایگزینی رمل سیدنا الاستاد اشکال میکنند که ممکن است تراب خصوصیتی داشته باشد. رمل عنوان جداست و در مقام بیان اگر رمل کافی بود اشاره میشد. رمل یک عنوان جداست و تراب یک دیگری است. الحاق رمل به تراب یا از طریق قیاس است یا از طریق اینکه بگوییم نصّی و اجماعی است در حالی که نص و اجماع وجود ندارد. اگر گفته بشود رمل و ماسه خاصیتش مثل خاصیت خاک است، پس قیاس کردید. نص و مقتضای جمود بر نص اکتفاء به تراب است و رمل جایگزین نمیشود.

نکته اصلی در جایگزینی آیا قول مخالفی است
 اما بحث جدید این است که درباره جایگزینی تراب به شوینده باید دقت کنیم اولا آیا قول مخالفی داریم که بگویند جایگزین میشود یا نداریم؟ در این جهت آنچه که میتوانیم بگوییم که بعضی از فقهاء این رأی را دارند که اگر تراب در دسترس نبود، چیز دیگری میشود جایگزین آن میشود. از جمله شیخ طائفه میفرماید: اگر تراب در دسترس نبود، میشود چیز دیگری جایگزین کرد برای تراب مثل رماد و غیره.[9] پس این مطلب در بین فقهاء هم وجود داشته است. شهید هم در ذکری دارد و به نکته آن هم اشاره میکند که غرض حاصل میشود. غرض ازاله قذارت و آلودگی است. بنابراین براساس همین مطلبی که حصول غرض است و حصول غرض جایی به کار میرود که عمل توصلی باشد. و اگر علم به غرض و ملاک داشته باشیم. و یقین داریم و علم داریم که تراب موضوعیت ندارد، طریق است. عنوانش طریق است و موضوع که نیست. مضافا بر آن کشف قطعی علم که گفتیم به قواعد و ظواهر عمل میکنیم تا وقتی که مخالف با علم وجدانی نباشد. اگر مخالف با علم وجدانی بود، میشود حجیت قطع و حجیت قطع فوق الحجج است. بنابراین میگوییم علم قطعی کشف میکند که ولوغ این میزان میکروب ایجاد میکند برای اناء نوعاً و ازاله و زدودن آن میکروب علماً و کشفاً قطعیاً قبل از غسلات به وسیله شویندهای که خیلی اثر عمیق دارد در زدایش میکروبها در اثر عمل کردن و عملیات شوینده آن اثر زائل میشود. شوینده اثر زدودنش و ازالهاش برتر است از اثر خاکمالی و تراب. بر اساس قاعده بدون هیچ تردید میتوانیم بگوییم که برای تطهیر انائی که ولوغ شده است قبل از غسلات شویندهای که از لحاظ علمی خبرگان امور گفتهاند. اگر گفته بشود که آنها عادل نیست اما یک قاعده داریم حجیت اهل خبره که فقط خبرویت شرط است و دیگر تدین و اسلام شرط نیست و فقط علم به کذبش نداشته باشیم. از باب حجیت قول اهل خبره اگر اهل خبره بگویند که این شوینده این مقدار میکروب را بهتر از خاکمالی رفع و ازاله میکند، انجام بدهیم بعد از آن سه بار با آب شستشو کنیم، طبق قاعده مطابق با رأی شیخ طوسی تراب جایگزین میشود. اما احتیاط این است که از تراب استفاده بشود چون ما جرأت بر مخالفت رأی مشهور به خود نمیدهیم، هرچند قاعده و تحقیق بدون هیچ اشکالی مسئله را اعلام میکند.

سوال: شک کردیم که غرض تطهیر نیست.
جواب: در توصلیات شک نمیکنیم. در اینجا جزء قطعیات است اگر ولوغ نبود که تطهیر نبود. ولوغ قطعا آن اثری که از دهان زدن کلب آنجا مانده این جزء وجدانیات است و شک نمیکنیم.

نکته هفتم: تعفیر به وسیله غسل به ماء جاری ساقط نمیشود
نکته هفتم هم اینکه تعفیر به وسیله غسل به ماء جاری ساقط نمیشود که صاحب جواهر میفرماید: اگر تغسیل به آب جاری باشد باز هم تعفیر است للاصل و اطلاق صحیحه بقباق و استصحاب.[10] و نکته هشتم صاحب جواهر میفرماید: تعدد ولوغ موجب تعدد تعفیر نیست، این مطلب بلا خلاف و اشکال، «لظهور الجنسیه من الصحیح»، برای اینکه صحیحه بقباق ظهور در جنس دارد. جنس یعنی آن جنس دهان زدن، یک بار دو بار جنس است و تغییر نمیکند. دهان زدن یک بار باشد یا چند بار باشد، ولوغ است و نیاز به تعفیر دارد و تعفیر مره واحده کافی است.


[1] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج10، ص330، أبواب المزار وما يناسبه، ب37، ح38، ط اسلامیة.
[2] المقنعه، شیخ مفید، ص65.
[3] المقنع، شیخ صدوق، ص37.
[4] فقه الرضا، ص93.
[5] التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج4، ص45.
[6] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ص25.
[7] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج6، ص357.
[8] مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج2، ص27.
[9] المبسوط، شیخ طوسی، ج1، ص14.
[10] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج6، ص360.